توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص) در word دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص) در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص) در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص) در word :

معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص)

فهرست مطالب
معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص) 1
معجزات دیگر 14
پی نوشت : 17

معجزات و شواهد صدق پیامبر (ص)
بدان كه هر كس شاهد احوال پیامبر صلى اللّه علیه و اله بوده و یا به اخبارى درباره اخلاق ، عادات ، سجایا، تمشیت امور توده هاى خلق و حفظ و انسجام آنان و نزدیك كردنشان به یكدیگر و رهبرى ایشان به فرمانبرى خود، به دقت گوش فرا داده و پاسخهاى شگفت آور آن بزرگوار را به مسائل دشوار و تدبیرات جالبش را در زمینه مصالح خلق و اشارات زیبایش را درباره تفصیل شریعت كه فقیهان و خردمندان از دریافت نخستین مراتب از دقایق آنها در طول عمرشان عاجزند شنیده باشد، هیچ شك و تردیدى به خود راه نخواهد داد كه هیچ كدام از اینها با نیروى بشرى حاصل نگردیده است و جز به استمداد از تاءییدات آسمانى و نیروى الهى تحقق چنین امورى قابل تصور نیست و این همه از فردى دروغگو و دغلباز نمى تواند سر بزند

بلكه شمایل و حالات آن حضرت گواهى قطعى بر راستگویى اوست ، تا آن جا كه هرگاه عربى اصیل و خالص آن حضرت را مى دید مى گفت : به خدا سوگند كه این سیماى شخص دروغگو نیست و به صرف دیدن شمائل آن حضرت به راستگویى او گواهى مى داد تا چه رسد به كسى كه شاهد اخلاق آن بزرگوار بوده و در همه جا و با هر شرایطى سر و كار با احوال او داشته است . ما برخى از اخلاقیات او را نقل كردیم تا اخلاق نیكوى آن حضرت را بشناسند و به صداقت و ارج و عظمت مقام والایش در پیشگاه خدا توجه پیدا كنند. همه اینها را خداوند به او داده در حالى كه او مردى امّى بوده و سر و كارى با علم و دانش نداشته و هیچ كتابى را نخوانده و هرگز در طلب علم و دانش مسافرت نكرده است و همواره در چشم نادانان عرب ، به عنوان فردى یتیم ، ناتوان و ضعیف جلوه مى نمود. این همه اخلاق و آداب نیكو و – به طور مثال ، گذشته از علوم دیگر، آگاهى به مصالح فقهى ، – تا چه رسد به شناخت خدا، فرشتگان ، كتابهاى آسمانى و فرستادگان خدا و دیگرى چیزهایى كه از ویژگیهاى نبوتند، اگر صریح وحى نبود، از كجا براى او میسر است ؟ و از كجا بشرى از پیش خود به این همه كمالات مى رسید؟

مى گویم :
این سخن غزالى مبتنى بر این كه پیامبر ما امّى بود آنچنان كه میان عامه مشهور است ، به این معنى است كه پیامبر صلى اللّه علیه و اله خواندن و نوشتن را نمى دانست در حالى كه از اهل بیت علیهم السلام خلاف آن روایت شده است : در كتاب (( بصائر الدرجات )) از محمّد بن حسن صفار – خدایش بیامرزد – به اسناد وى از عبدالرحمن بن حجاج نقل شده كه مى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: ((همانا پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى خواند و مى نوشت و هر نانوشته اى را نیز مى خواند.))(600)

و به اسناد خود از جعفر بن محمّد صوفى نقل كرده ، مى گوید: از ابوجعفر محمّد بن على الرضا علیه السلام پرسیدم : یابن رسول اللّه ! چرا پیامبر را امّى مى گفته اند؟ فرمود: مردم چه مى گویند؟ عرض كردم : مردم گمان مى كنند كه پیامبر را از جهت امى گفته اند كه چیزى ننوشت . فرمود: دروغ گفته اند، لعنت خدا بر ایشان باد! كجا چنین چیزى ممكن است در حالى كه خداى تبارك و تعالى در كتاب استوارش مى فرماید: (( هو الذى بعث فى الا مین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه ، )) (601) چگونه ممكن است چیزى را كه خوب نمى دانست به مردم تعلیم دهد؟ به خدا سوگند كه رسول خدا صلى اللّه علیه و اله به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زیان مى خواند و مى نوشت و به این جهت او را امى گفته اند (602) كه از مردم مكه – از مراكز بزرگ اجتماع – بوده است و این همان فرموده خدا در قرآن است : (( لتنذر ام القرى و من حولها. )) (603)

غزالى گوید: اگر هیچ چیز براى پیامبر صلى اللّه علیه و اله جز همین امور ظاهرى نبود، هر آینه كفایت مى كرد، در حالى كه آن قدر آیات و معجزات از آن حضرت پدید آمده كه جاى هیچ شك و تردیدى را براى كسى كه جویا باشد باقى نمى گذارد، اینك به برخى از آنها كه در اخبار بسیارى وارد شده و در كتب (( صحاح )) موجود است با نظرى كلى به مجموعه آنها و بدون آن كه سخن را به درازا كشیم اشاره مى كنیم :

خداوند به دست آن حضرت بارها و بارها خرق عادت كرد: از آن جمله ، چون قریش از آن حضرت معجزه اى خواستند، در مكه (( شق القمر )) كرد (604) و در منزل جابر (605) و در سراى ابن طلحه و روز خندق (606) افراد زیادى را با (اندك طعامى ) غذا داد و یك بار هشتاد نفر را با چهار مد جو و گوشت بزغاله اى كه كمتر از یك سال داشت غذا داد.(607)

و یك بار بیش از هشتاد مرد را با چند قرص نان جوى كه انس روى دستش ‍ حمل مى كرد، اطعام كرد (608) و یك مرتبه هم تمام سپاهیان را از اندك خرمایى كه بنت بشیر، روى دست گرفته بود و خدمت آن حضرت آورد، عطا فرمود، همه آنها بقدرى خوردند كه سیر شدند و زیاد آمد.(609)
از میان انگشتانش آب جوشیده و تمام لشكر كه تشنه بودند از آن سیراب شدند.(610)

همه سپاهیان از قدح كوچكى كه به زحمت ، دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله در آن جا مى گرفت ، وضو گرفتند.(611)
یك بار آب وضویش را به چشمه تبوك ریخت كه آب نداشت و یك بار هم به چاه حدیبیه كه باعث جوشش آب در هر دو جا شد و سربازان سپاه كه هزاران تن بودند از چشمه تبوك نوشیدند تا سیراب شدند و از چاه حدیبیه نیز هزار و پانصد تن آب خوردند در حالى كه قبلا آب نداشت .(612)
به عمر بن خطاب دستور داد از خرماهایى كه در جایى همانند اسطبل شتران گرد آمده بود به چهارصد سوار توشه راه بدهد و او به همگى از آن خرماها داد و مقدارى كه باقى ماند، اندوخته كرد.(613)

به روى سپاه دشمن مشتى خاك پاشید كه چشمهایشان كور شد و این آیه شریفه در آن باره نازل گردید: (( و ما رمیت اذ رمیت و لكن اللّه رمى . )) (614)
با بعثت آن حضرت خداوند كهانت را باطل كرد كه براى همیشه از میان رفت هیچ اثرى از آن موجود نیست .(615)
ستونى كه در وقت خطابه به آن تكیه مى داد، چون منبر ساخته شد، آنچنان به نالیدن افتاد كه تمام اصحاب پیامبر صلى اللّه علیه و اله از آن فریادى مانند صداى شتر مى شنیدند، آن حضرت آن را در بغل گرفت تا آرام شد.(616) یهود را دعوت كرد كه (اگر راست مى گویند) آرزوى مرگ كنند و به آنها اطلاع داد كه آنها چنین آرزویى را نخواهند كرد و در حقیقت از بیان چنین آرزویى آنها را باز داشت و آنها ناتوان شدند، و این آیه در قرآن آمده است ، مسلمانان از مشرق تا مغرب زمین در تمام اجتماعات روز جمعه با صداى بلند، به خاطر بزرگداشت معجزه اى كه در آیه است ، آن را تلاوت مى كنند.(617)

و از امور غیبى خبر داد و از این كه عمار را گروه ستمگران مى كشند (618) و به وسیله امام حسن علیه السلام بین دو گروه بزرگ از مسلمانان ، خداوند صلح ایجاد مى كند.(619) و از مردى خبر داد كه در راه خدا جهاد كرده ولى از اهل دوزخ است بعد معلوم شد كه آن مرد خودكشى كرده است .(620)
البته این مطالب چیزهایى هستند كه به هیچ طریق از قبل ، اطلاعى از آنها نبود، نه از راه نجوم و نه كهانت و نه نوشته اى در استخوان شانه و نه فالگیرى با خط كشى و پرنده بلكه از طریق اعلام خداوند بر پیامبر و وحى به آن حضرت بود.

سراقه بن جعشم آن حضرت را دنبال كرد، پاهاى اسبش به زمین فرو رفت و به دنبال آن دودى برخاست او كمك طلبید، پیامبر صلى اللّه علیه و اله دعا كرد و اسبش رها شد ولى او را بیم داد كه دیرى نخواهید پایید كه به دستهایش دستبند كسرى زده خواهد شد و همان طور شد.(621)
و از كشته شدن اسود عنسى كذاب در شب قتلش خبر داد در حالى كه او در صنعاى یمن بود و همچنین خبر داد كه كشنده او كیست .(622)
روى در روى صد تن از قریش كه منتظر او بودند بیرون آمد و مشتى خاك بر فرق آنها پاشید و آنها او را ندیدند.(623)
شترى در حضور اصحاب آن حضرت شكایت كرد و تواضع نمود.(624)

و به گروهى از اصحابش كه اجتماع كرده بودند، فرمود: ((یكى از شما در آتش دوزخ دندانش مانند كوه احد مى باشد)) همه آنها را در راه درست از دنیا رفتند جز یكى كه مرتد كشته شد.(625)
و به دیگر افراد آن گروه فرمود: ((آخرین فرد شما به علت افتادن در میان آتش در دنیا مى رود))، آخرین فرد آنها میان آتش افتاد و در آن سوخت و مرد.(626)
دو درخت را طلبید، آمدند و كنار هم قرار گرفتند و آنگاه دستور داد از هم جدا شدند.(627)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله نصارى را به مباهله خواند و آنها خوددارى كردند و خبر داد كه اگر مباهله مى كردند هلاك مى شدند، و آنها با توجه به درستى گفته پیامبر صلى اللّه علیه و اله خوددارى كردند.(628)

عامر بن طفیل و اربد بن قیس كه دو تن از دلاوران و جنگجویان عرب بودند خدمت آن حضرت آمدند و قصد كشتن آن حضرت را داشتند و موفق نشدند پیامبر صلى اللّه علیه و اله نفرین كرد، در نتیجه عامر وسیله اى غده اى از پا در آمد و اربد را صاعقه اى سوزاند.(629)
آن حضرت خبر داد كه شخصا ابّى بن خلف جمحى علیه اللعنه را مى كشد و در جنگ احد، مختصر جراحتى به وى وارد كرد كه سرانجام به مرگ او انجامید.(630)
به آن حضرت زهر دادند و كسى كه هم خوراك او بود از پا در آمد ولى پیامبر صلى اللّه علیه و اله چهار سال بعد از آن زندگى كرد و سر دست زهر آلوده گوسفند با او سخن گفت .(631)

روز جنگ بدر از موضع به خاك افتادن بزرگان قریش خبر داد و یك یك آنان را بر قتلگاه آنها مطلع ساخت و هیچكدام از آنها از محل تعیین شده فراتر نرفتند.(632)
هشدار داد كه گروه هایى از امتش جنگ دریایى خواهند داشت و همان طور شد.(633)
زمین براى آن حضرت جمع شد و مشرقها و مغربهایش را بر او نمایاندند. خبر داد كه سیطره امتش بزودى بر مجموعه آنها گسترده خواهد شد، (634) و همان طورى كه كه خبر داده بود، واقع شد؛ سیطره آنها از اول خاور یعنى بلاد ترك تا آخر باختر یعنى بحر اندلس و بلاد بربر رسید ولى در جنوب و شمال همان طورى كه فرموده بود بدون كم و زیاد، نتوانستند گسترش ‍ دهند.

به دخترش فاطمه علیهاالسلام خبر داد كه او نخستین فرد اهل بیتش است كه به او ملحق خواهد شد، و همان طور شد.(635)
به زنانش اطلاع داد، آن كه از همه بخشنده تر است ، زودتر از همه به او ملحق خواهد شد، در نتیجه زینب بنت جحش اسدى كه دستش بیش از همه به دادن صدقه باز بود زودتر از همه به پیامبر صلى اللّه علیه و اله ملحق شد.(636)
دست مباركش را به پستان گوسفند نازاى بى شیر كشید، شیر جارى شد و همین باعث مسلمان شدن ابن مسعود گشت و یك بار دیگر در خیمه ام معبد خزاعى این عمل را انجام داد.(637)

چشم یكى از اصحاب از جا كنده شد و افتاد آن حضرت با دست مباركش ‍ آن را به جاى اول برگرداند در حالى كه او از چشم دیگرش سالمتر و بهتر بود.(638)
در روز جنگ خیبر كه على علیه السلام چشم درد بود، آب دهان بر چشم او مالید، فورى بهبود یافت و پرچم را به دست وى داد.(639)
تسبیح گفتن غذاى جلو حضرت را دیگران مى شنیدند.(640)
پاى یكى از اصحاب صدمه دید، آن حضرت دست كشید، فورى خوب شد.(641)
توشه سپاهى كه همراه او بود، كم شد، دستور داد تا باقیمانده را جمع آورى كنند پس مقدار اندكى جمع شد و دعا كرد تا خداوند به همان اندك بركت دهد، آنگاه دستور داد سپاهیان از آن توشه برگیرند، هیچ ظرفى میان لشكر نماند مگر از آن پر شد.(642)

حكم بن عاص به مسخره اداى راه رفتن پیامبر را در آورد، فرمود: ((همان طور باش ))، همچنان در حال ارتعاش ماند تا از دنیا رفت .(643)
دست طلحه و زبیر كه مدتها شل بود، در روز جنگ احد موقعى كه پیامبر صلى اللّه علیه و اله دست كشید، براى همیشه بهبود یافت .(644)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله از زنى خواستگارى كرد، پدرش به خاطر این كه جواب رد بدهد، بهانه گرفت و با این كه پیس نبود، گفت : پیس است ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: پس بگذار همچنان باشد! آن زن مبتلا به پیسى شد و او همان ام شبیب معروف به ابن البرصاى شاعر است .(645)
و آیات و معجزات بسیارى دیگرى را آن حضرت نقل است ، كه تنها به روایات مستفیض بسنده كردیم .
مى گویم :

از جمله مطالبى كه از طریق اهل بیت علیهم السلام نقل شده ، خبر دادن پیامبر صلى اللّه علیه و اله از شهادت مولایمان امیر مؤ منان علیه السلام است و این كه در ماه رمضان بر سر مباركش ضربت مى زنند و محاسن شریفش از خون سرش رنگین مى شود، (646) و خبر از شهادت نوادگانش ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام كه حسن علیه السلام را مسموم مى كنند و حسین علیه السلام در سرزمین كربلا پس از شهادت یارانش ، تنها و بى كس كشته مى شود. (647) و این كه پاره تن او در توس دفن مى شود، اشاره به مولایمان امام رضا علیه السلام دارد. (648) و امامان پس از وى دوازده نفرند و نام یكایك آنها را برده است . (649) و این كه امیر مؤ منان علیه السلام بعد از رحلت آن حضرت ، با ناكثین ، قاسطین و مارقین مى جنگد (650) و این كه یكى از همسرانش بر على علیه السلام ستم روا مى دارد و نسبت به وى ستمكار است و سگهاى حواءب در نزد او پارس مى كنند، (651) و از تمام آشوبهایى كه پس از وى اتفاق مى افتد و این كه ابوذر (( – رضى اللّه عنه – )) تنها و بى كس از دنیا مى رود، (652) و آخرین رزق عمار از دنیا پیمانه اى از شیر است (653) و دیگر خصوصیاتى كه آن حضرت خبر داد.

از جمله معجزات آن حضرت ، اطاعت خورشید یك نوبت در غروب نكردن و یك بار در طلوع پس از غروب (654) و اطاعت درخت از جا كنده شد و زمین را شكافت ، در حالى كه ریشه هایش درون خاك بود حركت مى كرد، مقابل پیامبر صلى اللّه علیه و اله ایستاد و سلام داد سپس ، همان طورى كه در (( نهج البلاغه )) آمده است ، به دستور آن حضرت به جاى خود برگشت .(655)

غزالى گوید: هر كس در انجام خرق عادت به دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله تردید كند و گمان كند كه یكایك این وقایع به تواتر نقل نشده است بلكه فقط قرآن متواتر است ، مانند كسى است كه در شجاعت على علیه السلام و سخاوت حاتم شك كند، معلوم است كه یكایك این وقایع به تواتر نرسیده ، ولى مجموع این رویدادها باعث علم قطعى مى شود، وانگهى هیچ بحثى نیست كه قرآن متواتر است و بزرگترین معجزه باقى در میان مردم مى باشد و براى پیامبر صلى اللّه علیه و اله معجزه جاویدى جز قرآن نیست از این رو پیامبر صلى اللّه علیه و اله به وسیله قرآن ، بلغاى دنیا و فصحاى عرب را به مبارزه طلبیده در حالى كه آن روز در جزیره العرب هزاران تن از بلغاء و فصحاء بودند كنه فصاحت پیشه آنان بود و به آن فخر و مباهات مى كردند، با این همه در مقابل آنها فریاد مى زد: اگر شك دارند، نظیر آن را با ده سوره مثل آن یك یك سوره مانند آن را بیاورند (چنانكه در قرآن آمده است ) به ایشان فرمود: (( لئن اجتمعت الانس و الجن على اءن یاءتوا بمثل هذا القرآن لا یاءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا. )) (656)

و این مطلب را براى ناتوان ساختن ایشان فرمود و آنها ناتوان ماندند و از او رو بر تافتند تا آن جا كه خود را در معرض كشته شدن و زنان و كودكانشان را در معرض اسارت قرار دادند ولى نتوانستند با قرآن معارضه كنند و یا نسبت به روانى و زیبایى عبارات آن اشكالى وارد كنند، سپس این قرآن در طول قرنها و عصرها در همه جاى عالم در شرق و غرب منتشر شد و تا امروز كه نزدیك به پانصد سال (657) گذشته هیچ كس قادر بر معارضه با قرآن نبوده است ، بنابراین چقدر نادان است كسى كه به احوال و رفتار و گفتار پیامبر صلى اللّه علیه و اله توجه كند سپس به اخلاق و معجزاتش بنگرد و بعد، استمرار شریعت او را تا امروز و انتشار آن را در سراسر جهان ببیند و اعتراف پادشاهان عصر پیامبر و پس از آن را، به عظمت وى – با وجود ضعف و یتیمى شخص آن حضرت – ملاحظه كند، و با همه اینها در رد صدق نبوتش ‍ لجاجت كند و چه توفیق بزرگى است آن را كه به وى ایمان آورده و نبوتش را تصدیق كرده و در هر حال از او پیروى مى كند. ما از خداى تعالى مى خواهیم تا ما را به پیروى از او در اخلاق و رفتار و احوال و گفتار – به لطف و كرم و جود خویش – موفق بدارد كه او شنوا و اجابت كننده دعا است و درخواست كننده و فقیر از بخشنده و كریم ناامید نمى شود.
این بود پایان سخن از كتاب (( محجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء )) .
معجزات دیگر

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ علاوه بر قرآن معجزه‎های فراوان دیگری داشته است كه برای اطلاع كامل می‎توان به كتابهایی كه در این زمینه نگارش یافته است، رجوع كرد. در این جا به ذكر چند معجزه بسنده می‎كنیم:
1 حركت درخت به خواست پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنان كه شرح آن در نهج البلاغه (خطبه قاصعه) آمده است.
2 در سفر تبوك، اصحاب از تشنگی شكایت كردند، حضرت دست مبارك را در آب ظرفی كه حتی یك نفر با آن سیراب نمی‎شد، گذاشت و آب آن افزایش یافت به گونه‎ای كه همگی از آن آب خورده و حتی چهارپایان را نیز سیراب نمودند.

3 به هنگام هجرت از مكه به مدینه در میان راه به خیمه زنی به نام «ام معبد» رسید، در خیمه گوسفند لاغری با پستان‎های خشكیده بود. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: اگر رخصت دهی شیر آن را من بدوشم. آن‎گاه با دست كشیدن به پستان‎های گوسفند و خواندن دعا، آن قدر شیر از پستان گوسفند دوشید كه «ام معبد» و همه اصحاب از آن نوشیدند و سیر شدند و در آخر نیز خود نوشید.

4 ستونی از درخت خرما در مسجد مدینه بود كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به هنگام خواندن خطبه به آن تكیه می‎داد. و آن گاه كه منبر ساختند و پیامبر از ستون مفارقت كرد، به ناله درآمد (مانند نالیدن كودك برای مادر مهربان، یا مثل ناله ناقه برای بچه خود) تا آن كه آن حضرت از منبر به زیر آمد و آن را در بر گرفت و تسلی داد.

5 به هنگام هجرت از مكه، یكی از مشركان به نام «سراقه بن مالك» كه در تعقیب آن حضرت بود به وی رسید، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آن حال دعا فرمود كه: «الهی، به هر صورت كه خود می‎دانی، شر او را از من دفع كن»، به ناگاه دست و پای اسب سراقه در زمین هموار و بی‎گل و لای، فرو رفت و به كلی از حركت باز ایستاد!

سراقه گفت: ای محمد، دانستم كه این كار توست. اكنون دعا كن تا از این ورطه رهایی یابیم و من عهد می‎كنم كه باز گردم و هر كس را كه از عقب آید باز گردانم. حضرت در این هنگام دوباره دعا فرمود و زمین اسب او را رها كرد و او باز گردید.
6 به هنگام هجرت به مدینه، وقتی آن حضرت وارد غار گردید كبوتری بر در غار آشیانه ساخت و عنكبوتی تار كشید، به طوری كه وقتی مشركان به در غار رسیدند، گفتند ممكن نیست در این سال كسی به این جا در آمده باشد.

7 در جنگ خیبر، وقتی زینب بنت حارث ـ كه یهودی بود ـ گوسفند زهرآلودی را به رسم هدیه نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرستاد و آن حضرت از پاچه آن گوسفند لقمه‎ای در دهان مبارك نهاد، آن لقمه به سخن آمد و گفت: از من مخور، زیرا من به زهر آلوده شده‎ام. و آن حضرت لقمه را بینداخت.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir