توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بیوگرافی سیمین بهبهانی با word دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بیوگرافی سیمین بهبهانی با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بیوگرافی سیمین بهبهانی با word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بیوگرافی سیمین بهبهانی با word :

مقدمـه

می دانیم كه سخن ادبی و شعری یعنی سخنی كه از حدّ معمول یك سخن عادی، بالاتر و خیال انگیزتر باشد و حتی از واقعیت به دور باشد. شعر، زیبا سخن گفتن و در پرده سخن گفتن است كه جز با صور خیال میسّر نمی باشد.

در كتاب صور خیال در شعر فارسی در این باره چنین آمده است: «از قدیمی ترین ادوار شعر فارسی ، خیال به معنی تصویر پرهیبت و شبح و سایه و مفاهیم مشابه و نزدیك به معانی به كار رفته است.» 1
و كروچه می گوید: «شعر انسان را به مقام بالاتر كه در وجود اوست، عروج می دهد باز بیان همین است.» 2
یكی از مباحثی كه به ندرت مورد توجّه منتقدان ما قرار می گیرد، مسأله عوامل مؤثّر در به وجود آمدن صورت های خیال در دوره های گوناگون شعر فارسی است، این كه چه مسأله ای موجب می شود كه در هر دوره ای پاره ای از عناصر خیال مورد توجّه شاعران فارسی زبان قرار بگیرد و عوامل دیگر كمتر، می تواند متأثّر از عوامل متعددی باشد. این عوامل می توانند بر شیوه تصویرپردازی و نوع بیان، تفكّر شاعران و سایر عناصر شعری، تأثیری شایسته به جا بگذارد.

همه منتقدان در این باره توافق دارند كه شاعران زبان را به صورت متفاوت به كار می برند، امّا منتقدان با این نظر كه همه شاعران به طور یكسان و مانند هم از زبان استفاده می كنند، موافق نیستند. زیرا كار عمدهء شاعر در شعر، تسلّط بر طبیعت اسـت كه از طـریق ذهن انجام می پذیرد و شاعر سعی می كند بین انسان و طبیعت ارتباط برقرار كند و همچنین نگرش شاعر نسبت به جهان با افراد دیگر متفاوت است و متفاوت بودن بیان شاعر با افراد دیگر نیز در همین نكته است.

كار شاعر در تصویر سازی ایجاد و كشف بین پدیده ها ست و این ارتباط هرچه شگفت تر و پنهانی باشد تأثیر عمیق تر بر مخاطب می گذارد و از همه مهم تر داشتن جهان بینی در زندگی است كه وجود جهان بینی به تخیّل و تصاویر كمك می كند.
عوامل مؤثّر در به وجود آمدن تصویر در شعر یك شاعر را می توان به این گونه بیان كرد:
1- فرهنگ عمومی شاعر، یعنی آگاهی او از آنچه در گذشته و حال در محیط دور و نزدیك جریان داشته از مسائل تاریخی، اجتماعی و سیاسی گرفته تا اطلاعات دینی و اساطیری و علمی و فلسفی.

2- فرهنگ شعری او، كه حاصل خوانده ها و شنیده ها ی اوست در زمینه الفاظ و معانی شعر.

1- محمّد رضا شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. چاپ چهارم. انتشارات آگاه. 1370 ص 17
2- همان كتاب. ص 113

3- تجربه های خصوصی شاعر، كه در طول زندگی، از روزگار كودكی تا لحظه ای كه به سرودن و خلق هنری می پردازد. 1
«حكایت مشهوری است كه می گوید كُردی با دیلمی و یك زرگر و با عاشقی و یك معلّم همراه شدند. شب هنگام ماه بر آمد تمام. هر یك از آن ها خواست آن را وصف كند. زرگر آن را تشبیه كـرد به پاره ای زر گداخته كه از كوره بیرون آرند، كُـرد شبان بود، گفت به قرص پنیـری می ماند. معلّم گفت: گرده نانی است كه از خانه مالداری برای معلّم هدیه می فرستد. دیلمی گفت: مثل سپری است كه پیش پادشاه برند و عاشق گفت به صورت معشوق شباهت دارد.» 1
هر شاعری بر حسب ذوق و فكر خویش منظره ای را كه پیش چشم دارد به چیزی مانند می كند و تشبیه از محیط زندگی شاعر و تجاربش حكایت می كند.
عنصرالمعالی در كتاب قابوس نامه در توصیه به فرزندش در موضع شاعری می گوید: «به وزن و قافیهء تهی قناعت مكن، بی صناعتی و ترتیبی شعر مگو كه شعری ناخوش بود، ;؛ امّا اگر خواهی كه سخن تو عالی نماند بیشتر مستعار گوی.» 2

با توجه به مطلب بالا عنصرالمعالی شعر خوب را شعری می داند كه بر اساس استعاره بنا نهاده شده باشد و به شیوه های دیگر تصویر سازی و صور خیال نمی پردازد.
قدما در پرداختن به صور خیال به دو شیوهء نادرست رفتار كرده اند. به این معنی كه یا به صورت ناقص وارد این بحث شده اند و آن را از دیگر صنایع شعری جدا نكرده اند و یا اینكه تنها به جزئیات تقسیم بندی صور خیال به شیوه علمی كه هیچ سازگاری با شعر ندارد، پرداخته اند.

1- همان كتاب. ص 203
2- عبدالحسین زرین كوب. شعر بی دروغ، شعر بی نقاب. چاپ چهارم. انتشارات جاویدان. ج سوم. 1363 ص 54

زندگی نامهء سیمین بهبهانی

یاد دارم ز راه ورسم كهن
كه دو نا ساز را به هم پیوست
من شدم یادگار این پیوند
لیك چون رشته سست بود گسست
خیره گی های مادر و پدرم
آن دو را فتنه در سرا افكند
كودكی بودم و، مرا ناچاری
گاه از این گاه از آن جدا افكند
كودكی – هرچه بود – زود گذشت
دیده ام باز شد به محنت خلق
دست شستم ز خویش و، خاطر من
شد نهان خانهء محبّت خلق

(مجموعه اشعار/جای پا/ص72)
سیمین بهبهانی در سال 1306 در تهران به دنیا آمد، پدرش عباس خلیلی روزنامه نگار و قصّه نویس بود، مادرش فخر عظمی نام داشت كه در یك خانواده نیمه اشرافی و مرفّه خاندان قاجار به دنیا آمده بود. امّا سیمین درباره وضع خانواده اش در هنگام تولّد و كودكی خود می گوید: «زاده شدم در خانه پدربزرگ، چون پیش از زادنم مادرم همسر خود را به اشتغالاتش واگذاشته بود و به خانه پدری بازگشته بود.» «و پدر; كه بود جز مردی كه گاه دایه پیر مرا به دیدارش می برد و باز می گرداند بی آن كه بدانم چرا رفته ایم و چرا در خانه ما نیست؟ شاید تفریح سوار شدن به اتوبوس های دانماركی برایم بیشتر از شادی دیدار پدر بود.» 2
از همان ایّام كودكی استعداد شاعری خود را نشان می دهد و با تشویق های مادرش در مسیر رشد و شكوفایی استعداد شاعری خود گام بر می دارد. پس از ازدواج اوّل خود و انتشار دو مجموعه اوّل شعر خود، برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه شد، ولی اوّلین برخورد دكتر معین از تحصیل در رشته ادبیات فارسی به صورت رسمی منحرف شد و در رشتهء حقوق به ادامه تحصیل پرداخت.

در ایّام جوانی به خاطر هم زمانی با حوادث بین سالهای هزار و سیصد و بیست تا هزار و سیصد و سی و دو به گروه حزب توده گرایش پیدا كرد. «آنان كه رهایی “رنجبران ” می خواستند در چشمم ارجی داشتند كه سخن از “برابری” می رفت و به راهشان كشیده شدم» تأثیر این گرایش شاعر را در مجموعه اوّلیه شاعر كه به طبقات فرودست جامعه می پردازد می توان مشاهده كرد.

امّا پس از مدّتی از همسرش از سیاست كناره گیری می كند. «از فرقه های سیاسی به سختی سرخورده بودم و فكر می كردم، دست كم در زمان و مكانی كه ما هستیم، جوانان فریب كلمات صیقل خورده و توخالی را می خورند. رویدادهای بعد از بیست و هشت مرداد سی و دو پیش از آن برایم مؤیّد این طرز فكر بود.» 2
پس از مدّتی از همسرش جدا می شود. شاعر خود دلیل این امر را این چنین بازگو می كند: «از همسرم دل خوشی نداشتم، میان ما از مدّت ها پیش بیگانگی جسمی و روحی سایه افكنده بود؛ دو بیگانه در یك خانه می زیستیم بی آنكه كوچكترین توقّع مادی و معنوی از یكدیگر داشته باشیم.» 3
پس از جدایی از همسر اوّل خود با یكی از دوستان ایّام تحصیل در دانشگاه ازدواج می كند. «به خانه دو شوهر پای گذاشته ام: با یكی ناساز و با دیگری سازگار بوده ام، یكی را به طلاق و دیگری را به مرگ واگذاشته ام.» 4

بند دو، مردَم ببست در خم هر یك
چند گهی بندگی پذیر بماندم
بند یكی تا گسست خواجه دیگر
بست و زنو همچنان اسیر بماندم
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص208)
زندگی سیمین از لغزش و خطا مصون نبوده است. بطوری كه خود در این باره می گوید: «از
لغزش ها و كژانـدیشی ها بر كنار نمانده ام كه طبیعت آدمی است. گـاه استـوار و درست و گـاه نا استوار و سست، گامی برداشته ام. و این دوّمین بی گمان بیشتر.»

آثار سیمین بهبهانی

1- جای پا: این مجموعه در برگیرندهء شعر سال های هزار و سیصد و بیست و پنج تا هزار و سیصد و سی و پنج می باشد. در این مجموعه شاعر به صورت سطحی و گذرا و با توجّه به شور جوانی و گرایش های خود، به مسائل اجتماعی می پردازد و مشكلات و ضعف های موجود در جامعه آن روز را با توجّه به زندگی طبقات مختلف به تصویر می كشد. هر چند این نگاه همان طور كه گفته شد به لحاظ شرایط سنّی و در آغاز راه بودن او از عمق زیادی برخوردار نیست. گروه های اجتماعی كه سیمین مسائل و مشكلات آنان را مورد توجّه قرار داده است عبارتند از: 1- رقّاصه ها 2- دلقك ها و حاجی فیروزها 3- گوركن ها 4- جیب برها 5- بیماران 6- بچّه های خیابانی.
مهمترین مسئله در پراختن به این گروه ها مشكل اقتصادی و فقر آن ها می باشد. و شاعر نیز عامل تمام مشكلات را نابسامانی ها و گرفتاری های جامعه را در مشكلات جامعه می بیند.
در این مجموعه شاعر به مضامین غنایی و عاشقانه نیز می پردازد. اشعار غنایی این مجموعه سرشار از شرح جدایی ها و بی وفایی ها و شكایت هاست.
قالبی كه سیمین در این مجموعه انتخاب می كند قالب چهارپاره یا دوبیتی های به هم پیوسته است. او در این مجموعه بیشتر به دنبال القای پیام است تا توجّه به تصویرسازی و زیبایی های شعر. به عبارت دیگر او به دنبال تعهّد شاعری است و آن را در پرداختن به مشكلات و نابسامانی های اقشار مختلف جامعه می داند. در تصویرهای این مجموعه تازگی و ابتكار چندانی به چشم نمی خورد و اكثر تصویرهای موجود در آن برگرفته از تصویرهای شاعران گذشته می باشد، و اگر تصویر تازه ای هم دیده می شود به خاطر تازه بودن برخی مضامین و موضوعاتی است كه انتخاب شده است.

2- چلچراغ: این مجموعه كه دومین مجموعه شعری سیمین بهبهانی می باشد در برگیرنده شعرهای سال های هزار و سیصد و سی و پنج تا هزار و سیصد و سی و شش او می باشد. در این مجموعه شاعر با استفاده از قالب چهارپاره به مضامین غنایی و عاشقانه می پردازد و ناكامی های عشق خود را به تصویر می كشد. در برخی شعرها قالب چهارپاره شكل روایی به خود می گیرد و برای بیان داستان یا واقعه ای مورد استفاده قرار می گیرد. در این داستان ها نیز موضوعاتی همچون فقر و زندگی افراد فرودست جامعه مورد توجّه قرار می گیرد.

غزل های این مجموعه فاقد هر نوآوری و ابتكار در وزن می باشد. زبان آن ها نیز فاقد نوآوری و تازگی زبان امروزی است، ولی گـاه در بین تصـویرهای آن به تصـویرهای تـازه و نو برخورد می كنیم، هرچند كه این تصویرها نیز از تجربهء شخصی شاعر سرچشمه نمی گیرد و ریشه در تصویرسازی شاعران پیشین دارد.
3- مرمر: این مجموعه در ادامه دو مجموعه قبلی می باشد و شامل اشعار سال های هزار و سیصد و سی و شش تا هزار و سیصد و چهل و دو شاعر را در برمی گیرد. اشعار این مجموعه نیز به بیان عواطف فردی و رنج تنهایی شاعر می پردازد. قالب رایج در این مجموعه نیز غزل و چهارپاره می باشد.
در غزل های این مجموعه شاعر كم كم اوزان تند و دوری را كه یادآور وزن غزل های مولوی می باشد، به كار می برد. امّا فاقد محتوا و ارزش هنری قابل توجّه و در مجموع می توان گفت كه در این مجموعه هم سیمین هنوز دورهء خامی و ناپختگی شعر خود را طی می كند.

4- رستاخیز: این مجموعه شعـرهای بین سـال های چهل و دو تـا پنجاه و دو را در بر می گیرد. این دوره كه یكی از ملتهب ترین دوره های سیاسی و اجتماعی ایران می باشد، كه در شعر سیمین نیز تأثیر گذاشته است. از این مجموعه است كه تحوّلی در روش و شیوه شعر سیمین ایجاد می شود و به مانند فروغ پس از انتشار سه مجموعه اوّل خود به مرحلهء پختگی و كمال خود نزدیك می شود، و فضای جدید و متفاوتی از فضای اشعـار سه مجموعه قبلی خود ایجاد می كنـد. در این مجموعه غزل ها نسبت بـه چهارپاره ها بـه شكل محسوسی افزایـش می یابد، بطوریكه می توان گفت شاعر قالب خود را كه همان غزل است انتخاب می كند ولی هنوز نوآوری خاصّی در آن مشاهده نمی شود.
قرار گرفتن مضامین اجتماعی بیشتر نسبت به مجموعه های قبلی و تقریباً جدا شدن شاعر از منِ فردی و نزدیك شدن به منِ اجتماعی از دیگر ویژگی های این مجموعه شعری است، بطوریكه حتّی در اشعار تغزّلی ویژگی فردی چندانی مشاهده نمی كنیم.
موضوع دیگر دربارهء این مجموعه انتخاب بیان سمبولیك می باشد كه به نسبت فضای سیاسی حاكم بر جامعه برای بیان موضوعات سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد.
5- خطّی ز سرعت و از آتش: پنجمین مجموعه شعری سیمین اشعار سال های پنجاه و دو تا سال شصت را دربر می گیرد. در این مجموعه شاعر از اوزان تازه و ابداعی خود كه در ادبیات كلاسیك فارسی بی سابقه می باشند استفاده می كند. با این حال در این مجموعه نیز از نظر واژگانی بیان خاصّی ندارد و همچنان از واژه های مهجور و قدیمی كه در زبان امروزین كنار گذاشته شده اند استفاده می كند و این شاید به دلیل استفاده از قالب غزل می باشد كه مانع از به كار بردن كلمات امروزین در شعر او شده است.
«در این مجموعه تحوّلی بنیادین در اندیشه و جهان بینی و آرمان و آرزوهای شاعر، و در نتیجه در مشی و منش هنری او دیده می شود كه نخست در غزل های مجموعه رستاخیز پدیدار شد.»
اشعار این مجموعه كه حوادث انقلاب را نیز دربر می گیرد. بیان سمبولیك در آن نسبت به تصویرهای دیگر بیشتر می شود و پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی بیشترین موضوع شعرهای این مجموعه را دربر می گیرد.
6- دشت ارژن: این مجموعه اشعار سال های شصت تا شصت و دو را در خود جای داده است. این مجموعه بعد از یك ضربه روحی درگذشت نوه شاعر «ارژن» سروده شده است. در این مجموعه شاعر با كولی كه نمادی از خود شاعر است به گفت و گو می نشیند كه بخش بزرگی از شعرهای این مجموعه را تحت عنوان «كولی و ارّه» دربر گرفته است.

در این دفتر شعر، شاعر از توجّه به موضوع جنگ و پیامدهای ناشی از آن بركنار نیست. در این مجموعه شاعر اوزان جدیدتری را مورد آزمایش قرار می دهد و فضاهای جدیدی را در قلمرو شعر و ادب فارسی می گشاید.
7- یك دریچه آزادی: این مجموعه آخرین مجموعه از شعرهای سیمین بهبهانی تا زمان حاضر می باشد. این دفتر كه شعرهای بین سال های شصت و دو تا هفتاد و سه را در خود جای داده است به مسائل كلّی تر مربوط به سرنوشت انسان و جهان می پردازد، ضمن آن كه از مسائل اجتماعی غافل نیست، شاعر در این مجموعه نیز اوزان جدیدتری را به كار می گیرد، به گونه ای كه بیشتر اشعار این مجموعه در اوزان جدید سروده شده اند. تصویر حاكم بر این مجموعه بیان سمبولیك و رمزی می باشد و از نظر ارزش ادبی و هنری پایین تر از مجموعهء قبلی قرار دارد.

 

پیام و ویژگی های شعر سیمین بهبهانی

برای پرداختن به پیام و ویژگی شعر سیمین نیز مانند شاعران دیگر باید اشعار او را به دو دوره تقسیم كرد. سیمین بهبهانی مانند اكثر شاعران معاصر آغاز شاعری خود را با قالب چهارپاره آغاز كرد، قالبی كه در آن زمان رایج ترین قالب در بین شاعران آن روزگار بود.
در دورهء اوّل شاعری سیمین بهبهانی كه شامل مجموعه های، «جای پا»، «چلچراغ» و «مرمر» می باشد، او به طبع جوانی و شرایط و فضای ادبی و اجتماعی آن روزگار به مانند اكثر شاعران آن زمان به سرودن اشعار غنایی و تغزّلی پرداخته و در كنار آن ها گاه مضامین اجتماعی را نیز مورد توجّه قرار داده است.
در دورهء اوّل و مجموعه های شعـری اوّل او فاقد هر نوع ابتـكار و نوآوری در فرم و محتوا می باشد، و تنها ویژگی بارز این مجموعه ها را بیان بی پروای مسائل غنایی و عاشقانه می باشد كه در مقایسه با شعر شاعران معاصر در آن دوره پدیده چندان تازه ای هم به نظر نمی رسد.
«غزل سیمین تا دفترهای پیش از “خطّی ز سرعت و از آتش” و “رستاخیز” غزلی فردی و ناگزیر غزل تنهایی بود – تنهایی به معنی جدا افتادگی اش غزلی بود كه خواننده را به عوالم ذهن شاعر فرا می خواند.»
دورهء دوّم شاعری سیمین بهبهانی با مجموعه «رستاخیز» آغاز می شود كه یادآور مجموعهء «تولّدی دیگر» فروغ می باشد. امّا نه در حدّ ارزش و اهمّیت آن، بلكه فقط به عنوان مقدمه ای برای قدم گذاشتن در یك تحوّل؛ تحوّلی كه هم در ظاهر شعر سیمین بود و هم در محتوای آن. خود سیمین در این باره می گوید: «غزل را ابتدا به شیوه سنّتی سرودم و خیلی زود به آفرینش تصویرهای تازه و سود جستن از واژگان و مضامین معمول روزگار روی آوردم. میزان استعدادم در این گونه غزل به تدریج در دو كتاب «مرمر» و «رستاخیز» آشكار می شود. با آزمون های تازه و پیگیری كه در این قالب داشتم حس كردم كه اوزان غزل سنّتی با نظام لغوی خاصّی آشنا شده است كه تخطّی از آن بسیار مشكل است. من، علاوه بر آن واژه های معمول و آشنایی نیاز به نظام تازه ای از واژگان داشتم كه در آن اوزان پذیرفته نبود. به این ترتیب دانستم كه دیگر اوزان آزموده برای من خوشایند نیستند و بار محتوای شعرم را نمی كشند. (به همین خاطر) از اوزان آزادی كه به طور طبیعی در فطرت واژگان فارسی موجود است استفاده كردم و برای آن كه شكل هندسی غزل را حفظ كنم و بتوانم میان آن و شعر آزاد تمایزی برقرار كنم، با قرار دادن پاره ای از سخن در برابر پاره ای دیگر ریتم های تازه ای كشف كردم كه در آغاز كار حتّی برای خود به بی وزنی شباهت داشت.»
هر چند سیمین تلاش می كند كه خود را از نفوذ و سلطه كلمات سنّتی شعر و واژگان شعر كلاسیك رها كند ولی در عمل نمی تواند خود را از تأثیر واژگان و نحوهء بیان گذشتگان به كلّی بركنار نگهدارد و این تأثیر حتّی در آخرین مجموعه شعری او مشاهده می شود.
«سیمین بهبهانی در آوردن معانی نو در قالب دیرین غزل، بی تأثیر از معانی و مفاهیم كهن و نوآوری در عناصر اصلی غزل و شیوه بیان، معنی و مضمون و اختیار اوزان كم سابقه یا بی سابقه در دفترهای اخیر یاد شعر خود توفیق زیادی بدست آورده است.» 2

سیمین بهبهانی برای قرار گرفتن در فضاهای معنایی تازه در قالب غزل در عناصر سازنده آن دگرگونی های بنیادین پدید آورد؛ تا آنجا كه دیگر صرف قالب نتواند یادآور معانی مأنوسی باشد كه با آن اُلفت دیرینه دارد و این نوعی آشنایی زدایی می باشد.
«سیمین بهبهانی برای آشنایی زدایی از غزل واحد وزن را انتخاب كرده است و با افزودن بیش از چهل

و یك وزن كم سابقه یا به كلّی بی سابقه به اوزان غزل، این قالب كهنه را هویّتی نو بخشیده و آن را پذیرای پیام های نو و معانی امروزی كرده است. این آشنایی زدایی از راه تفنّن نبوده بلكه به این جهت كه فضاهای تازه و مضامین نو بتوانند در آن قالب خوش بنشینند و گرد و غباری از مضامین سنّتی بر روی آن ها ننشیند.» 3
خود سیمین دربارهء تحوّلی كه در وزن غزل ایجاد كرده است می گوید: «هر جمله یا هر پاره از یك جمله را همچنان كه با منطق طبیعی كلام، بی اندیشیدن به وزن، ادا می كنم، بـه كاغذ می آورم. این جمله ها یا پـاره های جمله سر آغاز غزلی مستقل انـد. بـر اثر تكرار وزن پیـدا می كنند، امّا نه وزنی كه در غزل گذشتگان رایج بوده است.

در این بنیان تازه می توانم از هر نوع واژه و هر مفهوم یا تصویر تازه سود بجویم بی آن كه غرابتی در كار باشد. در این بنیان می توانم انسجام كلّ درونمایه را حفظ كنم.» 4
دكتر حق شناس دربارهء ارزش كار سیمین در حوزهء غزل فارسی معتقد است: «سیمین بهبهانی، بی گمان، نخستین یا تنها شاعری نیست كه در راه ایجاد تحوّلی تازه در غزل قدم كامل
برداشته است. كسانی دیگر نیز حتّی سال ها پیش از او و از روزگار ادیب الممالك، و بعدها در دوره بهار و عارف و عشقی، در این كار كوشیده اند. امّا سیمین، بی تردید اوّلین كسی است كه در این باره توفیق شایان نصیبش شده است. كار سیمین در حوزه غزل، درست هم سنخ كار نیما در عرصه شعر فارسی است. نیما با بدعت گری در اوزان عروضی، به آشنایی زدایی از كلّ شعر پارسی رسید؛ و سیمین با بدعت گری در اوزان غزل به آشنایی زدایی از غزل رَه بُرد یعنی آن قالب را از نظام بسته ادب پارسی بازگرفته و به نظام باز ادبیات نیمایی هدیه كرده است.» بهتر است در این باره نظر خود شاعر را مورد توجّه قرار دهیم كه می گوید: «من هنوز آن شهامت را نداشته ام كه از بنیان ویران كنم. هنوز از همان افاعیل معمول استفاده می كنم. امّا ضرب را، آن ضرب رقصان و خوشایند و آشنا را، به دور افكنده ام؛ ضربه تلخ، گاه كشیده و گاه تند، گاه كوبنده و گاه نالان، به كار گرفته ام، رابطه قراردادی میان افاعیل را گسسته ام. تاكنون نزدیك به چهل وزن تازه و یا كم سابقه را آزموده ام. می پذیرم كه در میان آن ها ممكن است دو سه تایی بسیار سنگین باشند یا اصلاً خوشایند واقع نشوند.
سال ها تلاش كرده ام كه بلكه بتوانم مهره های دیرین غزل را – كه دیگر گنجایش واژه های تازه و مفهوم تازه را نداشت- جابجا كنم، یا مهره های تا

زه تر به جای كهن تران بنشانم. واژه های امروزین را، بكمك تلفیق با واژه های كهن یا روكش تصویر و تعبیر دلخواه، در آن گنجاندم.»

2
در مجموع می توان گفت سیمین به سبك بیانی خاصِّ خود دست یافته است ولی این سبك بیانی وشعری در تمام جوانب یكسان رشد نكرده است. می توان گفت سیمین در عرصهء وزن و آهنگ و معانی تازه و صور خیال توانسته است به سبك خاصِّ خود دست یابد. امّا در كنار توجّه بیش از حد به وزن و آهنگ و تصویر می توان گفت از توجّه به زبان غفلت شده است.

صور خیال در شعر سیمین بهبهانی

تصویر و صور خیال موجود در شعر سیمین بهبهانی فاقد آن استحكام و اهمّیت دیگر اجـزای شعر او می باشد. خود او نیـز در پاسخ به انتـقاداتی كه در این زمینه بر او شـده است می گوید: «گروهی گفتند كه “از وزن بسیار گفتی، از تصویر، اندكی چرا نگفتی؟” چه بگویم؟ كه شعر، همه تصویر است، از هر دست كه باشد خواه از گونه استعاره و اسطوره، خواه از گونه آهنگ و همنوایی واژه ها، خواه از شمار تركیب و تلفیق حروف به هنگام شنیدن یا دیدن بر صفحه سفید ;»
می توان گفت توجّه بیش از حد سیمین بهبهانی به آهنگ و وزن شعر خود، او را از توجّه به صور خیال و تصویرسازی باز داشته است. هر چند كه می توان گاه نمونه های زیبا و تازه ای و صورت های مختلف خیال و تصویر سازی را در شعر او مشاهده كرد. امّا تصویرهای تكراری و كلیشه ای قدما نیز حجم زیادی از تصویرهای شعری او را تشكیل می دهد. علّت این موضوع را می توان در نداشتن جهان بینی خاص نسبت به جهان و مسائل مربوط به انسان دانست. دلیل این موضوع اختصاص یافتن حجم بسیار وسیعی از تصویرها به طبیعت و پدیده های مربوط به آن دانست، كه علاوه بر آن، از طبیعت زیبا جویانهء او سرچشمه گرفته است.
تصویرهای سیمین تقریباً از تجربه های او كمتر تأثیر گرفته است و محیط زندگی شهری تأثیر زیادی در شعر او نداشته است. هر چند كه در یك دوره شاعری او تأثیرشدید مسائل اجتماعی و سیاسی را بر تصویرهایش می توان مشاهده كرد.
هر چند كه طبیعت بیشترین تأثیر را در تصویرهای سیمین بهبهانی داشته است، امّا در موارد زیادی تلفیق عناصر طبیعی با زندگی امروزی و مسائل و پدیده های آن جلوهء تازه و گاه زیبایی به تصویرها بخشیده است.
تصویر در شعر سیمین بهبهانی به عنوان هدف شعر مطرح نیست، ولی گاه ایجاد چند تصویر مختلف در یك بیت یا یك مصراع كه از آن به عنوان تزاحم تصاویر یاد می كنند از توجّه به محتوای شعر می كاهد. تصویرها در شعر سیمین دارای پویایی و تحرّك زیادی است كه این امر به همراه اوزان پرتحرّك شعرها جلوه و نماد بیشتری یافته است، خود سیمین نیز تحرّك بخشیدن به تصویر را اوج هنر شاعری می داند.

در سه مجموعه اوّل شعر سیمین تصویرهای شعری بیشتر از طبیعت گرفته شده است و شاعر در این سه مجموعه و تصویرهای خود از جامعه و روزگار زمان خود جا افتاده است. زیرا آنچه در این سه مجموعه اوّل دیده می شود بیشتر حدیث نفس است. این تأثیر به حدی است كه ددر اكثر تشبیه ها و استعاره ها یك طرف آن ها خو شاعر می باشد. امّا در مجموعه های بعدی این امر تا حدودی تعدیل می شود. بخصوص در دورهء دوم و مجموعه های بعدی بُعد اجتماعی شعرها و به دنبال آن محتوای اجتماعی تصویرها بیشتر می شود، به عنوان نمونه می توان اشاره كرد كه در دورهء اوّل و سه مجموعهء اوّلیهء دفتـرهای شعرسیمین نمونهء چندانی برای سمبل نمی توان یافت، ولی در دورهء دوم و بخصوص در مجموعه های آخر بیشترین تصویر موجود در شعرها سمبل و بیان سمبولیك و نمادین می باشد كه به دلیل توجّه شاعر به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه می باشد.

در بخش های بعدی تصویرهای سیمین بهبهانی را از نظر شیوه های تصویرسازی و عوامل بوجود آورنده تصاویر و همچنین مواد تشكیل دهندهء صور خیال مورد بررسی قرار دهیم. و سپس نمونه هایی از هر یك از شیوه های ایجاد تصویر اعم از تشبیه، استعاره، مجاز، كنایه و سمبل می آوریم.

شیوه تصویر سازی

1- تصویرهای تازه و ابتكاری:
منظور از تصویرهای تازه و ابتكاری تصویرهایی هستند كه شاعر برای اوّلین بار میان دو چیز ارتباط برقرار می كند.
كلنگ گوركن بر گور بنشست
سكوت شب چو دیواری فرو ریخت
به جانش چنگ زد بیمی روانكاه
عرق از چهرهء بی رنگ او ریخت
(مجموعه اشعار/جای پا/ص32)
تشبیه از بین رفتن سكوت شب به فرو ریختن دیوار تشبیه تازه ای می باشد كه برای اوّلین بارتوسط شاعر ایجاد شده است.
من او نیم، آری، لب من- این لب بی رنگ
دیری است كه با خنده یی از عشق تو نشكفت
امّا به لب او همه دم خندهء جانبخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
(مجموعه اشعار/جای پا/ص78)
شاعر حالت قرار گرفتن خنده بر روی لب را به افتادن نور مهتاب بر روی گل شبنم زده تشبیه كرده است.
شب نخفت و تا سحر بیدار ماند
نفرتی ذرات جانش را جوید
كینه یی چون سیلی از سرب مذاب
در عروق دردمند او دوید
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص139)
كینه كه پدیده ای عقلی است به سیلی از سرب مذاب تشبیه شده است. شاعر در این تصویر نهایت كینه و نفرت را نشان می دهد.

دیدم همان فسونگر مژگان سیاه بود
بازش هزار راز نهان در نگاه بود
آن سایه ملال به مهتاب گون رخش
گفتی حریر ابر به رخسار ماه بود
(مجموعه اشعار/جای پا/ص101)
وجود اندوه و غم در چهرهء معشوق به وجود ابر بر چهرهء ماه تشبیه شده است.
خوشم به یاد دو چشمت، اگر چه صفحهء خاطر
جز این دو سطر سیاه از تو یادگار ندارد
(مجموعه اشعار/جای پا/ص102)
تشبیه دو چشم به دو سطر سیاه.
برگی است كه پیچان به كف باد خزان است
گر در همهء شهر چون من در به دری هست
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص152)
شاعر وجود خود را به دربه دری برگ درختی تشبیه كرده است كه در دست باد پاییزی گرفتار شده است و از خود اختیاری ندارد.
با من نبند عهد كه چون پیچ های باغ
هر جا رسیده رشته پیوند بسته ای
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص160)
شاعر مخاطب خود را به خاطر بستن عهد و پیمان های زیاد به پیچك های باغ تشبیه كرده است كه به هر درخت و گیاه نزدیك خود می پیوندد و در آن ها می پیچد.
تا او چو جام با لب بیگانه آشناست
همچون سبو، دو دست ز حسرت به سر مراست
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص163)
شاعر برای نشان دادن حسرت و اندوه خود از تصویر سبو استفاده می كند كه دست هایش به طرف سر آن می باشد. ضمن آنكه كلّ بیت تصویر زیبای آفریده است.

خورشید بهمنی و لطفت مدام نیست
امّا خوشم به مرحمت گاه گاه تو
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص166)
معشوق را به خاطر دائمی نبودن لطفش به خورشید بهمن ماه تشبیه كرده است، زیرا خورشید بهمن ماه به خاطر ابری بودن هوا درخشش دائمی ندارد.
سخن از تابش خورشید گویی
كجا این تشت پر خون آفتاب است
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص188)
آفتاب به تشت پر از خون تشبیه شده است.
سبو صفت چو نشستم به بزم غیر، رواست
كه سرخوشش كنم از خون سرخ گردن خویش
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص167)
سرخوش كردن غیر با خون سرخ گردن، برای سبو استعاره از شراب است، و برای شخص، كنایه از كشته شدن می باشد.
موج مهرت به سر ما قدم لطف نشود
همچو گرداب، به جز خویش مدار تو نبود
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص170)
شاعر به دلیل عدم توجّه معشوق به خود، او را به گرداب تشبیه كرده است، زیرا گرداب نیز فقط به دور خود می چرخد و به اطراف خود بی اعتنا می باشد.
ماه افتاده در آبند و سراپا به دروغ
رونق خویش به یك موج شكستند و تو نه
(مجموعه اشعار/مرمر/ص221)
شاعر برای غیر حقیقی نشان دادن مدّعیان عشق آن ها را به تصویر ماه كه در آب افتاده تشبیه كرده است، همانطور كه این تصویر با یك موج آب غیر حقیقی بودنش مشخص می شود. مدّعیان عشق نیز با كوچك ترین پیش آمدی غیر واقعی بودن عشق خود را نشان می دهند.
چون موج از آن سزایم این سر شكستگی شد
كز صخره های تهمت دل را حذر نباشد
(مجموعه اشعار/مرمر/ص222)
باقی ماندن قطرهء اشك بر روی انگشت به نگین انگشتر تشبیه كرده است.
تلاش دست بی تابش قرار امن می جوید
چو طفل خانه گم كرده كه ترس بسته راهش را
(مجموعه اشعار/مرمر/ص288)
تشبیه دست بی تاب به كودك خانه گم كرده كه از ترس حركات نامشخصی انجام می دهد.
غربال سبز فام درختان به دست باد
بر ما نثار سیم و زر از آفتاب داشت
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص306)
شاخه های درختان و حركت آن ها توسط باد به غربال تشبیه شده است كه اشعه ها و نور خورشید را از روزنه های خود عبور می دهند.
اهریمن وسوسه باز افكنده ز مكمن آز
سنگی به سیاهی شك در چشمه باور من
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص386)
افتادن شك در باور شاعر به افتادن سنگ سیاه در چشمه تشبیه شده است.
كسی كه نقش نگینش نشان خون داشت، اینك
فضای خاموش چشمش چو حلقه یی بی نگین است
(مجموعه اشعار/ خطّی ز سرعت و از آتش /ص402)
نشان خون داشتن رنگ نگین كنایه از داشتن زندگی مرفّه، و در تصویر دوم شاعر بیرون افتادن چشم از حدقه را به انگشتر بدون نگین تشبیه كرده است.
حماسه شهادت را به حرف حرف جان بنوشت
بلند قامت سرباز قصیده یی چنین بر خاك
(مجموعه اشعار/ خطّی ز سرعت و از آتش /ص412)
قامت بلند سرباز شهید بر روی خاك به قصیده یی بلند تشبیه شده است كه حماسه شهادت بر روی خاك نوشته است.
در قاب تیرهء شب با متن نقره نشان
دست است و خنجر تو ; پس كولیِ تو كجاست؟
(مجموعه اشعار/دشت ارژن/ص505)
تشبیه سیاهی شب و ستارگان آن به قاب تیره یی كه متن آن نقره نشان شده است.
در آسمان دو بال چون خطی شكسته
سری چو حلقه گره در آن میانه
(مجموعه اشعار/دشت ارژن/ص530)
شاعر حركت دو بال پرنده را به خطّی شكسته تشبیه كرده است و سر پرنده را در بین بال ها به حلقهء گره تشبیه كرده است.
این كجا ستاره ست؟ چشم خسته جانی ست
نشكنی سكوتش تازه آرمیده ست
(مجموعه اشعار/دشت ارژن/ص541)
ستاره بی فروغ در آسمان به چشم انسان خسته یی كه تازه به خواب رفته تشبیه شده است.
چو پلّه افتادیم چو قلّه برخیزید
كه پیش از این ما نیز به قلّه ها رفتیم
تلاش را عمری چو موج كوشیم
گهی فرو خفتیم گهی فرا رفتیم
(مجموعه اشعار/شت ارژن/ص551)
شاعر سقوط خود را به پلّه تشبیه كرده است. و در تشبیه تازه دیگر حركت افتان و خیزان خود را در زندگی به موج تشبیه كرده است.

2- تصویرهای تكراری (كلیشه ای):
بر رخش از عرق شبنم افتاد
چهرهء زرد او زردتر شد
گوهری زیر مژگان درخشید
دفتر از قطره یی اشك، تر شد
(مجموعه اشعار/جای پا/ص52)
تشبیه اشك به گوهر و همچنین زرد شدن چهره كه كنایه از شرم و خجالت می باشد، در گذشتهء ادب فارسی فراوان به كار رفته است.
چون سپند از میان بستر جست
از سر او پرید خواب گران
یدگان دریده از بیمش
در پِیَم شد به هر طرف نگران
(مجموعه اشعار/جای پا/ص89)
استفاده از مشبّهٌ به “سپند” برای نشان دادن حالت جهیدن یكباره در شعر فارسی بسیار تكرار شده است.
هر عهد كه با چشم دل انگیز تو بستم
امشب همه را چون سر زلف تو شكستم
(مجموعه اشعار/جای پا/ص105)
تشبیه عهد به سر زلف با وجه شبه شكستن.
رخ بر رخ گلگونت می سایم و می گریم
تا نرگس شبرنگم بر گل گهر اندازد
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص165)
تشبیه رخ به گـل و آوردن نرگس كه استعـاره از چشم است و گهـر كه استعـاره از اشك می باشد. همگی تصویرهای تكراری و كلیشه ای هستند.
پرپر مرغكان نفس می شكند حصار قفس
وای! چرا نمی شنوی نالهء استخوان مرا
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص411)
تشبیه نفس به پرنده و جسم به قفس در شعر فارسی و به خصوص شعر عرفانی به دفعات به كار رفته است.
دست شستم ز خویش و، خاطر من
شد نهان خانهء محبّت خلق
(مجموعه اشعار/جای پا/ص72)
عشقت زدل خون شده ام دست نمی شست
من كشتمش امروز بدین عذر كه مستم
(مجموعه اشعار/جای پا/ص105)
دست بردارید، از سرم كه در این شهر
كس چو من آشفته و غمین و دژم نیست
(مجموعه اشعار/جای پا/ص80)
تركیب های كنایی «دست شستن» و «دست از سرم بردار» كنایه های مرده هستند كه در ادب فارسی كاربرد زیادی داشته اند ولی امروز به خاطر از دست دادن بُعد نزدیك معنای خود به صورت تك بُعدی یا تك معنایی در آمده اند.

3- تكرار تصاویر (اخذ از خویش):
آینه:
هنوز امید تو دارم كه می كشم نفسی
بیا كه نیمه جانی ماند بسپارم
ولی میا كه در من نظر نخواهی كرد
كه كهنه آینه یی در غبار زنگارم
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص161)
تا كشد زیبا رخی بر چهره ام دستی ز مهر
كاش چون آینه بر صورت غباری داشتم
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص157)
ارزن:
گر كهكشان را چو ارزن مزد خموشی دهندش
یك دانه زو برنچیند بی سود و سودا بمیرد
(مجموعه اشعار/مرمر/ص280)
این قفس ارزانِ تو بال زنان می روم
پیش رهم اختران ریخته چون ارزن است
(مجموعه اشعار/مرمر/ص285)
پرستو:
چو پرستوی مسافر غم آشیان نداری
كه بهر سفر توانی به دیاری آشیان زد
(مجموعه اشعار/مرمر/ص226)
دل همچو پرستویی هر دم به دیاری شد
آخر چه شدش حاصل زین دربدری عمری
(مجموعه اشعار/مرمر/ص229)
پیچك:
آن یار كه چون پیچك پیوند به ما بسته
برشاخه لرزانم صد بند بلا بسته
(مجموعه اشعار/مرمر/ص199)
باغ شد ویران و سیمین پیچك اندیشه را
در سپیدار خیال نوبهار آویخته
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص309)
با من مبند عهد كه چون پیچ های باغ
هر جا رسیده رشته پیوند بسته ای
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص160)
ساقه گیسوی نرمش بافته از پیچك عشق
مهره گیاهش ندارد هیچ خریدار بی تو
(مجموعه اشعار/دشت ارژن/ص283)
چشم:
كودكم آمد به چشمم خیره ماند
آن دو چشم چون دو الماس سیاه
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص144)
اشك ریزد- اشك دردی جانگداز
زان دو چشم چون دو الماس سیاه
بیم عمری زندگی با درد و رنج
می تراود زان توان فرسانگاه
(مجموعه اشعار/جای پا/ص44)
چشمه:
گر چه شد چشمه صفت خانه ما سینه كوه
باز منظور بسی اهل نظر منظر ماست
(مجموعه اشعار/مرمر/ص211)
تا به كی آهسته نالم در نهان چون چشمه سار
همچو موجم نعره دیوانه واری آرزوست
(مجموعه اشعار/مرمر/ص201)
خسته و آزرده ام از خود گریزم نیست كاش
حالت از خود گریز چشمه ساری داشتم
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص157)
چشمه لغزان به سنگم؛ خاطری روشن مرا
داده ای، یا رب، كه از سنگین دلی ها بگذرم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص270)
خیال:
خیال او چو در آمد به كلبه ام شب تار
زبان شكر گشودم ز بخت روشن خویش
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص167)
چو شب سر می نهم بر بالش ناز
خیالش در كنارم میهمان است
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص125)
سایه:
بگذار شوم سایه ایوان بلندت
سویت خزم و گوشه دیوار بمیرم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص224)
به سان سایه ز آزاد مردمان سیمین
سبك به گوشه دیوارها خزیده منم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص225)
شمع:
دلِ آزرده چون شمع شبستان تو می سوزد
چه غم دارم؟ كه این آتش به فرمان تو می سوزد
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص151)
چون شمع، مگر شعله زبانی سخنت بود
كز سوز تو- سیمین- به غزل ها اثری هست؟
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص152)
شمعیم پاك سوخته در بزم عاشقی
تا ماجرا كنیم زبانی نمانده است
(مجموعه اشعار/مرمر/ص196)
بگذار كه چون شمع كنم پیكر خود آب
در بستر اشك افتم و ناچار بمیرم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص224)
اگر چه سوخت چو پروانه بال تو ای دوست
چو شمع سوخته تا صبح نیز حال من است
(مجموعه اشعار/جای پا/ص110)
غبار:
آن است كه خود را چو غباری بزدایم
می باید اگر خانه تكانی كنم ای دوست
(مجموعه اشعار/مرمر/ص269)
دردا كه عاقبت ننشستم به دامنت
با آنكه چون غبارنشستم به راه تو
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص166)
غبار ماهم، و دامان كس نیالودم
زمن! چرا همه برچیده اند دامن خویش
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص167)
آن غبارم كه گرم از سر دامن نفشانی
بر نخیزم همه عمر و همین جا بنشینم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص231)
تا شهسوار من رسد و خیزم از پیش
در پیش راه او چو غباری نشسته ام
(مجموعه اشعار/مرمر/ص240)
نسیم:
او نسیم است او نسیم دلكش است
دامن شادی به گلشن می كشد
خار و گل در دیده لطفش یكی ست
بر سر این هر دو دامن می كشد
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص133)
او نسیم است و چو بر گل بگذرد
عطر گل با او به یغما می رود
با تن گل گر چه پیوندد ولی
عاقبت آزاد و تنها می رود
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص134)
پای بند كس نبودم، پای بندم كس نبود
چو نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص157)
از ما بجز نسیم كه برگ شكوفه برد
در كوی عشق نامه رسانی نمانده است
بر توسن نسیم سواریم همچو عطر
تا بازایستیم عنانی نمانده است
(مجموعه اشعار/مرمر/ص196)
هر كس نسیم وار، ز شاخم نصیب خواست
تا چند، چون شكوفه، به یغما گذاریم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص203)
چو نسیم آشنایی زكدام سو وزیدی
تو كه بی قرار كردی همه لاله زار ما را
(مجموعه اشعار/مرمر/ص204)
همچو نسیم بر تن و جانم وزید درخت
ما را چو گل دمی به سوی خود كشید و رفت
(مجموعه اشعار/مرمر/ص207)
چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم
سبك برآیم و گیرم ره دیار تو را
(مجموعه اشعار/مرمر/ص210)
چون نسیمی بگذر از پیراهنم
تا در آمیزی چو گرمی با تنم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص252)
مكتب نشستگان قدیمم، نسیم وار
اینك زره رسیده و ننشسته می روند
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص326)
فارغ از نسیم تفكّر آبگیر خفته ذهنم
می دهد امان غنودن جان از شكنجه رها را
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص410)
4- تصویر در تصویر (تعدّد تصاویر):
غنچه نشكفته ام كه پای صبا را
بر دل صد چاك من توان گذر نیست
(مجموعه اشعار/جای پا/ص79)
شاعر با آوردن یك تشبیه و یك استعاره در مصراع اوّل آن را از تصویر پر كرده است.
همره كاروانیان نسیم
از دل شهر شب گذر كردم
(مجموعه اشعار/جای پا/ص89)
در مصراع اوّل و در تركیب «كاروانیان نسیم» نسیم به كاروانی تشبیه شده است. و در مصراع دوم تركیب «دل شهر شب» تركیبی مركّب از تشبیه و استعاره است. از طرفی شب به شهر تشبیه شده است و از طرفی دیگر تركیب «دل شهر» تركیب استعاره یی می باشد.
ننگ است ننگ سیمین، چون غنچه چشم تنگی
در باغ دهر باید، چون تاك، دست بازی
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص172)
در مصراع اوّل بسته بودن برگ های غنچه را به چشم تنگی افراد تشبیه می كند. در مصراع دوم باغ دهر تشبیه بلیغ است ، و باز در مصراع دوم تاك را مظهر دست و دل بازی و بخشش افراد می داند.
تو سرمه یی كه به چشم خیال می كشمت
اگر چه روی تو عمری نهان ز چشم سر است
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص201)
شاعر در مصراع اوّل معشوق خود را به سرمه تشبیه كرده است. و در همان مصراع باز با آوردن تركیب «چشم خیال» تصویر استعاره یی دیگری آورده است.
چو غنچه حقّه رازم كه آفتاب بلند
به تیغ بر دهن گل زند كه پرده در است
(مجموعه اشعار/مرمر/ص208)
شاعر با آوردن پنج تصویر در بیت فوق تعدد تصاویر را به خوبی نشان داده است. در تصویر اوّل شاعر خود را به غنچه تشبیه كرده است، در تصویر دوم غنچه به حقّه راز به دلیل بسته بودن تشبیه شده است. در تصویر سوم تیغ، استعاره مصرّحه از نور خورشید است.
در تصویر چهارم دهان گل استعاره مكنیّه می باشد، در تصویر پنجم نیز شاعر با آوردن تركیب كنایی «پرده در بودن» بیت را پر از تصویر های شاعرانه نموده است.
ز تیغ طعنه دشمن دلم چو گل شد چاك
كنون چو غنچه زبان در دهان كشیده منم
(مجموعه اشعار/مرمر/ص225)
در مصراع اوّل طعنه به تیغ تشبیه شده است و دل در چاك شدن به گل، در مصراع دوم شاعر خود را به غنچه تشبیه كرده است و تركیب كنایی زبان در دهان كشیدن به معنی ساكت بودن وجه شبه تصویر قبلی است.
وه كه امروز پراكنده تر از بوی گل است
خاطرِ جمع تر از غنچه نشكفته من
(مجموعه اشعار/مرمر/ص232)
در این بیت شاعر ابتدا خاطر خود را در جمع بودن به غنچه نشكفته تشبیه كرده است، و سپس آن را در پراكندگی به بوی گل تشبیه كرده است.
خزه شد مخمل رنگین به گریبان طبیعت
لاله شد دكمه یاقوت به سر دست دمن ها
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص301)
در بیت بالا ابتدا خزه به مخمل رنگین تشبیه شده است و تركیب گریبان طبیعت كه استعاره مكنیّه است، در مصراع دوم لاله به دكمه یاقوت رنگ تشبیه شده است ضمن آن كه «سر دست دمن» خود تصـویر استعاری است و مجموع این تصـویرها یك تصـویر زیبای طبیعی را نشان می دهد.

عوامل بوجود آورنده تصاویر

1- محیط زندگی شهری و پدیده های امروزی:
روزنامه:
روز دیگر كودكی كاغذ به دست
می كشید از عمق جان فریاد را
داد می زد: “آی! فوق العاده، آی!”
خوردن سگ كودك نوزاد را
(مجموعه اشعار/جای پا/ص50)
سنگین نفسم از غم در سینه فرو مانده
از سرب مگر باری بر دوش هوا بسته
(مجموعه اشعار/مرمر/ص199)
در این تصویر موضوع آلودگی هوا كه پدیده ای امروزی و مربوط به زندگی ماشینی می باشد مورد اشاره قرار گرفته است.
چو عروسكم ز سردی كه دویده بلوری
همه عمر در نگاه است و در او اثر نباشد
(مجموعه اشعار/مرمر/ص215)
استفاده از عروسك برای تشبیه كه از پدیده های امروزی است.
آبشار بلند، چون مسواك
تن به دندان صخره ها می زد
رشته های سپید سیمینش
بر تن صخره ها جلا می زد
(مجموعه اشعار/مرمر/ص264)
آبشار و برخورد آن با صخره ها به مسواك و برخورد آن به دندان تشبیه شده است.
نشئه مان در چارچوب صفحه یی تصویر ساز
گه سرینی، گه سری، گه سینه یی جنبان در آن
(مجموعه اشعار/مرمر/ص319)
صفحه تصویر ساز كنایه از تلویزیون است.
بیهوده چه می بندم در مستی و هوشیاری
زنجیر نگاهم را بر ساعت دیواری
رگ های زمان گویی از گردش خون خالی ست
دل از تپش افتاده در ساعت دیواری
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص336)
ساعت دیواری به انسانی تشبیه شده است كه دل آن از تپش افتاده است.
چون سایه زلف سیاه، نشسته برابر من
صد حلقه سئوال بر صفحه دفتر من
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص389)
تشبیه زلف به علامت سئوال.
این گونه اهتزاز در شاخه ها ز چیست
بدرود را مگر دستی نشانه دوست
(مجموعه اشعار/دشت ارژن/ص494)
حركت شاخه درختان در جنبش باد به حركت دست برای خداحافظی تشبیه شده است.
2- زن بودن:
چو از در آمدی رنگ از رخم رفت
نه تنها رنگ رخ بل رنگ هر هفت
چنان لرزد دلم در سیم سینه
كه لرزد سینه در دیبای زربفت
(مجموعه اشعار/جای پا/ص30)
هفت مجاز از هفت قلم آرایش است.
زیر لب با خویش گفت آن روزها
همسر من همدم این زن نبود
این سلیمانی نگین تابناك
این چنین در دست اهریمن نبود
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص164)
ازدواج مجدّد همسر به افتادن نگین سلیمانی به دست شیطان همانند شده و این تصویردر قالب استعاره بیان شده است.
خیال روی تو در خاطرم در آویزد
چو كودكی كه به دامان مادر درآویزد
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص164)
چو مادر از نوازش و مهرم چه چاره هست
با آن نگاه طفل صفت بی گناه تو
(مجموعه اشعار/چلچراغ/ص166)
پیراهن بختم را ترسم نتواند دوخت
خورشید كه صد سوزن بر سر ز طلا بسته
(مجموعه اشعار/مرمر/ص199)
نه نطفه میلی در او نه باردار از آرزو
سنگی ست در نقش زنی همبستر نازای تو
(مجموعه اشعار/مرمر/ص241)
ماه كه یك هفته پیش مریم دوشیزه بود
دل به كدامین فریب بسته كه آبستن است
(مجموعه اشعار/مرمر/ص285)
زهدان افق بارور از نطفه نور است
خورشید جگر گوشه این ظلمت كور است
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص330)
سینه ریز گل مریم چون ز شاخه فرو ریزد
خوشه گل مروارید گوشوار تو خواهد شد
(مجموعه اشعار/خطّی ز سرعت و از آتش/ص388)
گهواره ها ز حسرت نوزاد افتخار
همچون دهان خسته، به خمیازه باز شد
(مجموعه اشعار/رستاخیز/ص315)

می رود روز روشنی، زاغ بد شیوه چون زنی
از گلوگاه شیونی نابهنجار می كشد

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir