مقاله اختلالات خلقي در word دارای 101 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اختلالات خلقي در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله اختلالات خلقي در word،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
مقدمه:
خلق بر طبق تعریف عبارت است از احساس هیجانی نافذی كه درك و نگرش فرد نسبت به خود، دیگران، و در كل نسبت به محیط را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد (كاپلان و سادوك، 1385).
خلق ممكن است طبیعی، بالا یا پایین باشد. شخص طبیعی طیف وسیعی از خلقها را تجربه میكند و به همان نسبت مجموعهای از تجلیات عاطفی نیز دارد. شخص عادی قادر به كنترل اخلاق و عواطف خود است. اختلالات خلقی حالات بالینی هستند كه با اختلال خلق، فقدان احساس كنترل بر خلق، و تجربه ذهنی ناراحتی شدید همراه هستند. ( كاپلان و سادوك، 1379).
اختلالات خلقی به دلیل این كه یكی از خصوصیات اساسی آنها غیر عادی بودن خلق است به این نام مشهور شدهاند. امروزه این اصطلاح محدود به اختلالاتی است كه به شكل افسردگی یا نشئه ظاهر میشوند (گلدر و همكاران، 1382)
كسانی كه خلق بالا دارند (مانیا)، حالت انبساط خاطر، پرش افكار، كاهش خواب، افزایش احترام به نفس و افكار بزرگ منشانه نشان میدهند. افرادی كه خلق پایین دارند (افسردگی)، با كاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشكال در تمركز، بیاشتهایی و افكار مرگ و خودكشی مشخص هستند. این اختلالات عملاً همیشه منجر به اختلال در عملكرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی میگردد (كاپلان و سادوك، 1379).
تاریخچه:
مردم موارد افسردگی را از زمانهای بسیار دور ثبت كردهاند، و توصیفهائی از آنچه امروزه اختلالات خلقی میخوانیم، در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دادر. حدود 450 سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی و ملانكولی را برای توصیف اختلالات روانی به كار برد (كاپلان و سادوك، 1379).
حدود پانصد سال پس از بقراط، اوائل قرن دوم بعد از میلاد، آرتائوس كاپادوچیا رابطه بین مانی و ملانكولی را كشف كرد (پورافكاری، 1369).
در حدود 100 سال قبل از میلاد، كورنلیوس سلسوس افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. این اصطلاح را پزشكان دیگر از جمله ارسطو (120 تا 180 بعد از میلاد) و جالینوس (129 تا 199 بعد از میلاد) نیز به كار بردند. همین طور الكساندر ترالز در قرن ششم (كاپلان و سالوك، 1379).
در قرون وسطی،طبابت در ممالك اسلامی رونق داشت و دانشمندان نظیر رازی و ابنسینا و میموند (پزشك یهودی) ملانكولی را بیماری مشخصی تلقی كردند و هنرمندان آن زمان نیز این بیماری را به تصویر كشاندن مثل ملانكولی اثر آلبرت دورر (بهرامی و نیكیار، 1384).
در سال 1854 ژول فالره حالتی را توصیف نمود و آن را جنون ادواری نامید.چنین بیمارانی متناوباً حالات خلقی مانی و افسردگی را تجربه میكنند. ژول بایارژه جنون دو شكلی را شرح داد كه در آن بیمار دچار افسردگی عمیقی میشود كه به حالت بهت افتاده و بالاخره از آن بهبود مییابد. در سال 1882، كارل كالبام روانپزشك آلمانی، با استفاده از اصطلاح «سایكلوتایمی» مانی و افسردگی را مراحل مختلف یك بیماری توصیف نمود. در سال 1899، امیل كرپیلن ، بر اساس معلومات روانپزشكان فرانسوی و آلمانی، مفهوم بیماری منیك- دپرسیو را شرح داد (همان منبع).
توصیف او از نشانهها، به طور چشمگیری با اصطلاحات به كار گرفته شده برای توصیف اختلال دو قطبی در DSM IV-TR هماهنگ است و بسیاری از وجه تمایزات تشخیصی او، امروزه تأیید شده (جانسون و لیهای، 2004)
طبقهبندی بر اساس سیر بیماری، اختلالات یك قطبی و دوقطبی
اختلالات خلقی مشخصاً عود كننده هستند و كرپلین برای به هم پیوند دادن افسردگی و مانیا به عنوان یك اختلال واحد از سیر بیماری راهنمایی گرفت. وی متوجه گردید كه سیر بیماری، خواه افسردگی و خواه مانیا، اساساً یكسان است و به همین دلیل آنها را در یك طبقه قرار داده پسیكوز منیك ـ دپوسیو نامید. این نظریه به وسعت مورد قبول بود تا این كه در سال 1962 كارل لئونارد و همكاران تقسیمبندی به سه گروه را پیشنهاد نمودند:
• بیمارانی كه فقط اختلال افسردگی داشتند (افسردگی یك قطبی)
• بیمارانی كه فقط اختلال مانیا داشتند (مانیا یك قطبی)
• بیمارانی كه افسردگی مانیا را با هم داشتند (دو قطبی) (گلدر و همكاران،1382).
امروزه از اصطلاح مانیا یك قطبی استفاده نمیشود بلكه همه چنین مواردی در گروه دو قطبی قرار داده میشوند، به این دلیل كه تقریباً همه كسانی كه مانیا دارند بالاخره روزی افسردگی را نیز تجربه میكنند. برای حمایت از تفكیك اختلالات یك قطبی و دو قطبی، لئونارد و همكاران (1962) تفاوتهای ارثی و شخصیتی بین بیماران دو گروه را شرح دادند كه با مطالعات بعدی تأیید شد. معهذا توافق كلی وجود دارد كه دو گروه در مرحله افسردگی از نظر علائم تفاوتی با هم ندارند و ممكن است بین دو گروه انطباقی وجود داشته باشد، چون بیماری كه یك قطبی طبقهبندی شده است، ممكن است روزی حمله مانیا نشان دهد. به عبارت دیگر فرمهای یك قطبی بدون تردید مواردی دو قطبی شامل میگردند كه هنوز قطب دیگر خود را نشان ندادهاند. علیرغم این محدودیتها، تقسیمبندی یك قطبی ـ دو قطبی، طبقهبندی مفیدی است چون مفاهیم ضمنی برای درمان نیز دارد (گلدر ـ همكاران، 1382).
به طور كلی، انجمن روانپزشكی آمریكا (1379) اختلالات خلقی را به اختلالات افسردگی یك قطبی (یعنی، اختلال افسردگی اساس، اختلال افسردهخویی و اختلال افسردگی كه به گونهای دیگر مشخص نشده است، اختلالات دو قطبی (یعنی، اختلال دو قطبی I ، اختلال دو قطبی II، اختلال خلق ادواری، و اختلال دو قطبی كه به گونهای دیگر مشخص نشده است) و دو اختلال مبتنی بر سبب شناسی ـ اختلال خلق به علت یك حالت طبی عمومی، و اختلال خلق ناشی از مصرف مواد ـ تقسیم میكند.
همهگیر شناسی اختلالهای خلقی
شیوع اختلالات خلقی در طول عمر 2 تا 25 درصد گزارش شده است (كاپلان و سادوك، 1379). اختلال افسردگی اساس اختلالی شایع است، با میزان شیوع حدود 15 درصد برای طول عمر، شاید در زنها تا 25 درصد. شیوع اختلال دو قطبی Iكمتر از اختلال افسردگی اساسی است، با میان شیوع حدود 1 درصد در طول عمر، تقریباً مشابه شیوع اسكیزوفرنی و شیوع اختلال دو قطبی II حدود 5/0 درصد است (همان منبع).
نتایج مطالعات زمینه یابی وایزمن و همكاران (1996) و كسلر و همكاران (1997؛ به نقل از گلدر و همكاران، 1382) در جوامع صنعتی، حاكی از آن است كه خطر ابتلا به اختلال دو قطبی در طول عمر بین 3/0 تا 5/1% است. همچنین میزان شیوع 6 ماهه اختلال دو قطبی پایینتر از شیوع آن در طول عمر نیست، كه حاكی از ماهیت مزمن اختلال است.
جدول:میزان شیوع بعضی از اختلالات خلقی DSM- TV-TR در تمام طول زندگی
اختلال خلقی میزان شیوع مادامالعمر
اختلالات افسردگی
اختلالات افسردگی اساسی (MDD) 10 تا 25% در زنان؛ 5 تا 12% در مردان
• عود كننده با بهبود كامل بین دورهها كه بر اختلال افسرده خویی اضافه میشود حدود 3% افراد مبتلا به MDD
• عود كننده بدون بهبود كامل بین دورهها كه بر اختلال افسردهخویی اضافه میشود (افسردگی دوگانه) حدود 25% مبتلایان به MDD
اختلال افسردهخویی حدود 6%
اختلالات دو قطبی
اختلال دو قطبی I 4% تا 6/1%
اختلال دو قطبی II حدود 5/0 %
• اختلال دو قطبی I یا دو قطبی II با چرخه سریع 5 تا 15% مبتلایان به اختلال دو قطبی
اختلال خلق ادواری 4/0 تا 0/1 %
جدول ازكاپلان ـ سادوك، 1385
جنس:
مشاهدات بینالمللی، بدون ارتباط با كشور تحت مطالعه، افسردگی یك قطبی را در زنها دو بار شایعتر از مردها نشان داده است. علت این تفاوت میتواند به دلیل تفاوتهای هورمونی، تأثیر زایمان، تفاوت در استرسورهای روحی اجتماعی و الگوهای رفتاری درماندگی آموخته شده باشد (كاپلان و سادوك، 1379).
اختلال دو قطبی تقریباً بطور برابر در مردان و زنان شایع است (كسلر و همكاران، 1994؛ به نقل از هالجین، 1384). با این حال در نحوهای كه این اختلال برای اولین بار ظاهر میشود، تفاوتهای جنسیتی وجود دارد. اولین دوره در مردان به احتمال زیاد منیك است، اما در زنان به احتمال بیشتری دوره افسردگی اساسی است. زنان مبتلا به اخلاق دو قطبی، در مدت پس زایمانی بیشتر از مواقع دیگر در زندگیشان در معرض خطر ابتلا به دوره منیك هستند (لیبن لوفت 2000؛ به نقل از هالجین، 1384).
سن:
بطور كلی، شروع اختلال دو قطبی I زودتر از اختلال افسردگی اساسی است. حدود سن شروع اختلال دو قطبی I از كودكی (حتی 5 یا 6 سالگی) تا 50 سالگی حتی ندرتاً بالاتر، با میانگین 30 سالگی، گسترده است (كاپلان و سادوك، 1379). در افراد بالای 65 سال، میزان شیوع 1/0 درصد برآورد شده است. با این حال، به علت همزیستی بیماری جسمانی، امكان تشخیص غلط وجود دارد (كینگ و ماركوس ، 2000؛ به نقل از هالجین، 1384).
سن متوسط شروع اختلال افسردگی اساسی حدود 40 سالگی است؛ در 50 درصد بیماران سن شیوع بین 20 تا 50 سالگی است. اختلال افسردگی اساسی هم ممكن است در كودكی یا سالمندی شروع شود، هر چند ندرتاً چنین است. بعضی از دادههای همهگیر شناسی جدید حاكی است كه میزان بروز اختلال افسردگی اساسی احتمالاً در افراد زیر 20 سال در حال فزونی است. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، ممكن است به افزایش مصرف الكل یا سایر مواد در این گروه سنی مربوط باشد (كاپلان و سادوك، 1379).
نژاد:
نژاد برای اختلال افسردگی و دو قطبی I به عنوان عامل خطر مورد تأیید قرار نگرفته است. معهذا، متخصصین ظاهراً میل دارند اختلالهای خلقی را در كسانی كه زمینه فرهنگی و نژادی متفاوتی با خود دارند، كمتر از معمول و اسكیزوفرنی را بیشتر از معمول تشخیص بدهند. مثلاً روانپزشكان سفیدپوست در تشخیص اختلالهای خلقی در سیاهپوشان و اسپانیاییتبارها، تردید بیشتری به خرج داده و آن را كمتر از معمول تشخیص میدهند. به هر حال، وقتی عوامل دیگر مثل وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی، سن و سایر عوامل كنترل میشوند، عامل نژاد خودش را نشان نمیدهد (كاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیكیار، 1384).
عوامل اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی
رابطهای بین طبقه اجتماعی و افسردگی یك قطبی وجود ندارد (كاپلان و سادوك، 1379). معهذا بیكاری، سطح درآمد و تحصیلات پایینتر به عنوان عوامل خطر برای افسردگی مطرح شده است (كاپلان، 2000، به نقل از بهرامی و نیكیار، 1384).
اختلال دوقطبی ظاهراً میزان بروز بالاتری در طبقات اجتماعی دوقطبی I در افرادی كه تحصیلات دانشگاهی ندارند شایعتر از كسانی است كه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند، كه احتمالاً نشان دهنده شروع نسبتاً زودتر اختلال است (كاپلان و سادوك، 1379).
در گذشته رابطهای بین اختلال خلقی دو قطبی و موقعیت شغلی و تحصیل بالاتر از معمول گزارش شده است (وودراف و همكاران، 1971). بعضی از پژوهشگران معتقدند كه این اختلال در افراد پرتلاش از نظر اجتماعی كه فشار زیادی برای مطرح و مقبول بودن در خود احساس میكنند ظاهر میگردد (پورافكاری، 1369).
وضع تأهل
افسردگی یك قطبی در افرادی كه فاقد رابطه بین فردی نزدیك هستند یا از همسر خود طلاق گرفته و یا جدا شدهاند بیشتر دیده میشود. اختلال دوقطبی I ممكن است در افراد طلاق گرفته یا مجرد بیشتر از افراد متأهل دیده شود. اما این اختلاف نشاندهنده شروع زودرس و ناهماهنگی زناشویی حاصل از آن است، كه از خصوصیات این اختلال شمرده میشود (كاپلان و سادوك، 1379).
تاریخچه خانوادگی:
در بیشتر مطالعات همهگیر شناسی نمونههای درمانی، یك تاریخچه خانوادگی از اختلالهای خلقی مخصوصاً در وابستگان درجه اول مشاهده شده است. همچنین در آزمودنیهایی كه دچار اختلال افسردگی بودند، تاریخچه فامیلی بیشتر بوده است. اساس ژنتیكی در بیماری دو قطبی I بیشتر از افسردگی اساسی است. در بین اعضای خانواده آزمودنیهای دو قطبی، هم اختلال دو قطبی و هم افسردگی اساسی شایع است (كاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیكیار، 1384).
تجارب دوران كودكی
همراهی تجارب دوران كودكی، با شروع اختلالهای خلقی در مراحل بعدی زندگی مورد توجه زیادی قرار گرفته است. برخی وقایع مثل طلاق یا جدایی والدین و یا والدین غفلت كننده و طرد كننده میتوانند موجب ابتلا به اختلالهای خلقی در فرزندان خود شوند. محرومیت و محیط خانوادگی آشفته نیز یك عامل خطر میباشد (همان منبع).
جدول: عوامل خطر برای اختلال دو قطبی I و اختلال افسردگی اساسی
عامل خطر اختلال دو قطبی I اختلال افسردگی اساسی
جنس اثری ندارد زنان نسبت به مردان در خطر بیشتری هستند.
نژاد اثری ندارد اثری ندارد
سن جوانان در خطر بیشتر هستند جوانان در خطر بیشتری هستند
وضعیت اقتصادی اجتماعی (SES) (SES) بالاتر تا حدودی در خطر بیشتر هستند (SES) پایینتر در خطر بیشتری هستند
وضعیت تأهل اشخاص جدا شده و طلاق گرفته در خطر بیشتری هستند اشخاص جدا شده و طلاق گرفته در خطر بیشتری هستند
تاریخچه خانواگی افراد با تاریخچه خانوادگی در خطر بیشتری هستند افراد با تاریخچه خانوادگی در خطر بیشتری هستند
وقایع استرسآور زندگی وقایع استرسآور منفی با خطر بیشتری برای ابتلا همراه هستند. وقایع استرسآور منفی با خطر بیشتری برای ابتلا همراه هستند
استرس مزمن اثر آن شناخته نشده است استرسهای مزمن همراه با ریسك زیاد برای ابتلا به افسردگی هستند
عدم وجود اعتماد اثر آن شناخته نشده است عدم وجود اعتماد موجب افزایش احتمال ابتلا به افسردگی به خصوص در زنان میشود
مسكن و محل زندگی خطر حومهنشیان بیشتر از شهرنشیان است. در شهرنشینان، خطر ابتلا بیشتر از روستانشینان است.
جدول از كاپلان 2000، ص 1304؛ به نقل از بهرامی و نیكیار، 1384
دورههای خلق
برای معرفی انواع اختلالات دو قطبی و بررسی علائم به چهار نوع دوره ، متفاوت اشاره میشود كه شامل دوره افسردگی، دوره مانیا، دوره هیپومانیا و دوره آمیخته (علائم مانیا و افسردگی اساسی همزمان) میباشد.
دوره افسردگی:
علامت اصلی اختلال افسردگی اساسی یك دوره حداقل دو هفتهای است كه در طی آن یا خلق فرد افسرده است و یا علاقه و احساس لذت را تقریباً در همه فعالیتها از دست میدهد. در كودكان و نوجوانان، خلق ممكن است تحریكپذیر باشد تا غمگین. افراد همچنین باید حداقل چهار علامت دیگر را تجربه كنند كه عبارتند از: تغییر در اشتها یا وزن، خواب و فعالیت روانی ـ حركتی، كاهش انرژی، احساس بیارزشی یا گناه، دشواری در اندیشهپردازی، طرح و اقدام برای خودكشی. برای به حساب آوردن یك دوره افسردگی اساسی، یك علامت باید یا اخیراً به وجود آمده باشد و یا در مقایسه با حالت پیش از دوره افسردگی فرد، آشكارا بدتر شده باشد. علایم باید برای بیشتر ساعات روز، تقریباً هر روز، برای حداقل دو هفته پیوسته استمرار یابند. دوره افسردگی باید از نظر بالینی با درماندگی قابل ملاحظه یا آسیب در كاركردهای اجتماعی و شغلی یا دیگر زمینههای مهم همراه باشد. در بعضی افراد با دورههای خفیفتر، ممكن است فرد كاركرد ظاهراً طبیعی داشته باشد، اما نیازمند تلاش فزاینده بسیار زیاد است (انجمن روانپزشكی آمریكا، 1379).
این دوره میتواند منفرد یا عود كننده باشد. وجود فاصله 2 ماهه بین دورهها كه ضمن آن بیمار فاقد علائم افسردگی باشد برای حالت عود كننده ضروری است.
حدود دورههای افسردگی اساسی عود نمیكند این حالت بیشتر در بیماران با سن بالاتر و سابقه فامیلی كمتر اختلال خلقی دیده شده و معمولاً بیشتر طول میكشد (2ـ1 سال) (كاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیكیار، 1384).
اسپیرینگ (2002) علائم و نشانههای یك دوره افسردگی را چنین ذكر میكند:
ـ غمگینی، نگرانی یا خلق افسرده پایدار
ـ احساس نا امیدی و بدبینی
ـ احساس گناه، بیارزشی و درماندگی
ـ فقدان علاقه و لذت در فعالیتها من جمله مسائل جنسی
ـ كاهش انرژی و احساس خستگی مفرط
ـ اشكال در تمركز، یادآوری و تصمیمگیری
ـ بیقراری، تحریكپذیری و زودرنجی
ـ افزایش خواب یا بیخوابی
ـ تغییر در اشتها و یا وزن
ـ دردهای مزمن یا سایر نشانههای جسمانی مزمن كه ناشی از بیماری جسمانی یا آسیب نیستند
ـ افكار مرگ یا خودكشی، یا اقدام برای خودكشی
جدول: معیارهای دوره افسردگی اساسی بر اساس DSM IV-TR
A- پنج علامت (یا بیشتر) از علایم زیر در یك دوره دو هفتهای وجود داشتهاند و نشاندهنده تغییر از سطح كاركرد قبلی هستند: حداقل یكی از علایم یا به صورت (1) خلق افسرده و یا (2) از دست دادن علاقه و احساس لذت است.
توجه: علایمی كه به وضوح ناشی از یك حالت طبی عمومی هستند و یا هذیانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نیاورید.
1ـ خق افسرده در بیشتر اوقات روز، تقریباً هر روز، خواه از طریق گزارش ذهنی (مثلاً، احساس غمگینی یا پوچی) و خواه مشاهده دیگران (مثلاً، غمگینی و اشكباربودن) باشد. توجه: در كودكان و نوجوانان خلق ممكن است تحریكپذیر باشد.
2ـ كاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به همه یا تقریباً همه فعالیتها در بیشتر اوقات روز، تقریباً هر روز (به طوری كه شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران نشان میدهد).
3ـ از دست دادن قابل ملاحظه وزن بدون رژیم غذایی یا افزایش وزن (مثلاً، تغییر در بیش از 5 درصد وزن بدن در یك ماه)، یا كاهش و یا افزایش اشتها تقریباً هر روز. توجه: در كودكان ناتوانی در رسیدن به وزن مورد انتظار را در نظر بگیرید.
4ـ بیخوابی یا پرخوابی هر روز.
5ـ بیقراری یا تأخیر روانی ـ حرتی تقریباً هر روز (قابل مشاهده توسط دیگران، فقط به احساسهای ذهنی بیقراری یا كندی اكتفا نمیشود.)
6ـ خستگی شدید یا از دست دادن انرژی تقریباً هر روز.
7ـ احساس بیارزشی یا گناه افراطی و نامناسب (كه ممكن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (فقط شامل سرزنش خود و احساس گناه در مورد بیمار بودن نمیباشد).
8ـ كاهش توانایی تفكر یا تمركز، یا بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (خواه به صورت شرح ذهنی بیمار و خواه قابل مشاهدئه توسط دیگران).
9ـ افكار تكرار شونده در مورد مرگ (نه به صورت ترس از مرگ، اندیشه پردازی مكرر در مورد خودكشی بدون یك طرح خاص، یا اقدام به خودكشی، یا طرح خاصی برای انجام خودكشی.
B- علایم واجد ملاكهای یك دوره آمیخته نیستند.
C- علایم از نظر بالینی موجب اختلال یا آسیب قابل ملاحظهای در كاركرد اجتماعی، شغلی و یا دیگر زمینههای مهم میشوند.
D- علایم ناشی از اثرات فیزیولوژیكی مستقیم یك ماده (مثلاً یك داروی قابل سود مصرف، داروی تجویز شده و یا یك حالت طبی عمومی (مثلاً كمكاری تیروئید) نیستند.
E- علایم از طریق داغدیدگی بهتر توضیح داده نمیشوند، یعنی، بعد از دست دادن فرد مورد علاقه، علایم بیش از دو ماه دوام مییابند و با اختلال كاركردی قابل ملاحظه، اشتغال ذهنی مرضی همراه با بیارزشی، اندیشه در مورد خودكشی، علائم سایكوتیك یا تأخیر روانی ـ حركتی، مشخص میشوند.
جدول از DSM.IV (1379)
دوره مانیا:
دوره مانیا به صورت دورهای خاص كه طی آن، خلق به گونه غیر طبیعی و مستمراً بالا خود بزرگ بین و یا تحریكپذیر است تعریف میشود. این دوره خلق غیرطبیعی حداقل یك هفته (یا كمتر اگر بستری شدن ضروری باشد) طول میكشد. اختلال خلق باید حداقل با سه علامت دیگر از علائم زیر همراه باشد: عزت نفس مغرورانه یا خود بزرگبینی، كاهش نیاز به خواب، فشار تكلم، پرش افكار، حواسپرتی، افزایش درگیری در فعالیتهای هدفدار یا بیقراری روانی ـ حركتی، و درگیری مفرط در فعالیتهای لذتبخش كه پیامدهای بالقوه دردناك بالایی دارند. اگر خلق تحریك پذیر باشد (به جای اینكه بالا یا خود بزرگبین باشد) حداقل چهار علامت از علایم فوق باید وجود داشته باشند.
علایم واجد ملاكهای یك دوره آمیخته كه از طریق پدیدار شدن علایم هر دو دوره مانیا و افسردگی اساسی تقریباً هر روز و برای یك دوره حداقل یك هفتهای مشخص میشوند نیست. اختلال باید به حدی شدید باشد كه موجب آسیب قابل ملاحظهای در كاركرد اجتماعی یا شغلی شود، یا نیازمند بستری شدن باشد كه موجب آسیب قابل ملاحظهای در كاركرد اجتماعی یا شغلی شود، یا نیازمند بستری شدن باشد، یا با وجود علایم سایكوتیك مشخص گردد. دوره مانیا نباید ناشی از اثرات فیزیولوژیكی مستقیم یك داروی قابل سود مصرف، یك داروی تجویز شده، دیگر درمانهای سوماتیك افسردگی (مثلاً الكتروشوك درمانی یا نوردرمانی) و یا در معرض سموم قرار گرفتن باشد. همچنین این دوره نباید ناشی از اثرات فیزیولوژیكی مستقیم یك حالت طبی عمومی (مثلاً اسلكروز متعدد، تومور مغزی) باشد (انجمن روانپزشكی آمریكا، 1379).
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید