مقاله در مورد خيام ترانه هاى خيام؛ اثري از صادق هدايت دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد خيام ترانه هاى خيام؛ اثري از صادق هدايت کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله در مورد خيام ترانه هاى خيام؛ اثري از صادق هدايت،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
خیام
ترانه هاى خیام؛ اثری از صادق هدایت
آنچه كه اجمالا اشاره شد نشان میدهد كه نفوذ فكر، آهنگ دلفریب، نظر موشكاف، وسعت قریحه، زیبائی بیان، صحت منطق، سرشاری تشبیهات ساده بیحشو و زوائد و مخصوصاً فلسفه و طرز فكر خیام كه به آهنگهای گوناگون گویاست و با روح هر كس حرف میزند در میان فلاسفه و شعرای خیلی كمیاب مقام ارجمند و جداگانهای برای او احراز میكند.
رباعی كوچكترین وزن شعری است كه انعكاس فكر شاعر را با معنی تمام برساند. (در كتاب كریستنسن راجع به رباعیات خیام (ص 90) نوشته كه رباعی وزن شعری كاملا ایرانی است و به عقیده هارتمان رباعی ترانه نامیده میشده و اغلب به آواز میخواندهاند.
برساز ترانهای و پیشآور می. (116)
بعدها اعراب این وزن را از فارسی تقلید كردند، این عقیده را لابد هارتمان از خواندن گفته شمس قیس رازی راجع به رباعی پیدا كرده.)
هر شاعری خودش را موظف دانسته كه در جزو اشعارش كم و بیش رباعی بگوید. ولی خیام رباعی را به منتها درجه اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب كرده، در صورتیكه افكار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیده است.
ترانههای خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده كه هر كسی را شیفته آهنگ و تشبیهات قشنگ آن مینماید، و از بهترین نمونههای شعر فارسی به شمار میآید. خیام قدرت ادای مطلب را به اندازهای رسانیده كه گیرندگی و تأثیر آن حتمی است و انسان به حیرت میافتد كه یك عقیده فلسفی مهمی چگونه ممكن است در قالب یك رباعی بگنجد و چگونه میتوان چند رباعی گفت كه از هر كدام یك فكر و فلسفه مستقل مشاهده بشود و در عین حال با هم همآهنگ باشد. این كشش و دلربائی فكر خیام است كه ترانههای او را در دنیا مشهور كرده، وزن ساده و مختصر شعری خیام خواننده را خسته نمیكند و به او فرصت فكر میدهد.
خیام در شعر پیروی از هیچكس نمیكند. زبان ساده او به همه اسرار صنعت خودش كاملا آگاه است و با كمال ایجاز، به بهترین طرزی شرح میدهد. در میان متفكرین و شعرای ایرانی كه بعد از خیام آمدهاند، برخی از آنها به خیال افتادهاند كه سبك او را تعقیب بكنند و از مسلك او پیروی بنمایند، ولی هیچكدام از آنها نتوانستهآند به سادگی و به بزرگی فكر خیام برسند. زیرا بیان ظریف و بیمانند او با آهنگ سلیس مجازی كنایهدار او مخصوص به خودش است. خیام قادر است كه الفظ را موافق فكر و مقصود خودش انتخاب بكند. شعرش با یك آهنگ لطیف و طبیعی جاری و بیتكلف است، تشبیهات و استعاراتش یك ظرافت ساده و طبیعی دارد.
طرز بیان، مسلك و فلسفه خیام تأثیر مهمی در ادبیات فارسی كرده میدان وسیعی برای جولان فكر دیگران تهیه نموده است. حتی حافظ و سعدی در نشئات ذره، ناپایداری دنیا، غنیم
ت شمردن دم و می پرستی اشعاری سرودهاند كه تقلید مستقیم از افكار خیام است. ولی هیچكدام نتوانستهاند درین قسمت به مرتبه خیام برسند. مثلا سعدی میگوید:
بخاك بر مرو ای آدمی به نخوت و ناز،
كه زیر پای تو همچون تو آدمیزاد است. (63)
عجب نیست از خاك اگر گل شكفت،
كه چندین گل اندام در خاك خفت! (58)
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست.
درمیان این و آن فرصت شمار امروز را. (120)
و درین اشعار حافظ:
چنین كه بر دل من داغ زلف سركش تست،
بنفشهزار شود تربتم چو در گذرم. (63)
هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار،
كس را وقوف نیست كه انجام كار چیست! (112)
روزی كه چرخ از گل ما كوزهها كند،
زنهار كاسه سر ما پر شراب كن. (66)
كه هر پاره خشتی كه بر منظریست،
سر كیقبادی و اسكندریست! (109)
قدح بشرط ادب گیر زانكه تركیبش،
ز كاسه سر جمشید و بهمن است و قباد. (70)
حافظ و مولوی و بعضی از شعرای متفكر دیگر اگر چه این شورش و رشادت فكر خیام را حس كردهاند و گاهی شلتاق آوردهاند، ولی بقدری مطالب خودشان را زیر جملات و تشبیهات و كنایات اغراقآمیز پوشانیدهاند كه ممكن است آنرا به صد گونه تعبیر و تفسیر كرد. مخصوصاً حافظ كه خیلی از افكار خیام الهام یافته و تشبیهات او را گرفته است. میتوان گفت او یكی از بهترین و متفكرترین پیروان خیام است. اگر چه حافظ خیلی بیشتر از خیام رؤیا، قوه تصور و الهام شاعرانه داشته كه مربوط به شهوت تند او میباشد، ولی افكار او به پای فلسفه مادی و منطقی خیام نمیرسد و شراب را بصورت اسرارآمیز صوفیان درآورده. در همین قسمت حافظ از خیام جدا میشود. مثلا شراب حافظ اگر چه در بعضی جاها بطور واضح همان آب انگور است، ولی به قدری زیر اصطلاحات صوفیانه پوشیده شده كه اجازه تعبیر را میدهد و یك نوع تصوف میشود از آن است
نباط كرد. ولی خیام احتیاج به پردهپوشی و رمز و اشاره ندارد، افكارش را صاف و پوست كنده میگوید. همین لحن صاده، بیپروا و صراحت لهجه او را از سایر شعرای آزاد فكر متمایز میكند.
مثلا این اشعار حافظ بخوبی جنبه صوفی و رؤیای شدید او را میرساند:
اینهمه عكس می و نقش و نگارین كه نمود،
یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد.
ما در پیاله عكس رخ یار دیدهایم،
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما.
حافظ نیز به زهاد حمله میكند ولی چقدر با حمله خیام فرق دارد:
راز درون پرده ز رندان مست پرس،
كاین حال نیست زاهد عالی مقام را. (85)
خیلی با نزاكتتر و ترسوتر از خیام به بهشت اشاره میكند:
باغ فردوس لطیف است، ولیكن زنهار،
تو غنیمت شمر این سایه بید و لب كشت. (88)
چقدر با احتیاط و محافظهكاری به جنگ صانع میرود:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت،
آفرین بر نظر پاك خطا پوشش باد! (11)
شعرای دیگر نیز از خیام تبعیت كردهاند و حتی در اشعار صوفی كنایات خیام دیده میشود؛ مثلا این شعر عطار:
گر چو رستم شوكت و زورت بود،
جای چون بهرام در گورت بود. (54)
غزالی نیز مضمون خیام را استعمال میكند:
چرخ فانوس خیالی عالمی حیران در او،
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او. (105)
بر طبق روایت «اخبارالعلمإ» خیام را تكفیر میكنند به مكه میرود و شاید سر راه خود خرابه تیسفون را دیده و این رباعی را گفته:
آن قصر كه بر چرخ همی زد پهلو . . . (56)
آیا خاقانی تما قصیده معروف خود «ایوان مدائن» را از همین رباعی خیام الهام نشده؟
از همه تأثیرات و نفوذ خیام در ادبیات فارسی چیزی كه مهمتر است رشادت فكری و
آزادی است كه ابداع كرده و گویا به قدرت قلم خودش آگاه بوده. چون در «نوروزنامه» (ص 48) در فصل «اندر یاد كردن قلم» حكایتی میآورد كه قلم را از تیغ برهنه مؤثرتر میداند و اینطور نتیجه میگیرد: « . . . و تأثیر قلم صلاح و فساد مملكت را كاری بزرگست، و خداوندان قلم را كه معتمد باشند عزیز باید داشت.»
تأثیر خیام در ادبیات انگلیس و آمریكا، تأثیر او در دنیای متمدن امروز، همه اینها نشان می
دهد كه گفتههای خیام با دیگران تا چه اندازه فرق دارد.
خیام اگر چه سر و كار با ریاضیات و نجوم داشته ولی این پیشه خشك مانع از تظاهر احساسات رقیق و لذت بردن از طبیعت و ذوق سرشار شعری او نشده! و اغلب هنگام فراغت را به تفریح و ادبیات میگذرانیده. اگر چه مابین منجمین مانند خواجه نصیر طوسی و غیره شاعر دیده شده و اشعاری به آنها منسوب است ولی گفتههای آنها با خیام زمین تا آسمان فرق دارد. آنان تنها در الهیات و تصوف یا عشق و اخلاق و یا مسائل اجتماعی رباعی گفتهاند. یعنی همان گفتههای دیگران را تكرار كردهاند و ذوق شاعری در اشعار و قیافهپردازی آنها تقریباً وجود ندارد.
شب مهتاب، ویرانه. مرغ حق، قبرستان، هوای نمناك بهاری در خیام خیلی مؤثر بوده. ولی به نظر میآید كه شكوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمنزار، جویبار، نسیم ملایم و طبیعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقیان ماهرو و بوسههای پرحرارت آنها كه فصل بهار و نوروز را تكمیل میكرده، در روح خیام تأثیر فوقالعاده داشته. خیام با لطافت و ظرافت مخصوصی كه در نزد شعرای دیگر كمیاب است طبیعت را حس میكرده و با یك دنیا استادی وصف آن را میكند:
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد. (118)
بنگر ز صبا دامن گل چاك شده. . . (60)
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست. . . (61)
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست. . . (62)
مهتاب بنور دامن شب بشكافت. . . (111)
خیام در وصف طبیعت تا همان اندازه كه احتیاج دارد با چند كلمه محیط و وضع را مجسم و محسوس میكند. آن هم در زمانی كه شعر فارسی در زیر تأثیر تسلط عرب یك نوع لغت بازی و اظهار فضل و تملق گویی خشك و بیمعنی شده بوده، و شاعران كمیابی كه ذوق طبیعی داشتهاند برای یك برگ و یا یك قطره ژاله به قدری اغراق میگفتهاند كه انسان را از طبیعت بیزرا میكردهاند. این سادگی زبان خیام بر بزرگی مقام او میافزاید. نه تنها خیام به الفاظ ساده اكتفا كرده، بلكه در ترانههای خود استادیهای دیگری نیز بكار برده كه نظیر آن در نزد هیچیك از شعرای ایران دیده نمیشود. او با كنایه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را گرفته و به خودشان پس داده مثلا درین رباعی:
گویند: «بهشت و حور عین خواهد بود،
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود.»
اول نقل قول كرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت به زبان خودشان شرح داده، بعد جواب
میدهد:
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باك؟
چون عاقبت كار همین خواهد بود!
درین رباعی القاب ادبا و فضلا را به اصطلاح خودشان میگوید:
آنانكه «محیط فضل و آداب شدند،
در جمع كمال شمع اصحاب شدند.»
به زبان خودش القاب و ادعای آنها را خراب میكند:
ره زین شب تاریك نبردند بروز،
گفتند فسانهای و در خواب شدند!
در جای دیگر لفظ «پرده» صوفیان را میآورد و بعد به تمسخر میگوید كه پشت پرده اسرار عدم است:
هست از پس «پرده» گفتگوی من و تو،
چون «پرده» برافتد، نه تو مانی و نه من!
گاهی با لغات بازی میكند، ولی صنعت او چقدر با صنایع لوس و ساختگی بدیع فرق دارد. مثلا لغاتی كه دو معنی را میرساند:
بهرام كه گور میگرفتی همه عمر،
دیدی كه چگونه گور بهرام گرفت؟
تقلید آواز فاخته كه در ضمن به معنی «كجا رفتند؟» هم باشد یك شاهكار زیركی، تسلط به زبان و ذوق را میرساند:
دیدیم كه بر كنگرهاش فاختهای،
بنشسته همی گفت كه: «كوكو، كوكو؟»
در آخر بعضی از رباعیات قافیه تكرار شده، شاید بنظر بعضی فقر لغت و قافیه را برساند مثل:
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است . . . (102)
بنگر ز جهان چه طرف بربستم؟ هیچ. (107)
ولی تمام تراژدی موضوع در همین تكرار «هیچ» جمع شده.
چندین اثر فلسفی و علمی به زبان فارسی و عربی از خیام مانده. ولی آثار فلسفی و علمی او هرگز در میزان شهرتش دخالتی نداشته. خوشبختانه اخیراً یك رساله ادبی گرانبهائی از خیام بدست آمد موسوم به: «نوروزنامه» كه به سعی و اهتمام دوست عزیزم آقای مجتبی مینوی در تهران به چاپ رسید. این كتاب به فارسی ساده و بی مانندی نوشته شده كه نشان میدهد اثر قلم توانای همان گوینده ترانهها میباشد. نثر ادبی آن یكی از بهترین و سلیسترین نمونههای نثر فارسی است و ساختمان جملات آن خیلی نزدیك به پهلوی میباشد و هیچكدام از كتابهائی كه كم و بیش در آن دوره نوشته شده از قبیل: «سیاست نامه» و «چهار مقاله» و غیره از حیث نثر و ارزش ادبی به پای «نوروزنامه» نمیرسند.
نگارنده موضوع كتاب خود را یكی از رسوم ملی ایران قدیم قرار داده كه رابطه مستقیم با نجوم دارد، و در آن خرافات نجومی و اعتقادات عامیانه و خواص اشیاء را بر طبق نجوم و طب Empirique شرح میدهد. اگر چه این كتاب دستوری و به فراخور مقتضیات روز نوشته شده، ولی در خفای الفاظ آن همان موشكافی فكر، همان منطق محكم ریاضیدان، قوه تصور فوقالعاده و كلام شیوای خیام وجود دارد و در گوشه و كنار به همان فلسفه علمی و مادی خیام كه از دستش در رفته بر میخوریم. درین كتاب نه حرفی از عذاب آخرت است و نه از لذایذ جنت، نه یك شعر صوفی دیده میشود و نه از اخلاق و مذهب سخنی به میان میآید. موضوع یك جشن با شكوه ایران، همان ایرانی كه فاخته بالای گنبد ویرانش كوكو میگوید و بهرام و كاووس و نیشابور و توسش با خاك یكسان
شده، از جشن آن دوره تعریف میكند و آداب و عادات آنرا میستاید.
آیا میتوانیم در نسبت این كتاب به خیام شك بیاوریم؟ البته از قراینی ممكن است. ولی بر فرض هم كه از روی تصادف و یا تعمد این كتاب به خیام منسوب شده باشد، میتوانیم بگوئیم كه نویسنده آن رابطه فكری با خیام داشته و در ردیف همان فیلسوف نیشابوری و به مقام ادبی و ذوقی او میرسیده. به هر حال، تا زمانی كه یك سند مهم تاریخی بدست نیامده كه همین كتاب «نوروزنامه» را كه در دست است به نویسنده مقدم بر خیام نسبت بدهد هیچ گونه حدس و فرضی نمیتواند نسبت آن را از خیام سلب بكند. برعكس، خیلی طبیعی است كه روح سركش و بیزار خیام، آمیخته با زیبائی و ظرافتها كه از اعتقادات خشن زمان خودش سرخورده، در خرافات عامیانه یك سرچشمه تفریح و تنوع برای خودش پیدا بكند. سرتاسر كتاب میل ایرانی ساسانی، ذوق هنری عالی، ظرافتپرستی و حس تجمل مانوی را به یاد میآورد. نگارنده پرستش زیبائی را پیشه خودش نموده، همین زیبائی كه در لغات و در آهنگ جملات او بخوبی پیداست. خیام شاعر، عالم و فیلسوف خودش را یك بار دیگر در این كتاب معرفی میكند.
خیام نماینده ذوق خفه شده، روح شكنجه دیده و ترجمان نالهها و شورش یك ایران بزرگ، با شكوه و آباد قدیم است كه در زیر فشار فكر زمخت سامی و استیلای عرب كم كم مسموم و ویران میشده.
از مطالب فوق بدست میآید كه گوینده این ترانهها فیلسوف، منجم و شاعر بیمانندی بوده است. حال اگر بخواهیم نسبت این رباعیات را از خیام معروف سلب بكنیم، آیا به كی آنها را نسبت خواهیم داد؟ لابد باید خیام دیگری باشد كه همزاد همان خیام معروف است و شاید از خیام منجم هم مقامش بزرگتر باشد. ولی در هیچ جا بطور مشخص اسم او برده نشده و كسی او را نمیشناخته، در صورتیكه بایستی در یك زمان و یك جا و به یك طرز با خیام منجم زندگی كرده باشد. پس این به غیر از خود خیام كه ژنی بیمانند او به انواع گوناگون تجلی میكرده و یا شبح او كس دیگری نبوده. اصلا آیا كس دیگری را به جز خیام سراغ داریم كه بتواند اینطور ترانه سرائی بكند؟
چند قطعه شعر عربی از خیام مانده است، ولی از آنجائی كه هیچ یك از شعرا نتوانستها
ند آنها را به شعر فارسی بزبان خیام دربیاورند از درج آن چشم پوشیدیم.
بنا به خواهش دوست هنرمندم آقای دوریش نقاش، این مقدمه را اجمالا به ترانههای خیام نوشتم تا راهنمای تابلوهای ایشان بشود. درین كتاب ترانههای خیام مطابق سبك و افكار فلسفی مرتب شده و رباعیاتی كه به نظر مشكوك میآمده جلو آنها یك ستاره گذاشته شده، این رباعیات بر فرض هم از خود خیام نباشد از پیروان خیلی زبردست او خواهد بود كه مستقیماً از فكر فیلسوف و شاعر بزرگ الهام گرفتهاند.
غزل تاجبخش : در افكار فلسفی خیام تحیر یك متفكر در برابر اسرار خلقت نمایان است
گروه ادب: خیام افكار فلسفیاش به گونهای بود كه تحیر یك متفكر در برابر اسرار خلقت و تاثر از ناپیدایی سرنوشت آدمیان نمایان میشد.
غزل تاجبخش در گفتگو باخبرنگار شبستان، درباره تاثیر تفكر خیام بر ادبیات اظهار داشت: خیام شاعر بلند آوازه – فیلسوف و منجم و ریاضیدان و آگاه به تمام علومی كه در قرن 5 و 6 میتوانسته كسی به آنها دستیابی پیدا كند به طوری كه گاهی آن را هم ردیف با ابنسینا دانستند،با تفاوتهای عجیبی كه در طرز تفكر فلسفه خیام وجود داشت خیام پیشگویی هم میكرد. از دید خود دنیا را خیلی سهل و آسان میگرفت و معتقد بود كه این دنیا فانی است و به هیچوجه بقایی نیست بر زندگی، بنابراین پیامش در تمام رباعیات و شعرهایش این بود كه باید دم را غنیمت شمار و خوش بود.
وی در ادامه افزود: خیام افكار فلسفیاش به گونهای بود كه تحیر یك متفكر در برابر اسرار خلقت و تاثر از ناپیدایی سرنوشت آدمیان به خوبی در آن نمایان میشد و همیشه در شعرهایش ع
نوان میكرد كه آدمیزاد سرنوشتش هیچ معلوم نیست و به همین خاطر بیشتر فلسفه ذهنیاش را طوری ترتیب داده بود كه به ناپایداری دنیا اشاره داشت.
در گفتگوها و رباعیات خیام نكتههای هست كه تاكید بر اخلاق اسلامی میكند
سنت بكن و فریضه حق بگذار
آن لقمه كهداری زكسان بازمدار
غیبت مكن و مجوی كس را آزار
در عهده آن جهان منم باده بیار
یا در جایی دیگر میگوید:
ای رفته به چوگان غذا همچو گو
چپ میرو و راست میدو و هیچ مگو
و آن كس كه تو را فكند اندر تك و تو
او داند و او داند و او
و همان است كه ما در فلسفه اسلامی خود ما میگوئیم كه جزء خداوند هیچكس به اسرار غیبت آگاه نیست و هیچ بندهای نیامده،حتی پیامبران و امامان و رسولان هیچكدام به اسرار غیبت الهی آگاه نیستند.
وی در بخشی دیگر از صحبتهایش عنوان كرد: همه خیام را یك فیلسوف میدانند. شاعر نمیدانند ما شاعر بودن خیام و شاید مدیون یك مترجم انگلیسی به نام فیتسرالد میدانیم كه بعد از آن اشعار خیام به زبانهای مختلف ترجمه شد و رفته رفته همه فارسی زبانان در هر قارهای كه بودند به دنبال شناخت خیام گشتند كه ابتدا از فیتسرالد شروع شده و كار عظیمی انجام داده و خیام را شاعر شناسانده به طوری كه بعضی وقتها فكر میكنند كه خیام رضا،از خیام شاعر متفاوت بوده است. ولی آثاری كه به دست آمد نشان داد كه هر دو خیام یك نفر است.
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید