تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در فایل ورد (word) دارای 49 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری در فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری
مقدمه
الف) موضوع: آثار1 روانی ـ اجتماعی2 خدا 3 باوری
ب) بیان مسأله:
در باب مطلوب نهایی نوع انسان، دو دیدگاه عمده مطرح است. یكی كمال جوئی و دیگری آرامش طلبی؛ و شاید این دو در سطوح بالاتر ملازم هم باشند. اما عوامل عمده در رسیدن به این هدف كدامند؟ در این باب هر مكتبی دیدگاهی دارد. دین اسلام، خداباوری را (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) عمدهترین عامل در رسیدن به این هدف میداند. اكنون سؤال این مقاله این است كه 1ـ آیا خداباوری بر زندگی افراد اثر میگذارد؟ 2ـ اگر پاسخ مثبت است مكانیزم این اثر گذاری چگونه و آثار آن كدامند؟ 3ـ آیا شواهد و مصادیقی در تأیید این اثر گذاری وجود دارد؟
ج) اهمیت مسأله:
اگر از طریق تحلیل روانشناختی روشن شود كه خداباوری چه مقدار و چگونه حیات بشری را تحت تأثیر خود قرار میدهد، و اگر با مطالعات نقلی (تاریخی و تعبدی) و آماری، مصادیق مثبت و روشنی از این تأثیر و تأثر را در جوامع گذشته و كنونی بیابیم، آنگاه رهنمودهای فراوانی برای تمام نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، ; بدست آورده و خواهیم توانست به صورت علمی و قدم به قدم در جهت خداباوری افراد جامعه پیش برویم. میتوانیم به انسان امید و نوید بدهیم كه چگونه انسانیت خود را حفظ كرده و رشد بدهد و تكامل و آرامش روانی را چگونه به دست بیاورد
د) فرضیهها:
1ـ اگر خدا باوری، از طریق مكانیزم روانشناختی صحیح، در افراد و جامعه ایجاد شود، آثار بسیار مثبت و شگفت انگیزی را در پی خواهد داشت.
2ـ به مقداری كه افراد یا گروهها و جوامع، از این خداباوری برخوردار بودهاند، آثار و نتایج مثبت آن را در تمام سمت و سوی زندگی خود یافتهاند
ه••) اهداف تحقیق
دعوت محققان روانشناسی (به ویژه در جامعه اسلامی ایران) به توجه و تحقیق بیشتر در باب خداباوری و مكانیزم و آثار روانشناختی آن.
و) پیشینه تحقیق:
مطالعاتی كه در باب خدا و خداباوری صورت گرفته، بیشتر صبغه فلسفی و كلامی و جامعه شناختی داشته است. در این باب به همان مقدار كه مطالعات هستی شناختی6 و معرفت شناختی7، فراوان است، مطالعات روانشناختی8 كمیاب و نادر است. بسیارند فیلسوفانی كه در این باب سخن گفتهاند. و بسیارند متكلمان ادیان و اعصار مختلف كه به بحثهای مفصل در این باب پرداختهاند. اما اگر بخواهیم در این باب از دیدگاه روانشناسی مطالعه كنیم، منبعی كه تحت این عنوان به صورت مستقل منتشر شده باشد یا در اختیار نداریم و یا بسیار كم است.
اگر چه روانشناسانی مثل فروید9 در توتم و تابو و آینده یك پندار و یونگ10 در روانشناسی و دین و خاطرات، رؤیاها، اندیشهها واریكفرام11 در روانكاوی و دین و ویلیام جیمز12 در دین و روان و بعضی آثار دیگر، مباحث قابل توجهی در این باب داشتهاند. اما اهمیت این موضوع بیشتر از آن جهت است كه اكتفا به این مقدار پسندیده باشد. این نوشتار بر آن است كه با ارائه آراء دانشمندان و اشاره و برجستهتر كردن بعد روانشناختی آن (به ویژه آنچه با مباحث روانشناسی اجتماعی ارتباط بیشتری دارد)، قدمی كوچك در مسیر طرح بیشتر این مباحث ضروری بر داشته باشد.
توضیح واژگان عنوان مقاله
برای ارائه تصویری روشنتر از موضوع بحث، لازم است در ابتدا به توضیح دقیق در باب واژگان اصلی بحث بپردازیم تا ناخواسته گرفتار نزاع لفظی نشویم.
آثار: مفهوم این واژه روشن است اما در باب گستره آن متذكر میشویم كه هرگونه اثر فردی یا اجتماعی، ذهنی یا عینی را شامل است. به عبارت دیگر، به تمام ابعاد زندگی نظر داریم كه آیا تأثیری از خداباوری پذیرفته است یا نه؟ و اگر تأثیری پذیرفته، كدام است؟ و طی چه فرایند روانشناختیای بوده است؟
روانی ـ اجتماعی: با این قید، بحث را در ابتدا به روانشناسی فردی و سپس به روانشناسی اجتماعی محدود میكنیم. یعنی مباحث سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، موردنظر نیستند مگر اینكه صبغه روانی اجتماعی داشته باشند.
باور13: اندیشمندان علوم تربیتی و روانشناسی، حیطههای روانی وجود انسان را به سه حیطه شناختی14، عاطفی15، و رفتاری16 تقسیم میكنند. در اینكه واژه «باور» بر كدام یك از این حیطهها، صدق میكند اختلاف نظر هست. گاهی آن را به حیطه شناختی صرف مربوط دانسته و میگویند: باور یعنی شناخت عمیق، شناخت تغییر ناپذیر، یقین داشتن به یك مطلب؛ گاهی باور را به حیطه عاطفی مربوط میدانند، یعنی با گرایش وعدم گرایش، با میل و انزجار، با احساس خوشایندی و بدآیندی مترادف میدانند: بر این اساس، باور داشتن به خدا یعنی احساس عاطفی مثبت به خدا داشتن، یعنی خدا را دوست داشتن و ; .
مراد این نوشتار از باور، معنایی است كه هم شامل «ایمان»17 میشود و هم شامل «معرفت»18 و در مباحث روانشناسی اجتماعی با عنوان «نگرش19» شناخته میشود و بنابراین لازم است در باب «ایمان» و «نگرش» بحثهای مستقل و مفصلتری داشته باشیم. باور، اگر با شواهد كافی در دسترس، باشد «معرفت» است و اگر با شواهد كافی در دسترس نباشد «ایمان» است20 اما وقتی در مقولات دینی بحث میكینم، بیشتر با مباحث نوع دوم سروكار داریم. مباحثی كه به طور مستقیم با شواهد كافی اثبات نشدهاند، بلكه یا شناختهای سطح بالاتر، واسطه این بارو شده21 و یا عقل در جا زده و نیازهای وجودی درونزاد عمل میكنند و انسان بدون شواهد كافی، باورمند میشود.22 به تعبیر دیگر در اینجا باور دینی همان ایمان است و باز به تعبیر روشنتر، باور میتواند دینی یا غیر دینی23 باشد، اما ایمان، تقسیم به دینی و غیر دینی نمیشود، بلكه همیشه دینی است. پس اگر بحث از خداباوری میكنیم، گرچه از حیث مفهوم با «ایمان به خدا» مترادف نیست، اما از حیث مصداق یكی هستند.
خدا24: برای این واژه معانی متعددی گفته شده و ضرورت دارد دقیقا مرادمان را بیان كنیم. خدای مورد نظر ما خدایی است كه ویژگیهای خاصی را دارا است؛ شامل سحر و جادو و یا هرامر متافیزیكی و یا حتی خدای هر دین الهی و آسمانی نمیشود؛ بلكه فقط خدای معرفی شده قرانی مورد نظر است و نه حتی خدای فلاسفه یا عرفا یا فقیهان اسلامی. بحث در اثبات وجود خدا نیز نیست، بلكه مراد ارائه یك تعریف است، تعریفی كه تفهیم و تفهم را راحتتر میكند. ولی از آنجا كه 1) كیفیت تعریف،تابع كیفیت معرفت است
و 2) معرفت، دو نوع عقلی و قلبی دارد. 3) و جهت گیری اصلی این نوشتار یك جهتگیری روانشناختی است 4) و جهتگیری روانشناختی در باب خدا، بیشتر با معرفت قلبی تناسب دارد تا معرفت عقلی. 5) و اصولاً تفاوتهای متعددی بین معرفت عقلی و معرفت قلبی هست25، 6) علاوه بر همه اینها، هر كدام از دو قسم معرفت، خودش دارای مراتب متعددی است و هر فردی ممكن است در مرتبه خاصی از معرفت باشد و هر مرتبهای نیز شرایط و موانع خاص خود را دارد. با توجه به این مقدمات معلوم میشود كه از یك طرف، ارائه چنین تعریفی، كار آسانی نیست و از طرف دیگر بدون ارائه این تعریف، ادامه بحث ممكن و نتیجه بخش نخواهد بود ولذا باید تلاش كنیم تا تعریف روانشناختی مورد نظر را به خوبی تبیین كنیم،
چون آثار خداباوری ارتباط مستقیم با ویژگیهایی دارد كه به خدا نسبت داده و باور داریم. حال اگر ملاحظه شود كه خدای مورد بحث، خدائی است كه همه مردم از طریق قلب خود، او را میشناسند ولذا باید مشترك بین مردم باشد، باز تعریف خدا مشكلتر میشود و ما مجبوریم دنبال مفهومی از خدا بگردیم كه حداقل شامل دو عنصر مشترك با تعاریف دیگران داشته باشد 1) امری باشد متعالی26 2) متعلق سر سپردگی تام انسان باشد27 اگر این قدر مشترك و همگانی از مفهوم خدا را به خوبی تصویر كردیم، آنگاه تصویر خدای مورد نظر قرآن نیز آسانتر خواهد شد. برای ایجاد تصور مورد نظر لازم است دو كار انجام شود. 1) هر كسی به تجربیات درونی خودش در باب آن امر متعالی رجوع كند 2) به بعضی تجربههای درونی دیگران از زبان خودشان توجه كنیم.28
اگر بخواهیم تعریفی روانشناختی از خدا ارائه كنیم، همین نیاز و احساس نیاز درونی، مناسبترین دریچه ورود است و بسیاری از اندیشمندان نیز روی آن تأكید فراوان كردهاند. «فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسألهای صرفا روانشناختی تحلیل كرد. او میگفت دین از آرزوی وهمیای برای داشتن پدری محافظ بر میخیزد. ; اشلایر ماخر29 همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگیاش به عالم را میفهمد;. سارتر30، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار میكند كه من نیازمند خدا بودم؛ او به من داده شده بود؛ بدون اینكه بدانم در جستجوی او بودهام، او را دریافت كردم.»، «كلمه خدا را نمیتوانیم به طور دقیق تعریف كنیم
ولی معمولاً مقصود از آن عبارت است از آنچه كه دارای مفهوم نهائی است و سرچشمه همه چیز وبالاترین ارزشها و منبع تمام ارزشهای دیگر میباشد. خدا همان است كه شایستهترین هدف و مقصود زندگی است»31، ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی كلمه الوهیت را بر زبان میآوریم، آن حقایق اولیه و واقعیای را كه در انسان یك حس وقار و طمأنینه بر میانگیزد در نظر میآوریم32؛ باز در جای دیگر اظهار میدارد كه من به خوبی میپذیرم كه سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم كه فرمولها و دستورالعملهای فلسفی و خدا شناسی مانند مطالب ترجمه شدهای است كه اصل آن به زبان دیگری است; به این معنی كه در دنیا، ابتدا یك احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم كلام ایجاد شده است.33
از آنچه كه تاكنون گفته و نقل قول شد نتیجه میشود خدایی كه میتواند همگانی و درونزاد34 باشد، و از نیازهای درونی انسان سرچشمه بگیرد، همان چیزی است كه به نام «امر متعالی» نامیده شده است و هر كسی یا هر مذهبی ممكن است بر گوشهای از این مفهوم بسیار وسیع انگشت گذاشته و آن را در میدان معنی شناختی مفاهیم مورد قبول خودش معنی كرده باشد؛ ما اكنون این مفهوم را در میدان معنی شناختی مفاهیم اسلامی بررسی میكنیم. معمولاً هر واژه كلیدی، یك معنای اصلی دارد و یك معنای نسبی35
ولی قابل توجه است كه معنای نسبی دربردارنده معنای اصلی نیز هست. آن امر نهایی مورد بحث ما، معنی اصلی خدا است36 «در قرآن كلمه الله، كلمه كانونی والایی است كه نه تنها بر میدان معنی شناختی خاص داخل واژگان حكومت دارد، بلكه بر سراسر واژگان مشتمل بر همه میدانهای معنی شناختی، یعنی همه دستگاههای تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است،; در نظام و دستگاه قرآنی، حتی یك میدان معنی شناختی واحد نیست كه مستقیما با تصور مركزی الله، مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد»37 اینكه گفته میشود فرهنگ اسلامی و جامعه اسلامی، خدا محور است به همین معنی است. یعنی تمام تصورات و معانی، گرد همین مفهوم مركزی و از آن متأثر میشود
. پس روشن شد كه معنی نسبی قرآن مورد نظر است و وقتی گفته شود كه خداباوری چنین و چنان اثراتی دارد، مفهوم نسبی38 خدا، در قرآن مورد نظر است و چون كم و كیف آثار خداباوری تابع ویژگیهای خداباوری است، هر كسی به هر مقدار، آن ویژگیها را با حالات روانشناختی خودش بیشتر احساس كند، به همان مقدار به خدای مورد نظر قرآن بیشتر رسیده است و به همان مقدار آثار خداباوری را در زندگی فردی و اجتماعی خودش ملاحظه خواهد كرد.
معنای ایمان
ایمان حالت روانی است كه در هر انسانی ممكن است ایجاد شود و دارای سه عنصر عقیده و شناخت، علقه قلبی و عاطفی، و رفتار جوارحی خواهد بود. علاوه بر اینكه تحلیل عقلی به اینجا منتهی میشود كه انسان در ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا كرده و سپس نسبت به آن، جهتگیری عاطفی و انگیزش اتخاذ میكند و در نهایت بر اساس آن شناخت و آن بعد عاطفی و انگیزشی است كه به مقتضای آن عمل میكند، برای اثبات و تبیین این سه عنصر ایمان، شواهد و مؤیدات قرانی فراوانی نیز در اختیار است. ما فقط از باب نمونه به بعضی از آنها اشارهای خواهیم كرد.
ممكن است چنین به نظر برسد كه عمل، اثر و نتیجه ایمان است و قرآن هم همیشه عمل صالح را پس از ایمان و جدای از آن ذكر كرده است. ولی به نظر ما عمل كردن به مقتضای اعتقادات، جزء ایمان است و ذكر آن پس از ایمان شاید بخاطر تفاوت متعلق یا تأكید باشد، چون به گمان بعضی میتوان فریب كاری كرد و بدون عمل، اظهار ایمان نمود و قرآن این را رد میكند.
یكی از اركان اصلی ایمان این است كه فرد به مقتضای آن حالت روانیاش عمل كند و زندگیاش را بر آن اساس شكل دهد. خداوند میفرماید: «آیا افراد گمان میكنند كه به زبان ابراز ایمان میكنند و مورد امتحان واقع نمیشوند؟»39 و در جای دیگر میفرماید: «كسانی كه ایمان به خدا و روز قیامت آورده و عمل صالح انجام دهند، دارای پاداش هستند»40 و اصولاً بسیاری از وظایفی كه خداوند بر افراد مؤمن مقرر میفرماید، وظایفی رفتاری هستند مثل «استعانت جستن از نماز و صبر»،41 «استفاده و خوردن از روزیهای طیب و پاكیزه»،42 «انفاق از روزی كه خداوند در اختیار ما قرار داده است»،43 «وصی ایمان44 و امثال آن نوعی عمل به حساب میآیند.
بعد شناختی و پیوند قلبی را نیز بطور آشكار از بعضی آیات قرآنی میتوان استفاده كرد. وقتی عدهای به پیامبر گفتند ما ایمان آوردهایم، به حضرت وحی شد كه «به اینها بگو شما ایمان نیاوردهاید، بلكه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهایتان وارد نشده است».
از این آیات و امثال اینها استفاده میشود كه اقرار به زبان و یا حتی عمل تنها، كافی نیست؛ بلكه باید در قلب راسخ شده باشد؛ پیوند قلبی لازم است؛ روایات بسیاری نیز داریم كه با بیانهای مختلف، به عنصرهای عمل و پیوند قلبی تصریح میكنند، امام علی(ع) میفرمایند: «پیامبر(ص) فرمود: ای علی بنویس، عرض كردم چه بنویسم؟ فرمود بنویس ایمان چیزی است كه در قلب راسخ شده و اعمال نیز آن را تصدیق میكنند؛ ولی اسلام چیزی است كه بر زبان جاری میشود;»46 یا در جایی دیگر میفرمایند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبی و گفتار زبانی و عمل با اعضاء»47
از سویی دیگر ممكن است چنین تصور شود كه هر گاه قرار باشد درباره موضوعی، شناخت و عاطفه كافی داشته باشیم، تا بر اساس آن عمل كنیم؟ دیگر تمایزی بین موضوعات دینی و غیر دینی باقی نمیماند، تمایزی بین ایمان و معرفت تصور نمیشود. ولی، با قدری توجه بیشتر، متوجه میشویم كه تمایز هست. و آن عبارت است از اینكه اگر قضایا و مفاهیم را به سه دسته خردپذیر و خردگریز و خردستیز تقسیم كنیم، معرفت فقط در حیطه خردپذیر معنی پیدا میكند؛ اما ایمان به حیطه خردگریز هم تأثیر میگذارد
و بسیاری از موضوعات خردگریز را مادامی كه خرد ستیز نباشند میپذیرد و بر اساس قواعد و اصول كلی خرد پذیر، آنها را بیان میكند. پس اگر برای ایمان، عنصر شناخت و عقل قائل هستیم به این معنی است كه اولاً خردستیز نیستند و ثانیا خردگریزها را به امور خردپذیر ارجاع و تحویل میكند. «ایمان نوعی باور است كه از حد شواهدی كه در دسترس ما هست فراتر است. یعنی شواهد در دسترس آن را اقتضا نمیكنند، با فقدان شواهد مواجهیم، به عبارت دیگر باوری كه با شواهد كافی در دسترس باشد معرفت است و باوری كه با شواهد كافی در دسترس نباشد، ایمان است;»،48 اگر چه بر اساس تعریفی دیگر، نباید ایمان و متعلقات آنرا، بطور مطلق، فاقد استدلال عقلانی بدانیم، كلن بر اساس همان تعریف نیز حس و مشاهده بیرونی، نسبت به متعلقات ایمان امكان ندارد.
آنچه مورد نظر ماست، مطالعه ایمان از دیدگاه روانشناختی است و لذا بر این نكته تأكید میكنیم كه آیا روان انسان، توان و اجازه كنار آمدن با مطالب خرد گریز را دارد یا نه؟ آیا اراده انسان اجازه دارد چیزی را بدون تأیید عقل، مطابق با واقع بداند؟ «این نكته خیلی مهم است كه عقل و اراده ما چه نسبتی با همدیگر دارند; جیمز میگوید: اتفاقا از لحاظ روانشناختی، اراده ما خیلی از عقل ما قویتر است; او میگوید ما هم میتوانیم و هم اجازه داریم كه چیزی را مطابق با واقع بدانیم، آنهم نه بخاطر اینكه واقعا مطابق با واقع است، بلكه بخاطر اینكه دلبستگیهایمان این طور میگوید. او میگوید، ما آن قدر دلبستگی وجودی داریم كه اگر بخواهیم همیشه دغدغه مطابق با واقع را داشته باشیم، سرمان بی كلاه میماند. ; انسانها ملتزم نشدهاند كه شواهد كافی برای احراز مطابقت با واقع یك چیز، آن را انكار كنند.49
بسیاری از متعلقات ایمان در قرآن چنان است كه اگر از وحی و ایمان كمك نگیریم، ممكن است راهی به آنها نداشته باشیم، بعضی از موضوعات ایمان عبارتند از: خداوند، ملائكه، كتب آسمانی، پیامبران، غیب و روز قیامت؛ در این موضوعات، باید از معرفت تنها نا امید و سوار بر مركب ایمان شد و پیش رفت و البته خواستن و كسب چنین ایمانی، همانند همه رفتارهای دیگر انسانی، رفتاری است اختیاری و شرایط و موانع در آن مؤثر است. خداوند میفرماید: «اگر خدا میخواست همه افراد ایمان میآوردند»50 و گاهی سرزنش میكند كه چرا ایمان نیاوردید51 و گاهی امر به ایمان آوردن52 میكند
، این آیات به خوبی نشان میدهد كه ایمان، حالتی است اكتسابی و اختیاری و تدریجی؛ فرد میتواند مؤمن باشد یا نباشد و یا درجاتی از ایمان را داشته باشد. در واقع، انسانها همه در یك طیف وسیعی قرار دارند كه یك سر آن كفر محض است و سر دیگر آن، ایمان محض؛ و بین این دو نیز مراتب و درجات فراوان هست53 ایمان با بعضی از امور نیز قابل ازدیاد است54 و هركسی به هر نسبت كه از ایمان بر خوردار باشد، از آثار آنهم سود خواهد جست. آنها كه به خدا ایمان آوردهاند ترسی بر آنها نیست
و غمگین نمیشوند55، دارای اجر هستند56، داخل بهشت میشوند57، مورد غفران خداوند هستند58، پیروزند59، با صالحین خواهند بود60، خداوند ولی آنها است61، گناهانشان بخشیده خواهد شد62، خداوند سلطه كافران را بر آنها قرار نداده است63، «در تنهایی از تقوی و در تنگدستی از صدقه دادن غافل نیستند؛ به هنگام مصیبت صبور و به هنگام خشم، دارای حلم هستند، از راستگویی دست نمیكشند، حتی زمانی كه خوف ضرر بر ایشان باشد»،64 «شادیشان در چهره نمایان و خشمشان در قلب پنهان است.
معنای نگرش
بعد روانی انسان دارای سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری است كه ارتباط محكم و غیر قابل تفكیك با یكدیگر دارند. پیاژه، شناخت و عواطف را شدیدا در تعامل با یكدیگر میداند و میگوید: میتوان آنها را تشبیه به اتومبیل و بنزین كرد كه از تعامل آنها حركت ایجاد میشود و بدون هر كدام، دیگری حركت آفرین نخواهد بود65 «هیچ رفتاری نیست كه هر قدر هم عقلی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرك نباشد، و نیز بالعكس نمیتوان شاهد حالات عاطفی بود، بدون آنكه ادراك یا فهم كه ساخت شناختی آن حالات را تشكیل میدهند، در آنها مداخله داشته باشند;. دو جنبه عاطفی و شناختی، در عین حال جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند66».
این سه بعد را در روانشناسی اجتماعی باهم مورد مطالعه قرار میدهند و نام آنرا نگرش میگذارند. «نگرش در روانشناسی اجتماعی، حالتی از آمادگی روانی است، بر اساس تجربه، كه تأثیر مستقیم در رفتار خود در برابر یك شییء یا در یك موقعیت معینی میگذارد ;. به این تعریف، توضیحات دیگری نیز باید اضافه كرد. 1ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی باشد ; 2ـ میتواند فردی یا اجتماعی باشد ; 3ـ نگرش سرشار از عواطف است. 4 ـ چارچوبی مرجعی، برای ادراك است67; 5 ـ بنابراین نگرش تأثیری مستقیم در رفتار دارد ; 6 ـ نگرش یك چیز ذاتی نیست; 7ـ نگرش بتدریج شكل میگیرد و نسبتا پایدار است».68
ممكن است در جزئیات تعاریف نگرش، اندك تفاوتهائی دیده شود ولی «در همه تعاریف مفروض این است كه نگرش بر رفتار مؤثر است. مضافا اكثر تعاریف اشارهای به ماهیت چند بعدی نگرش نیز میكنند. مثلاً اسكورد69 و بیكمن70 به مؤلفههای شناختی، عاطفی و رفتاری اشاره میكنند».
این معنی و برداشت از نگرش، اختصاص به مؤلفین جدید ندارد، بلكه حتی در كتب قدیمی مربوط به 30 سال پیش، نیز همین مضمون یافت میشود.72
«تمام روانشناسان اجتماعی، مدل 73ABC، نگرش را كه سه مؤلفه عاطفی، رفتاری، شناختی برای نگرش قائل است، قبول دارند. مؤلفه عاطفی به هیجانات مثبت یا منفی ; و مؤلفه رفتاری به نحوه خاصی از عملكرد; و مؤلفه شناختی به فكر و تفسیری خاص اشاره دارند»74 و این سه مؤلفه در هر صورت با هم هماهنگ هستند.
پس از معلوم شدن معنای نگرش و برخی ویژگیهای آن، مطلب دیگر این است كه یكی دیگر از موارد اتفاقنظر روانشناسان این است كه ابعاد روانی انسان دارای سطوح هشیار75، نیمه هشیار76، ناهشیار77 است. ناهشیاری عاطفی بیشتر مورد بحث واقع شده و روشنتر است؛ چون برای اولین بار كه فروید بر ضمیر ناهشیار تأكید كرد به ناهشیاری عاطفی نظر داشت و از آن پس نیز مورد پذیرش عام واقع شده است. اكنون بسیاری از درمانگریهای روانی بر مبنای ناهشیاری عاطفی قرار گرفته و موفق بوده است. در واقع، كسی منكر ناهشیاری عاطفی نیست؛ ولی در باب ناهشیاری شناختی، كمتر تأكید شده است و در اینجا نیز بطور مستقیم موضوع بحث ما نیست ولذا به تعریف و ویژگیهای آن نمیپردازیم.
رفتارهای ناهشیار نیز بسیار فراوانند؛ مكانیزمهای دفاعی79، لغزشهای زبان80، خوابگردیها81، رؤیاهای روزانه82، خود تكلمیها83، و امثال اینها، همه و همه، رفتاریهای ناهشیارند. رفتارهای ناهشیار، از عواطف و شناختهای ناهشیار ناشی میشود.
بدینترتیب به خوبی روشن میشود كه نگرش هم میتواند به طور كلی ناهشیار باشد، هم میتواند بعضی از مؤلفههایش هشیار و بعضی ناهشیار باشد و میتواند هم بطور كامل هشیار باشد.
مقایسه ایمان و نگرش
از آنچه تا كنون در باب ایمان و نگرش، از متون ویژه هر كدام، بیان و تحلیل شد، بدست میآید كه این دو، مشتركات زیادی با یكدیگر دارند. درباره ایمان ویژگیهای زیر گفته شد:
1 ـ حالتی است روانی 2ـ اكتسابی و 3ـ سه عنصر دارد؛ رفتاری و عقیدتی (عقیدتی شامل شناخت و عاطفه است) 4ـ عمل بر اساس عقیده قلبی شكل میگیرد. 5 ـ در تمام زندگی فرد تأثیر میگذارد. 6ـ تدریجی و قابل ازدیاد و استكمال است. 7ـ خرد ستیز نیست ولی محدود به حدود خردپذیر نیز نمیباشد. 8 ـ روان آدمی، توان و اجازه پذیرفتن امور خردگریز را به خود میدهد. 9ـ امری است اختیاری.
10ـ مراتب و شدت و ضعف دارد (ایمان محض در یك سر طیف و كفر محض سر دیگر طیف است). 11ـ آثار روانی شگرفی بر مؤمن دارد. 12ـ قابل امتحان است (علاوه بر ابراز زبانی، باید در رفتار هم تجلی كند). 13ـ شرایط وموانعی در آن متصور است. 14 ـ تفكیك اجزاء آن، از باب مسامحه است و الاحقیقتی واحد و بسیط دارد. 15ـ موضوعات و متعلقات آن، موضوعات دینی است. به همین صورت در آنچه راجع به نگرش گفته شد، ویژگیهای زیر را برای آن تصویر كردیم:
1ـ دارای سه حیطه شناختی، عاطفی، رفتاری است. 2ـ این سه حیطه با یكدیگر تعامل و تأثیر و تأثر دارند. 3ـ ابعاد آن جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند. 4ـ اكتسابی است و تجربه در آن مؤثر است. 5 ـ نسبتا پایدار است و پس از ایجاد، تغییر آن آسان نیست. 6ـ هر یك از اجزاء یا كل آن میتوانند هشیار یا ناهشیار باشند. 7ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی (فردی یا اجتماعی) باشد. 8 ـ مرجعی است برای جهت دهی فرایندهای روانی، مثل ادراك حسی. 9ـ بتدریج شكل میگیرد. 10ـ ساختاری است فرضی و به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست. 11ـ غالبا از طریق رفتار به آن پی میبریم. 12ـ موضوع آن هر چیزی میتواند باشد.
اكنون با استفاده از مطالب گذشته و مقایسه این دو ستون از ویژگیهای ایمان و نگرش، متوجه میشویم كه این دو در تمام آن ویژگیها، به جز یك ویژگی، مشترك هستند و آن عبارت است از اینكه موضوعات و متعلقات ایمان، فقط موضوعات دینی است در حالی كه موضوعات و متعلقات نگرش اعم است از دینی و غیر دینی؛ نگرش به هر چیزی میتواند تعلق بگیرد.
شكل شماره 3، نحوه تأثیر و تأثر مؤلفههای هر نگرش بر یكدیگر و كل هر نگرش برنگرشهای دیگر را نشان میدهد. مركز این شكل، نمایانگر درونیترین، و عمیقترین و اساسیترین نگرشهای فرد و پیرامون آن، نمایانگر بیرونیترین و فرعیترین نگرشهای فرد است. مركز تصویر، بیشتر حالات روانی خود فرد و پیرامون آن بیانگر تجلیات اجتماعی آن حالات روانی است.
توضیحات:
1 مؤلفههای هر نگرش (چه فرعی باشد و چه اساسی) با یكدیگر تعامل دارند.
2 مؤلفههای هر نگرش با یكدیگر تناسب سطح دارند.
2 3 بعضی نگرشها بسیار عمیق و اساسی و بعضی بسیار فرعی هستند (نگرش عمیق، مثل نگرش هر فرد نسبت به شغل، دخل و خرج خودش و نگرش فرعی مثل نگرش شما نسبت به رنگ كاشی گلخانه همسایه)
3 4 نگرشهای اساسی و تعامل مؤلفههای آنها، بسیار برجسته و در زندگی فرد به راحتی قابل تشخیص هستند (مثل نگرش قرآنی به خداوند)
4 5 هر نگرش اساسی، بر نگرش فرعیتر، تأثیر مستقیم دارد. (فلش از مركز به پیرامون)
5 6 هر قدر فاصله نگرشهای فرعی با نگرش اساسی بیشتر باشد، اثر پذیری آن كمتر خواهد بود.
7 نگرشهای كاملاً فرعی، ممكن است آنقدر كم رنگ باشند كه اصلاً مورد توجه فرد نباشند.
8 در هر سطح، نگرشهای بسیار متعددی وجود دارد لكن چون نشان دادن آن مستلزم نمایش سه بعدی است از آن صرف نظر كرده و هر نگرش را نمایانگر نگرشهای هم سطح و در هم تنیده، فرض میكنیم.
تحلیل روانشناختی از آثار84 روانی ـ اجتماعی
خداباوری
گفتیم سه اصطلاح خداباوری، ایمان به خدا، و نگرش اسلامی در باب خدا، از نظر مصداق منطبق بر یكریگر هستند و نیز در شكل شماره 3 گذشت كه نگرشهای اساسی و مهم، بر نگرشهای فرعیتر اثر گذاشته و نقش تعیین كنندهای دارند. به تعبیر دیگر، باورها، ردهبندی دارند، باورهای رده اول تعیین كننده باورهای رده دوم هستند.
مثلاً نگرش فرد به خدا، بر بسیاری از نگرشهای رده بعد، مثل نگرش او نسبت به معنی زندگی، هدف زندگی، امكانات روانشناختی زندگی، فراز و نشیبهای زندگی، تأثیر مستقیم و جدی دارد و اینها به نوبه خود نگرشهای او را نسبت به شغل، ازدواج، تحصیل و; شكل میدهند و نگرش او در باب محل زندگی، الگوهای زندگی، محرومیتها و برخورداریها، منافع و مضار نیز از اینها جهت گرفته و خود را به نگرشهای فرد در باب فقر و غنی، ضعیف و قوی، خوب و بد، درست و نادرست، فرد و جامعه، و; جهت میدهند تا بالاخره رفتارهای فردی، اجتماعی، اخلاقی، مناسبتهای بین فردی، مناسبتهای قومی، دوستگزینی و دشمن گزینی، پرخاشگری و محبت، و; همه و همه به نحوی، از آن نگرشهای اولیه و اساسی تأثیر پذیرفتهاند. شكل شماره 4، بیانگر این تأثیر و تأثر است.
اكنون با توجه به كیفیت اثرگذاری ضمیر ناخودآگاه بر ضمیر خودآگاه، به این نكته بسیار مهم میرسیم كه اگر راهها و مكانیزمهای برنامه دادن به ضمیر ناخودآگاه یك فرد را شناختیم و توانستیم از آن راهها وارد شده و ناخودآگاه او را تحت تأثیر قرار دهیم، گویا آن فرد به طور كلی در اختیار ما است. بویژه اگر برنامهای كه به ناخودآگاه فرد داده میشود با نیازهای وجودی او هماهنگ باشد و بالاحض، اگر در صورت هشیار شدن نسبت به آنها، ضمیر خود آگاه نیز بر آن برنامه تأكید كند و آن را مخالف و منافی نگرشهای خود نداند. جالب اینكه خداباوری مورد نظر قرآن از این ویژگی برخوردارست، یعنی هم بر اساس نظر بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی، یكی از نیازهای وجودی انسان است و هم برای شكل دادن به نگرشهای رده بعدی، از همه راههای ورود به نا خودآگاه (كه از آنها سخن خواهیم گفت) به بهترین وجه استفاده میكند و هم برنامههایش به گونهای است كه در صورتلزوم، ضمیر خودآگاه نیزبهتأییدوكمكآنها میشتابد.
مكانیزمهای ورود به ناهشیار:
برای ورود به ناهشیار، چهار راه اساسی متصور است كه سه راه آن، طبیعی است و راه چهارم، مصنوعی و نسبتا جدید است. راه اول، برنامهریزیهای دوران كودكی است، بچهها، هنوز قوه استدلال و تفكر استقرائی ندارند، نمیتوانند مطالب را با یكدیگر مقایسه كنند و خوب و بد آنها را بفهمند، استدلال و عملكردشان، اصولاً قیاسی است؛ یعنی اگر بزرگترها گفتند فلان كار خوب است آن را خوب میدانند. لذا دوران كودكی، دوران بسیار با ارزشی است برای درست هدایت كردن باورهای كودكان.
راه دوم، زمان وارد شدن هیجانات شدید مثبت و منفی است. حوادث بزرگی مثل شادیها و ناراحتیهای ناگهانی و شدید، معمولاً درصد زیادی از هشیاری فرد را از بین میبرند و به همان نسبت كه هشیاری كم میشود، راه ناهشیار باز میشود و تلقین پذیری فرد زیاد میشود. مثلاً به هنگام مرگ ناگهانی بزرگ خانواده، در لحظاتی كه غم و اندوه و افسردگی به اوج رسیده، به طور واضح، افراد خانواده به هر دوست و عزیزی كه میرسند، اظهار مصیبت زدگی میكنند؛ هر قدر این مصیبت شدیدتر باشد، افراد تأثیر پذیرترند و اگر از این موقعیتهای كلیدی و نقاط عطف زندگی، استفاده صحیح و مطلوبی بشود برای هدایت افراد و گروهها و جوامع، تأثیری بسیار شگرف و عظیم خواهد داشت.
راه سوم عبارت است از تلقین به نفس در حالت هشی
اری. بهترین راه تلقین به نفس، این است كه انسان جملات و مفاهیم خوب و سازنده مثبت را در زمانی مناسب و آرام و همراه با توجه، با صدای بلند برای خودش بیان كند؛ تفكرات مثبت و سازندهاش را برجسته كند، مفاهیم را همیشه به صورت مثبت بیان كند، امیدها و اطمینانهای خودش را تقویت كند. این مسیری است كه آثار و نتایج بسیار ارزشمند آن، مجرب بسیاری از افراد بوده است و اگر افراد و گروهها، برنامه مناسبی در این جهت داشته باشند، فراوان بهره خواهند برد.
راه چهارم هیپنوتیزم است و راهی است مصنوعی كه در واقع به همان موارد قبلی بازگشت میكند.
با نگاهی گذرا و سریع بر فرهنگ یك جامعه كه خداباوری قرآنی دارد، متوجه خواهیم شد كه چنین جامعهای از هر سه طریق، بهترین و كاملترین استفاده را در جهت هدایت و استكمال افراد و اجتماع میكند.
برای دوران كودكی و تلقینپذیری، دستورات و القائات فراوانی داده میشود. مثلاً در دوران جنینی، مادر دعا و قرآن میخواند. به هنگام تولد، در گوش كودكان اذان و اقامه گفته میشود، مهمتر از همه الگوی صحیح خانواده است كه بر اساس خداباوری شكل میگیرد و كودك در ابتدای زندگی، چشم و گوش خود را بر یك جامعه كوچك خداباور باز میكند و الگو میگیرد و شخصیت خود را شكل میدهد. در این جمع كوچك، به نیازهای كودك توجه كامل میشود، عزت نفس و بزرگ منشی به او القاء میشود. در هفت سال اول، برای والدین سید است و امیر؛ به علم آموزیاش چنان اهمیت داده شده كه به نقش روی سنگ تشبیه شده است و ; .
از طریق دوم نیز به بهترین وجه استفاده شده و هیجانات شدید مثبت و منفی، به سوی اهداف سالم و صحیح فرد و جامعه خداباور، سوق داده شده است. به هنگام فوت بستگان، فرد عزادار را تنها نمیگذارند، او را تا مدتها در حلقه محبت خود دارند، زحمت روزانه زندگی را از دوش آنان بر داشته و با آنان همدردی میكنند. افراد، حتی المقدور شخصا مراجعه كرده و به فرد عزادار تسلیت میگویند، برای او عزت و طول عمر مسألت میكنند. همه، همراه با تسلیتگویی از روال زودگذر زندگی دنیوی و باقی بودن زندگی اخروی یاد میكنند. كارهای نیك و صفات پسندیده فرد متوفی را به زبان میآورند
. مراسم خاكسپاری با تشییع جنازه عمومی و نماز میت و ادای احترام به بازماندگان همراه میشود. موقعیت بیماری نیز مصداق دیگری از این نوع است. فرد بیمار، مورد عیادت مكرر واقع میشود. محبتهای دیگران را دریافت میدارد. رنج بیماری به عنوان كفاره گناهان تلقی میشود. در فرهنگ خداباوران، همانگونه كه مار از پوست خودش خارج میشود، بیمار هم از گناهان خود خارج شده و احساس آرامش روانی میكند و برای بهتر ساختن خود و یا جبران خطاهای گذشته فرصتی دوباره مییابد.
به بیمار توصیه میشودكه ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد. از او خواسته میشود كه به عیادت كنندگان دعا كند و وعده استجابت دعا به او داده شده است. موقعیتهای ترسآور مثل زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و ; و مراسم شادی و هیجانات مثبت مثل ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه، و زیارت بیت الله الحرام و موقعیتهای بزرگ زندگی، هر كدام به نوبه خود، همین زمینهها را فراهم كرده و باعث تلقینات و جهت دهیهای مثبت به زندگی میشوند. اگر بخواهیم به همه مصادیق بپردازیم، از حوصله مقاله، بسی فراتر خواهد بود.
طریق سوم نیز به بهترین وجه مورد توجه واقع شده است. سرتا پای زندگی به هنگام خواب و بیداری، فعالیت و استراحت، خوبی و بدی، خوشی و ناخوشی پر است از تلقینات خداباورانه كه به طور مستقیم و غیر مستقیم بر زندگی فردی و اجتماعی خداباوران اثر میگذارد. نمازهای یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و مؤخرات آنها، روزههای واجب و مستحب، دعاهای زمانبندی شده با مضامین بلند و مناسب با موقعیتهای زمانی و مكانی خاص، مراسم خاص مذهبی در اعیاد و وفیات مذهبی، شروع هر كار با بسم الله، پایان دادن هر كار با الحمدلله، رفتارهای مطلوب بین فردی،
تجلیات اجتماعی بعضی از قوانین و مقررات خداباورانه مثل اجتناب از دروغ و غیبت، تهمت و افتراء، سوءظن و; تجلیات عینی بعضی توصیههای خداباورانه در نهادهای مختلف مثل؛ آموزش و پرورش، رادیو تلویزیون، مطبوعات و حتی معماری خاص و تفریحات و ورزشهای ویژه و; اینها، همه و همه پر است از القائات جهتدار و جهت دهنده زندگی. به طور اجمال میتوان گفت اگر در جامعهای نه به طور كامل بلكه فقط قدری بیش از پنجاه درصد آداب و سنن خداباورانه رعایت و اعمال شود، از تمام در و دیوار خانه و كوچه و بازار و همه افراد و امكنه و ازمنه، بوی خداباوری به مشام خواهد رسید و القائات خداباورانه، همچون بارانی زلال بر گلستان روان خداباوران باریده و گلبوتههای عشق و امید را بارور میسازند و غنچههای نو رسیده رابه چنان خودشكوفایی بلندی معطر میسازند كه عطر و رایحه آن، خود بهترین دلیل است بر طهارت و زلالی آن باران.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0