عنوان : مقاله سلامتى تن و روان در word
قیمت : 29,400 تومان
توضیحات در پایین همین صفحه

درگاه 1

توجه : دریافت شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل صرفا جهت پشتیبانی می باشد و برای تبلیغات استفاده نمی شود

هدف ما در این سایت کمک به دانشجویان و دانش پژوهان برای بالا بردن بار علمی آنها می باشد پس لطفا نگران نباشید و با اطمینان خاطر خرید کنید

توضیحات پروژه

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله سلامتى تن و روان در word دارای 388 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سلامتى تن و روان در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله سلامتى تن و روان در word،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سلامتى تن و روان در word :

سلامتى تن و روان

فهرست
سلامتى تن و روان
دكتر محمود بهشتى، استاد دانشگاه
مقدّمه
فصل نخست : شناخت انسان
تن:
نفس:
روان:
مقام اوّل:
مقام دوم:
مقام سوم:

فصل دوم: شناخت نفس و روان
1 ـ نفس و شئون آن
نبات:
حیوان:
انسان:
اوّل:
دوم:
سوم:
قواى پنجگانه:
وهم و خیال:
عقل:
انواع نفس
نفس امّاره:
نفس مطمئنّه:
2 ـ منِ اصلى
3 ـ منِ مجازى
1 ـ شهوات
1 ـ حرص:
2 ـ هراس:
3 ـ غم:
2 ـ قیاسها
3 ـ كینهها

داستانى درباره منِ مجازى و منِ اصلى
4 ـ عوارض زندگى در منِ مجازى
1 ـ اضطراب
2 ـ تعلّق خاطر
ثانیاً:
ثالثاً:
3 ـ بینش غلط
4 ـ تنوّعطلبى
5 ـ یأس
6 ـ افسردگى
7 ـ ترس
8 ـ تضاد و تشتّت خاطر
9 ـ رذایل اخلاقى
5 ـ غرایز
6 ـ فطرت

فطرت و رابطه هستى با خدا
1 ـ خصوصیت این نزول، نزول به تجلّى است:
]به او مىگویند:
حكایت سرپاتك هندى
7 ـ عقل
1 ـ عقل نظرى:
2 ـ عقل كلّى:
جزئى:
كُلّى:
فصل سوم : بهداشت و سلامتى
1 ـ آشنایى با بهداشت و سلامتى
2 ـ بهداشت خانواده
اوّل ـ مشاوره

مقدّمه

ژن و كروموزوم چیست؟
بیماریهاى ژنتیك
جهش یا موتاسیون چیست؟
ناهنجاریهاى مادرزادى
مشاوره ژنتیك
1) ازدواج فامیلى
2) ازدواج زوجین غیر فامیل
3) اقدامات پیش از آبستنى
4) بررسیهاى زمان آبستنى
5 ـ بررسیهاى موقع تولد
موارد مطالعه كروموزومى
موارد بررسیهاى كروموزومى
سن والدین
عقب ماندگى ذهنى
عقبماندگى ذهنى چیست؟

سطوح عقبماندگى
1 خفیف:
2 متوسط:
3 شدید:
4 عمیق:
ملاكهاى رشد طبیعى
دوم ـ ازدواج
شرایط پیش از ازدواج
1 ـ تفاهم و اشتراك نظر
2 ـ علاقه و محبّت
3 ـ پرهیز از ازدواجهاى تحمیلى
4 ـ هماهنگى بینش
5 ـ اختلاف سنّى
6 ـ برخورد با مسائل آینده زندگى
7 ـ مسائل اقتصادى
8 ـ مسائل خانوادگى و محیطى
9 ـ جهیزیه و مهریه
10 ـ مراسم عقد و عروسى
سوم ـ روابط خانواده
ارزشها
2 ـ محبّت
3 ـ گذشت
ثانیاً:

ثالثاً:
نتیجه
چند توصیه براى حفظ عشق و محبت در محیط خانه و خانواده
چهارم ـ كودك
1 ـ محیط خانواده
2 ـ رفتار و یادگیرى
3 ـ ارتباط والدین با كودك
محبت والدین
انتظارهاى والدین
ارج نهادن به شخصیت كودك
4 ـ محیط نامتعادل در خانواده
نبودن الگوى خوب والدین براى فرزند
مشكلات رفتارى والدین با یكدیگر
هماهنگ نبودن والدین در ارتباط با كودك
مشكلات رفتارى والدین با كودك

5 ـ شخصیت عصبى
عكس العمل اوّل:
هماهنگىسه نوع واكنش در عكس العمل اوّل داریم:
عكس العمل دوم:
نتیجه این موضعگیریها
مشكل اوّل:
مشكل دوم:
نتیجه كلّى
3 ـ بهداشت و سلامتى بدن:
اوّل ـ تغذیه
آداب و احكام غذا خوردن
چربىها
مواد قندى
پروتئینها
پروتئینهاى حیوانى:
پروتئینهاى گیاهى:
ویتامینها
ویتامین a
ویتامین d
ویتامین c
ویتامین b
مواد معدنى
كلسیم
فسفر
آهن
روى
فلوئور
یُد
مس

دوم ـ بهداشت و پیشگیرى
1 ـ پاكیزگى
2 ـ بهداشت دهان و دندان
پلاك دندانى:
پیشگیرى از پوسیدگى دندان:
مسواك كردن دندانها:
بوى دهان:
3 ـ بهداشت آب و هوا
بهداشت آب
بیماریهاى ناشى از كمبود املاح در آب
گواتروكرتینیسم:
بیماریهاى عروقى، قلبى و مغزى:
پوسیدگى دندان:
بیماریهاى ناشى از افزایش املاح در آب
نوزاد كبود:
فلئوروزیس دندان:
مسمومیت با فلزات:
سختى آب

بیماریهایى كه توسط آب منتقل مىشوند
بهداشت هوا
اثرات آلودگى هوا بر سلامتى
4 ـ سیگار و اعتیاد
قهوه و چاى
5 ـ پیشگیرى از بیماریها
چاقى
بیماریهاى قلبى و عروقى
سرطانها
سوم ـ ورزش
نرمش:
استقامت
تشخیص میزان ضربان هنگام تمرینها
توجه:
انعطافپذیرى
قدرت

زمان و دفعات تمرین
حركات كششى و گرمكننده
4 ـ بهداشت و سلامتى روان:
اوّل ـ مقدّمه و تعریف
دوم ـ نشانههاى هشداردهنده بیماریهاى روانى
سوم ـ بیماریهاى روانى
بیماریهاى اصلى یا پسیكوزها
1 ـ كنارهگیرى
2 ـ تجزیه و انفكاك
3 ـ اختلالات پارانوئیدى و هزیان
4 ـ ناهنجاریهاى ادراكى
نوروزها
اختلالات شخصیتى
بیماریهاى روانى دوران كودكى
بیماریهاى دوران سالمند
بیماریهاى روان ـ تنى
مشكلات قبلى:
فشار خون:
سرطانها:
سردرد:

حساسیت و آسم:
اختلالات گوارشى:
فصل چهارم : مسائل زندگى
1 ـ خانواده
2 ـ ارتباط با دیگران و هستى
آیا در هستى بدى وجود دارد؟
توجه دقیق به افراد
توجه دقیق به خود
توجه افراد به ما
تكلیف ما چیست؟
3 ـ مال و رزق
انواع رزق:
ب ـ رزق جان
4 ـ غم و شادى
5 ـ آزمایشهاى دنیایى
مقدّرات پروردگار
شرور
6 ـ شغل
انتخاب شغل
شغل; به عنوان یك تكلیف
مشغله زیاد
علاقهمندى به كار
تقسیم كار روزانه
بازنشستگى
ابعاد مختلف زندگى

راه و رسم مشخص زندگى
بینش صحیح و چشم حقبین
تكلیف الهى
در بندگى به چه چیزى مىرسیم؟
فصل پنجم : موانع رشد كمال
مقدّمه
1 ـ هواى نفس
2 ـ تعلّقات
نتایج زیانبار تعلّقات
1 ـ ارتباط وهمى:
2 ـ حرص و هراس:
3 ـ غم:
4 ـ عشق مجازى:
5 ـ نداشتن آخرت:
3 ـ وهم و خیال
وهم
خیال الهى
4 ـ سوء ظن و بددلى
5 ـ مدح و ستایش
6 ـ عُجب
آفات عجب
درمان عجب
7 ـ كِبر و تكبّر
درمان كبر
تواضع
8 ـ ذلّت و حقارت

9 ـ حبّ جاه و خودپسندى
عوارض حبّ جاه
درمان حبّ جاه
10 ـ آمال و آرزوها
12 ـ حسد
13 ـ سستى در عمل
14 ـ دروغ
دروغ در گفتار:
دروغ در عمل:
دروغ در اخلاق:
15 ـ غیبت
16 ـ عیبجویى
17 ـ ریا
انواع ریا
انواع دیگر ریا
18 ـ حجابهاى ظلمانى
حجاب میان انسان و خدا
19 ـ حجابهاى نورانى
20 ـ خروج از حجابها
خلاصه راههاى خروج از حجابهاى ظلمانى
1 ـ غفلت از مقصد:
2 ـ توجه ناقص (= عبودیت ناقص):
3 ـ عبودیت كامل:
فصل ششم : مراتب رسیدن به كمال و حقیقت
مقدّمه
1 ـ مرتبه طلب

مراتب طلب
دوام طلب
موانع طلب
نشانههاى طلب
مجاهدت در راه طلب
كمك گرفتن از علم و صبر در راه طلب
2 ـ مرتبه بیدارى
چگونه بیدارى را جایگزین غفلت كنیم؟
تبدیل خودمحورى به خدامحورى
پیمودن راه با نور بیدارى
ابن الوقت بودن
مركب راه
نتایج بیدارى
1 ـ توجه به كمال خداوندى:
2 ـ شوق رسیدن به كمال:
3 ـ حضور قلب:
3 ـ مرتبه تزكیه نفس
پاكیزگى ظاهر:
پاكیزگى جوارح و اندام:
پاكیزگى دل:
پاكیزگى سرّ دل:
عبودیّت
مراحل سیر بندگى در قرآن كریم
یقین
مرتبه اوّل:
مرتبه دوم:
مرتبه سوم:
ایمان و تقوا
اخلاص
اخلاص در گفتار
اخلاص در پندار

 

اخلاص در عمل
اخلاص در عبودیّت
نیّت
حُسن خلق
نتیجه حسن خلق
صبر
رضا
مرتبه اوّل:
مرتبه دوم:
مرتبه سوم:
شكر
شكر با نیّت:
شكر با زبان:
شكر در عمل:
قناعت
توكّل
زهد
خوف و رجا
كلام و سكوت
ترك تكلّف
رعایت حقوق دیگران
تكلیف الهى
ابزار چیست؟
ابزار ناپسند
تكلیف چیست؟
4 ـ تحوّل احوال
حالات قلب
حكومت قلب محجوب
حكومت قلب تطهیر یافته
حضور قلب
تشتّت خاطر:
تعلّق خاطر:
رسیدن به حضور قلب
دریافتها از جانب پروردگار و تجلّى انوار
نتیجه دریافتها و تجلى انوار
برخورددارى از حیات طیّبه
چگونه به حیات طیّبه مىتوان رسید؟
واردات قلبى
واردات قلبى از نوع كشف صورى
اسماى حُسنا
اسم نور

اسم بصیر
اسم علیم
اسم جمیل
اسم ربّ
5 ـ مرتبه عشق
تعریف عشق
انواع عشق
عشق به غیر خدا
تحصیل عشق
دریافت عشق
حال و مقام
نشانههاى عشق حقیقى
6 ـ مرتبه حیرت
7 ـ مرتبه فنا
فصل هفتم : معنویات
1 ـ توحید
سفرهاى انسان
اوّل ـ سفر از خلق به حق:
دوم ـ سفر از حق به سوى حق:
سوم ـ سفر از حق به سوى خلق:
توحید در ذات:
توحید در صفات:
توحید در افعال:
توحید در عبادت:
چند نكته
شرك در ذات خدا:
شرك در صفات خدا:
شرك در افعال خدا:
شرك در عبادت:
2 ـ دانش
علم حصولى:
علم حضورى:
تعریف علم:
علم مذموم:
علم نافع:
نتیجهگیرى
3 ـ قرآن
4 ـ مذهب
5 ـ تسبیح، دعا و فكر
تسبیح:
بندگى:
ذكر:
آداب دعا:
6 ـ نماز
آثار نماز
ذكر الله الاكبر
سجده
سوز و اشك
9 ـ خلوت، تهجّد و سحرخیزى
خلوت عام:
خلوت خاص:
تهجّد:
نماز شب:
10 – مطالعه و مراقبه

مقدّمه
آنچه در كتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است كه براى رسیدن به یك راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است.
انسان، كه نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش كند.
كتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم.
لازم به ذكر است كه در این كتاب، سعى شده است تا حتى الامكان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد كه از هرگونه كجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.

بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است.
همچنین، سعى شده است تا جایى كه در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن كتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم و حتى الامكان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ كنیم; چرا كه مطالب كتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و كمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف.
از این رو، توصیه مىشود كتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلكه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تكرار بخوانیم و سرانجام به پیاده كردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.
فصل نخست : شناخت انسان
انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

تن:
وجه مادى انسان است كه عین حیات نیست.
امّا وقتى كه روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلكه كالبدى حیات یافته است كه با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
بعد از این كه روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یكدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم.
درست است كه بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فكر كنیم كه بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلكه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

نفس:
مجموعهاى است كه ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این كتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است كه در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

روان:
گوهر اصلى انسان است كه در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است.
بنابراین، به نظر مىرسد كه انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:
مقام اوّل:
مقام روح (= روان) كه قبل از دنیاست:
(لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی
م)]كه[ براستى انسان را در نیكوترین اعتدال آفریدیم.
، كه وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.
مقام دوم:
مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، كه انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.
مقام سوم:
مقامى است كه انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.
فصل دوم: شناخت نفس و روان
1 ـ نفس و شئون آن
نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود:
نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.

نبات:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى.
حیوان:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.

انسان:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى.
(= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود كه نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىكند:
نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى كه رسیدن به نفس ناطقه است و با كمك عقل، امكانپذیر است.
شئون نفس عبارتند از:
اوّل:
شئونى كه از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد كه همان حواس پنجگانه هستند.
دوم:
شئونى كه از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، كه همان وهم و خیال است.
(وهم، احساسى است كه در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.)
سوم:
عقل، كه قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.

قواى پنجگانه:
عبارتند از:
حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، كه با آنها، درك محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند.
همچنین، اعتقاد دارند كه یك حسّ مشترك هم هست كه عبارت است از ادراكى كه محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است.
البته حسّ مشترك، حسّ ششم نیست، بلكه یك طبیعت مشترك میان حواس پنجگانه است و ادراك حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است كه شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىكند.
خلاصه این كه، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترك نامند.

وهم و خیال:
از محسوسات است و باعث درك معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىكند.
در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.
عقل:
مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد.
اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشكلآفرین خواهند بود.
خلاصه مطلب این كه نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود كه همان نفس حیوانى است در حالى كه اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند.
این مراتب نفس را حركت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىكند و باعث ایجاد ادراك مىشود كه ادراك، یك حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یك حالت تصویرگیرى به وجود مىآید.
بنابراین:
نفس، جوهرى است كه در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل كلّ، مىتواند كمال یابد.
همان طور كه ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یك نوار، فیلمبردارى مىكند، اما مادام كه در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعكاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل كلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.

انواع نفس
نفس امّاره:
یكى از جنبههایى كه در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است.
این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، كه (انّ النّفس لامّاره بالسّوء).
]بىگمان، نفس به بدى امر مىكند.
[ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىكند.
خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىكند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد.
نفس امّاره، پایگاه شیطان است.
نفس و شیطان هر دو یك تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد; همچون آب شور كه هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود.

دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستكو به دریاها نگیرد كم و كاستهفت دریا را در آشامه هنوزكم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شكل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، كه صنم اكبر است، انجام مىدهد.
كسى كه مالك نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید كه:
اللّهم أعوذبك من الشّرك الخفىّ.
النّفس هى الصّنم الأكبر.
أعدى عدوّك نفسك الّتى بین جنبیك.
و همین است كه گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند:
إلهى لا تكلنى إلى نفسى طرفه عین أبداً.
البته گفتیم كه دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است.
اما حقیقت این است كه اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش كوتاه مىشود:
گر شود دشمن درونى نیستباكى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد كه پروردگارا:
بازخر ما را از این نفس پلیدكاردش تا استخوان ما رسید

نفس مطمئنّه:
اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاك شود و در پناه عقل كلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود كه به تعبیر قرآن كریم:
(یا أیّتها النّفس المطمئنّه إرجعى إلى ربّك راضیّهً مرضیّهً)
كه نفس، تحت فرمان عقل كلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.
2 ـ منِ اصلى
منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است كه جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است كه نشأت گرفته از روح است.
منِ انسان، یعنى خودِ انسان كه هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است.
بنابراین، من، حد و زمان و مكان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست.
من، توسط تن و حواس عمل مىكند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.
براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند كه با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود.

امّا دقت كنیم كه من، مركزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلكه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد.
خلاصه این كه مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است.
ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است كه آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم; ضمن این كه هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم كه این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد.
اما، ما به غلط گمان مىكنیم كه در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى كه ما آن را در نزد خود ابداع كردهایم.
نتیجه این كه من، در موطن هر یك از شئونات و ادراكات (شنیدن، دیدن و ;) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن.
یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ; .
این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست.

از طرفى گفتیم كه من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است.
نتیجه این كه، من از یك طرف مىبیند و مىشنود و ; از یك طرف، تجلّى ذات حق است.
بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، كه بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ; .
اگر در این امر خیلى دقت كنیم، متوجه مىشویم كه معنى این حدیث كه:
«بنده من مىرسد به جایى كه من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و; .»
یعنى چه.
و متوجه مىشویم كه اگر یكى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناك باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه.
و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم كه این جهان و این انسان، هستانى هستند كه هستى آنها از اوست.
كاشكى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىكه یكى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریك الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مباركه رهنمود مىشود كه:

(سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق)
به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد كه او خود حقّ است.
آیا كافى نیست كه پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟!و جان كلام این كه، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىكنیم (كه این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم.
بنابراین، همه ادراكها از درون است و در من.
اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را كمرنگ؟ زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع كثرت است و ما نیز خود در وضعیت كثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت كثرات، مشغول كردن، ما را از عالم غیب ـ كه حالت وحدت است ـ دور مىكند و این در حالى است كه عالم كثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است.
(خدا)باید بدانیم كه بهترین دریچه ارتباط با حق، من است نه غیر آن و سیر در غیر و كثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا.

بنابراین، باید مواظب باشیم كه آینه غیر نشویم، بلكه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم.
چرا كه عالم كثرات از سنخ ما نیست، در حالى كه عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است.
از طرفى، من انسان، به هر چه توجه كند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد.
مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه كند، با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه كند، الهى مىشود.
هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه كنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود.
توجه داشته باشیم كه موقع خواب، كه تعلق من به تن كمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشكى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن كم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود.
در آن دنیا نیز منِ انسان است كه زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.
اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد.
اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى كرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود.

عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ.
هر كس با آن چیزى است كه آن را دوست دارد.
یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه.
اگر كسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىكند.
در حالى كه در توجه به خدا مىفرماید:
( یحبّهم ویحبّونه)
خدا آنان را دوست مىدارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند.
اگر انسانى، به خدا توجه كند، و این توجه را افزون كند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا كه انسان از آن لحاظ كه هست، همه هستى را اشغال كرده و همه عالم از ملك تا ملكوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىكند كه به آن توجه دارد.
توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد كه انسان به جایى برسد كه خدا مىفرماید:
«بنده من به جایى مىرسد كه من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ; .»
و در این حال، انسان خدا نمىشود، بلكه خدا در انسان تجلّى پیدا مىكند.

در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه.
در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىكند.
البته، این اتصال هست و محال است كه قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا كه خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است كه ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را كم نكنیم.
بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىكند:
گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نكته به رمز گویمت تا دانىهر چیز كه اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است كه دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود.
حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود.
طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى كه مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه كنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است.
اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او ـ گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم ـ در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم، و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست.
(اَمْ تحسب أنّ أكثرهم یسمعون أو یعقلون إنْ هُم إلاّ كالأنعام بل هم یأضلّ سبی)
یا گمان دارى كه بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟! آنان جز مانند ستوران نیستند، بلكه گمراهترند.
گر ز صندوقى به صندوقى روداو سمائى نیست، صندوقى بودذوق آزادى ندارد جانشانهست صندوق صور میدانشانمنِ اصلى، هر چه دریافت كند، عین روشنى است:

عاقلى گر خاك گیرد، زر شود و حتى:
جهل آید پیش او، دانش شود.
در منِ اصلى، در پناه نور و حق بسر مىبریم; در پناه نور و حق مىبینیم; در پناه نور و حق ارتباط برقرار مىكنیم; و سرانجام، بینش ما، در پناه نور و حق است و با روح و عصاره زندگى مرتبط مىشویم; با معانى و باطن امور برخورد مىكنیم، نه با نمودهاى سطحى و ظاهرى.
منِ اصلى، چشمهاى زاینده است در جان ما و كوثر است، دریاست، همه چیز است و اتصال به همه بىنهایتها.
انسان فارغ از قالبها، كه به چیزى شدن، چیزى بودن و چیزى داشتن نمىاندیشد، داراى حالات و كیفیات روحى و روانى خاصى است كه براى خود اوست و نمىخواهد آنها را به نمایش بگذارد و او براى خودش، كافى است (كه صاحب دل بداند آنچه حال است) و او، چیزى عمیق و زنده و متحرك و پرمعنا در خود مىیابد كه متصل به همه بىنهایتهاست و او را از متعلقات خارجى، بىنیاز مىكند و در نتیجه، او، بیرون را متهم نمىكند، احساس تهى بودن نمىكند; چرا كه وجودش از بىنهایت پر است.

نتیجه مهم حاكم شدن منِ اصلى این است كه مثلث سازنده كمال، عشق و ایثار در انسان به وجود مىآید; چرا كه من اصلى، به هدف عالى حیات، كه بىنهایت است (=خدا)، مىاندیشد; همان كه كمال مطلق است و به این كمال مطلق عشق مىورزد.
بنابراین، به عشق هم مىرسد و در عشق، ایثار را مىآموزد، كه ایثار چیزى جز از دست دادن منِ مجازى نیست.
البته، نتایج ثانوى بسیارى دیگر در این مثلثِ كمال، عشق و ایثار، عاید انسان مىشود; من جمله، در توجه به كمال مطلق، بینش صحیح پیدا مىكند و در توجه به كمال مطلق، حلاوت جان خود را ـ كه حلاوت اصلى است ـ مىیابد و سرانجام، در حركت به سوى كمال و با مركب عشق، بینش صحیح مىیابد; زیرا در حركت به سوى كمال با مركب عشق، زشتى و بدى نیست، و بینش او، اصلاح مىشود (خویش را تعدیل كن، عشق و نظر) و همه چیز را در عین زیبایى مىبیند و سرانجام، در مراتب بالاى این راه، به یقین مىرسد كه یقین، خود، در مراتب بالاتر علت و ایجاد است كه عالیترین مرتبه آن، ظهور اراده خدا در انسان است.
(در قسمت بندگى و یقین، اشاراتى بیشتر به این مطالب خواهیم كرد.)

3 ـ منِ مجازى
در صفحههاى قبل، منِ اصلى را شرح دادیم و در این قسمت، به من مجازى مىپردازیم.
لازم به ذكر است كه خواستهاى منطقى تن و نفس، كه در پناه شرع و عقل و منطقند، جایز و صحیح هستند و تأمین آنها، خواست خداست و براى زندگى ما و براى رسیدن به منِ اصلى، توجه به آنها، بسیار مطلوب است.
آنچه خواستهاى غیر منطقى و غیر عقلى، تن و نفس است، در چارچوب منِ مجازى، و مذموم است.
من مجازى، ساختمانى موهوم است كه در نفس خود ساختهایم، و این ساختار، بر اساس توهّمات و افكار مجازى ماست.
منِ مجازى، از یك طرف، رابطه ذهن را با اعماق وجود ما (= منِ اصلى)، قطع مىكند و از طرفى دیگر، مانند یك نوار است كه تنها ویژگى ضبط و انعكاس دارد و آنچه مىخواهد، براى سوداگرى، پُز و نمایش مىخواهد.
همچو جوى است او نه آبى مىخوردآب از او بر آب خواران مىرسدآب در جو، زان نمىگیرد قرارز آنكه آن جو، نیست تشنه و آبخواروجود خود را چون جوى آب، حمل كننده آب مىكند، اما خود از آن آب بهره نمىیابد; مىخواهد، اما براى صِرفِ داشتن، براىپُز دادن، و سرانجام چون ویترین عرضه شده، و «چون بیاید مشترى، خویش برفروخت» و اگر مشترى نیاید، برافروخته مىشود.

واقعاً، زیانى بزرگ است كه انسان، از درون ببرد و اسیر توهّمات بیرونى شود، و از طرفى، به ظرفیتها و استعدادهاى درونى خود، خیانت كند و از طرف دیگر، خود را به یك كارخانه بدل كند كه بدلى خرهایى نظیر خودش را در این سوداگرى، خواهان است.
او، در این وضعیت، أداى انسانیت را درمىآورد، در حالى كه از گوهر اصلى انسانى خود غافل است; اداى محبّت را درمىآورد، ودر حالى كه از عشق حقیقى، بىخبر است.
این حالتِ من مجازى، یك وضعیت مىگیرد و مشكل و پوچى را براى او به وجود مىآورد كه براى این وضعیت، رنج و عذابى شدید را نیز متحمل مىشود و مشكل این جاست كه هر چه را در منِ مجازى دریافت كنیم، منِ مجازى آن را از جنس خود مىكند; یعنى آن را مجازى مىكند:
«ناقص ار زر برد، خاكستر شود.»
و یا «جهل شد، علمى كه در ناقص رود.»
روشنایى به مزاق منِ مجازى، خوش نمىآید.
او خفاشگونه است; از نور بیزار است.

لیك اغلب هوشها در افتكارهمچو خفاشند و ظلمت دوستداراما نتیجه این وضعیت، بسیار مهلكتر است و آن این كه مجبوریم خود را در كرى و منگى و ماتى و كورى فرو بریم، تا این سرمایه هیچ و پوچ را حفظ كنیم و پوچ را به حساب هستى واقعى بگذاریم و خواب را به حساب بیدارى و ظلمت را به حساب روشنایى.
خویشتن را كور مىكردى و ماتتا نیندیشى ز خواب و واقعاتتا دمى از هوشیارى وارهىننگت خمر و بنگ بر خود مىنهىمىگریزى از خودى در بىخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىهمان طور كه در منِ اصلى، مثلث سازنده كمال، عشق و ایثار، حاكم مىشود، در منِ مجازى مثلث مخرّب شهوات (= میلها و تعلقات)، قیاسها (= چون و چرا، تعبیر و تفسیر) و كینه قرار دارد.

و این سه ـ یعنى شهوات، قیاسها و كینهها ـ به صورت سه عامل مرتبط و اصلى عمل مىكنند و سیكل معیوبى را به وجود مىآورند و زندانى معذّب براى انسان پدید مىآورند و حجاب یا كلافى سردرگم، به دور منِ اصلى مىكشند و همه نابسامانیهاى ما را در پى دارند.
این پدیده (من مجازى و نفسانیات) عاریتى و عارضى و بیگانه است و علت دستور به توبه نیز همین عاریتى و عارضى بودن نفسانیات است و چون «خوى بد در ذات تو عاریتى است» در نتیجه:
آن بد عاریتى باشد كه اوآرد اقرار و شود او توبهجو

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


دانلود مقاله سلامتى تن و روان در word
قیمت : 29,400 تومان

درگاه 1

Copyright © 2014 icbc.ir