توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله ملاكهاى گزینش كارگزاران در حكومت علوى(ع) با word دارای 73 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ملاكهاى گزینش كارگزاران در حكومت علوى(ع) با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ملاكهاى گزینش كارگزاران در حكومت علوى(ع) با word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ملاكهاى گزینش كارگزاران در حكومت علوى(ع) با word :

ملاكهاى گزینش كارگزاران در حكومت علوى(ع)

جایگاه و اهمیت مدیریت و ضرورت بررسى ملاك و معیار گزینش مدیران، بر كسى پوشیده نیست. این مقوله، در دنیاى صنعتى، از تاریخ درازى برخوردار نیست، اما مدیریت و رهبرى در اسلام، افزون بر تاریخ طولانى، با آنچه در غرب مطرح است، تفاوتهاى زیادى دارد.
محور اصلى رهبرى و مدیریت در اسلام، انسان ـ به عنوان موجودى خلیفه الله و ابدى ـ است و هدف اساسى، رشد و تعالى ارزش هاى معنوى اوست. این اختلاف، سبب شده تا ملاك و ارزشهاى گزینش مدیران در اسلام و غرب در بسیارى موارد فرق كند.
پیش از آغاز بحث، یادآورى نكاتى سودمند خواهد بود:

1ـ در منابع اسلامى در باره ارزشها و ملاك هاى گزینش مدیران و زمامداران، مطالب زیادى وجود دارد، ولى در این نوشته، محور بحث، سخنان حضرت على(ع) است، هرچند گاهى از قرآن و روایات دیگر نیز سود جسته است.
2ـ از آنجا كه مطالب حضرت؛ در این موضوع، فراوان است، لذا آنچه آمده، گزینشى از سخنان آن حضرت است.
3ـ ممكن است برخى از عناوین، از جهتى تداخل داشته باشد، ولى از جهات دیگرى مختلفند.

4ـ در پایان نوشته به فهرست بعضى از ملاك هاى گزینش كه در عهدنامه آمده اشاره اجمالى مى شود.
5ـ مطالب این نوشته، از جهات معیارهاى شایستگى، اخلاق مدیریت، ویژگیهاى مدیر، عوامل موفقیت، شؤون مدیریت، آفات آن، قابل بحث است، ولى براى دورى از طولانى شدن بحث، تنها برخى از معیارهاى گزینش، به طور مختصر بحث مى شود.
آگاهى

امام على(ع) در موارد فراوانى، دانش و آگاهى از ارزشهاى دینى و آموزه هاى الهى را از جمله شرایط لازم براى یك مدیر دانسته است. آن حضرت، در مقام تبیین ویژگیهاى رهبران دینى مى فرماید:

«أیّها الناس! إنَّ أحق الناس بهذاالأمر ; و أعلمهم بأمر الله فیه؛[1]
اى مردم! سزاوارترین اشخاص بر خلافت، ; و كسى است كه داناتر از دیگران به دین خدا باشد.»
محقق خویى در مقام توضیح این فراز، آیاتى را به عنوان شاهد آورده است. او، گفته است، این واقعیت، در آیاتى مورد اشاره واقع شده؛ در داستان انتخاب طالوت از سوى اشموئیل پیامبر به عنوان مدیر و فرماندهِ مبارزه با جالوت، پس از اعتراض مردم بر عدم شایستگى او ـ چون مال و ثروت ندارد ـ اشموئیل، او را به ویژگى علم و آگاهى توصیف مى كند:

«قال لهم نبیّهم إنَّ الله قد بعث لكم طالوت مَلِكاً قالوا أنّى یكون له الملك علینا و نحن أحقّ بالملك منه و لم یُؤتَ سعهً من المال قال إنَّ الله اصطفاه علیكم و زاده بسطهً فى العلم ;؛[2][3]

پیامبرشان به آنان گفت: «خداوند، طالوت، را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.». گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند با اینكه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادى ندارد؟». گفت: «خدا، او را بر شما برگزیده و او را در علم، وسعت بخشیده است.».»
اهمیت و جایگاه آگاهى و دانش نسبت به حوزه كارى، در گزینش مدیران و مسؤولان تا آنجاست كه نادیده انگاشتن آن، خیانت به خدا و رسول او و تمامى مسلمانان به شمار آمده است. رسول خدا(ص) در این باره مى فرماید:

«مَن اِسْتُعْمِلَ عاملاً عن المسلمین و هو یعلم أنَّ فیهم مَنْ هو أوْلى بذلك منه و أعلم بكتاب الله و سنَّهِ نبیّه، فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین؛[4]
هر كس، از میان مسلمانان، كارگزار (مدیر) گردد، در حالى كه مى داند دیگرى نسبت به او در این كار، اولى و آگاه تر به كتاب خدا و سنت رسول اوست، به خدا و پیامبر و تمامى مسلمانان خیانت كرده است.»

این حقیقت، به بیانات و عبارات گوناگونى در جوامع روایى شیعه و سنّى گزارش شده است:
«قال رسول الله(ص): «مَنْ تَقَدّمَ على المسلمین و هو یرى أنَّ فیهم مَنْ هو أفضل منه، فقد خان الله و رسوله و المسلمین؛[5]
كسى كه بر مسلمانان كارگزار گردد، در حالى كه مى بیند در میان آنان كسى شایسته تر از او وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت كرده است.»
لازم به یادآورى است كه ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مى گوید، سزاوارتر بودن خلافت براى شخص آگاه تر، با مبناى مكتب معتزلى، یعنى تقدیم مفضول بر فاضل و صحّت خلافت خلفاى پیشین،[6] منافات ندارد.

محقق خویى، در پاسخ، مطالب فراوانى دارد. از جمله مى گوید، جمله «أحقّ» در اینجا، به معناى افعل التفضیل نیست، بلكه به معناى حقانیّت است. بنابراین، معناى عبارت این است كه مفضول، در برابر فاضل، حق حكومت كردن و رهبر شدن را ندارد.
او، آن گاه آیه «أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض» را شاهد مى آورد و مى گوید، واژه «أوْلى» در اینجا، معناى افعل تفضیل را ندارد.[7]
در جاى دیگر، امیر بیان(ع) در باره اهمیت علم و آگاهىِ زمامدار و مدیر جامعه اسلامى مى فرماید:

«لا یحمل هذا العَلَم إلّا أهل البصر و الصبر و العلم بمواضعِ الحق، فامضوا لما تُؤمرون به وقفوا عند ما تنهون عنه؛[8]
این پرچم (زمامدارى و مدیریت جامعه) را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق، به دوش نمى كشند. [وقتى چنین كسى، مدیریت را به دست گرفت]، باید كه آنچه فرمان داده مى شوید را انجام دهید و آنچه را نهى مى شوید، ترك كنید.»

آن حضرت، در حدیثى، از جمله اوصاف و شرایط مسؤولان و كارگزاران امور مسلمانان را آگاهى بیشتر از احكام و معارف اسلامى دانسته است:
«; و أنْ یكونَ أعلم الناس بحلال الله و حرامه و ضروب أحكامه و أمره و نهیه و جمیع ما یحتاج إلیه الناس؛[9]
كارگزار (جامعه اسلامى) باید داناترین مردم به حلال و حرام خدا و احكام گوناگون و امر و نهى الهى و هر آنچه را كه مردم بدان نیازمندند، باشد.»
از مجموع آنچه گفته شد، استفاده مى شود كه از جمله ویژگیها و شرایط گزینش مدیران و مسؤولان در جوامع اسلامى از نگاه امام على و دیگر ائمه علیهم السلام آگاهى است، حال، این مدیر، مدیر ارشد نظام اسلامى باشد و یا مدیران بدنه نظام اسلامى.

البته، قدر متیقِّن از این ویژگى، علم و دانش در حوزه كارى است كه در اصطلاح امروز، از آن با عنوان، «تخصص» یاد مى شود. افزون بر این، آگاهى از مكتب و آموزه هاى دینى نیز در برخى دیگر از كلمات آمده كه مى توان آن را از شرایط كمال به شمار آورد.
بینش سیاسى

از جمله ملاكهایى كه در روایات، بویژه در فرمایشهاى امام على(ع) براى تعیین كارگزاران بیان شده است، آشنایى با مسایل سیاسى است. در این قسمت، چند نمونه از این بیانات، گزارش مى شود:
«آفهُ الزُعماء ضعفُ السیاسه؛[10]
آفت رهبرى و مدیریت، ناتوانى در بینش سیاسى است.»
در جاى دیگر مى فرماید:

«سوءُ التدبیر سبب التدمیر؛[11]
سیاست نادرست، موجب نابودى است.»
در قسمت دیگر مى فرماید:

«حسن السیاسه قوام الرعایه؛[12]
سیاست نیكو، موجب استوارى جامعه است.»
«مَنْ حسنتْ سیاسَتُهُ دامتْ ریاسته؛[13]
زمامدارى كه سیاستش نیكو است، ریاستش پیوسته است.»
«الملك السیاسه؛[14]
فرمانروایى، سیاست است.»
از این گفتارها استفاده مى شود كه حسن تدبیر و بینش سیاسى از شرایط لازم مدیران و زمامداران است؛ چه اینكه بدون بینش سیاسى صحیح، بویژه در شرایطى كه دنیا از نظر اطلاع رسانى همانند دهكده اى كوچك مى ماند، ممكن است مدیران در گرداب سیاست بازى و جناح بندى ها گرفتار و نابود گردند.
ایمان در هدف

امام امیر مؤمنان(ع) در حدیثى كه سیدرضى تحت عنوان «غرایب كلام» آنها را گرد آورده، در باره جایگاه و اهمیت ایمان به هدف در مدیران و كارگزاران مى نویسد:
«كنّا إذا احمَرَّ البأسُ اتَّقَیْنا برسول الله، صلى الله علیه و آله، فلمْ یكنْ أحد منّا أقرب إلى العدوِّ منه؛[15]
هر گاه آتش جنگ شعله كشید، ما به رسول خدا(ص) پناه مى بردیم كه در آن لحظه، كسى از ما، همانند پیامبر(ص) به دشمن نزدیك تر نبود.»
از این كلام مولا على(ع) ـ كه گزارش قطعه اى كوتاه از تاریخ مبارزات رسول خدا(ص) است ـ مطالب فراوانى را مى توان فهمید، از جمله اینكه رهبران و مدیران جامعه دینى، باید همانند رسول خدا(ص) به راه و هدف خویش ایمان و اعتقاد راسخ داشته باشند و به گونه اى آن را حق بدانند كه حاضر باشند تمام هستى و جان خویش را براى دفاع و پیروزى آن اهدا كنند.

در باره ایمان و اعتقاد راسخ رسول خدا(ص) آیات و روایات فراوانى رسیده، از جمله گزارش شده كه رسول خدا(ص) در پاسخ پیشنهاد مخالفانِ عقیده و مرام آن حضرت، مى فرمود:
اگر خورشید را در كف دست راست و ماه را در كف دست چپم بگذارید، هرگز از راه و عقیده ام دست برنخواهم داشت.
مولاى متقیان، در مقام تبیین ویژگیهاى مالك اشتر، به عنوان یك مدیر نمونه، ایمان و اعتقاد راسخ او به عقیده و خسته نشدن از دفاع از آن را، از جمله آنها برشمرده مى فرماید:

«فإنَّه سیف من سیوف الله لا كلیلُ الظُبَّهِ و لا نابیِ الضریبه؛ فإنْ أمركم أنْ تنفروا فانْفِروا و إنْ أمَرَكم أنْ تُقیموا فأقیموا، فإنَّهُ لایُقْدِمُ و لایُحْجم و لایؤخِّر و لایقدِّم إلّا عن أمری؛[16]
او، شمشیرى از شمشیرهاى خداست كه نه تیزىِ آن كند مى شود و نه ضربت آن بى اثر است. اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنید و اگر گفت بایستید، بایستید كه او در پیشروى و عقب نشینى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى كند.»

واضح است كه از این جملات استفاده مى شود كه مالك اشتر، آن چنان به راه و مرامش عقیده داشته كه لحظه اى از دفاع آن خسته نمى شده است.
از جمله ویژگیهاى یاران حضرت سیدالشهدا امام حسین(ع) نیز همین ایمان به عقیده گزارش شده، به گونه اى كه آنان، افزون بر پیشى گرفتن در شهادت طلبى، آرزو مى كرده اند اى كاش هفتاد جان مى داشتند و آن را در راه امام و مولایشان هدیه مى كردند.

مى توان گفت، ایمان به هدف و خودباورى، مادر و سرچشمه صفات و شرایط لازم در مدیران و زمامداران به شمار مى آید؛ زیرا، اعتقاد راسخ و خلل ناپذیر، سبب مى شود، صفات دیگر، مانند شجاعت، سعه صدر، ; انسان شكوفا و بروز كند. از این رو مى بینیم كه مولا على(ع) به این ویژگى افتخار مى كند و در مقام تبیین ملاك و معیارهاى لازم در رهبران جوامع دینى مى فرماید:
«ماشككْتُ فی الحق مُذْ أُریتُهُ لم یُوجِسْ موسى(ع) خیفهً على نفسه، بل أشفَقَ من غلبه الجهّال و دُوَلِ الضلال! الیوم توافَقْنا على سبیل الحق و الباطل، مَنْ وثق بماءٍ لم یَظْمَأ؛[17]

از روزى كه حق، به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و تردید نكردم! كناره گیرى من، مانند كناره گیرى حضرت موسى(ع) در برابر ساحران است كه بر خویش بیمناك نبود، بلكه ترس او، براى این بود كه مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد!
امروز، ما و شما، بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ایم [پس بدانید كه] آن كس كه به وجود آب اطمینان دارد، تشنه نمى ماند.»
امانت دارى

مولا امام على(ع) در سخنى خطاب به اشعث بن قیس (استاندار آذربایجان) در تاریخ شعبان سال سى و شش، از كوفه، مسؤولیت و منصب پذیرى را، نوعى امانت دارى تفسیر كرده، نوشته است:
«و إنَّ عملك لیس لك بَطُعْمَهٍ و لكنَّهُ فی عنقك أمانهٌ و أنت مسترعىً لمَنْ فوقك ; و فی یدیك مالٌ من مال الله تعالى و أنت من خزّانه حتّى تُسلِّمه إلىَّ. و لَعَلّی ألّا أكونَ تَشَّر ولاتك لك؛[18]

همانا، پُست استاندارى، براى تو، وسیله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن توست. باید كه از فرمانده و امام خویش پیروى كنى ; در دست تو، مالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزیز است و تو خزانه دار آنى، تا به من بسپارى. امیدوارم براى تو، بدترین زمامدار نباشم.»
علامه ابن میثم در شرح و تفسیر این نامه، مطالبى را یادآور شده از جمله:

1ـ به هنگام پذیرفته شدن خلافت از سوى امیر مؤمنان، اشعث بن قیس، استاندار عثمان در آذربایجان بود.
2ـ در این نامه، مولا على(ع)، قیاسى را به شكل اول تشكیل داده است. قیاس، چنین است كه منصب و مسؤولیت، راه درامد امور دنیایى نیست و باید از امام خود اطاعت كنى و هر كس چنین باشد، حق ندارد از پیش خود استبداد و خودرأیى داشته باشد.
3ـ در پایان نامه، یكى از مواردى را كه نباید استبداد داشته باشد، گوشزد كرده و آن، بیت المال است كه نباید در مصرف آن، خودرأى باشد، بلكه او، خزانه دار است و وظیفه خزانه دار، تنها امانت دارى است.
این معیار و ملاك مدیریت، در دیگر فرمایشهاى آن حضر

ت، با عبارات مختلف تبیین شده است، مانند نامه اى كه خطاب به مخنف بن سلیم (استاندار اصفهان) در باره قبح خیانت در امانت دارى مى نویسد:
«و مَن استهان بالامانه و رتع فی الخیانه و لمْ یُنزِّه نفسَه و دینَه عنها، فقد أحل بنفسه الذُلَّ و الخزیَ فی الدنیا و هو فی الآخره أذل و أخزى. و إنَّ أعظم الخیانه خیانهُ الأمنه و أفظعُ الغش غش الائمه؛[19]

كسى كه امانت الهى را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده كند و خود و دین خود را نسبت به آن، پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنیا به روى خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود. همانا، بزرگ ترین خیانت، خیانت امینان و رسواترین دغلكارى، دغلبازى رهبران است.»
آیه الله حسن زاده، در مقام تفسیر این قسمت از كلام مولا، مطالبى را متذكر شده است، از جمله:
1ـ از تعبیر امام (و رتَعَ فی الخیانه) استفاده مى شود، خیانتكار، همانند حیوانى است كه در چراگاه مى چرد و در فكر اینكه این آب و غذا از چه كسى است و عاقبت این عمل چه مى شود، نیست.

2ـ جمله (فقد أحَلّ بنفسه) اشاره به این است كه پیامد و آثار خیانت خائن، به شخص او برمى گردد؛ چون، هر انسانى، در گروِ همان چیزهایى مى باشد كه انجام مى دهد.

3ـ در باره اینكه چرا بزرگترین خیانت، عبارتست از خیانت به امت، مى نویسد:
«زیرا خیانت، فى نفسه، قبیح و بد است، هرچند نسبت به كسانى كه به آنها اعتماد نشده باشد و اما خیانت به كسانى كه به آنان اعتماد شده، بدتر است.».[20]

مولا على(ع) در مقام توبیخ و سرزنش یكى از كارگزاران كه مسؤولیتش را انجام نداده، تحت عنوان «خیانت در امانت» از كار او یاد مى كند و مى فرماید:
«أمّا بعد. فقد بلغنی عنك أمرٌ إنْ كنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ ربَّك و عصیْتَ إمامَك و أخْزَیْتَ أمانتَك! بلغنی أنّك جَرّدْتَ الأرض فاخذْتَ ما تحتَ قدمیكَ و أكلْتَ ما تحت یدیْك! فارفع إلىَّ حسابك ;؛[21]

پس از یاد خدا و درود، [مى گویم:] از تو خبرى رسیده كه اگر چنان كرده باشى، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى و در امانت خود خیانت كرده اى! به من خبر رسیده كه كشت زمینها را برداشته و آنچه را كه مى توانستى گرفته و آنچه در اختیار داشتى به خیانت خورده اى! پس هرچه زودتر، حساب اموال را براى من بفرست!»
ابن ابى الحدید در شرح این بخش، پس از توضیح و تفسیر، مواردى را از وصیّت و سفارش بزرگانى در این باره آورده و برخى از آثار اهمیت امانت دارى را برشمرده است.[22]

همین مضمون، در نامه عتاب آمیز آن حضرت به عبدالله بن عباس آمده است:
«امّا بعد. فإنّی كنتُ أشركتُك فی أمانتی ; و لَمْ یكنْ رجلٌ من أهلی أوثق منك فی نفسی لمؤُاساتی و موازرتی و أداء الأمانه؛[23]
پس از یاد خدا و درود. همانا، من، تو را در امانت خود شریك دادم ; و هیچ یك از خاندانم را براى یارى و مددكار و امانت دارى، چون تو مورد اعتماد قرار ندادم.»
علامه ابن میثم، نسبت به اینكه مخاطب نامه، عبدالله بن عباس باشد، تردید مى كند و مى گوید این قول، مستندى ندارد، كمااینكه استناد نامه به عبیدالله وجهى ندارد.[24]

نسبت به این ملاك و معیار گزینش، آیاتى نیز دلالت دارد، از جمله:
«إنَّ الله یأمركم أنْ توْدوا الأمانات إلى أهلها و إذا حكمتم بین الناس أنْ تحكموا بالعدل؛[25]
خداوند، به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهید و هنگامى كه میان مردم داورى مى كنید، به عدالت داورى كنید.»
روایات زیادى كه در باره این آیه وارد شده، دلالت دارد كه مقصود از «امانات» ـ كه باید به اهلش واگذار شود ـ عبارت است از مناصب و مسؤولیتها، از جمله ولایت و امامت. در تفسیر كنزالدقائق و بحرالغرائب، نزدیك به پانزده روایت در این رابطه گزارش كرده[26] و در تفسیر برهان نیز روایاتى را نقل كرده كه مقصود از «امانت»، «ولایت» است.[27]

مفسّران شیعه و سنّى نیز «امانات» را اعم از امانتهاى مالى و معنوى دانسته پستها و مناصب را مصادیق آن به شمار آورده اند. تفسیر قرطبى،[28] زمخشرى،[29] علامه طباطبایى،[30] مجمع البیان،[31] از این قبیل است.
در هر صورت، از نگاه مكتب مقدس اسلام، مسؤولیت پذیرى، ریاست پذیرى نیست، بلكه امانت پذیرى است، از این رو، مدیران و كارگزاران، باید بدانند قبل از هر چیز، بار امانتى را بر دوش مى كشند و براى حفظ این امانت، باید نهایت تلاش و كوشش خویش را به كار گیرند تا مبادا به امانتِ در دست آنان، خیانت شود.
عدالت خواهى

عدالت، از واژه هایى است كه در فرهنگ اسلامى، بیشترین تقدّس و كاربرد را دارد تا آنجا كه بسیارى از مسؤولیت و منصبهاى اجتماعى و فردى، مشروط به عادل بودن شده است. مفهوم كاربردى این عنوان، هرچند در موارد مختلف تفاوت مى كند و لكن ریشه و روح تمامى موارد، یكى است.
امیرالمؤمنین(ع) كه خود شهید راه عدالت است، بیشترین تأكیدات و سفارش ها را در باره عدالت و دادگرى كرده تا جایى كه نهج البلاغه را، به حق، «كتاب عدالت» نامیده اند. آن حضرت، در موارد زیادى اهمیت این مطلب را گوشزد كرده و بر آن تأكید ورزیده است. گزارش تمامى آنها، از این مختصر خارج است، از این رو به نقل چند نمونه بسنده مى شود.

در مقام توبیخ و سرزنش كسانى كه به او توصیه كرده اند تا جهت استمرار حكومت، از ستم و جور یارى جوید، مى فرماید:
«أتأمرونّى أنْ أطلبَ النصرَ بالجور فیمن وُلِّیتُ علیه؟! و الله! لا أطورُ به ما سَمَرَ سمیرٌ و ما أمَّ نَجْمٌ فی السماءِ نجماً؛[32]
آیا به من دستور مى دهید براى پیروزى خود، از جور و ستم در باره امت اسلامى ـ كه بر آنان ولایت دارم ـ بهره جویم؟! به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنین كارى نخواهم كرد.»

علامه خویى در ذیل این بخش از خطبه، مطالب فراوان و غم انگیزى را گزارش كرده است از جمله:
مرحوم علامه مجلسى مى فرماید، بیشتر گرفتاریها و فتنه هایى كه براى جهان اسلام و مسلمانان در طول تاریخ پیش آمده، ناشى از بدعت تبعیض در تقسیم بیت المال و بى عدالتى بوده است؛ زیرا، اگر عدالت و صرف بیت المال به گونه مساوى، رعایت مى شد، طلحه و زبیر پیمان شكنى نمى كردند و جنگ جمل و خلافت معاویه و استقرار حكومت بنى امیه و خون ریزى هاى بسیار و شهادت فرزندان رسول خدا(ص) همراه با ناسزاگویى به امیر مؤمنان و انتقال حكومت به بنى عباس، اتفاق نمى افتاد.[33]

ابن میثم، در شأن و سبب ایراد این سخنان مى نویسد:
هدف امام على(ع) از ایراد این سخنان، تبرّى از ظلم و ستمگرى بوده است و آنچه سبب شده تا امام مطالب را ایراد كند، عبارت است از اینكه فردى به محضر آن حضرت آمد و هدیه اى را تقدیم كرد و درخواست بخشش از بیت المال را كرد. و چون هدیه، جهت دریافت وجهى از بیت المال بود، امام، هدیه را نپذیرفت و این مطالب را ایراد كرد.[34]

علامه شوشترى، در شرح این خطبه، روایات و احادیث فراوانى را گزارش كرده از جمله:
«الظلم فی الدنیا هو الظلمات فی الآخره؛[35]
ستمگرى در دنیا، تاریكى آخرت است.»

شارح معتزلى نهج البلاغه، ابن ابى الحدید در شرح و تفسیر این حكمت مى نویسد:
ریاست، به امورى نیازمند است، از جمله جود و شجاعت و سعه صدر. و این، خیلى اهمیت دارد؛ زیرا، منصب و ریاست، بدون آن دوام ندارد و چون معاویه، سعه صدر داشت،[36] در ریاست به آنچه خواست رسید.

لازم به یادآورى است كه آنچه معاویه داشت، سعه صدر نبود، بلكه نفاق و نیرنگ بود؛ زیرا، بزرگترین سعه صدر، بر اساس فرمایش امام صادق(ع)[37] عبارت است از: «تحمل شنیدن حق، هرچند علیه او باشد، و تسلیم در برابر آن».
این صفت والاى انسانى، در حدى از اهمیت و ارزش است كه پیامبران الهى(ع) آن را با تضرع و التماس، از درگاه ایزد منّان خواسته اند.
آن حضرت، در باره قبح ظلم و ضرورت عدالت از سوى تمامى افراد، بویژه كارگزاران، مى فرماید:

«و الله! لَإنْ أبیتَ على حَسَكِ السُعدان مَسَهَّداً أو أُجَرَّ فی الأغلالِ مُصَفَّداً، أحبُّ إلىَّ من أنْ ألقى اللهَ و رسولَهُ یومَ القیامهِ ظالماً لبعضِ العباد و غاصباً لشیی ءٍ من الحُطام! و كیف أظْلِمُ أحداً لنفسٍ یُسْرِعُ إلى البِلى قُفُولُها و یَطُولُ فی الثرَى حُلُولُها؟

سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روى خارهاى سَعدان[38] به سر ببرم و با غل و زنجیر به این سو یا آن سو كشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چیزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم! چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خویش كه به سوى كهنگى و پوسیده شدن پیش مى رود و در خاك زمانى طولانى اقامت كند؟»
در جاى دیگر، خطاب به مالك اشتر مى فرماید:

«إنَّ أفضل قره عین الولاه استقامهُ العدل فی البلاد و ظهورُ مودَّهِ الرعیّه؛[39]
بهترین چیزى كه مایه روشنى چشم زمامداران و مسؤولان است، همانا گسترش عدل و داد در بلاد و شهرها و آشكارى درستى و علاقه به مردم است.»
از این روایات و آیات، جایگاه ویژه این صفت در مسؤولان، به خوبى نمایان مى شود و در اهمیت آن همین بس كه بسیارى از بزرگان و رهبران دینى و در رأس آنان امام على(ع) در راه عدالت خواهى به شهادت رسیده اند و از این رو ضرب المثل شده كه «قتل علیٌ لشده عدالته؛ على(ع) به جهت شدت عدالتش شهید شده است.».

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir