مقاله زن در فرهنگ غرب در word دارای 52 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله زن در فرهنگ غرب در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله زن در فرهنگ غرب در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
زن در فرهنگ غرب
سرّ این كه جهان غرب در خصوص این امر نیز فرهنگ منحط غلطى دارد و متأسفانه برخى افراد كه از فرهنگى غنى و قوى اسلام بىاطلاعند، گوش به تبلیغات سوء آنان مىدهند، این است كه انسانشناسى آنها همانند جهانبینى آنها است به عبارت دیگر،در انسانشناسى آنها فرع بر جهانبینى آنان است و جهانبینى آنها است در حد «مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ»(1) است، چون جهاد را در نشئه طبیعت خلاصه مىكنند، و از ماوراى طبیعت سهمى ندارند. انسان را نیز در قلمرو طبیعت خلاصه مىكنند و صرفا تنشناسند، نه انسانشناس.
كسى كه به انسانشناسى از دیدگاه جهانشناسى مادى مىنگرد، هرگز در جهان سیر عمودى ندارد و نمىداند كه مبدأ و متناهى سیر زندگى انسان چیست. او براى انسان مقامى برتر از آن چه كه در نشئه طبیعت است قائل نیست و مسائلى از قبیل فرشته، ملك و وحى براى او مفهوم ندارد.»
آزادى زن و حقوق بشر
شكى نیست كه اسلام در راه آزاد كردن زن از قید اسارت و استقلال دادن به او در اراده و عمل، پیشقدم است و غربىها در این امر از اسلام تقلید نمودهاند.
«قبل از گسترش نظام تابناك اسلام، زن در جهان، به خصوص در سرزمین اروپا، موجودى بىارزش بود و در قاموس آمارگران بشریت، با هیچ طبقهاى سرشمارى و آمارگیرى نمىشد.
دانشمندان و فلاسفه آن روز مىگفتند: آیا در نهاد این اعجوبه هستى روح و روانى وجود دارد یا نه؟ و اگر داشته، روح انسانى است یا حیوانى؟ و به فرض آن كه روح انسانى است، وضع اجتماعى آن در برابر مردان، آیا مانند بردگان است یا كمى بهتر از آن؟! و خلاصه، در مورد زنان مىگفتند: زن، گوىِ بازى بازىكنان شهوت، و كالاى كامرانى هوسبازان است؛ زن باید تسكینبخش درد مرد و سبب خالى كرن كیسه شهوت او باشد و در تمام مراحل زندگى، همچون سایه پیرو مرد قرار گیرد.»
در قرن بیستم میلادى ، براى اولین بار در غرب ، حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد.
انگلستان كه قدیمىترین كشور دمكراسى به شمار مىرود، فقط در اوائل قرن بیستم میلادى ، براى زن و مرد حقوق مساوى قائل شد.
«در ایالات متحده آمریكا با آن كه در قرن هیجده ضمن اعلام استقلال، به حقوق عمومى بشر اعتراف كرده بودند، در سال 1920 میلادى قانون تساوى زن و مرد را در حقوق سیاسى تصویب كردند. همچنین فرانسه در قرن بیست تسلیم این امر شد.
از این رو، براى اولین بار در اعلامیه جهانى حقوق بشر، كه پس از جنگ جهانى دوم از طرف سازمان ملل متحد منتشر شد، در مقدمه آن قید شد:
«از آنجا كه مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانى و تساوى حقوق مرد و زن مجددا در منشور اعلام كردهاند.»
پیشگامان این نهضت، آزادى و تساوى حقوق او را با مرد مكمل و متمم نهضت حقوق بشر كه از قرن هفدهم عنوان شده بود، دانستند و مدعى شدند كه بدون تأمین و آزادى زن و تساوى حقوق او را با مرد سخن از آزادى زن و عدم تساوى حقوق او با مرد است و با تأمین این جهت، مشكلات خانوادگى یكجا حل مىشود.
حقوق بشر از دیدگاه غرب درباره خانواده، به طور كلى درباره حقوق زن بر مبناى آزادىهایى استوار شده است كه به هیچ وجه نمىتوان گفت آن آزادىها بر مبناى امور طبیعى و منطقى بنا شده است؛ زیرا اولاً، اگر آن آزادىها منطقى و طبیعى بود، نمىبایست نظام خانوادگى جوامع غرب و حتى جوامعى از مشرق زمین و مسلمانان كه كوركورانه و از روى تقلید یا به وسیله جاهطلبىهاى حكومتهاى خودباختهشان به آن شكل درآمدهاند به چنین وضع اسفبارى مبتلا گردند و انواع ناراحتىهاى جسمانى روانى و سقط جنینها و بىهویتىها ایجاد گردد.
ثانیا، حقوق بشر از دیدگاه غرب كه نویسندگان مىبایست قدرى از علوم انسانى مطلع باشند، متأسفانه تفاوتى بین مساوات و عدالت را در نظام حقوقى خود رعایت نكردهاند. آنان به جاى این كه عدالت را مطرح كنند و عدالت را مبناى حقوق قرار دهند مساوات را جایگزین كردهاند.
آن مساواتى كه آنان منظور كردهاند بانظر به وضع بیولوژى و فیزیولوژى و روانى بین دو صنف زن و مرد وجود ندارد. اگر فرهنگ غرب كه ریشه اساسى حقوق بشر غرب را تشكیل مىدهد، این حقیقت را باور داشت كه قانون باید بر مبناى واقعیت باشد و نه شهوترانىها و سودجویىها و لجاجتها و خودخواهىها، عدالت را در این مورد مىپذیرفت نه مساوات بى اساس را و گرنه هیچ منطق قابل دفاعى نمىتواند او را از این خلاف محسوس برهاند»
این نهضت در عین این كه یك سلسله بدبختىها را از زن گرفته، بدبختىها و بیچارگىهاى دیگرى براى او و براى جامعه بشریت به ارمغان آورد.
«زن غربى تا اوایل قرن بیستم از سادهترین و پیش پا افتادهترین حقوق محروم بوده است و تنها در اویل قرن بیست بود كه مردم مغرب زمین به فكر جبران مافات افتادند و چون این نهضت دنباله نهضتهاى دیگر در زمینه «تساوى» و «آزادى» بود، همه معجزهها را از معنى این دو كلمه خواستند، غافل از این كه تساوى و آزادى مربوط است به رابطه بشرها با یكدیگر از آن جهت كه بشرند و به قول طلاب، تساوى و آزادى حق انسان بما هو انسان است.
زن از آن جهت كه انسان است ، مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوق مساوى بهرهمند است، ولى زن انسانى است كه با چگونگىهاى خاص و مرد انسانى است با چگونگىهاى دیگر؛ زن و مرد در انسانیت «برابرند، ولى دو گونه انسانند و بادو گونه خصلتها و دو گونه روان شناسى، و این اختلاف ناشى از عوامل جغرافیایى و یا تاریخى نیست، بلكه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده. طبیعت از این دو گونگىها هدف داشته است و هر گونه عملى بر ضد طبیعت و فطرت عوارضى نامطلوبى به بار مىآورد»
این بود تاریخچه مختصرى از نهضت حقوق بشر در اروپا. چنان كه مىدانیم همه موارد اعلامیههاى حقوق بشر كه براى اروپائیان تازگى دارد، چهارده قرن پیش در اسلام پیش بینى شده و بعضى از دانشمندان عرب و ایران آنها را با مقایسه به این اعلامیهها در كتابهاى خود آوردهاند؛ البته اختلافاتى در بعضى قسمتها میان آن چه در این اعلامیه آمده با آن چه اسلام آورده وجود دارد و این خود بحث دلكش و شیرینى است؛ از آن جمله است مسئله حقوق زن و مرد كه اسلام تساوى را مىپذیرد اما تشابه و وحدتِ یكنواخت را در زمینه حقوق زن و مرد نمىپذیرد؛
تفسیر غلط از آزادى
از جمله بلاهایى كه دامنگیر جوامع غربى شد و این بلا تا به امروز هم دامنگیر آنها و كشورهاى پیرو و وابسته به آنهااست ، تفسیر غلطى بود كه خواسته یا ناخواسته از مفهوم آزادى كردند.
روزگارى بر زن گذشته كه چون كالا توسط پدر و شوهر و یا مردان دیگر در بازارها به فروش مىرسید. زمانى دیگر به علّتِ مرگ شوهر به همراه او زنده به گور مىشد و در عصر دیگر براى او هیچ شخصیت و حقوقى قائل نبودهاند و زمانى حق ارث نداشته و زمانى نیز از دادن رأى و شركت در انتخابات محروم بوده است. در واقع ، حق انتخاب سرنوشت و نوع زندگى خود را نداشته است. این تحقیرها از یك سو و سختگیرىهاى بى مورد كلیسا درباره ازدوج از سوى دیگر، موجب شد كه زمانى كه قدرت كلیساها كاهش یافت همه فشارها و تفریطها به انفجار و افراط جنونآمیز مبدل شد.
یكى از نویسندگان مىگوید:
«غرب با مبارزه همه جانبه از نظر فلسفى، فكرى ، اجتماعى و تولیدى، و از نظر تمدن و فرهنگ با مذهب قرون وسطایى كلیسا یعنى مذهب كاتولیكهاى حاكم در غرب، خود به خود با همه قیدها و حدود و ارزشهاى اخلاقى، فكرى و اعتقادى كه كلیسا به نام دین از آنها دفاع و حمایت مىكرد درافتاد و آنها را نابود مىكرد و ناگهان مسأله آزادى جنسى مطرح شد.»
چنین بود كه دیگر راه براى زنان باز شده بود و آنها مىتوانستد گذشته حقارتآمیز خود را جبران كنند. لذا براى كسب حیثیت و مرتبت اجتماعى، وارد یك مسابقه بزرگ با مردان شدند و براى پیروزى و سبقت بر مردان از جاذبههاى جنسى خود به عنوان یك سلاح استفاده كردند.
«اخلاق جنسى را تابو مىخواند و در روانشناسى خود، مبناى تحركات انسان را در همه دورانهاى زندگى، «غریزه جنسى» معرفى مىكند و ایجاد مانع در برابر آن را به هر شكلى ممكن، مردود شمرده و عامل بیمارىهاى روانى مىداند»
اشتباه فروید و امثال او در این است كه پنداشتهاند تنها راه آرام كردن غرایز، ارضاء و اشباع بىحد و حصرآنها است. «اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعى هستند كه قید و ممنوعیت، غریزه را عصى و منحرف و سركش و ناآرام مىسازد. طرحشان این است كه براى ایجاد آرامش این غریزه باید به آن آزادى مطلق داد،
آنهم بدین معنى كه زن اجازه هر جلوهگرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود.اینها چون یك طرف قضیه را خواندهاند، توجه نكردهاند كه همان طور كه محدودیت و ممنوعیت، غریزه را سركوب و تولید عقده مىكند؛ رها كردن و تسلیم شدن و در معرض تحریكات و تهیجات در آوردن؛ آن را دیوانه مىسازد و چون این امكان وجود ندارد كه هر خواستهاى براى هر فردى برآورده شود، بلكه امكان ندارد همه خواستههاى بىپایان یك فرد برآورده شود، غریزه بدتر سركوب مىشود و عقده روحى به وجود مىآید.
هدف آزادى در غرب
هدف اول: استفاده از زن به عنوان كارگر ارزان قیمت
در قرن نوزدهم، «چون صاحبان كارخانههاى بزرگ دیدند كه حقوق كارگران افزوده شده و اگر بخواهند تنها از مرد به عنوان كارگر استفاده كنند مسئله عرضه و تقاضا سبب مىشود كه تقاضاى كارگر، كم و عرضه از طرف كارخانه، بیشتر شود و اگر كارى كنند كه زنها هم وارد جامعه شوند و از زن همه به عنوان كارگر بتوان استفاده كرد، قهرا تعداد كارگران افزوده مىگردد و قهرا بازار كار شكسته مىشود و با حقوق ناچیزترى از كارگر زن و مرد استفاده مىكنند. یك انگیزه اقتصادى سبب شد كه تلاش كنند زن هم وارد جامعه و قشر كارگر شوند»
تحقیقات نشان مىدهد كه زنان به علت پركارى زیاد، بیشتر و زودتر از مردان فرسوده مىشوند؛ «طبق بررسى و تحقیقات موسسه دولتى I.B.M سوئد، زنان با;. و اشتغال در بازار كار، سلامتى خود را به خطر انداختهاند و در میان آنها عوارض قلبى و عصبى افزایش یافته است.
طبق تحقیقاتِ نماینده تساوى حقوق سوئد (J.A.M.O)،در سال 1988 سالیانه صدها هزار زن در محل كارشان مورد تعدى و مزاحمتهاى جنسى واقع مىشوند و به این جهت مسئول سازمان تساوى حقوق، از مقامات مسئول تقاضا نمود كه قوانین جدید و جدىتر براى ممنوع كردن مزاحمتى جنسى در محل كار وضع شود.
عقیده جمعى از اروپائیان در این مورد این است كه «آن چه زنان در ترقیات پیشروى كردهاند، به همان مقدار حقوق مردان اجتماع را تعطیل نمودهاند و هر مقدار زنان كه در برنامههاى رجال محیط دخالت كنند به همان اندازه از وظایف خویش بازماندهاند و در نتیجه، حیات و بقاء جامعه را كاهش مىدهند»
هدف دوم: ایجاد بازار مصرف
هدف دوم آنها از آزادى زن این بود كه از وجود او در فروشگاهها استفاده شود تا اجناس لوكس و فرآوردهاى كارخانهها به فروش برسد. هدف این بود كه از زنان به عنوان «فروشنده زن» استفاده كنند و تجملگرایى در جامعهها افزون گردد و قهرا آن چه را كه كارخانههاى متجملى اروپا تولید مىكرد به وسیله فروشندههاى زن در خود اروپا و كشورهاى اسلامى در اختیار مردم قرار دهند.
هدف سوم: مبارزه با اسلام
هدف دیگر غربىها از آوردن زنها در جامعه، مبارزه با اسلام بود؛ زیرا «ورود زنها در جامعه با كشف حجاب و برهنگى و فساد جامعه همراه بود و با تشكیل عشر تكدها، و جشنها،آموزشكدهها و مراكز شبنشینى مختلف آن هم به دست دشمنان شماره یك اسلام انجام گرفت. در كشورهاى اسلامى، رهبر آزادى (بىبند و بارى) زن دو نفر بودند: یكى در تركیه به نام آتاتورك و دیگرى در ایران به نام رضاشاه.
در این دو كشور و سایر كشورهاى اسلامى، فساد و فیلمهاى سكسى و انحراف منتشر شد و دیگر مسئله دین در تركیه منزوى شد و گفتند: ما جمعیت لائیك هستیم. خلاصه، مسئله آزادى زن همراه شد تا این كه مردها لباس اروپائى بپوشند، آموزشگاهها مختلط باشد و هزار برنامه اسلام زدایى دیگر.»
بخشى از توصیههاى مدیر ارشد انستیتوى بین المللى مطالعات استراتژیك لندن به غربىها و مجله امریكایى نیویورك جهت ترویج فرهنگ منحط غربى این بود:
«براى مهار كشورهاى مستقل باید فرهنگ و اقتصاد آنها را آلوده كرد. تجارت با دشمن در كالاهاى غیر استراتژیك و نشان دادن این كه چقدر فقیر هستند از راههاى آلودهسازى است.
باید كشورهاى اسلامى را با ترویج سكس و آیت اللّهها را با فرهنگ والت دیسنى در سرزمینهایشان به محاصره درآورد.
استفاده از زنان هرزه، از طریق توریسم و تكنولوژىهاى جدید اطلاعات، از روشهاى آلودهسازى است. حالا زمان مایكروسافات (كمپانى نرمافزارى بیل گیتس، غول ارتباط جهانى معاصر) و میكى ماوس (شخصیت كارتونى و یكى از سمبلهاى ترویج فرهنگى آمریكا) است. بعد مجله نیویورك با چاپ عكسى از یك زن عریان مىنویسد: سلاح مرگبار، خشنتر از آنچه تصور مىشود»
آثار مخرب آزادى جنسى در غرب
اینك پس از اشاره اجمالى به بعضى از ریشههاى رفع محدودیت میان روابط زن و مرد، به آثار مخرب این عدم محدودیت مىپردازیم
تنزل مقام زن، آزادى جنسى
اولین قربانى این تحولات در غرب خود زنها بودند. وقتى كه زن هویت انسانى خود را از دست داد و ارزشهاى معنوى براى او پوچ شد و تمام استعداد خود را روى ارزشهاى مادى و حیوانى گذاشت، با تكیه بر جنسیت و زنانگى خویش، از كسب كمالات دیگر خود را محروم ساخت؛ در نتیجه، وسیلهاى براى خوشگذرانى و سوء استفاده جنسى مردان شد.
خانم الزیمارى ، از شاعران و نویسندگان كشور سوئدست ، در مقاله مهمى در روزنامه اكسپرس مىنویسد:
«هم اكنون در سراسر سوئد، دوشیزگانى زیبا هستند كه در آرزوى شوهرند، و بسیارى از آنها اجبارا با مردها دوست مىشوند. آرى، در انتظار شوهرند ولى شوهر پیدا نمىشود، چون جوانان به هر شكلى كه مایل باشند به جنس زن دسترسى دارند، و خود را نیازمند به ازدواج نمىبینند، و بسیارى از مردان زندار هم از زن خود جدا شده تا آزادانه بتوانند خود پاسخ دهند».
بیزرائیلى، از نخست وزیرهاى انگلیس، در مقالهاى نوشت: «من در خطر ارتكاب بسى حركات جنونآمیز هستم، ولى مىكوشم كه از یكى از آنها حتما اجتناب كنم و قدم در آن نگذارم، و آن ازدواج عشقى است كه در كوچه و بازار، دخترى را ببینم و خوشم بیاید و بگویم این زن ایدهآل من است. نابخردان گوهرپاك و با قیمت آفرینش را از حصار عفت و عصمت، و پوشش و حجاب به عنوان آزادى بیرون كشیدند و دست او را در هر برنامهاى كه شهوت اقتضا كند باز گذاشتند
.
سپس به عنوان فرار از ازدواج عشقى او را دور انداختند زیرا مشاهده كردند، این گوهر، قیمت و ارزش خود را از دست داده و هر لحظه با كسى، و هر زمان در آغوش نامحرمى، و هر آن در برنامهاى خلاف عفت و ادب و مخالف وقار و انسانیت دست و پا مىزند»
سستى بنیان خانواده
نظام خانواده در اروپا و آمریكا نظامى غلط و بىپایه و بدون محتواست.
«آنان از ازدواج هدفى مقدس و پاك ندارند. واسطه ازدواج زن و مرد در آنجا فقط و فقط شهوت و ارضاء غریزه است. آنجا زن و مرد شایسته و صالح بسیار كم است. به همین خاطر، فساد و افساد از سر و روى اروپا و آمریكا مانند باران بهاران مىریزد. مردان در مغرب زمین به طور اكثر، زنان به طور اغلب پس از گذراندن دوران فساد، به رفاقتهاى نامشروع با یكدیگر ازدواج مىكنند. خانم الزیمارى در جاى دیگر از مقاله خود مىنویسد: «مردها وفا و صمیمیت را نمىدانند؛ با حقهبازى زنان و دختران را به زانو در مىآورند
. باید گفت: «از زمانى كه جنس زن را به لجن بىعفتى و فضاى بىبند و بارى، و بدحجابى و بىحجابى سوق دادید، و او را به عنوان آزادى، به اسارت شهوات و تمایلات بىقید و شرط درآوردید، و مردان توانستند او را با بدنى نیمه عریان و در طنازى و عشوهگرى در هر كجا كه خواستند سهل و آسان ببینند، وفا و صمیمیت نسبت به همسر خود و خانه و خانواده را از دست دادند. و تبدیل به افرادى حقهباز و مكار و حیلهگر و كلاهبردار شدند. عوارض آزادى زن در روابط با هر كه دلش بخواهد یكى دوتا نیست و محصولات تلخ این مسئله عددى كامپیوترى است.
مردان با این مناظر دست از زنان خود كشیدند و به قول معروف از زیر بار مخارج خانه كه مسئولیتى بر دوش آنان بود فرار كرده و براى ارضاء خود روى به بازار آزاد آورند، و جوانان بىزن، چون فرونشاندن شعله شهوت را ارزان دیدند، از تشكیل زندگى و ازدواج سرباز زده دنبال چشمچرانى و صید ناموس مملكت رفتند، بدینگونه نظام خانواده در غرب و در مقلدان شرقى آنان از هم پاشید و اوضاع شبیه اوضاع جنگل شد».
ویل دورانت، فیلسوف و نویسنده معروف تاریخ تمدن، مىگوید:«اگر فرض كنیم در سال 2000 مسیحى هستیم و بخواهیم بدانیم كه بزرگترین حادثه ربع اول قرن بیست چه بوده است متوجه خواهیم شده كه این حادثه جنگ و یا انقلاب روسیه نبوده است بلكه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است. تاریخ چنین تغییر تكان دهندهاى در مدتى به این كوتاهى كمتر دیده است. خانه مقدس كه پایه نظام اجتماعى ما بود، شیوه زناشوئى كه مانع شهوترانى و ناپایدارى وضع انسان بود، قانون اخلاقى پیچیدهاى كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود، همه آشكارا در این انقلاب پرآشوبى كه همه رسوم و اشكال زندگى و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشتهاند.
اكنون نیز كه ما در ربع سوم قرن بیستم به سر مىبریم، ناله متفكران غربى؛ از به هم خوردن نظم خانوادگى و سست شدن پایه ازدواج از شانه خالى كردن جوانان از قبول مسئولیت ازدواج ، از منفور شدن مادرى، از كاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت به فرزندان، از ابتذال زن دنیاى امروز و جانشین شدن زیادى سرسامآور فرزندن نامشروع، از نادر الوجود شدن وحدت و صمیمیت میان زوجین؛ بیش از پیش به گوش مىرسد»
گسترش فساد در جامعه
حقیقت این است كه اگر ارزشهاى واقعى استعدادهاى والاى زن تحت الشعاع جنبه جنسى او قرار گرفت و زن شخصیت واقعى خود را از دست داد و هر گونه توجهى به او جنبه شهوانى و حیوانى پیدا كرد و وقتى كه بنیاد خانواده به عنوان بهترین مكان پرورش افراد به سستى گرایید، باید منتظر فسادهاى عظیم اجتماعى باشیم. مسلم است كه هنگامى كه خانوادهها استحكام خود را از دست دادند چه سرنوشتى در انتظار كودكان است. دیگر تربیت فرزندان از كار و وظایف مهم مادر به شمار نمىرود.
«در روزنامه A.B مورخ 15/11/89 با عنوان روزانه 500 هزار بچه تنها رها مىشوند از جمله آورده است: «روزانه حدود نیممیلیون دانشآموز بین سنین 12-7 پس از پایان مدرسه تنها هستند و به بچههاى كلید در دست معروف شدهاند. این بچهها اغلب تنها در منزل و یا در میدانها، خیابانها، پاركها و فروشگاههاى بزرگ در تردد هستند و به تدریج دچار كجروىها و مفاسد و جرائم گوناگون مىگردند.»
در سالهاى اخیر، «به علت افزایش جرائم و تبهكارى و وحشىگرىها در بین نوجوانان در تعدادى از شهرهاى ایالات مختلف آمریكا رفت و آمد جوانان در خیابانها بعد از تاریكى و یا بعد از ساعت 10 شب ممنوع اعلام گردیده و این ممنوعیت به تدریج در تعداد بیشترى از شهرها و ایالات به مورد اجرا درمىآید.
و هم چنین تجاوزات به كودكان در منزل، بخصوص توسط ناپدرىها اغلب بر اثر استعمال مشروبات الكلى و دیدن فیلمهاى سكسى و ویدئویى و از بین رفتن اعتقادات مذهبى و پایبند نبودن به اصول خانوادگى تشخیص داده شده است.»
در خبرى دیگر، درباره میزان تجاوزات جنسى در فرانسه مىخوانیم : «از هر چهار دختر فرانسوى یك نفر و از هر 8 نفر پسر فرانسوى یك نفر قبل از رسیدن به 18 سالگى مورد تجاوز قرار مىگیرد و 22 درصد از اینگونه تجاوزها قبل از 6 سالگى به وقوع مىپیوندد و 85 درصد از كودكانى كه مورد تجاوز قرار مىگیرند، شخص متجاوز را مىشناسند و وحشتناكتر از همه این كه 40 درصد از این تجاوزها شخص متجاوز كسى جز پدر كودك نمىباشد.»
سقط جنین و عواقب شوم آن
از مشكلات فزاینده در بسیارى از نقاط دنیا، حاملگىهاى قبل از ازدواج و بیمارىهاى مقاربتى از جمله ایدز است.
«تحقیقات كالج صنعتى مسایل مربوط به امور زایمان انگلیس نشان مىدهد كه در طى بیست سال گذشته، میزان سقط جنین از سوى دختران نوجوان 13 تا 19 ساله در انگلیس چهار برابر افزایش یافته است. روزنامه تایمز مىنویسد: هم چنین بر اساس تحقیقات در سال گذشته در انگلستان و ویلژ 173900 مورد سقط جنین به طور قانونى صورت گرفته است كه تقریبا 31 این رقم متعلق به دختران نوجوان زیر بیست سال بوده است.»
تحقیقات سالهاى اخیر، «نشان مىدهد كه در بین زنانى كه سقط جنین مىكنند، عدهاى به ناراحتىهاى روحى «افسردگى» و ناراحتىهاى رحم از جمله سرطان رحم دچار شدهاند، بخصوص كسانى كه بیش از یكبار سقط جنین كردهاند.»
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0