توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد هنر در word دارای 45 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد هنر در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد هنر در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد هنر در word :

هنر

پیش گفتار:
ای حسن تو در كل مظاهر، ظاهر وی چشم تو در كل مناظر، ناظر
از نور رخ و ظلمت زلفت دایم قومی همه مومنند و قومی كافر
یكی از ویژگیهای انسان كه او را از سایر موجودات ممتاز می كند، تشخیص ظرافت و نظم و اعتدال و احساس حسن و جمال است. بدین جهت است كه مناظر زیبای طبیعت و نظام آفرینش و صفحات جالب و دواوین و لوحه‏های دل انگیز شعر و نقاشی و خط كه از دست سحر آفرین استادان چیره دست، ظهور یافته، او را مجذوب و مشعوف ساخته و نظرش را به سمت خود معطوف می دارد.

جمال و زیبائی و كمال ورهیافت در محضر نقاش و قلم ساز و صحنه پرداز و معمار و مبدع جمیله هستی است كه منشاء هنرهای زیباست. علاقه به زیبائی كه فطری آدمی است، ذوق را می شكوفاند تا هر آنچه نشانی از زیبائی و جمال دارد و دفتری از معرفت كردگار همراه، او را ملهم كند و ذوق هنرمند آنرا با اندیشه‏های عمیق و دقیق خود درامیخته، به صورت اثر و هنر در منظر و مرآی باهوشان و سرمستان می ناب هستی كه معرفت تام و تمام است قرار دهد.
جمال شاهد مقصود چشم بر راه است بكوش و پاك كن آئینه از غبار اینجا

هنر همچون مقوله عشق است كه رفتن در وادی آن وتحقیق پیرامونش ابتدا سهل می نماید: اما وقتی دستی بر آن گرفتی حرارتش وجود را می سوزاند و تنها آنان كه صابرند و به پایمردی ثابت و جانشان مجذوب معشوق ازلی تا شهر حق الیقین پیش می رانند.
الا یا ایها ساقی ادركاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها

معنی هنر:
هنر ART در معنای عام و انتزاعی، به هر گونه فعالیتی اشاره دارد كه هم خود انگیخته و هم مهار شده باشد. بنابراین، ((هنر)) از فرایندهای طبیعت متمایز است (برخی هنرمندان اروپایی دوره بیستم با گزینش شیء یافته به عنوان اثر هنری، این مرز را از میان برداشته‏اند). در این معنای كمتر مصطلح، تمامی ابداعات و ساخته‏های مبتنی بر قوه خلاقه بشری در زمره (هنر) به شمار می آیند.
ولی اصطلاح هنر، در معنای مشخص، به فعالیتهای چون نقاشی، پیكره سازی، طراحی گرافیك،

معماری، موسیقی، شعر،‌رقص، تئاتر و سینما اطلاق می شود. در گذشته، سعی بر این بود كه هنرها را به دو دسته هنر زیبا و (هنر سودمند) تقسیم كنند: هنر زیبا در خدمت هیچ مقصودی آجل نیست، و فراورده آن ارزشی در خود دارد (مثلا: نقاشی)، هنر سودمند واجدهدفی فراتر از خود فراورده است(مثلا: سفالینه منقوش). امروزه، این نوع تقسیم بندی منسوخ نشده است این تولستوی تا اندازه‏ای درست است كه : ((به رغم خروارها كتابی كه درباره هنر نوشته شده،

تاكنون هیچ تعریف دقیقی از هنر در دست نیست. سببش این است كه در شالوده مفهوم هنر، مفهوم زیبایی را قرارداده‏اند)) (هنر به ضم اول و فتح دوم، اوستا hunara. عظمت،‌استعداد، قابلیت هنری باستان Sunara] انسان فاضل[ سانسكریت Sunara زیبا، قشنگ. پهلوی hunar- ارمنی huar- افغانی و بلوچی henar- كردی huner (فن و معرفت) صنعت، معرفت امری توام با ظرافت و ریزه كاری. هنرهای زیبا- صنایع مستظرفه)

3- هنر از دیدگاه بزرگان نقاشی
اوژن دلاكروآ
1798- 1863 میلادی
Eugene Delacroix
دلاكروا دفترچه خاطرات خود را در سال 1822 آغاز كرد آن را به طور نامنظم تا هنگام مرگش در سال 1863 ادامه داد. او چنین نوشت (من آن را فقط برای خودم می نویسم، بدین امید كه مرا شادی بسیار بخشد) این مطلب را دلاكروا در تاریخ 20 اكتبر 1853 در شامپروسی در دفتر خاطرات خودنوشت.

چقدر نقاشی را می ستایم صرفا خاطره بعضی تصویرها، حتی وقتی هم آنها را نمی بینم، احساس تكان دهنده را در تمام وجودم برمی انگیزاند…
اثری كه هنر درموجودات حساس پدید می آورد بسیار رمزآلود است: اثر مبهم، اگر شخص بكوشد امری را توصیف كند، آن را روشن و پرقدرت بیان می‌كند و من قویا براین باورم كه ما نیز همیشه به احساسی كه اشیا در ما پدید می آورند نیز چیزی می افزائیم. شاید تنها امواجی كه موجب می شود این كارها تا این حد مرا شاد كنند این باشد كه به احساسهای درونی من پاسخ می دهند.
نوعی احساس به اصطلاح در ملموس، كه ویژه نقاشی است، كه شعر و موسیقی نیز این

احساس را در شخص پدید می آورند. شما از نمایش واقعی اشیا لذت می برید چنانكه گویی واقعا آنها را می بینید و در همان حال معنایی كه تصاویر برای ذهن دارند شما را سرگرم می‌كند و شادتان می سازد. این شكلها و نقشها كه در نظر و ذهن شما تداعی كننده كیفیت واقعی خود هستند، همچون پلی استوارند كه نیروی تخیل شما بر آن جای می گیرد و به احساس مرموز و عمیقی كه شكلها برای آن مانند حروف خط تصویری هستند، راه می یابد . (تصویر شماره )

گوستاوكوربه
1819- 1877 میلادی
Gustave Courbet

گروهی دانشجو كه به عنوان اعتراض از دانشكده هنرهای زیبا- كه دانشكده‏ای دولتی بود- كنار كشیده بودند، از كوربه دعوت كرده بودند تا دانشكده دیگری را كه امید داشتند راه بیندازند، اداره كند. در این نامه، كه تاریخ آن 25 دسامبر 1861 است، كوربه این پیشنهاد را رد كرد، اما موافقت كرد تا یك سال در اطاقی استیجاری آموزش بدهند و نقد كند، مدل وی معمولا دهقانی بود با یك حیوان مزرعه.

دانشجویان!
من كه عقیده دارم هر هنرمندی باید ارباب خودش باشد….
نمی توانم هنر خود را آموزش دهم …
چون قبول ندارم كه هنر را می توان آموزش داد …
چون بر این عقیده‏ام كه هنر كاملا فردی است و استعداد و شایستگی هر هنرمند فقط نتیجه ابهامهای خود و مطالعه سنتهای گذشته است. …
بویژه، هنر در نقاشی فقط می تواند نشان دادن اشیایی باشد كه برای نقاش قابل دید و ملموس باشد.

هیچ سده‏ای نمی تواند به جز هنرمندان همان سده شناسانده شود. … من عقیده دارم كه هنرمندان یك سده به هیچ روی نمی توانند اشیای سده‏های گذشته یا آینده را شناسانند.. این، بدین معناست كه من اصطلاح ( هنر تاریخی) را با نگاهی كه به گذشته دارد انكار می كنم. هنر تاریخی در اساس معاصر است. هر سده‏ای باید هنرمندان خود را داشته باشد كه آن را بیان كنند و برای آیندگان آن را شناسانند . (تصویر شماره )

ماكس بكمان
1884- 1950 میلادی
Max Bcckmann
نوشته زیر قسمتی از یك سخنرانی است كه در ژوئیه 1938 در لندن ایراد شد:
به عقیده من همه چیزهای مهم در هنر، همیشه از عمیق ترین احساس انسان درباره راز وجود نشات گرفته‏اند.خودشناسی انگیزه همه روانهای واقعی و عینی است، و همین (خود) است كه من در زندگی و در هنر خود درجستجوی آن هستم.

آفرینش در هنربرای خودشناسی است نه برای سرگرمی: برای دگرگون سازی است، نه برای بازی، همین كاوش برای (خود) است كه ما را در راهی بی پایان و جاودانی كه همه ما باید پیش گیریم به جلو می راند . (تصویر شماره )

جكسون پولاك
1912-1956 میلادی
Jackson pollock
از : نقاشی مسن
در سال 1947 كه این نظرات نوشته شد، پولاك سه پایه نقاشی معمولی آن زمان را به كناری نهاد و پرده را بی آنكه روی چهارچوب بكشد به روی زمین نهاد.

او ادعا كرد كه تنها رنگ را روی پرده نمی پاشد، بلكه چیزی واقعی را در فضای بالای پرده نشان می دهد نقاشی من از سه پاسه نقاشی بر نمی خیزد. من تقریبا هیچ گاه قبل از شروع به نقاشی كرباس را روی چهار چوب نمی كشم، بلكه ترجیح می دهم آن را به دیواری سخت یا روی زمین میخ بند كنم؛ یعنی به سطحی سخت نیاز دارم، بنابراین روی زمین راحت ترم. در چنین

شرایطی احساس می كنم به تابلو نزدیك شده ام، یعنی بخشی ازآنم، چون می توانم در اطراف آن راه بروم، از چهار سمت آن كار كنم و عملاً درون تابلو باشم. این روش همانند روش نقاشان شن سوخپوست در غرب است. سر چشمه نقاشی من ضمیر ناخودآگاهم است. رویكرد من به نقاشی همانند رویكردم به طراحی است؛ یعنی روكیردی مستقیم، بی هیچ مطالعه قبلی،

طرحهایم مرتبط با نقاشیهایم هستند ولی نه برای آن (تصویر شماره )
چگونگی پیدایش هنر نوین:
جدایی بی سابقه میان علایق هنرمند و مخاطبانش، به صورت كشمكش میان نوگرایی و سنتگرایی منعكس می شود. و هنرمندی كه از مناسبات حاكم بر جامعه بیزار است، نوآوری را به منزله سلاحی علیه سلیقه مرسوم بكار می بندد در این شرایط است كه هنر نوین (مدرن) شكل می گیرد.
عصر جدید را همچون دوران دگرگونیهای بنیادی در تمامی عرصه های زندگی بشر می شناسیم، و آغازش را با شروع انقلابهای صنعتی و سیاسی اروپا مكارن می دانیم پیش از این، هنر اروپا در زمانی قریب به پنج قرن، خود را با «سنت بزرگ» مشغول داشت.
این سنت از عصر باستان یونانی – رومی ریشه می گرفت و گنجینه ای از دستاوردهای استادان عصر رنسانس و بارك را در خود گرد آورده بود و بنیانش برشبیه سازی – طبیعت (عالم محسوس) استوار شده بود، و هنرمندان بزرگ، هر یك به سهم خود، نظام میثاقهای آن را استحكام بخشیده بودند.

شاید در هیچ دوره تاریخی آراء و سلیقه‏ها در مورد یك پدیده هنری معاصر چنین متناقص نبوده است. از اینرو است كه نقاشی نوین هنوز هم «معمایی» حل ناشده در تاریخ هنر به شمار می آید. سنخی غیر معقول نیست اگر بگوییم مشكل نقاشی نوین، بیش از هر چیز، ناشی از خصلت «مدرن» آن است، و درك این خصلت مستلزم تعمق در شرایطی است كه زایش و بالندگیش را ایجاب كرده است.
نخستین نكته ای كه

در بررسی نقاشی نوین شگفتی بر می انگیزد، سرعت تحول و تعدد جریانهای آن است. ملاحظه می كنیم كه حركت نقاشان امپرسیونیت در مدتی كمتر از چهل سال به نتیجه گیری نقاشان انتزاعگرا می انجامد.
بنابراین جای چندان تردیدی نیست كه هنر در این دوره، پیامد و آمیزه ای از «جنبشهای» ستیزه ای باشد كه هر یك درصدد تثبیت قدرت خویش است، هر یك ایده ئولوژی خاص دارد، و هر یك تابع جابجایی درونپذیر شتاب و حیرت آور تحولات سبكها است.
به همین علت، در مورد سده ای كه شاهد ساخته شدن تمدن جهانی است، شایسته

عصر جدید، ارزشهای دیرین را دگرگون كرد. هنرمند، در مقام سازنده ارزشهای جدید، با مسایلی روبرو شد كه حلشان مستلزم سر پیچی از میثاقهای سنت بود. رفته رفته، پایه های استوار نسبت به سمتی گرایید و فرو ریخت؛ و سر انجام نیز هنر نوین با اصول زیبایی شناسی متفاوت، برفراز ویرانه سنت سو برآؤرد.
روند پیهایی جنبشی كه به هنر نوین انجامید، ساده و سر راست نبود، و از گرایش یا جریانی معین ریشه نمی گرفت. می توان گفت كه كماسی سیم دارید، به اندازه رمانیسم دلاكروا یا رئالیسم كوربه، در این امر موثر بود. نیز هر یك از هنرمندان بر جسته سده نوزدهم در شكستن چارچوبه محكمی كه هنر اروپا را مقید بد. اكنون ذهن مردمانی از سنخهای مختلف را به سوی خود كشانده است. بسیاری كسان، آن را متعصبانه رد می كنند؛ بسیاری دیگر با شیفتگی به آن روی می آورند، و بسیاری دیرگ با شیفتگی به آن روی می آورند، و بسیاری نیز در قبول یا رد آن دچار تردید می

شوند، رویهمرفته، نفی كنندگان این هنر بس فرونتر از خواستارنش هستند است گفته شود كه هنر نوین با همه جنبشهای سازنده اش، همانند علم و فن و صنعت و سیاست نوین، می خواهد بین المللی شود.

تعریف كوپیسم:
Cubisme
شیوه كوبیسم مشخصا حدود سال 1908 میلادی به وسیله براك فرانسوی و پیكاسوی اسپانیولی كه هر یك دارای شیوه مخصوص در این مكتب هستند. زمینه روشنتر گرفت. یك نفر هم موسوم به روژه دولا خرنه با این دو هنرمند بود كه در جوانی پس از جنگ سال 1914 میلادی فوت كرد.
پدر این شیوه را می توان به حق «سزان» دانست. البته این شیوه با پرده «دوشیزگان آوینیون» (تصویر شماره)پیكاسو پایه گذاری شد. اصول اصلی این هنر عبارتند از: بازنمایی واقعیت ذاتی یا ادراكی و نه مرئی، برشهای هندسی موجودات، آنهم از دیدگاههای مختلف در آن واحد برای

شكافتن و عرضه داشتن هم جهات آن شیء یا موجود، ابطال یا تخفیف ژرف نمایی سنتی و ایجاد فضایی فشرده و كم عمق، توجه به مجسم ساختن حجم، مطرود شمردن خواص زودگذر جو و ارتعاشات نور و تلالو رنگهای احساس انگیز و بكار گرفتن طیفی محدود و مشخص از رنگهای ثابت و تخت كه در یك مسیر به گزینش مایه رنگی واحد انجامد، انعای خطوط طیف و درهم خمیده و ایجاد سطوحی حاصل از برشها و زوایای هندسی، اجتناب از مضامین تاریخی و عاطفی و گزارش و

شاعرانه و گرایش به مضامین چون نقش اشیاء و چهره سازی و سرانجام تركیب آفرینی ها و یا تلقین اشیاء مادی موجود چون قطعه كاغذ رنگ خورده تكه پارچه و رشته های نخ وزه ساز بو مومیایی شده و …. بر روی پرده نقاشی و در آمیخته با شكلها و عناصر تصویری به منظور تاكید گذاری بر خاصیت جسمانی اثر (كیاژ). سر انجام تبدیل حركت به تدون حجم شكل در مكان كوبیسم را می توان به سه كوبیسم «سزانی» (هندسی) كوبیسم تجربه ای (تحلیلی) و كوبیسم تركیبی به نمایندگی «خوان گریس»تقسیم كرد. از نقاشان این سبك خوان گریس. فرنان لژه. مارسل دوشان. را می توان نام برد.
پیشگامان مكتب كوبیسم
پابوپیكاسو (1973-1881)Picasso , pabloruizy
پابلو پیكاسو روز 25 اكتبر سل 1881 میلادی در سال گاه چشم به جهان گشود.

خانواده مادرش، درگذشته، خویشاوندانی در بند جنووا داشت و به همین علت است كه او نام خانوادگی ایتالیایی یعنی پیكاسو را برای خود برگزید. پدرش بلاسكو رویز ای اچه وریا(3) معلم نقاشی و اصلا از باسك (4) بود و مبانی هنر را در نخستین سالهای زندگی پیكاسو به فرزندش آموخت. از استعداد بی مانندی هنرهای زیبا شد. از استعداد بی مانندی برخوردار بود و در چند تابلویی كه از آن سالها به جا مانده است اثر دست یك استاد بر تجربه دیده می شود. پیكاسو پس از چند ماه مطالعه در مدرسه بارسلون به بزرگترین مدرسه هنرهای اسپانیا در مادرید راه یافت. در سال 1900 میلادی نخستین بار، رخت سفر به پاریس را بر بست و سال بعد نخستین نمایشگاه

خود را در آنجا بر پاداشت. این نمایشگاه بی درنگ با موفقیت روبرو شد. پیكاسو در سال 1904 پاریس را بای امامت همیشگی اش بر گزید.
پیكاسو نخستین هنرمندی نیست كه ترك دیار كرد؛ همه هنرمندان به گونه ای آماده عوض كردن نخستین اقامتگاه خود هستند.
تا این زمان، و حتی تا سال 1906 میلادی، گونه ای هماهنگی در كار پیكاسو دیده می‏شود. معمولاً دوره ای را كه به سال 1904 میلادی ختم می شود «دوره آبی» و از آن سال تا 1906 میلادی را «دوره گلی» نامیده اند ما این تمایز صرفاً بر كاربرد رنگهای مسلط در نقاشیهای او در سالها مبتنی است و از لحاظ شیوه یا شكل كمپوزیسیون به هیچ وجه توجیه پذیر نیست. همه نخستین كارهای

پیكاسو آشكارا سنتی اند؛ یعنی به سادگی می توان تاثیر استادان بزرگ هنر اسپانیا- تورباران، حتی و لاسكس وگویا را در آنها دید (مثلاً در چهره با شكوه سینور ریكار كانالس در موزه هنرهای كاتالونیا در شهر بارسلو)؛ تاثیر تولوز- لوترك بر پیكاسو از همه آشكارتر و سرنوشت سازتر است. نخستین جلوه این تاثیر، رغبت او به مضمون كارتو لوز- لوترك است – تیپها و مضامین شاخه ای

تالارهای موسیقی، سیركها و بارهای بارسلون و پاریس، از لحاظ رنگ آمیزی وكمپوزیسیون، نوعی تاكید روانی در این نقاشیها دیده می شود كه برخی منتقدان، بی درنگ آن را با صفت احساساتی مشخص ساخته اند؛ و چون برخی دیگر از منتقدان گفته اند كه تكامل بعدی سبك پیكاسو به یك معنا پوششی بر این احساساتی گری است، باید فهمید كه مفهوم ضمنی این انتقاد چیست، احساساتی گری، همیشه و تلویحاً به معنای عدم تناسب میان احساس و علت احساس است.

مثلاً كسی نمی گوید عاطفه عشق، فس نفسه چیزی احساساتی است؛ بلكه فقط زمانی جنبه احساساتی پیدا می‌كند كه موضوع عشق، در خور كیفیت و كمیت عشقی كه به آن ابراز می شود نباشد، مانند عشق انگلیسی ها به جانوران. این گونه كاربرد نادرست عشق نتیجه نقض در داوری است و عموماً می توان پذیرفت كه احساساتی گری، نمایش عاطفه یا احساس بی وساطت داوری منطقی است. هنر احساساتی به این معنا هنری است كه مستقیماً یا از راه تداعی این

گونه احساسات یا عواطف را بر انگیزد.
سالهای 1906-1907 – میلادی را آگاهی در دوره سیاه در كارهای پیكاسو نامیده اند و در نقاشیها و طراحهای پراكنده این دوره گاهگاهی نفوذ نسبتاً مجسمه سازی سیاه پوستان را كه ویژگیهای هنریش تازه شناخته می شد می توان تشخیص داد. اما این گونه نفوذها تماما در گرایش كمی پیكاسو به انتزاع كه خودش پیشگام آن شد، جذب گردیدند. در پرده بزرگی كه همیشه در كتابهای مربوط به پیكاسو مورد بحث قرارگیرد و اكنون در موزه هنرهای معاصر نیویورك نگهداری می شود

یعنی دوشیزگان آدینیون (تصویر شماره ) تابلوی شاهكار در میان تابلوهای پیكاسو. كه در سالهای 1906-1907 آفریده شد، طرح عریض و گسترده ای مركب از پنج برهنه با پوششهای آشفته بر تن دیده می شود. پیكاسو خطوط بدن و تاهای تن پوشهای آنها را گوشه دار نشان داده است؛
اختلاف رنگ پس مینه و سایه ها را تشدید كرده تا بر تاثیر هندسی تابلو تاكید كند؛ چهر های زنان جوان بیشتر به جمعی از صورتكهای كوتاه و بلند و ناجور سیاه پوستان می ماند.

از این صورتكها كه بگذریم، چیزی به نام گیرایی روانی در این اثر وجود ندارد و در صورتكها نیز تدریجاً از هم می باشد. موضوع تابلو برای مبهوت كردن انتخاب شده است را برای جیت توجه، اما این تصویر، تصویری صرفاً گذرا است مهمتر از این تابلو برای آینده، مجموعه ای از تصاویر اشیاء بی جان است كه در سالهای 1907 و 1908 كشیده است و در آنها شكلها به طرز شكیبانه ای ساده نشان داده شده اند و به نمایش هندسی كامل گرایش دارند. دامنه این روند تازه در سال 1909 به نمایش پیكر انسان نیز كشیده شد. پایان منطقی این روند، انتزاع كامل بود و این آن پایانی نبود كه پیكاسو بتواند بپذیرد.
هدف پیكاسو همواره بسط دادن ماده كار هنرمند و فایق آمدن بر محدودیتهای وسایل عادی نقاش بوده است. او از سال 1913 تا سال 1915 میلادی به تجربه اندوزی با كولاژهای كاغذی یعنی طرحهای متشكل و گاهی هم بخشی از آنها را با رنگ یا مداد تكمیل می كرد مشغول بود. پیكاسو بر اساس همین تجربه اندوزیها، بعداً در مجموعه ای از تابلوهایش طرحهایی با ساختمانی به مراتب پیچیده تر و زمینه ای متنوعتر ارائه داد. او این تابلوها را به نوبت، همراه با مجموعه ای به نام

تصویرهای به اصطلاح كلاسیك نو آفرید؛ پیكاسو در این تابلوها به شیوه تجسمی یا نمایشی در نقاشی باز می گردد و مضامین كلاسیك را به عنوان موضوع كارش بر می گزیند.
پیكاسو در سال 1925 نوع جدیدی از انتزاج را در تابلوهایش ارائه داد كه تبیین آن مستلزم پایگاه نظری كاملاً جدیدی است . دانستن این نظریه فقط برای كسانی لازم است كه به بهانه ای عقلی برای ادراكات زیبایی شناختی خود نیاز دارند.

همچنان كه خود پیكاسو گفته است، از لحاظ زیبایی شناختی تفاوتی میان شكلهای مختلف هنر وجود ندارد. تنها تفاوت مهم، تفاوت میان طبیعت و هنر است. و هر گاه این تفاوت شناخته و نمایانده شود، به شهادت همه هنرها، از آن پس تنها تفاوت میان یك شكل، هنر با خود محل می‌كند. در از نظر گاه هنر، شكل انضمامی یا انتزاعی وجود ندارد، بلكه شكلهایی وجود دارند كه كم و بیش، دروغهای متقاعد كننده اند. تردیدی نیست كه این دروغها برای زندگی معنوی ما ضروری اند زیرا به مدد آنهاست كه ما تصویر زیبایی شناختی جهان را در ذهن خود می سازیم.
این گفته را از مصاحبه پیكاسو با پاول و ستهایم منتقد هنری آلمان گرفته ام.

گرچه پیكاسو توانسته است دنیای ممكن هنر را گسترش دهد و موارد موضوعاتی را بر آن بیفزاید كه پیش از او كسی در اندیشه اش نبوده است، با این حال نباید فراموش كرد كه او همه دستاوردهایش را حفظ كرده است. اعتقاد و به تكامل در هنر پیكاسو. همچنانكه خودش گفته است، با طبیعت این هنر بیگانه است. در اكااو گسترش بیش از تكامل دیده می شود. هر آنچه پیكاسو می آفریند از نبوغ حیاتی اش برای انواع شیوه های بیان تجسمی سر چشمه می گیرد.

براك، جرج (1963-1882) Brague, Georges
نقاشی را هنگام شامردی نزدیك نفر دكوراتور فراگرفت كه نتیجه آن تكنیك عالی اوست.
مدتی را در مدرسه هنرهای زیبایی لوهاور و بعدها در پاریس گذراند اما ترجیح می داد به تنهایی كار كند. لوبا دوفی و فریز (هر دو اهل لوهاور) دوست بود و با فرا رسیدن سال 1906، به محفل فایوهم راه یافت. در سال 1909 او پیكاسو را به خوبی شناخت و همرا

ه او به كار بر مبنای فایوهم راه یافت. در سال 1909 او پیكاسو را به خوبی شناخت و همراه او به كار بر مبنای نگرشی نوین نسبت به نقاشی پرداخت كه به ظهور كوبیسم منجر شد.
با شروع جنگ 1914، این همكاری نزدیك خاتمه یافته بود. وقتیكه در سال 1917، براك مجدداً به كار پرداخت كوشید كوبیسم تركیبی را از همانجا كه آن را ترك كرده بود ادامه دهد اما با فرا رسیدن

سالهای 21-1920 شناسایی موجودیت آن بواسطه یك تركیب فضایی نه چندان اختیاری به جای بازگشت به واقعیت به خلق تركیبهای حجیم، نیرومند و عالی از طبیعت بیجان و پیكرها منجر شد، كه باروك، همراه با تكمیل توازن و هماهنگی بین رنگ و طرح، بقیه زندگی خویش را وقف تكامل آن كرد.
تعدادی مجسمه قلمكاری روی لوحهای گچی، و نقش بر جسته های گچی نیز توسط او كار شده است. مجموعه كوچكی از كارهای گرافیكی نیز از او در دست است.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir