مقاله عـرفـان و صــوفی در فایل ورد (word) دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله عـرفـان و صــوفی در فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله عـرفـان و صــوفی در فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
عـرفـان و صــوفی
مقدمه
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
آنانكه اهل هدایتند دارای چراغ معرفتند محرم اسرار حضرت عزتند هر حجایی در راه افتدمیبرند و هوای نفس را به ریاضت از خود دور كنند بهترین كارها شناختن حق تعالی است كه اولو آخر همه چیزهاست.
عرفان یكی از تابناكترین تجلیات اندیشه بشری است كه موجب و موجد بسیاری ازپدیدههای فكری و هنری بوده است و آن طریقهای از معرفت در نزد آن دسته از صاحب نظراناست كه بر خلاف اهل برهان و كشف حقیقت بر ذوق و اشراق، بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل واستدلال.
اساس عرفان عبارتست از اعتقاد به امكان ادراك حقیقت از طریق علم حضوری و اتحاد عاقلو معقول به عالم درون و بدین قرار، عارف ذات مطلق را نه به برهان، بلكه به ذوق و وجد دركمیكند و به اعتقاد او اگر برای دریافت جمال حق و نیل به آن راهی هست راه عشق است نه راهعقل .
و اما درد همان عشق است و درمان همان وصل. گرچه پیر هرات گوید «عشق درد نیست لیكنبه درد آرد» و هم در این راه خطرات بسیار است و سرها باید انداخت و جانها فدا كرد.
و چون پرتو عشق و عرفان بر تن آدمی تابیدن گیرد نور معرفت از روزنه جان او سر میزند آنچنان نسبت به معشوق مهربان میشود و به حدی میرسد كه هر آنچه دارد در كف مینهد و درپای معشوق میریزد و بر سر قمار عشق در میبازد و در راه معشوق خود را نادیده میگیرد و بهاستقبال بلاها و خطرات میرود و از هیچ چیز نمیهراسد و در واقع در اینجاست كه دردی كهمتحمل میشود با لذت و جان دل پذیرا میشود و به جای رنج لذتها نصیب خودش میكند.
البته درجات درد نیز در افراد مختلف تفاوت دارد حذبات عشق در دلهای اشخاص بر اساسظرفیت و استعداد و شایستگی جلوه گر است و جلوه سلطنت عشق بر تختگاه دل هر عاشقی بهگونهای است كه او را سزد. چنانكه بعضیها را همچون دریا به تلاطم و حركت وا میدارد و بهبعضی به ظاهر آرامش میدهد و به سكوت و سكون میخواند یكی از سر درد، گریه میآغازد ودیگری از مستی و سرخوشی.
اما عارف درد را با تمام سوزناكی اش میپذیرد چنانكه عطار میگوید :
كفر كافر را و دین دیندار را
ذرهای دردت، دل عطار را
درد موهبتی الهی است كه بر قلب شایسته میرسد كه در نزد صاحب دردان جایگاهی ارزشمندداشته و دارد در واقع (درد حالتی است كه است كه از محبوب ظاهر شود و محب طاقت تحملآن را ندارد) اگر قصه حرمان و غصه هجران این نوع شكایتی بودی و آن در طول حكایتینمودی كه به دستیاری قلم به زبان دراز و مددكاری طبع سخن طراز بیان توانستی كرد و در میانتوانستی آورد میشنیدی كه این سوختگان داغ فراق و دل افروختگان آتش اشتیاق در كوچه غم ودوری و كنج كاشانه ناصبوری چه غمها دیده و چه المها كشیدهاند.
و ما این چنین بی زاد و راحله با توشه محبت مالامال از درد در این كویر قدم مینهیم و باحرارت عشق وی جان میگیریم و این اثر را به همه سوخته جانان در این طریقت هدیه مینمائیم،هدیهای پر از نور وروشنائی و هدیهای سرشار از عشق و محبت آلوده به درد تا سر منزل درمان.
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد، آن دل كه با درد تو خواهد مرهمی
تعریف عارف و عرفان و صوفی
عارف در لغت به معنی شناسا، مرد شكیبا و خداشناس و عرفان در اصطلاح لغوی، شناختن.وشناختن حق تعالی و خداشناسی است. عرفان در اصطلاح راه روشی است كه طالبان حق براینیل به مطلوب و شناسایی برمی گزینند. به عبارت دیگر شناخت عرفان آن نورانیت روحی استكه دوجهان برونی و درونی را روشن ساخته و آن دو را در رابطه با حقیقت با لذات ارزیابی نمودهو میتواند شخصیت آدمی را در شعاع آن حقیقت با لذات قرار دهد.
عرفان یا معرفت به معنی شناخت و در اصطلاح معرفت قلبی است كه از طریق كشف شهودحاصل میشود. كسی را كه واجد عرفان است عارف میگویند ودانش مبتنی بر عرفان را معرفتگویند .
عرفان معجونی شگفتانگیز از مكتبهای مختلف فلسفی جهانی است از كلمه عرفان«میستیك» یا «میستیسیزم» یا «گنوسیسم» كه به معنی مرموز پنهانی مخفی است و به فارسی«عرفان» ترجمه شده جهان بینی دینی خاصی مفهوم میگردد كه امكان ارتباط شخصی و حتیپیوستن آدمی را با خداوند از طریق شهود و تجربه باطن و حال ممكن الحصول میشمارد.
عرفان طریقه و مكتب و مرامی است میان اقوام مختلف كه در كشف حقایق و پیوند انسان وحقیقت نه بر عقل و استدلال بلكه بر «ذوق» و «اشراق» و «وصول» و «اتحاد» با حقیقت تكیه داردو برای نیل به این مراحل دستورات و اعمال ویژهای را به كار میگیرند.
عارف كسی است كه فنای در حق یافته و هنوز به مقام بالله نرسیده و از مقام تقید به مقام اخلاقسیر نموده باشد معروف ؛ حق مطلق است كه مبدأو معاد همه است.
عارف در اصطلاح كسی است كه حضرت الهی او را به مرتبه شهود ذات اسما و صفات خودرسانیده این مقام از طریق حال و مكاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه از طریق علم و معرفت .
برخی گفتهاند :
عارف كه از عرفان یعنی «آگاهی» مشتق شده است همین معنی را نیز دارد و عارف را آگاهنامیدهاند. و عارف را شخصی كه جمیع امور محیط خود اعم از مادی و معنوی آگاهی داشتهباشد و آگاهی نیز توانایی به دنبال دارد در این زمینه خواجه عبدالله انصاری میگوید: «نور تجلیناگاه آید، ولی بر دل آگاه آید».
در اصطلاح صوفیه عارف كسی را گویند كه به دو طریق حال و شهود مشاهده ذات و صفات واسماء الهی نموده باشد و معرفت حالیست كه وی رااز آن شهود حاصل گردد.
گفتهاند شناخت حق به دو طریق میسر است ؛ یكی به استدلال از اثر به مؤثر. از فعل به صفت وازصفت به ذات كه مخصوص انبیاء و اولیاء و عرفاست. این معرفت شهودی هیچكس را جزمجذوب خلق دست نمیدهد مگر به سبب طاعت و عبادت آشكار پنهان قلبی و روحی وجسمی .
در عرفان عقاید بر همنها، بودائیها، رواقیان، سطوریان، مهریان، عقاید مسلمانان زاهد،عقاید افلاطیون جدید و حتی نكاتی از آئین زرتشت میتوان یافت.
عارف به سعادت این جهان رغبتی ندارد بلكه میكوشد تا به سعادت متعالیتر از آن دست یابدو فقط به ارزشهای روحی توجه دارد و در این كنكاش به لذتی دست مییابد اما او این لذت رامقصود غایی خود قرار نداده، زیرا هدف غایی او، اتحاد با خدا میباشد. و این اتحاد در بین اقواممختلف به گونه هایی متفاوت بیان شده است.
دیگری گفت عامه مؤمنان را عالم نشاید خواندن و جز خاص اولیاء را عارف نشاید خواندن.
تصوف به معنی پشمینه پوشی است و متصوف كسی را گویند كه پشمینه پوش و پیرو راهصوفیان باشد.
لغت «صوفی» كه در اول به مناسبت آن كه عادتا لباس زهاد صوف یا پشم بوده پیدا شده بعدهامترادف با لغت عارف شده است اعم از این كه عارف لباس پشمی بپوشد یا نپوشد به طوری كهدر لغت عرب اصطلاح «لبس الصوف» به معنی «عارف شدن» و «در زمره فقرا و صوفیه در آمدن»است. مثل آن كه در فارسی هم اصطلاح «پشمینه پوش» عینا به همان معنی است و از مترادفاتصوفی و عارف و درویش است.
صوفی: صاحبدلی كه خدای را عاشقانه میپرستد.
در شرح تصوف چنین آمده است:
«صوفیان را از بهر آن صوفی خوانند كه سرهای ایشان روشن بود و اثرهای ایشان پاكیزه بود، واسرار بواطن راست و آثار ظاهر را یعنی ظاهر و باطن ایشان روشن است و پاك است و پاكیسرایشان، آن است كه سر خویش رااز درون حق پاكیزه گردانیده باشند و جز به خدای امید ندارندو جز از خدای نترسند و جز او را دوست ندارند. و جز به او با كسی دیگر نیارامند و جز بر اواعتماد نكنند و جز او را نخواهند و هرچه ایشان را از حق تعالی ببرد دل بهآن چیز مشغولنكنند;»
شهاب الدین ابوحفص سهروردی در «عوارف المعارف» گوید:
«صوفی كسی است كه پیوسته درون خود را از اوصاف نفس و طبع پاك كرده است و آنگاه مددجذبه الهی وی را دریابد و در تخلیه و تجلیه نیرو بخشد و او را اتصال به جمال الهی دست دهد.
برخی صوفی را از وجوهی دیگر گرفتهاند چنانكه هجویری گوید:
«گروهی گفتهاند كه صوفی را از آن جهت صوفی خوانند كه جامه صوف دارد و گروهی گفتهاندكه بدان صوفی خوانند كه اندر صف اول باشند. و گروهی گفتهاند كه بدان صوفی خوانند كه تولیبه اصحاب صفه كنند. و گروهی گفتهاند كه این اسم از صفا مشتق است اما بر مقتضی لغت از اینمعانی بعید میباشد;»
همچنین برخی آن را مشتق از صوفانه به معنی گیاه خرد و ناچیزی است میدانند و وجه تسمیهآن به سبب تواضع و تذلل صوفی دانستهاند. گروهی آن را از «سوفیا» و گروهی آن را ساخته شدهاز حروف رمزی قرآن دانستهاند. همچنین در حلیه الاولیاء و انساب سمعانی و اساس البلاغهزمخشری صوفی را از صوفیه و بنی صوفه یا از صوفان مشتق گرفتهاند.
البته از بین تمام اقوال همان اشتقاق از «صوف» به معنی «پشم» و پشمینه پوش صحیحترمیباشد چنانكه رسول خدا در جایی از قرآن «مزمل» به معنی «گلیم به خود پیچیده» خطاب شدهاست و در ابتدای آن انقطاع از خلق و پیوستن به حق و وكیل ساختن خدا در همه امور امر شده كهرعایت این مسائل شعار صوفیه است.
قول ابوعلی رودباری از حضرت رسول (ص):
از حضرت رسول (ص) روایت است كه بر شما باد جامه پشمین تا حلاوت ایمان دریابید و نیزهر كه لباس پشمین پوشد نرم دل شود.
جنید گوید:
«تصوف اصطفاست، هر كه گزیده شده از ما سوی الله او صوفی است»
ابوالحسن خرقانی گوید:
«صوفی تنی است مرده و دلی است نبوده و جانی است سوخته»
ذوالنون گوید :
پرسیدند كه صوفیان چه كسند؟ گفت: «مردمانی كه خدای را بر همه چیز برگزینند و خدایایشان را بر همه بگزینند»
بشر گوید:
«صوفی آن است كه دل صافی دارد باخدای.»
عرفان عملی
عرفان عملی جسورانهترین كمال مطلوب و والاترین اشتقاق روحای در حیات دینی است. عرفان عملی روابط و وظایف انسان را با خود و با اجتماع و با خدا بیان میكند و مانند علم اخلاقاست سالك باید مقامات و منازلی را طی كند تا به قله رفیع انسانیت برسد. و باید بداند كه وصولبه این درجه به عقل و اندیشه نیست و كار دل و حاصل مجاهده و تهذیب نفس است یعنی سالكمتحرك و پویا است و از هرچه بیاغازد باید به خداوند بیانجامد. «انالله و انا الیه راجعون» درعرفان علمی كوشش بی وقفه سالك برای بازگردانیدن كثرت به وحدت و گذشتن از وجود ممكنو فانی و رسیدن به وجود متعال است.
عرفان نظری
(علم به خدا و جهان هستی) عارف میخواهد به كنه و حقیقت هستی كه خدا است برسد ومتصل گردد و آن را شهود نماید و در این راستا با عقل كاری نداردابزار كار عارف دل و مجاهده وتصفیه و تهذیب و حركت و تكاپو در باطن است.
عارفان چه میخواهند؟
هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس.
ابن سینا میگوید:
مطلوب و مقصود عارف «حق اول» است نه چیزی جز به حق كه او هیچ مقصودی را بر عرفانحق ترجیح نمیدهد. و حق را میپرستد زیرا كه او شایسته پرستش است واین كه پرستش یكنسبت و رابطه گرانقدری است به حق.
عارف حق را میخواهد نه برای چیزی غیر حق. و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیحنمیدهد. و عبادتش حق را تنها به خاطر این است كه او شایسته عبادت است و بدان جهت استكه در عبادت رابطهای است شریف فی حد ذاته نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس ازچیزی. علی (ع) گوید: «الهی! من تو را از ترس آتشت و یا به طمع بهشتت عبادت نكردم بلكه تو راشایسته عبادت یافتم و عبادت كردم.»
سعدی گوید:
خلاف طریقت بود كاولیا تمنا كنند از خدا جز خدا
تصوف چیست؟
ابو سعید ابوالخیر گفت: تصوف دو چیز است: «یك سو نگریستن و یكسان زیستن»
و گفت این تصوف عزتی است در دل و توانگری است در درویشی و خداوندی است در بندگیو سیری است در گرسنگی و پوشیدگی است در برهنگی و آزادی است در بندگی و زندگانیاست و مرگ و شیرینی است در تلخی .
و در میان مشایخ این طایفه اصلی بزرگ است كه این طایفه همگی یكی باشند و یك همه. میانجمله صوفیان عالم هیچ مضادت و مباینت و خود روی در نباشد. هر كه صوفی است كه صوفینمای بی معنی در این داخل نباشد. و اگر چه در صور الفاظ مشایخ از راه عبادت تفاوتی نمایدمعانی همه یكی باشد چون از راه معنی درنگری چون همه یكی اند. همه دستها یكی بود وهمه نظرها یكی بود.
ابوالحسن نوری میگوید: «تصوف ترك جمه نصیبهای نفس است برای نصیب حق.»
ذوالنون گوید:
سه سفر كردم از سفر اول علم توبه را آوردم كه خاص و عام پذیرفت سفر دوم علم توكل ومعاملت و محبت كه فقط خاص پذیرفت سفر سوم علم حقیقت آوردم كه نه به طاعت علم و عقلخلق بود در نیافتند.
شیخ الاسلام گفت: آن سفر پسین نه به پای بوده كه به او نه به قدم روند كه به همم روند گویند چون جنازه ذوالنون را میبرند ؛ مرغانی در آسمان پدید شدند و چنان بال بر بال نهادند كه برسر مردمان سایه افتاد و دیگر روزی بر سر قبر او نوشته یافتند. چنانكه به خط آدمیان نمیمانست ـكه ذوالنون حبیب الله من الشوق قتیل الله و هرگاه آن نوشته را میتراشیدند باز آن را نوشتهمییافتند.
ابو سعید گفت: « تصوف آن است كه هرچه در سرداری، بنهی ؛ هرچه در كف داری بدهی، وهرچه پیش آید نجهی.»
اولین صوفی
شیخ عطار در تذكره الاولیاء حسن بصری را اولین صوفی میداند وی پس از بازگشت به بصرهچنان خویشتن را در انواع مجاهده و عبادت افكند كه به قول شیخ عطار: «در عهد او كسی رایارای بالای آن ریاضت كشیدن نبوده و در دریافت به جایی رسید كه گفتند هفتاد سال طهارت اودر طهارت جای باطل میشد.»
عبدالرحمن جامی در نفحات الانس، ابوهاشم كوفی را اولین كس كه به صوفی مشهور شدمعرفی میكند همچنین اولین خانقاه را در رمله شام میداند چنان كه گوید:
«اولین كسی كه به صوفی مشهور شد: ابوهاشم الصوفی، قدس الله سره ـ بود. و اولین خانقاهبرای صوفیان در رمله شام ساخته شد توسط امیری ترسا كه هنگام شكار دو تن را دید كه چونفراهم آمدن گفت: ندانم گفت: ترا چه بود؟ گفت: هیچ چیز. گفت: از كجا بود گفت ندانم امیر گفتاین انس و الفت چگونه بود گفت این ما را طریقت است. امیر گفت: برای شما جای بسازم تا بایكدیگر آنجا فراهم آیید پس آن خانقاه به رمله بساخت.
لوئی ماسینیون فرانسوی
عبدك الصوفی را اولین كس میداند كه به لقب صوفی ملقب شد.
بعضی از مورخین هم مانند (ابن تمیمه) مؤلف كتاب (صوفیه و فقرا) آغاز ظهور صوفیه را دربصره دانسته واولین كسی كه دیر (خانقاه) كوچكی برای صوفیه ساخت بعضی از پیروانعبدالواحد از اصحاب حسن بصری است بعد اضافه میكند صوفیه بصره در زهد و عبادت وترس از خدا مبالغه میكردند و از این جهت از مردم سایر شهرها ممتاز بودند. از معروفترین ایندسته میتوان ابوهاشم كوفی، ابراهیم ادهم و ذوالنون مصری و داود طائی و حارث محاسبی ومعروف كوفی و حاتم اصم و سری سقطی را نام برد.
عین القضاه همدانی مینویسد:
«پویندگان راه خدادر اعصار گذشته و سدههای نخستین به نام صوفی شناخته نشدهاند وصوفی لفظی است كه در قرن سوم شهرت یافت و نخستین كسی كه در بغداد بدین نام نامیده شده«عبدك صوفی» بود وی از بزرگان مشایخ و قدمای آنان و پیش از بشر حافی و سری سقطی بود.
شیخ الاسلام گفت:
ذوالنون از آن است كه وی را بنیارایند به كرامات و بنستانید به مقامات مقامو حال و وقت در دست وی سخره بود و درمانده. نخستین كسی بود كه اشارت با عبارت آورد وجنید این علم را ترتیب نهاد و بسط كرد و كتب ساخت و این علم را با سر منبر برد و آشكارا كرد.
اولین عارف
به طوری كه نوشتهاند حبیب ایرانی معروق به عجمی ابتدا پول قرض میداد یعنی صراف بودبعد زاهد شد و خانقاهی در كنار سواحل فرات برپا كرد او دوست بصری بود وی را مؤسس فرقهتصوف ایرانی دانستهاند و سال فوت او را (116 یا 120 هجری) ثبت كردهاند.
نخستین كس از پیروان تصوف كه شعر فارسی را وسیله برای بیان تعلیمات خود پذیرفتابوسعید ابوالخیر بوده است و بیشتر اشعارشان را به زبان عوام مینوشتند تا خواص. اما آنچهمبرهن است این است كه پس از ظهور تصوف ابن عربی در مغرب زمین و نزدیك شدن پیروان آنبه ایران افكار ابن عربی كه آمیخته به اسرائیلیات و افكار مغرب زمین است در تصوف ایران راهیافته و آن را قلب كرده است.
دیدگاه عرفان
عرفان با نظری جامع و عمیق به شخصیت انسان مینگرد و با طبع انسانی سخت سازگار استو راز قدرت عظیم عرفان را باید در همین جست. عرفان در همان حال كه سر كوی نفس را اساسزندگی میشمارد فعالیت عقلی را از انسان دریغ ندارد.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0