مقاله توصيف و ارزيابي رويکردشناختي رشد ديني pdf دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله توصيف و ارزيابي رويکردشناختي رشد ديني pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدمه
1 توصیفی اجمالی از رویکردشناختی و مهمترین نظریههای شناختی رشد دینی
2 ارزیابی انتقادی رویکردشناختی رشد دینی
1ـ 2 اختصاص تفکر سحری و جادویی به دوره کودکی
2 ـ 2 تصویر انسانگرایانه کودکان از خدا
3 ـ 2 تأخیر آموزشهای دینی به کودکان تا زمان دستیابی به تفکر انتزاعی
4 ـ 2 تأثیرپذیری گزینش موضوعات پژوهشی، مراحل و ویژگیهای آنها از مبانی دینشناختی و آموزههای مسیحیت
5 ـ 2 محدودیتهای رویکردشناختی رشد دینی در تعیین مراحل رشد دینی
نتیجهگیری
منابع
ـ اسکندری، حسین، خدا به تصور کودکان، تهران، مؤسسه فرهنگی منادی تربیت، 1382 و 1386
ـ اسکندری، حسین، «خدا به تصور کودکان»، مجله تربیت، ش 2
ـ اسکندری، حسین، مفهوم خدا نزد کودکان، پایاننامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس
ـ باهنر، ناصر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1378
ـ جسر، ندیم، داستان ایمان، ترجمه سعید رفعتجاه، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1379
ـ چاری، حسین و نصیرزاده، راضیه، «تفاوتهای جنس، سن و وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی در باورهای مذهبی کودکان»، روانشناسان ایرانی، ش 13،
ـ خادمی، عزت، درک کودکان دبستانی از مفاهیم دینی، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه الزهراƒ، 1368
ـ خادمی، عزت، «درک کودکان دبستانی از مفاهیم دینی»، فصلنامه تعلیم و تربیت، سال هفتم، ش 3 و 4، 1370
ـ دادستان و همکاران، بررسی توان ذهنی و درک مفاهیم دانشآموزان دوره ابتدایی بهمنظور تعیین استانداردهای آموزشی، تهران،وزارت آموزش و پرورش و سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، 1376
ـ دادستان، پریرخ، «بررسی توان ذهنی و درک مفاهیم دانشآموزان دوره ابتدایی بهمنظور تعیین استانداردهای آموزشی»، روانشناسی، ش 1،
ـ دادستان، پریرخ، «دین و تحول شناخت»، علوم روانشناختی، ش 2،
ـ دادستان، پریرخ، 18 مقاله در روانشناسی، (دوره دو جلدی)، تهران، سمت، 1386
Barrett, J. L. & Richert, R. A., Anthropom ـ orphism or preparedness Exploring children’s God Concept, Review of Religious Reseach, 44 (3), 300 ـ 312, 2003
Barrett. J. 2. 9 & keil, F. C., Anthropomor Phison and cod concept: Conceptualizing a non nature etity, Cognitive Psychology, 31, 219 ـ 247, 1995
Clore, J and Fitzgerald, Intentional faith, Journal of Adult Development, Vol. 9, No. 2,
David, El kind, Religious development in adolescence, Journal of Adolescence,
Deconchy, J. P., The idea of God: its emergence between 7 and 16 years. In A Godin (Ed). From religious experience to a religious attitude. (pp.97ـ108). Chicago: Loyola,
El Kind, D. the origins of Religion in the child, Review of Religions Reserch, Vo.1, No1 (Autumn 1970 (p.35ـ42)
Genia, Vicky, Counseling and psychotherapy of religious clients: A Developmental Approach; Praeger,
Goldman, R. G, Religious Thinking from Childhood to Adolescence. London: Routledge and Kegan Paul,
Harms, E., The development of religious experience in children, Americal Journal of Sociology, 50, 112ـ122, 1944
James, W. fowler, Stage of Faith: Harperson Francisco,
Long, D. , Elkind. D. & Spilka, B., The child’s conception of prayer. Journal for the Scientific Study of Religion, 6. 101. 109,
Oser, E, & Gmunder, P. Religious Judgement: A developmental Perspective. Birmingham, Al: Religious Education Press,
Oser, F. K. & Scarlett, G. (Eds.). Religious development in childhood and adolescence [New Directions for Child Development, 52]. San Francisco, CA: Jossey ـ Bass,
Pitts, V. P., Drawing the invisible: children’s conceptualization of God. Character potentiab, 8, 12 ـ 24, 1979
Raymond f. Paloutzian. ,& crystal L. Park, Handbook of Psychology of Religion Spirituality, The Guilford Press, Newyork,
Raymond, f. palutzain., Invitation to the Psychology of Religion,
Subbotsky, E., Foundation of the mind: Children’s under standing of reality. Cambridge, MA: Harvard University Press,
Woolley, D. Thinking about fantasy: Are Children Fundamentally different thinkers and bolivers from adults Child Development, 68, 991. 1011,
رویکردشناختی رشد دینی، رویکردی است که بر رشد درک مفاهیم دینی و روش تفکر درباره آموزههای دینی در طول عمر ـ بهویژه دوره کودکی و نوجوانی ـ متمرکز است و مراحل و تجویزاتی را برای رشد دینداری و آموزش دین پیشنهاد میکند. در این مقاله این رویکرد، بهطوراجمالی توصیف و در پنج محور ارزیابی میشود: اختصاص سحری و جادویی اندیشیدن به دوره کودکی، تصور انسانانگارانه از خدا در دوره کودکی، مقدار تأثیرپذیری نتایج و یافتهها از آموزههای مسیحی، تناسب چارچوب تحولی ـ شناختینگر برای تعیین مراحل دینداری و کفایت دلایل تأخیر آموزش دین به کودکان
کلیدواژهها: رشد دینی، رویکردشناختی، مراحل رشد دینی، آموزش دین، انسانانگاری، تفکر سحری
تحقیق در زمینه رشد دینی و مراحل آن در قلمرو مطالعات دینی و عرفانی، پیشینهای قوی دارد. در تمدن اسلامی گزارههایی در قرآن و روایات بهطورصریح یا ضمنی به این موضوع اشاره میکند. افزون بر این، بسیاری از مفسران و عارفان بر پایه تجربههای سلوکی و پشتوانه گزارههای دینی، نظریههایی را درباره منازل و مراحل رشد دینی ارائه کردهاند
تحقیق در این قلمرو به روش تجربی و از منظر روانشناسی تحولی، سابقهای تقریباً هفتادساله دارد. دادههای پایگاههای اطلاعرسانی حاکی از رشد کند و یکنواخت تحقیقات از 1940 تا 1995م است؛ ولی از 1995م بهطور چشمگیر بر کمیت تحقیقات آن و روانشناسانی که به این موضوع میپردازند و نیز تألیفات و مقالات و همایشهای مرتبط افزوده شده است.[231]
نظریههایی که در این قلمرو عرضه شده است، توصیفها و تبیینهای گوناگونی از تحول دینی در طول دوره کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی به دست میدهد. از یک منظر میتوان این نظریهها را تحت عنوان دو رویکرد «جامعهپذیری» و «شناختی» تقسیم کرد. رویکرد جامعهپذیری فرض میکند که کودک و نوجوان از طریق والدین و نهادها و سازمانهای دینی بهطور انتقال یکطرفه یا تبادلی دیندار میشود. رویکردشناختی عمدتاً بر درک مفاهیم دینی و تفکر درباره مفاهیم متمرکز شده است
رویکردشناختی در مقایسه با رویکرد جامعهپذیری، به تعیین مراحل دینداری و ارائه تجویزهایی بر اساس مراحل برای آموزش دین گرایش دارد. در امریکا برای چندین دهه، این رویکرد در زمینه آموزش دین حاکم بوده است.[232]
تحقیقاتی که در ایران در این قلمرو انجام شده، بسیار محدود است؛ ولی همگی با رویکردشناختی انجام شده و همه پژوهشگران، تجویزهایی را برای آموزش دین در ایران ارائه کردهاند.[233]
غلبه این رویکرد در فضای تحقیقاتی و حاکمیت بلامنازع آن در ایران، ضرورت و اهمیت ارزیابی آن را برای هدایت پژوهشهای آینده و بهویژه اعتبار تجویزهای آن برای آموزش دین نشان میدهد
در این مقاله ابتدا توصیفی از عناصر اساسی رویکردشناختی و اجمالی از مهمترین نظریههایی ارائه میگردد که در دامنه این رویکرد صورت یافته، سپس هر یک از آنها ارزیابی میشود. ارزیابی انتقادی که بخش عمده مقاله را تشکیل میدهد، ناظر به پیشفرضهای دینشناختی، محدودیتهای چارچوبشناختی پیاژهای، مفاهیم اصلی و مشترک نظریهها و تجویزهای آموزشی این رویکرد است. بر این اساس پرسشهای اصلی تحقیق عبارتاند از
ـ آیا کودکان و بزرگسالان از لحاظ «سحری و جادویی اندیشیدن» و «عقلانی اندیشیدن» با هم رقابت دارند یا ممکن است بهجای رقابت در اذهان کودکان و بزرگسالان در کنار یکدیگر در سرتاسر زندگی موجود باشند؟
ـ آیا کودکان در همه فرهنگها و ادیان به شیوه انسانانگارانه درباره خدا میاندیشند یا آمادگی دارند به شیوه منحصربهفرد و غیرانسانانگارانه بیندیشند؟
ـ آیا مبانی دینشناختی و آموزههای مسیحی در تعیین عناصر مشترک و قواعد عام رشد دینی مؤثر بوده است یا چنین نیست، و قواعد عام رشد دینی، نتیجه یافتههای تجربی و تعریفی عام از دین و مفاهیم دینی است؟
ـ محدودیتهای چارچوبشناختی پیاژهای که مبنای تعیین مراحل رشد دینی است، چیست؟ و آیا این چارچوب بهمثابه پوشاندن لباسی کوتاه و تنگ به اندام دینداری نیست؟
ـ آیا دلایل تأخیر آموزش دین به کودکان تا زمان دستیابی کودک به تصور انتزاعی، منطقی و پذیرفتنی است؟
رویکردشناختی در رشد دینی، عمدتاً نتیجه مفاهیم پیاژه[234] درباره تحول کلی انسان است. برخی تحقیقات بعدی، مفاهیم پیاژهای را جرح و تعدیل کردند و برخی مثل فلور[235] افزون بر مفاهیم پیاژهای از عناصری از نظریههای اریکسون،[236] کلبرگ[237] و لوینسن[238] کمک گرفتند؛ ولی ایده پیاژه بهمنزله تعیینکننده ساختار اساسی در رویکردشناختی کاملاً نمایان است
نظریه پیاژه به ما کمک میکند تا از ایده عمومی محققان رشدشناختی دینی آگاه باشیم و بدانیم آنان چگونه مطالعاتشان را انجام دادهاند و چگونه دیدگاهشان را درباره فرایندهای تغییر دینداری از کوچکی تا بزرگسالی به دست آوردهاند. پیشنهاد اساسی این دیدگاه این است که کودکان از خلال توالی ثابتی از مراحل شناختی، رشد میکنند و هر مرحله، پیچیدهتر و از جهت کیفی متفاوت با مرحله قبلی است. تحقیقات رشد دینی که بر اساس این چارچوب انجام شده، پیشنهاد میکند که کودکان مراحلی از استدلال را درباره مفاهیم، گزارهها و داستانهای دینی طی میکنند و این مراحل بیاناتی از رشد عمومیشناختی است. بهعبارتدیگر، رشد دینی به موازات رشدشناختی و به دنبال افزایش ظرفیتشناختی امکان ظهور پیدا میکند. فهم رشد دینداری درون این چارچوب، نیازمند درک این است که چگونه عوامل شناختی با بافت اجتماعی کودک و بهویژه خانواده تعامل برقرار میسازد. تحقیقات برگرفته از این رویکرد پیشنهاد میکند که تغییرات برهمزننده تعادل در درک، بافت اجتماعی و توانایی برای درک معنای نمادها و زبان و توانایی برای تفکر مفهومی اتفاق میافتد. نکته اساسی در اینجاست که کودک در ابتدا واقعیت را بهطور متفاوتی درک میکند. در اوایل زندگی، واقعیت مساوی است با آنچه کودک فعلاً درک میکند. مفهوم زمان، حافظه، گذشته و آینده که مرجع ادراکهای شخصی است، وجود ندارد. هرچه «هست» در آن لحظه هست و واقعیت دارد.[239]
زبان کودک هم به سبب محدودیت در درک واقعیتها، کارکرد زبان بزرگسال را ندارد. در بزرگسالی کلمات، ابزار نمادینی است که با استفاده از آنها میاندیشیم و از خلال کلمات، دوباره تجربهها معنادار میشوند. بزرگسال دارای ذخیرهای زیاد از زبان و حافظه است و با استفاده از آن معنای کلمات جدید را میفهمد یا تغییر میدهد
کودکان برخلاف بزرگسالان، باید معنای هر کلمه جدید را از راه دستکاری یاد بگیرند. پیامد این وضعیت آن است که کلمات، تنها معنای عینی و محدود دارند. کودکان در ابتدا از قدرت انتزاع کمی برخوردارند؛ ازاینرو نمیتوانند دستهبندی کلی داشته باشند؛ همچنین توانایی کمی برای تفکر برحسب اصول کلی دارند. بنابراین دین در دوره کودکی در قالب اعمال عینی ظهور پیدا میکند. مفاهیم دینی که معنای عینی ندارند، بهواسطه مصداقهای محسوس مشابه درک میشوند. مفهوم خدا برای اوایل کودکی، احتمالاً «معنای شخص بزرگ» دارد. اگر خدا پدر نامیده میشود، کودک برحسب اندازه بسیار بزرگ و پدر قدرتمند آن را تصور میکند، پدری که شبیه به پدر واقعی است.[240]
بر اساس چارچوب شناختی، در دوره نوجوانی است که انسان میتواند به فهمی معنادار از دین دست پیدا کند؛ زیرا در این دوره سنی است که فرد ظرفیت درک انتزاعی به دست میآورد، ابزار شناختی لازم نظیر مفهوم علیت، زمان، حافظه و خزانه لغات را برای تفکر در اختیار میگیرد، میتواند مفاهیم انتزاعی دینی را درک کند، بین آنها ارتباط برقرار سازد، درباره آنها تأمل کند و نظریهای را برای ارتباط خود با خدا و تفسیر جهان، هستی، مبدأ و مقصد داشته باشد
ساختار، محتوا و مراحل نظریههای رشدشناختی دینی لومبا،[241] هارمز،[242] الکایند، لانگ الکایند،[243] اسپلیکا،[244] گلدمن،[245] دکونچی،[246] پیت لینک و حتی نظریههایی که کوشیدهاند که از این چارچوب فراتر روند (نظیر فلور، جنیا،[247] اسر[248] و گماندر)[249] در چارچوبشناختی که در بالا بیان شد، کاملاً فهم میشود
گزارش اجمالی برخی نظریهها که مقبولیت بیشتری پیدا کردهاند، ویژگیهای رویکردشناختی را بیشتر آشکار میسازد
پیاژه[250] در پژوهش «چگونگی تفکر کودکان درباره دنیای طبیعت» به چند نکته درباره دین کودکان اشاره کرد که مبنای تعیین مراحل و تجویزهایی برای آموزش دین شده است. به عقیده پیاژه، کودک در سنین چهار تا هفتسالگی بهطورطبیعی علل وجودی اشیا را در خدا یا بشر بهعنوان یک موجود روحانی و پرقدرت جستوجو میکند. کودک در این سن نمیتواند در پاسخ به خواستهها و پرسشهایی که هنگام رویارویی با طبیعت برای او پیش میآید، استدلال کند و از خدا یا بشر بهعنوان موجودی قدرتمند و روحانی به همین دلیل سود جوید. اگر کودک بتواند فرد یا چیز دیگری را بهجای خدا یا بشر با قدرت روحانی قرار دهد، از خدا غافل میشود
پیاژه بر اساس این تحلیل، اولاً معتقد میشود که دین کودک در طول سالهای نخست زندگی با دین او در سنین بالاتر متفاوت است. در طول سالهای نخست زندگی، کودک خدا را به این دلیل در تفسیر جهان بهکار میگیرد که از تفکر منطقی برخوردار نیست، تصور اساسی از علیت ندارد و بدون تعمیم یا تشکیل یک مفهوم منطقی استدلال میکند؛ ثانیاً نباید به کودک در این دوره، آموزش مذهبی داد؛ چراکه آموزشهای مذهبی با تفکر کودک بیگانه است و مرحله تفکر سحری را تشدید میکند و گذار از این مرحله را با تأخیر روبهرو میسازد
2. هارمز (1944) در جستوجوی قانون مشترک در رشد دینداری بود که برای هر فرد انسانی بهتنهایی و در جمع معتبر باشد. بدین منظور بیش از 4800 کودک و نوجوان بین سنین سه تا هیجدهساله را بررسی کرد. او از آنان خواست تا درباره خدا صحبت کنند و تصویر وی را بکشند
هارمز در بخش نخست پژوهش خود از چارچوبشناختی و مفاهیم پیاژهای ذکری به میان نمیآورد؛ ولی در تحلیل و تبیین یافتهها به نظریهای سه مرحلهای دست یافت که مشابه مراحل گلدمن و دیگر محققان است. غلبه چارچوب شناختی، ظاهراً بهطور ناخودآگاه محققان را به سوگیری واداشته است. در تحقیق هارمز، ویژگی مشترک مشاهدهشده در کودکان سه تا ششساله این بود که همگی آنها تصورشان را از خدا، در قالب یک تصویر خیالپردازانه اظهار میکردند، خواه خداوند در تصور آنها، پادشاه و پدر تمام کودکان باشد یا با ریش یا بدون ریش و یا در خانهای بالای ابرها، همه اینها، بیانی معمولی است که در آنها تجربه خداپرستی پیوسته بهصورت خیالپردازانه بیان شده است
هارمز میگوید: نقاشیها و اظهارات کودکان آشکار میکند پرسشهای کودک درباره خدا که ممکن است به نظر عدهای مهم به نظر برسد، نتیجه یک درک عقلانی و منطقی نیست و زنجیرهای از پرسشهای عقلانی را دربرنمیگیرد. درک حقیقی از خدا، یک درک خیالپردازانهای است که ستایشکننده بالاترین معبود تخیلی در این سن است. پرسشهای کودک، تنها نشاندهنده این است که رشد عقلانی و سن پرسشگری کودک آغاز شده است
هارمز به دو منبع در کودک برای درک خدا اشاره میکند. پرسشگریهای کودک درباره خدا، از منبع عقلانی تجربه دینی سرچشمه میگیرد و تصویرهای خیالپردازانه، ناشی از منبع احساسی و غیرعقلانی تجربه دینی است. بخش عقلانی تجربه دینی در مقایسه با بخش غیرعقلانی، مقدار کمی از تجربه دینی را شامل میشود و تجربه واقعی را نشان نمیدهد. بخش غیرعقلانی در قالب بیانهای شفاهی متجلی نمیشود یا بسیار کم متجلی میشود. زبان موسیقی، هنرهای زیبا، شعر و تصویرها بیشتر معنای عمیق دینی را آشکار میکند
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید