مقاله جايگاه موسيقي سنتي در ايران دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله جايگاه موسيقي سنتي در ايران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله جايگاه موسيقي سنتي در ايران،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
من با موسیقی زیستهام و عمر خود را در پیرمز و راز این لطیفه نهانی طی كردهام، بدان اندیشیدهام و دل در گروی آن نهادهام. هنوز هم آن جذبه نخست، آتش در درونم میافكند، مرا میرباید و با خود میبرد، و نمیدانم چیست در گوهر این افسونگر كه چنین جانهایی لطیف را مسحور خویش كرده است. در همه این سالها كمتر مجالی داشتم تا شرح این سودا دهم. «كاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست». بر این باور بودم كه كار هنرمند آفرینش است و بس؛ و باید تفسیر و سخن گفتن از هنر را به جامعهشناسان و فیلسوفان و دیگران سپرد. ولی به عنوان هنرمندی كه همواره مورد لطف بیكران مردم است، در برابر پرسشهای جدی قرار میگرفتم. گرچه در حد توان میكوشیدم تا دیدگاه خود را توضیح دهم و یا در اندك مصاحبهها با رسانهها برداشتهای خود را درباره موسیقی ایرانی بیان كنم، اما كمتر این فرصت پیش میآمد تا به تفصیل در این باره سخن بگویم. «راز مانا» مجلی بود تا این تاملات را با جامعه در میان بگذارم. و فراتر از این باید بگویم كه مجالی بود تا تجربیات و تاملات خود را مروری دیگر داشته باشم. بسیاری از این موضوعات را اندیشیده بودم، اما گفت و گوها فرصتی را پیش آورد تا یك بار دیگر و از دیدی تازه به این موضوعات نظر اندازم. خوشبختانه دوستانم اهل مجامله و تعارف نبودند و تا نكتهسنجیهای بسیار نمیكردند، و پاسخ دقیق نمیگرفتند، قانع نمیشدند و به سراغ پرسش دیگر نمیرفتند. گمانم لطف این گفت و گوها در این است.
زمانی كه نخستین بار ایده تدوین كتاب راز مانا مطرح شد، هم من و هم دوستانم تصور انجام چند گفتو گوی ساده را در ذهن داشتیم و بر این باور بودیم كه میتوان در چند جلسه این كار را به سامان رساند. هر چه پیشتر میرفتیم، آن تصور اولیه بیشتر رنگ میباخت تا بدانجا كه شاید بتوان گفت كه این كتاب نه از ایده اولیه بلكه در جریان گفتوگو شكل گرفت. ماجرای شكلگیری كتاب خود شرحی خواندنی است و امید است كه در ویراست دوم كتاب بدان بپردازیم. وقتی كه متن گفتوگوها بازخوانی میشد، سوالات تازهای طرح میشد و پاسخهای تازهای را میطلبید و آن پاسخ خود سوالی دیگر را میدان میداد. به همین دلیل، بخش مهمی از این گفتو گو در جریان چندباره رفت و برگشت متون شكل گرفت. تمام آن سخنها كه گفته و شنیده شد در این متن راه نیافتند و شاید بر خواننده آگاه این گسیختگی چندان پوشیده نمانده باشد.
پرسشهایی كه در این كتاب طرح شدهاند، پرسشهایی از جایگاه و نقش موسیقی ایرانی و نقش من در سرنوشت این هنر است و من از چشم خود بدان پرداختم. با این حال باید در نظر داشت كه دیگرانی نیز كه در این عرصه دستی دارند، خودبه خود مخاطب این پرسشهایند. امید است این كتاب آغاز شكلگیری گفتو گویی وسیعتر میان موسیقیدانان فرهیختگان و روشنفكران و جامعه درباره سرنوشت موسیقی ایرانی و آینده آن باشد.
محمدرضا شجریان
هنر و موسیقی وجهی از تاریخ و فرهنگ یك ملت است و از اینرو شایسته آن است تا فیلسوفان و جامعهشناسان هنر به قصد شناخت رازهای نهفته و معانی پنهان فرهنگها در آن تامل كنند. هر قوم یا گروه اجتماعی- هر چقدر هم كه از بیان دنیای درونی خود پرهیز كند- چون به عرصه هنر پا مینهد قادر به پردهپوشی نیست و در این پهنه، به شیوهای ظریف، ناخواسته و نهائی، خود را آشكار میكند. ورود به چنین دنیایی و خواندن رازهای نهفته، تمنای فیلسوفان و جامعهشناسان هنر است و روشن است كه این كار نه چندان سهل و ساده است.
متاسفانه در ایران، عرصه هنر كمتر موضوع چنین تاملات و مطالعاتی بوده است و موسیقی از این حیث، بیشتر از دیگر جلوههای هنری مورد غفلت قرار گرفته است. این در حالی است كه برخی فیلسوفان هنر، موسیقی را «منطق احساسات و تمایلات جمعی» خواندهاند و بر این باورند كه موسیقی بازتاباننده الگوی ذهنیت جمعی یك قوم و ملت است و در همه كنشهای جمعی بازتاب مییابد. از این منظر، موسیقی شاید بیش از دیگر جلوههای هنری، از حیث مطالعات فرهنگی، جامعه شناسی و حتی فرهنگ سیاسی، درخور توجه است.
موسیقی، تولید احساس به شیوهای بسیار انتزاعی است. احساساتی كه با واژهها قابل بیان نیستند و یا به صورت كامل با ابزارهای زبانی بیان نمیشوند. تجربه تاریخی حاصل از زیست مشترك یك گروه، در موسیقی آنها بازتاب مییابد و هر قوم، گروه یا ملتی كه نغمه موسیقی خود را میشنود، فشرده تاریخ و تجربه تاریخی خود را حس میكند. واكنش احساسی مشترك در برابر نغمههای موسیقی، گویی یادآوری خاطره تاریخی آن قوم است.
از میان فیلسوفان هنر، سوزان لانگر توجه بیشتری به این وجه موسیقی نشان داده است. تئوری موسیقی وی بر دریافت ویژه او از فلسفه ذهن و فلسفه هنر متكی است. او كاركرد اصلی ذهن را انتزاع میداند و انتزاع چیزی نیست مگر صورت بندی شكلی یا «فرمیك» از پدیده مشاهده شده. این صورت بندی شكلی همان نماد است. نماد ابزاری است كه به وسیله آن اطلاعات به دست آمده از تجربه را شكل و صورت میبخشیم. لانگر از دو نوع متمایز نمادها سخن میگوید: نمادهای گفتاری و نمادهای باز نمایاننده.
مقصود از نماد گفتاری، زبان است كه حاوی مجموعهای از واژگان دال بر معنا و قواعدی برای تركیب معناشناختی واژگان است. اما نمادهای گفتاری در بیان احساسات و تمایلات به ویژه تمایلات ذهنی و درونی، تا حدود اندكی توانایی دارد. اینجاست كه تمایلات بازنمایاننده ضرورت پیدا میكنند.
ویژگی نمادهای بانمایاننده آن است كه به خلاف زبان حاوی مجموعهای از واژگان دال بر معنا و قواعد تركیب كننده نیست. در این سنخ از نمادها اجزاء تنها از طریق ارتباطشان با ساختار كلی ادراك میشوند. نمادهای بازنمایاننده حاوی یك ساختار كلی است كه ناظر بیرونی میتواند با مطالعه توام با همدلی آن منطق احساسات جمعی یك قوم و ملت را مورد مطالعه قرار دهد.
لانگر موسیقی را از این حیث از سایر جلوههای هنری برجستهتر مییابد. به قول لانگر موسیقی ضمن آن كه همچون یك متن قادر است صورت و فرم منطق احساسات جمعی را بازنمایی كند در عین حال نقشی فعال نیز دارد و میتواند به صور گوناگون و متنوع، احساسات درونی هر یك از افراد را به قالب یك الگوی مشترك قومی بریزد.
جلوههای هنر ایرانی و به ویژه موسیقی از چنین منظری كمتر مورد تامل قرار گرفته است. موسیقی كمتر از حوزههای دیگر دریچه خود را بر نگاههای فلسفی و جامعه شناختی گشوده است. وجود حداقل دانش فنی موسیقی در میان جامعهشناسان و فیلسوفان و آگاهی از مفاهیم و رویكردهای اصلی فلسفی و جامعه شناختی در میان موسیقیدانان شرط لازم چنین پیوندی است و شاید مانع اصلی این پیوند از همین واقعیت برخاسته است.
برای بررسی موسیقی، به سیاق سایر محصولات فرهنگی دست كم به سه شیوه میتوان عمل كرد. نخست آن كه خود موسیقی برحسب معانی و پیامهای موسیقیایی آن و نه لزوماً معانی اشعار آن – موضوع بررسی قرار گیرد. دوم آن كه ویژگیهای مصرفكنندگان موسیقی و مخاطبان آثار موسیقیایی بررسی شود؛ و سه دیگر آن كه دیدگاه خالقان آثار موسیقیایی مورد مطالعه قرار گیرد. هر شیوه، بخشی از مساله را روشن میكند.
ما در این مباحث شیوه سوم را برگزیدهایم و تلاش كردهایم تا حدی بیرون از مباحث فنی موسیقی، پارهای از پرسشهایی را كه هم اكنون در حوزه مطالعات فرهنگی مطرح است با شجریان در میان بگذاریم. دغدغه اصلی ما هنگام گفتگو این پرسش محوری است كه ذخیره معنایی موسیقی اصیل (یا سنتی و یا هر لقب دیگری كه به آن بدهیم) در مواجهه با دنیای جدید و در برخورد با دیگر انواع موسیقی و نیز پدیدههای جدید اجتماعی چه موقعیت یافته است؟ موسیقی سنتی هم چنین در برخورد با دیگر منابع سنتی نظیر اخلاق، عرفان، دین و یا حوزههای عمل اجتماعی نظیر سیاست و … چه واكنشی نشان داده است؟ و آیا در این جغرافیای رو به تغییر، همچنان میتواند نقش اصلی خود را در بیان تجربه زیست مشترك اجتماعی ایفا كند؟
شجریان، مهمترین نماینده موسیقی (آوازی) متعالی است. اگر تقسیمبندی هنر عامه پسند (Popular Art) و هنر متعالی (High Art) را بپذیریم. بی تردید شجریان را باید در شمار مهمترین نماینده هنر متعالی قرار داد. پرسشهایی كه مطرح شد غالباً درباره هنر متعالی مصداق بیشتری دارد و از اینرو، بهتر آن بود كه با مدافع چنین هنری در میان نهاده شود.
در عین حال، آثار او در دو دهه اخیر، نفوذ شگفتآوری داشته است و طیف متنوعی از سلیقهها و گروههای اجتماعی در شمار مخاطبان آثار او قرار گرفتهاند. به سخن دیگر، هنر متعالی كه غالباً مخاطبان آن منحصر به نخبگان است، توانسته در میان اقشار عادی و نخبگان نفوذ یابد. تركیبی كه از حیث مطالعات فرهنگی حائز اهمیت است.
شهرت و محبوبیت شجریان مستقل از خود او و شخصیت و عقاید او حائز اهمیت است. شهرت و استقبال عمومی از هنر او، گویای آن است كه شجریان خود بازتاب خواستها و كششهای درونی مخاطبانش است. موقعیتی كه وی در طول سالهای پس از انقلاب با همه فراز و فرودها، آن را حفظ كرده است. طیف مخاطبان او از یك گروه و طبقه اجتماعی فراتر است و نظیر او تنها به چند هنرمنددیگر میتوان اشاره كرد كه طیفی این چنین گسترده را گرد چراغ هنر خود گرد آورده باشند. این مقام و موقع، یك شخصیت یا یك اثر هنری را به آئینهای بدل میكند كه از طریق آن میتوان از اثر و خالق آثار به وضعیت مخاطبان پل زد و به وجود پنهان وضعیتی كه در آن قرار گرفتهایم و به ساختارهای مشترك میان طیف بیشمار مخاطبان او واقف شد. این گفتگوها به منزله اهتمام ما برای به زبانآوردن نیات و احساسات هنرمندی است كه در چنین موقعیت ویژهای قرار گرفته است و ممكن است بتواند در كنار آثار او، جویندگان در عرصههای مختلف فكری و فرهنگی را در پاسخ گفتن به برخی پرسشها یاری كند.
آثار شجریان با زندگی اجتماعی و سیاسی دو دهه اخیر پیوند خورده است. آثار او در هر دوره، یادآور فضای اجتماعی و سیاسی است و در مقام اثر هنری در تعامل با چنین فضایی قرار گرفته است. از اینروست كه حتی در صدا و سیما بیان صحنههای انقلاب با آواز او و اثر او همراه است. چنین موقعیتی خود حائز اهمیت جامعهشناختی است و طبعاً دریافتهای او منبع مهمی برای چنین مطالعهای است.
آنچه شجریان در زمینه مباحث مربوط به فلسفه زیبایی شناختی، ارتباط هنر و زیبایی با اخلاق و قواعد ارزیابی اثر هنری و جنبه اجتماعی و نسبت هنر و قدرت سیاسی و غیره میگفت، كلام كسی است كه با موسیقی زندگی كرده است و موسیقی و خلق زیبایی، بخش اصلی تجربه زیسته او را تشكیل میدهد. او در گفتگو از هنر و جنبههای گوناگون آن، بیشتر به تجربههای زیستهاش اتكا میكرد و كمتر به ایدههایی متكی بود كه این سو و آن سو میتوان خواند. آنچه میگفت حاصل تلاش یك هنرمند برای به كلام آوردن احساسها و انگیزههای پنهان و واكنشهای غریزی و خواستهای ناخودآگاه یك پدید آورنده نمادهای زیبا بود. بسیاری از هنرمندان تنها با زبان هنر خود سخن میگویند و به كلام آوردن آنچه را كه احساس و تجربه میكنند به منتقدان هنر میسپارند. اما در همان جلسات نخست گفتگو با شجریان دریافتیم كه او خود قادر است تجربه زیسته هنری خود را به زبان آورد و در زمره هنرمندانی است كه با آنها تا حدودی میتوان بیرون از شكاف میان آفرینشگر و منتقد هنری ایستاد و افقهای هنر را نگریست. بنابراین خواننده در این گفتگوها نبایستی انتظار داشته باشد كه آنچه میخواند، از روال و نظم و قاعدهمندی مباحث یك جامعه شناس یا فیلسوف هنر تبعیت كند. اما آنچه شجریان به زبان میآورد، برای یك فیلسوف یا جامعه شناس هنر كه در زمینه هنر ایران میاندیشد، میتواند الهام بخش باشد.
شجریان، دلبسته به ایران و مضامین فرهنگ ایرانی است. به تعبیر خودش، به این خاك چونان تن معشوق مینگرد و تنها در این خاك احساس قرار كند. او اینك در بام بنای رفیع آواز ایرانی به تنهایی ایستاده است. اما هنوز به افقهای دوردست مینگرد و بر این باور است كه اگر یك بار دیگر فرصت آن را داشت كه راه رفته را دوباره طی كند، چنان حركت میكرد كه از حدود قلمرو ایران فراتر میرفت و متولی درخشش آواز ایرانی در سطح جهانی بود. او باور ندارد كه زبان فارسی، جهانی كردن آواز ایرانی را ناممكن میسازد. به نظر شجریان میتوان مشخصههای زیبایی شناسانه آواز موسیقی ایرانی را چنان گسترش بخشید كه حس زیبایی شناختی ایرانی را در سطح جهانی برانگیزد. چنانكه عدم درك زبان انگلیسی یا ایتالیایی و فرانسوی مانع از آن نشده است كه خوانندگان این كشورها از قلمروهای خاص جغرافیایی بیرون روند و مقبولیتی بینالمللی پیدا كنند.
عشق و علاقه به میراث سنت و در عین حال تمنای آن كه به سطح سلایق و خواست بینالمللی واصل شویم، تركیبی است كه ضمن گفتگو با شجریان با جوانب آن آشنا میشویم.
شجریان به موسیقی غرب علاقمند است و بیآن كه با زبان بسیاری از خوانندگان معروف غربی آشنایی داشته باشد، حس برانگیزاننده صدای آنان را در مییابد و از آن لذت میبرد. او در دلایل رشد و شكوفایی موسیقی غربی تامل كرده است و بر این باور است كه با تمسك به روشهایی نظیر آن میتوان همان رشد و اعتلا را برای موسیقی ایرانی فراهم آورد. به نظر او موسیقی ایرانی از برخی جهات تواناییهای نهفتهای دارد كه موسیقی غربی فاقد آن است و در صورت پروراندن این قابلیتها میتوان زمینه رشد این موسیقی را فراهم آورد. شجریان موفقیت خود را وامدار همراه كردن دو وجه میداند: ادراك حسی خواستها و نیازهای مخاطب و در عین حال تكاء آمیخته با علاقه و اشتیاق به ذخایر سنت. او در صدد نیست كه در جهت خواست و نیاز مخاطب یكسره ذخایر سنت را كنار نهد یا مطابق با آن نیازها و خواستها به دگرگونی بنیادی در آن ذخایر دست بزند. برای موسیقی ایرانی مستقل از خواست و توقع دیگران سرشت و عطر و رنگی قائل است و همواره در آفرینشهای خود این عطر را تعقیب میكند. اما در عین حال تقدسی برای آن ذخایر قائل نیست. هنر ایرانی با او در فضای امروز میزید و در وهله نخست برآوردن نیاز مخاطب بالفعل خود را در نظر دارد.
شجریان موسیقی را در سرشت خود، بشری میداند. به سرشت قومی و محلی موسیقی باور ندارد. رنگ و بوی موسیقیها، رنگ و بوی اقلیم و تاریخ و پیشینههاست و به همین جهت از پذیرش این رنگ و بوی ناگزیریم، اما دلیلی برای جزم اندیشی در خصوص انها نداریم. همواره موسیقی ایرانی در تعامل با پیرامون خود بالیده است و اینك موسیقی غرب نیز از جمله همان جنبههای پیرامونی است كه همراه با آن، موسیقی ما امكان بالیدن مییابد. هنرمندان چه بسا دغدغه انطباق اثر خود را با ضوابط سنتی یا مدرن دارند. اما اگر به قول شجریان بر این اصل متكی باشیم كه در هنر، خلق زیبایی، تنها جزمی است كه باید آن را مقدس بیانگاریم، هیچ اصلی پیشینی برای انتخاب یكی از دو گزینه سنت یا مدرن نداریم. هنرمند بطور ناخودآگاه این دو افق را در هم میآمیزد. موسیقی اصیل با چنان دیدگاهی از موسیقی سنتی تفكیك میشود.
موسیقی سنتی در صندوقچه جزمها باقی مانده است و تنها چشم به استاد و تبعیت از قواعد ردیف نوازی دارد. اما موسیقی اصیل با تكیه بر مخاطب و نیازها و دوران او خلق میشود. شجریان چنانكه در جریان گفتگوها قابل مشاهده است، تقدیس نابجایی از گنجینه سنت نمیكند، به همین سبب هیچ گونهای از موسیقی را غیر مجاز نمیشمارد و برای كاربست مفاهیم اخلاقی نظیر ابتذال در ارزیابی آثار هنری مجالی باقی نمیگذارد. اگر هم به تسامح، مصداقی برای موسیقی مبتذل بشناسد تنها با معیارهای حرفهای چنان تفكیكی را مجاز میشمارد. وی علیالاصول بر این باور است كه هیچ سنخی از نیاز به موسیقی نیست كه بتواند به عنوان گونهای ناروا شناخته شود و به عنوان ابتذال در موسیقی محكوم شناخته شود.
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید