توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله در مورد سلطان حسین بایَقرا در pdf دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد سلطان حسین بایَقرا در pdf  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد سلطان حسین بایَقرا در pdf،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد سلطان حسین بایَقرا در pdf :

سلطان حسین بایَقرا

حسین بن منصور بن بایقرا، از نوادگان بایقرا پسر عمر شیخ تیمورى بود که بعد از ابو سعید در هرات به فرمانروایى نشست «875 ق / 1470 م».
دربار هرات :
دربار او یک مرکز درخشان از ادب و هنر عصر بود . به طورى که هرات کانون بزرگى از فرهنگ و دانش عصر به شمار مى‏رفت. وزیر دانشمند، شاعر و نویسنده اُزبک او ، امیر علیشیر نوایى، روح واقعى این کانون و حامى و مربى دانشمندان و هنر پروران وابسته به دربار سلطان حسین بایقرا بود.

در این کانون پر آوازه افرادى همچون عبدالرحمن جامى، شاعر و عارف نامدار، کمال الدین بهزاد، نقاش و صنعتگر معروف، و میر خواند مورخ مشهور عصر، درخشیدند .
همچنین پاره ای علمای معروف نیز در هرات پرورش یافتند و توسط سلطان حمایت شدند . از میان ایشان نام ملا حسین واعظ کاشفى معروف است .
به علاوه در مدرسه بزرگى که سلطان به وجود آورد، هزاران عالم و طالب علم به حمایت سلطان و وزیرش ، سرگرم تحصیل و تحقیق و تألیف بودند.

انحطاط نهایی تیموریان ایران :
سلطان حسین بایقرا در 912 ق / 1506 م دار فانى را وداع گفت که با مرگ او، حفظ باقیمانده قدرت تیموریان نیز غیر ممکن شد. انحطاط تیموریان که به خصوص از مرگ شاهرخ شروع شده بود .
چنانچه همزمان با آغاز منازعات خانگى فرزندان و نوادگان تیمور این انحطاط آغاز گشت . خصوصا که نواحى غربى ایران را از همان ایام، عرصه رقابت و نبرد دو طایفه متخاصم ترکمان شده بود .
هر کدام از این دو طایفه ، یعنی قراقویونلو و آق قویونلو مدتى در آذربایجان و حتى در عراق و فارس حکومت و قدرت یافتند .

سرانجام خاندان صفویه در آذربایجان و ولایت جبال( یا همان غرب و مرکز ایران فعلی ) و عراق عجم ( یا همان ایران فعلی بدون خراسان ) ، وارث قدرت آنها شد .
صفویه یا همان اولاد شیخ صفى الدین اردبیلی زاهد و صوفی ساکن و متولد اردبیل ، بالاخره چندى بعد با تسخیر هرات ، آخرین بازمانده قدرت تیموریان در خراسان را نیز خاتمه دادند .
بزم سلطان حسین بایقرا

امیرزاده ای تنها
با تکرار چشم های بادام تلخش
در هزار آینه ی شش گوش کاشی
به نیمروزی گرم در سال هزارو پانصد و چهارده ترسایی شاهزاده تهماسب میرزا به امارت هرات قدم به باغ سلطان حسین بایقرا گذاشت. چه دید و چه شنید شاهزاده ی خردسال به درستی نمی دانیم. آنقدر می دانیم که ده سالی از مرگ سلطان حسین بایقرا و میرعلیشیرنوایی وزیر خردمند و هنردوست آخرین شاه تیموری می گذشته است. شاید در شش – هفت سالی که ازبک ها بر شهر فرمان رانده بودند چندان هم ویرانی به بار نیامده بوده و شاهزاده ی جوان صفوی می توانسته است که بازمانده ی محفل هنرمندان و شاعران روزگار افسانه ای هرات را گرد هم آورد. خیلی زود جمعی تازه شکل می گیرد که شمع محفل آن کمال الدین بهزاد و هاتفی شاعر

هستند. شاهزاده ی خرد سال در میان هنر و فرهنگ این بزرگان می بالد و بخت آن دارد که از بزرگترین نقاش همه دوران ها درس نگارگری بگیرد و آیین هنرمندی بیاموزد. و در کنار هنرآموزی با اندیشه ی باغ ایرانی و زمینه های اشراقی و فلسفی آن آشنا شود
لحظه هایی از تفرج شاهانه در باغ را که اینک می داند برساخته ی اندیشه ای کهن است، راه به ساختمان زیبای آجری کاخ کج می کند تا تک مضراب های کاشی های فیروزه و لاجورد را بر تاقی های سرسرا و حوضخانه در ذهن معنا کند. دستار دوازده ترک سرخ حیدری، بر سر و گردن کودکانه اش سنگینی می کند اما سکوت دلپذیر حوضخانه دوباره به اندیشه ی باغ بازش می گرداند؛ به

راستی چگونه بزمی بوده است بزم سلطان بایقرا
استاد بهزاد و هاتفی شاعر از بزم سلطان حسین بایقرا یاد می کنند و شاهزاده را هوای درک آن بزم قلم به دست می دهد تا بیاموزد طرح زدن و خوشنویسی را و بیاموزد آیین هنرپروری و هنرمندی را. شاهنامه ی شاه تهماسبی میوه ی این اشتیاق تهماسب میرزا بود برای درک لمحه ای از آن باغ رویا، باغ سلطان حسین بایقرا و محفل اندیشه و هنر فرزین خردمند سلطان، میرعلیشیر نوایی
بازگشت زودهنگام شاهزاده به تبریز و تلخی دل کندن از رویای نا تمام هرات او را بر آن داشت ک

ه آن را در تبریز که اینک خیلی زود می بایست در آن بر تخت پادشاهی بنشیند ادامه دهد. بهزاد به سمت ریاست کتابخانه ی سلطنتی منصوب می شود و سلطان محمد نقاش آموزش شاه جوان را پی می گیرد. دلشدگان و هنرآموختگان نگارگری در کارگاه های هنری تبریز گرد می آیند تا تجلی بخش شاعرانگی همه جانبه ی هنر ایرانی شوند نه از آن گونه که برخی اندیشیده اند که آن ها تنها کتاب تزیین می کرده اند. کتاب مصور ایرانی چگاله ی همه ی دانش ها و هنرها ست. میوه ی خرد است و خردی که از مرزهای روزمرگی و داد و ستد فراتر می رود و به افقی شاعرانه دست می یابد. و خطاست تقلیل دادن آن تنها به واکنشی عارفانه به طبیعت و برابر گرفتن اندیشه ی شاعرانه و اندیشه ی عارفانه آنسان که بسا بارها در صحبت از هنر ایرانی این روزها می شنویم
باری کارستان های ادبی – شاهنامه ی فردوسی، خمسه ی نظامی، بوستان سعدی و دیوان حافظ- یکی پس از دیگری با زیباترین خط و زیباترین رنگ و زیباترین نگاره ها به هیات کتاب در می آیند و کمی پیش از رسیدن سده ی شانزدهم ترسایی به نیمه ی خود، هنرایرانی به غایت آراستگی و شکوه دست می یابد
برادر کهتر شاه تهماسب، سام میرزا نیز همچون برادر تاجدار خود فرهیختگی پیشه کرد و هنرپروری را تا آن جا رسانید که خود موضوع یکی از نگاره های سلطان محمد نگارگر در دیوان حافظ اش شد. نگاره ای که آذین این نوشتار است و شاید سرانجام رویای باغ شاهزاده ی خردسال در تجسم بزم عید برادر کهتر تحقق یافته باشد
لالای نجواوار فواره ای خرد
که بر وقفه ی خوابالوده ی اطلسی ها
می گذشت
تا سال ها بعد

آبی را
ناگاه
مفهومی عاشقانه
از وطن دهد
آه ای امیرزاده ی کاشی ها
با اشک های آبیت
*******************
حسین بایقرا. وی آخرین پادشاه تیموری است كه مدتی طولانی در شرق ایران حكومت كرد. بایقرا در محرّم 842 ق. در شمال شرقی شهر هرات و در محلی به نام دولتخانه چشم به جهان گشود (14: ج 7، ص 8). نسب او هم از جانب پدر و هم از سوی مادر به تیمور می‌رسد. پدرش غیاث‌الدین منصور، فرزند بایقرا بود. این بایقرا از نوادگان تیمور بود كه به قولی در سال 826 ق. در بادغیس به قتل رسید (12: ج 2، ص 206-207) و نباید او را با نواده‌اش، حسین بایقرا، اشتباه گرفت. مادر حسین بایقرا فیروزه بیگُم نام داشت كه نوه امیر موسی، دخترزاده تیمور، بود (338:10).
حسین بایقرا ابتدا در دستگاه الغ بیگ(850-853 ق.) و تحت حمایت او بود. پس از آنكه ابوسعید گوركان (855-873ق.) به حكومت رسید، وی را به زندان انداخت، ولی او از زندان گریخت و به میرزا ابوالقاسم بابر (852-861 ق.) پیوست. در سال 862 ق. موفق شد استرآباد را تصرف كرده و مقرّ حكومت خویش سازد، ولی در نبرد با ابوسعید شكست خورد. با مرگ ابوسعید در 873 ق. و خالی بودن میدان از رقیبان قدرتمند، به هرات لشكر كشید و تا پایان عمر در شرق ایران مقتدرانه حكومت كرد (118:2).
حسین بایقرا در شمار اندك فرمانروایان تاریخ ایران است كه نه تنها برای پیشبرد فرهنگ تلاش كرد، بلكه خود از جمله شاعران و نویسندگان قرن 9 ق. به‌شمار می‌آید. آثار متعددی به نظم و نثر از وی برجای مانده است :رساله معما، به شعر كه از طبع‌آزمایی‌های رایج آن زمان بوده است؛ مناظره گل و مل، در قالب مثنوی كه نسخه دستنویس آن در كتابخانه شخصی اصغر مهدوی موجود است (4: ج 1، ص 258)؛ دیوان منظوم تركی، كه اشعار آن در قالب غزل و دربر گیرنده مضامین عاشقانه است (2:6)؛ و رساله‌ای منثور به زبان تركی كه در آن اندیشه‌ها و عقاید خود را همراه با شرح

مختصری از وضعیت فرهنگی عصرخویش بیان كرده است (157:16). اثر معروفی كه به‌غلط به وی نسبت داده شده مجالس‌العشاق است كه نویسنده واقعی آن، كمال‌الدین حسین گازُرگاهی، از معاصران و نزدیكان حسین بایقراست (13: ج 6، ص 326؛ 11: شش).
در دوره زمامداری او، بناهای متعددی به‌منظور پیشبرد فرهنگ احداث گردید. خواندمیر در خلاصه‌الاخبار به ذكر نمونه‌های مختلفی از مدرسه، مصلّی، خانقاه، دارالشفا، و جز آن در هرات و سایر مناطق خراسان می‌پردازد كه همگی در زمان حسین بایقرا و با حمایت‌های وی بنا گردیده است (9: 183-200).
اشتیاق او به كتاب و كتابخانه را می‌توان پیش از آغاز زمامداری وی نیز مشاهده كرد. به گفته بنایی

هروی (قرن 10ق.) هنگامی كه وی مجبور شد اردوی خود را در خوارزم برجای گذارد و از مقابل سپاه ابوسعید گوركان بگریزد، آنچه برای دشمن باقی گذاشت، كتابخانه‌اش بود؛ و اضافه می‌كند كه یكی از سرداران ابوسعید به نام امیر بیگ‌آتا وارد كتابخانه شد و چند جلد كتاب نفیس را به‌غنیمت برد كه از آن جمله كتابی از مولانا احمد رومی (قرن 8 ق.) بوده است (23:3). در سال‌های زمامداری او، كتابخانه‌ها از رونق كم‌نظیری برخوردار بودند. علاوه بر مدارس متعددی كه در آنها كتابخانه احداث گردیده بود، دربار او در هرات نیز كتابخانه‌ای مجلل و باشكوه داشت و خوشنویسانی چون سلطانعلی مشهدی، خواجه محمد حافظ، مولانا زین‌الدین محمود، و سایر خوشنویسان زبده در آنجا كتابت كرده‌اند (8: 303).
نقاشان متعددی نیز در این كتابخانه به كتاب‌آرایی مشغول بوده‌اند، كه بلندآوازه‌ترین آنها، كمال‌الدین بهزاد، نقاش نامدار اواخر تیموری و اوایل صفویه است. میرك نقاش، مولانا حاجی محمد، مولانا محمد اصفهانی، و قاسمعلی چهره‌گشا از دیگر نقاشان كتابخانه حسین بایقرا بوده‌اند (9: 241-242).
در منابع عصر تیموری، اشاره روشنی به نام رئیس كتابخانه حسین بایقرا صورت نگرفته ولی ظاهراً مدتی، میرك نقاش فوق‌الذكر عهده‌دار این سمت بوده است (51:5). نظامی باخزری (قرن 9 ق.) در منشأالانشاء، منشوری از جانب حسین بایقرا با عنوان “فرمان كتابداری كتابخانه همایون” آورده كه متأسفانه مخاطب نامه ذكر نگردیده است. در بخشی از این فرمان، كه با نثری متكلّف و با ذكر مقدمه‌ای در اهمیت كتاب و كتابخانه تنظیم گردیده، چنین آمده است:
“بر ناظمانِ فوایدِ كتابخانه افكار، و متمتعان از فواید شعور، پوشیده نماند; روضه خزانه ما را كه مَشْرَع و منبع عیون معارف و عوارف است، به واسله ینابیع مجمل و مفصَل، و اصول و فروع مختصر، و مطوّل و معقول و مسموع، بر خوبتر هیأتی نمودار گلستان فردوس و بوستان جنان گردانیدیم و مقالید اختیار ضبط و ربط كتابخانه همایون را كه مفتاح كنز حقایق و ایضاح رمز دقایق است; به یَد استحقاق ]در اینجا نام مخاطب نامه افتاده است[; سپردیم” (15: 204).

كتابخانه‌های دیگری نیز در عصر حسین بایقرا وجود داشته كه وابسته به دیگر مقامات و صاحب‌منصبان تیموری بوده است. از جمله این اشخاص باید از وزیر نامدار حسین بایقرا، امیرعلیشیر نوایی، نام برد كه در سراسر خراسان كتابخانه‌های متعددی را بنا نهاد. احمد میرزا، نواده میرانشاه‌بن تیمور، كتابخانه‌ای در شهر هرات ساخت و كتاب‌های نفیسی بر آن وقف كرد (177:9).
از فرزندان حسین بایقرا می‌توان به فریدون حسین میرزا اشاره كرد. ریاست كتابخانه اول برعهده نصیرالدین خطاط بود كه فرمان كتابداری وی در بدایع‌الوقایع واصفی هروی (قرن 10 ق.) آمده است (166:1).
حسین بایقرا در یازدهم ذیحجه سال 911 ق. در منطقه بابا الهی بادغیس درگذشت و در شهر هرات دفن گردید (7: ج 4، ص 319). با مرگ وی، سلسله تیموریان (771-911 ق.) در ایران منقرض گردید، اما برخی شاهزادگان تیموری، حكومت‌های محلی و كوتاه‌مدتی را در نقاطی از خراسان و ماوراءالنهر در اختیار داشتند.

امیرعلی و سلطان حسین

و تاریخچه نگارش روایت های شفاهی این دو شخصیت
قاسم نوربادوف (تركمنستان)
ترجمه : عظیم بغده
محقق تركمنستانی «تجن نفس‌اوف» بر این عقیده است كه «تركمنها كتاب زنده هستند و بیشترین روایات مربوط به نوائی را در دل خود حفط كرده اند.»
بردی كربابایف (1974-1894) یكی از نویسندگان تركمنستانی است كه در طول زندگی خود ، به جمع آوری برخی از روایات و حكایت های شفاهی رایج در بین مردم در باره میرعلی و سلطان حسین پرداخته و آنها را بین آثار خود به چاپ رسانده است. قهرمان اصلی این دسته از آثار ، میرعلی است و او كسی نیست جز «نظام الدین علیشیر نوایی» كه در ادبیات شرق از جمله در

تاریخ ادبیات تركمن ردپای روشنی از خود به جای گذاشته است. نوایی در سال 1441 میلادی در خانواده غیاث‌الدین كیچگینه در هرات بدنیا آمد. سخنوری بزرگ و رجل دولتی دوره خود به شمار می رفت و مؤلف تقریباً 30 مجموعه شعر ، منظومه ، آثار علمی ارزشمند و از جمله اثر مشهور خمسه (شامل 5 منظومه طولانی) است. وی كه بیشتر عمرش را در مشهد ، مرو ، سرخس ، سمرقند ، استرآباد و هرات سپری كرده و دانش اندوخته بود ، در میان تركمنها از شهرت و اعتباری والا برخوردار است كه نامگذاری یكی از پرده های (گامهای) دوتار تركمنی به نام «نوایی» دلیلی روشن بر این ادعاست.
دومین قهرمان اصلی در این روایت های شفاهی، سلطان حسین بایقرا است كه در سالهای 1437-1505 میلادی حاكم هرات بوده است. تركمنها او را با نام «سلطان سؤیون» می‌شناسند و این عبارت در حقیقت تلفظ تركمنی «سلطان حسین» است. وی با اینكه حاكم بود ، فصاحت كلام و فرهنگ را ارزشمند می دانست و به همین دلیل نیز علیشیرنوایی را به عنوان وزیر اول خود برگزید و در هر كاری با او مشورت و همفكری می‌نمود. خود سلطان حسین نیز به عنوان شاعری كه با تخلص «حسین» شعر می سروده ، شناخته شده است.
بردی كربابایف قصه های شفاهی رایج در بین مردم در باره این دو شخصیت را گردآوری و بازنویسی نموده و در سال 1948 آن مجموعه را با عنوان «میرعلی» به زبان تركمنی در عشق آباد چاپ نمود. این اثر بعدها در سال 1992 با شمارگان 50 هزار نسخه به تجدید چاپ رسید. در همان سال این قصه ها با عنوان «قصه های میرعلی و سلطان حسین» در برگزیده آثار این نویسنده در 16 هزار نسخه منتشر گردید.

در تركمنستان برای نخستین بار پنجه آقایف بود كه در سال 1941 قصه های شفاهی مردم در باره نوایی را گردآوری و تحت عنوان «میرعلی و سلطان حسین» منتشر نمود. در این اثر برخی از قصه های شفاهی مردم كه در اثر بازنویسی شده بردی كربابایف گنجانده نشده است ، وجود دارد.
آتا قوشودف (1903-1953) یكی دیگر از نویسندگان برجسته تركمنستان هم قصه های عامیانه در باره «میرعلی و سلطان حسین» را گردآوری و در دهه چهل قرن بیستم در مجله «ادبیات شوروی» منتشر كرد. فردی به نام «قل دوردی صحت دوردیف» (شاعر تركمن) به آن قصه های عامیانه بوسیله آتا قوشودف بازآفرینی ادبی شده بود ، داستانهایی را كه در باره این دو شخصیت از پدرش موممات صحت دوردی شنیده بود ، افزود و در سال 1994 آنرا تحت عنوان «میرعلی و سلطان حسین» به شكل كتابی كم حجم در شمارگان 100 هزار نسخه منتشر كرد. قصه های این كتابچه از نظر محتوی ، مضامین و ظرافت ادبی با قصه های شفاهی كه در آثار دیگر مربوط به نوایی و سلطان حسین گردآوری شده ، تفاوت های آشكاری دارد.
در سال 1992 محقق تركمنستان «كعبه بورژاكف» داستان «میرعلی و سلطان حسین» را طبع و منتشر كرد. نام دیگر این اثر «گلفام» بود (در متن تركمنی گلپام ذكر شده است – مترجم) این اثر از زبان بخشی ها (خوانندگان ترانه های سنتی) نظیر رزی باغشی ، قورت باغشی و حضرت چاری ضبط شده است.
قصه های شفاهی مردم در باره امیرعلیشیر نوایی (میرعلی) و سلطان حسین بایقره به اینها كه ذكر شد محدود نمی شود. به عنوان مثال در یكی از قصه های مربوط به پل خاتون ، وقایع جالی در ارتباط با این دو شخصیت به تصویر كشیده می شود. این قصه را مرحوم پدرم «نوربات دوردی قلیچ اوغلی» (1980-1900) برایم نقل نمود:

روزی ، روزگاری بر روی رودخانه تجن پل بسیار بزرگی ساخته بودند كه می گویند صاحب این پل ، زنی ثروتمند بوده است. بیشتر كاروانهای بازرگانان در مسیرشان از این پل می گذشتند و برای گذشتن از آن بایستی به آن زن باج می پرداخته اند و در غیر این صورت اجازه عبور از روی پل داده نمی شده است. یك روز گذر كاروان سلطان حسین به این پل افتاد. وقتی كاروان به پل رسید ، زن پرسید: كاروان مال كیست؟
گفتند : مال سلطان حسین است.

زن وقتی نام سلطان حسین را شنید ، لحظه ای به فكر رفت. پیش خودش گفت: «می گویند سلطان حسین وزیری دانا و سخنور به نام میرعلی دارد. چه خوب می شد او را از نزدیك می دیدم»
سپس رو به كاروان كرد و گفت : اگر این طور است ، پس من از این كاروان باج نمی گیرم. ولی سوالی دارم كه برای عبور از این پل بایستی پاسخ صحیح آنرا بدهید.
كاروانیان گفتند : سوال چیست؟

زن گفت: معنای این را بگوئید:
انت اتدیم ، پنت اتدیم ،
24 ئیلدیزی 4 آیا
بند اتدیم.
(ترجمه : آن كردم ، این كردم ، 24 ستاره را به 4 ماه بند كردم.)
كاروانیان هر چه فكر كردند نتوانستند پاسخی بدهند. بالاخره یكی از آنها گفت: ما قادر به پاسخ این نیستیم. برویم و به میرعلی بگوئیم.
چون میرعلی امین ترین فرد كاروان بود ، او را در آخر كاروان گذاشته بودند. آنها با عجله به سمت آخر كاروان تاختند. پس از مدتی با میرعلی به آنجا بازگشتند. زن سؤالش را دوباره تكرار كرد. میرعلی بلافاصله به او این گونه پاسخ داد:

الیبی دالدا گؤردوم
دالی ظلمتده گؤردوم
سنینگ آیدیان سالغینگی

ماری دا بیر آتدا گؤردوم
(ترجمه : الف را در دال دیدم ؛ دال را در ظلمت دیدم ؛ نشانه هایی كه تو گفتی ؛ در مرو در یك اسب دیدم)
زن پل را بر روی كاروان باز كرد و گفت : راه باز است. می توانید بروید!
كاروان از پل عبور كرد اما معنای پاسخ میرعلی را نفهمیده بود. وقتی پرس و جو نمودند فهمیدند كه منظور از بند كردن 24 ستاره به چهار ماه ، چهار نعل سم اسب و 24 میخی است كه به نعل ها می كوبند (به هر نعل 6 میخ كوبیده می شود). 4 ماه یعنی 4 نعل چون شكل ظاهری نعل به هلال ماه شباهت دارد و 24 میخ هم همان 24 ستاره است و میخ به ستاره تشبیه شده است.
منظور میرعلی از اینكه گفته بود الف را در دال دیدم ، تشبیه میخ به حرف الف و نعل به حرف دال بود. حرف الف اولین حرف از حروف الفبای عربی است و به میخ شباهت دارد. دال نیز هشتمین حرف از حروف الفبای عربی و شبیه به نعل اسب است. پس منظور او از این جمله كه «الف را در دال دیدم» این است كه «میخ را در نعل دیدم». معنی «دال را در ظلمت دیدم» این است كه «نعل را در جای تاریك دیدم». منظور از تاریكی (ظلمت) هم زیر پای اسب است كه جمله « در مرو در یك اسب دیدم» آنرا تأئید می كند.
روزها و هفته ها گذشت و وقتی كاروان از سفر بازمی گشت ، باز هم گذرش به این پل افتاد. باز هم سؤال شد: كاروان كیست؟
گفتند : كاروان سلطان حسین است.
زن باز هم گفت : حالا كه این طور است ، من از شما باجی نمی گیرم اما باید به سوالی كه می كنم پاسخ دهید.
گفتند : باشد. بگو سؤالت چیست؟
زن این بار این گونه گفت:

بو كوچه لر ، نه كوچه لر
كوچه دن گؤچلر گچه
آسمانداكی ئیلدیزلارینگ
بیلسه نگیز سانی نیچه ؟
(ترجمه : این كوچه ها چه كوچه ای است. از كوچه كوچ نشین ها می گذرند. شمار ستارگان آسمان ، اگر گفتی چه تعداد است؟)
كاروانیان این بار نیز هر چه فكر كردند پاسخی نیافتند. دوباره میرعلی را به آنجا آوردند. میرعلی كه از اسب تاختن و به این طرف و آن طرف رفتن خسته شده و حوصله اش سر رفته بود ، به او این گونه پاسخ داد:
آت قدرینی ساتان بیلر
اوق قدرینی آتان بیلر
ئیلدیزلارینگ نیچه دیگنی
(ترجمه : قدر اسب را فروشنده می داند. قدر تیر را تیرانداز می داند. شمار ستارگان آسمان را ، آنكه خوابیده بر پشت می داند)
زن سكوت كرد و پل را بر روی كاروان باز كرد تا عبور نمایند. این بار نیز كاروانیان معنای پاسخ میرعلی را نفهمیدند. پس از آن روز ، هر كاروانی كه از آن پل عبور می كرد ، اگر اهل كاروان می گفتند كه « كاروان سلطان است» ، زن مالك آن پل نمی پرسید «سوالی دارم» ;
آری ؛ صفحات كتاب زنده (تركمن ها) حاوی میراث ادبی و تاریخی پرافتخار و غنی مردم است.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir