توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله ادبیات كودك و نوجوان در pdf دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ادبیات كودك و نوجوان در pdf  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ادبیات كودك و نوجوان در pdf،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ادبیات كودك و نوجوان در pdf :

مطالعات دانشگاهی
ادبیات كودك ایران در مقایسه با ادبیات كودك كشورهای دیگر حتی كشورهای در حال توسعه، از فقدان مطالعات دانشكاهی رنج می برد . هنوز از رشته مستقل ادبیات كودك خبری نیست و در اغلب دانشگاه های كشور جز چند واحد در حاشیه برخی از رشته ها چیزی به نام ادبیات كودك وجود ندارد و اگر از یك استثنا در دانشگاه شیراز بگذریم ، می‌توانیم ادعا كنیم مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات كودك وجود ندارد.
قضاوت درباره این وضعیت در ظاهر ساده به نظر می رسد، اما میتوان رد پایی از برخی گرایش ها دید كه چندان ،با دانشگاهی شدن ادبیات كودك و به تبع آن مطالعات دانشگاهی میانه‌ای ندارد و متقدند كه ادبیات كودك امری غریزی است و باید از راه های دیگری در گسترش و تقویت ان كوشید و چه بسا دانشگاه ها به كیفیت ان نینجامد ، امّا از سوی دیگر اغلب با اشاره به تجربه های كشور های دیگر به اهمیت نقش دانشگاه و مطالعات دانشگاهی تاكیید می كنند. برای این افراد شاید نخستین پرسش این باشد كه چرا در ایران مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات كودك شكل نگرفته‌است وچه موانعی روی این پدیده قرار دارد .
شماره آینده پژوهشنامه ادبیات كودك ونوجوان اختصاص داده‌ایم.

دوستان گرامی و پژوهشگران و مؤلفان محترم می‌توانند مقاله‌های خود را تا تاریخ پایان تابستان با موضوع پیشنهادی موضوع‌های دیگر مرتبط، به پژوهشنامه ارسال كنند
ضرورت پژوهش در حوزه ادبیات کودکان چیست؟
ادبیات کودکان به عنوان یک نهاد، که ساختار و سازوکارهای خود را دارد، در تعامل با جامعه، آموزش و پرورش و دانشگاه همواره باید خود را در جهتی معنا دار که در آن هسته و هدف پیشرفت نیز منظور شده باشد، بازتولید کند. هدف از پژوهش در هر حوزه ای از علم و دانش نیز باز تولید آن نهاد علمی یا اجتماعی با هدف شناسایی سازوکارها و ساختارهای آن در جهت گسترش معنادار آن پدیده است. بنابراین هیچ نهادی نیست که بی نیاز از پژوهش باشد. نهاد بدون پژوهش مانند، مانداب‌هایی است که به مرور زمان به گنداب تبدیل می‌شوند. اما پژوهش در این عرصه روندهای گوناگونی دارد. . .

شعر نو برای کودکان و نوجوانان

با ظهورنیما در عرصه ادبیات و ارایه روشی تازه برای سرایش شعر ، نه تنها درشعر، که درتمام هنرهای ایرانی به شکلی مستقیم و غیرمستقیم تغییر ایجاد شد. بدون شک یکی از دلایل این تاثیر پذیری از حرکت نیما، به خاطر سابقه و جایگاه شعر در میان ایرانیان بود. دراین میان استفاده از ” قالب نیمایی” و درادامه قالب آزاد و سپید در شعر برای کودکان و نوجوانان نیز مورد توجه شاعران شعر کودک قرار گرفت .
اما توانایی کودکان ونوجوانان برای پذیرش این قالب که وزن عروضی رایج را نداشت و از زنگ قافیه نیز بی بهره می نمود تا چه اندازه بود. وزن و قافیه سنتی یکی از دلایلی است که باعث می شود نوجوانان و مخصوصاً کودکان بتوانند اشعار را به راحتی حفظ کنند ؛ و از طرفی نباید فراموش کرد که بعضی از اشعارمورد استفاده کودکان به واقع شعر یاترانه نیستند، بلکه بیشترترکیبی از چند واژه هستند که تنها داری وزن و موسیقی و قافیه اند! چندین سال است که استفاده از قالب نیمایی، آزاد و سپید در شعر کودک رایج شده است و شاعران متعددی آثار خود را با این قالب ها برای کودکان منتشر کرده اند.اینکه تا چه اندازه این قالب ها موفق بوده و استفاده از آن برای کودکان و نوجوانان مناسب است یا خیر مصطفی رحماندوست ، علی کاشفی خوانساری و جعفر ابراهیمی نصر در این مورد اظهار نظر می کنند .

رابطه بینا فرهنگی و ادبیات کودکان
ضرورت رابطه بینافرهنگی، از كجا سرچشمه می‌گیرد و چرا باید فرهنگ‌های مختلف با هم رابطه داشته باشند؟ رابطه بینافرهنگی، چه نسبتی با ادبیات و كتاب كودك دارد و شكل‌گیری چنین رابطه‌ای، مستلزم عبور از چه موانعی است؟ در جهان امروز، اگر ادبیات كودك ما وارد چنین رابطه‌ای نشود، چه‌ آسیبی می‌بیند و این رابطه چه جهتی می‌تواند داشته‌ باشد؟ این‌ها پرسش‌هایی است كه در میزگردی با حضور رامین جهانبگلو (روشنفكر برجسته ایرانی و استاد فلسفه در دانشگاه‌های معتبر دنیا)، محسن سلیمانی (مترجم و مدرس ادبیات داستانی) و شهرام اقبال‌زاده (مترجم و منتقد)، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
پژوهشنامه: موضوع بحث‌مان همان‌جور كه دوستان هم اطلاع دارند، روابط بینافرهنگی و ارتباطش با ادبیات، به ویژه ادبیات كودك و نوجوان است. برای شروع بحث، می‌توانیم از خود این مفهوم و ضرورت‌های شكل‌گیری‌اش شروع كنیم و یا اگر این قضیه سوابقی دارد، به آن هم اشاره‌ای شود.

رامین جهانبگلو: من فكر می‌كنم این بحث، یك بحث خیلی قدیمی است. برای این‌كه شما وقتی درباره رابطه بین فرهنگ‌ها صحبت می‌كنید، طبیعتاً به دوره‌های تاریخی قبلی هم برمی‌گردد و این‌كه تمدن‌ها چگونه با همدیگر این ارتباط‌ها را داشته‌اند و نتایج این ارتباطات چه بوده. مثلاً تأثیرهایی كه بعضی تمدن‌ها بر معماری جوامع و تمدن‌های دیگر گذاشته‌اند، كاملاً آشكار است. البته آن چیزی كه ما امروزه در قرن بیست‌و‌یكم، درباره روابط بین فرهنگی مدنظر داریم، اساساً یك پدیده مدرن است. چرا پدیده مدرن است؟ چون من فكر می‌كنم كه مسئله اصلی كه ما را به این‌جا رسانده در قرن بیست‌و‌یكم، خصوصاً از وقتی در دهكده جهانی قرار گرفتیم و مسائل میان فرهنگی به مراتب مهم‌تر شده، در واقع، نوعی رابطه بین «سوژه» و «دیگری» است كه اساساً با فاع‍لِ شناسنده مدرن به وجود می‌آید. چنین حالتی فقط در دنیای مدرن می‌تواند شكل بگیرد. از یك دوره‌ای به بعد، مسئله‌ای كه خصوصاً برای غرب مطرح می‌شود، این است كه «آن دیگری» كه در مقابل فاعل شناسنده غربی قرار می‌‌گیرد، كیست؟

طبیعتاً اعتلای این فكر در دوره‌ روشنگری، به مراتب خودش را بیش‌تر نشان می‌دهد؛ یعنی این‌كه ما باید برویم تمدن‌های دیگر را بشناسیم و درباره‌شان صحبت بكنیم كه البته، جنبه منفی‌اش را مثلاً كسی مثل ادواد سعید، به عنوان شرق‌شناسی به ما معرفی می‌كند كه در حقیقت، بیانگر تسلط غرب است بر شرق؛ بدون توجه درست به آن دیگری. من البته كاملاً با این ایده موافق نیستم. برای این‌كه فكر می‌كنم این مبنای مردم‌شناسی كه برویم و تمدن‌های دیگر را هم كشف كنیم، شكل خاصی از عقلانیت است كه جدا از آن‌چه مردم دوران باستان هم از سر كنجكاوی در پی آن بودند، یعنی شناخت جاها و آدم‌های دیگر، فقط بر مبنای سلطه بر دیگری نبوده و نیست. البته، تسلط و استیلای سیاسی هم مدنظر غربی‌ها بوده، ولی نتیجه‌اش فراتر از این و به هر حال كاملاً مثبت است؛ مخصوصاً از نظر فرهنگی. از جمله نتایجش این بوده كه توانسته فرهنگ غرب و فرهنگ شرق را تا حد زیادی به هم نزدیك كند. عناصری از فرهنگ شرق را بیاورد و آن را در منظومه ذهنی و فكری غرب پیاده كند و هم‌چنین منظومه ذهنی و فكری غرب را به شرق بشناساند.

می‌شود گفت توسعه این فكر كه سوژه مدرن می‌خواهد دیگری را كشف كند و چگونگ‍یِ این كشف، طبیعتاً با پیشرفت سامایه‌داری، با پیشرفت عقلانیت مدرن و با شكل‌گرفتن دولت‌های مدرن و روابط بین‌الملل همراه بوده و ما را رسانده به این بحث میان فرهنگی كه امروزه مطرح می‌كنیم كه طبیعتاً تا حدی دنباله‌رو تحولاتی است كه جهان در قرن بیستم از سر گذرانده است. این موضوع كه كشورها و فرهنگ‌ها چگونه‌ می‌توانند به هم نزدیك شوند و به وضعیتی جهان شمول برسند، در جهان امروز مفهوم اصلی «بشریت» است. امروزه وقتی شما درباره مسئله میان فرهنگی صحبت می‌كنید، طبیعتاً اولین نكته‌ای كه به ذهن می‌رسد، این است كه این فرهنگ‌ها هر كدام‌شان چگونه می‌توانند جهان شمول باشند؟

پژوهشنامه: ضمن این‌كه خودشان باشند.
جهانبگلو: بله، ضمن این‌كه خودشان باشند،‌چگونه می‌توانند جهان شمول شوند؟ به نظر من اصلاً در قرن بیست‌و‌یكم، شما نمی‌توانید در مورد روابط میان فرهنگی صحبت كنید؛ مگر این‌كه این بحث كلیت با جهان شمول بودن مطرح شود. دلیلش خیلی روشن است. یا این‌كه شما دارید در مورد فرهنگ‌های پیرامونی و حاشیه‌ای صحبت می‌كنید كه هیچ ارتباطی با همدیگر ندارند و فقط با یك نوعی گفت‌و‌گو در بین خودشان می‌خواهند این كار را انجام بدهند، با این‌كه دارید در مورد فرهنگ‌هایی صحبت می‌كنید كه مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی یا سیاسی را قبول دارند؛ مثل حقوق بشر و همین هم موجب می‌‌شود كه آن‌ها بتوانند به آن اصول جهان شمول اعتقاد داشته و به همدیگر نزدیك باشند؛ مثلاً اصولی كه در اقتصاد بین‌الملل یا در روابط بین‌الملل می‌بینیم و یا در مسائل فرهنگی. من فكر می‌كنم این همان عامل اصلی است كه در دنیای امروز، می‌تواند بحث میان فرهنگی را پیش ببرد.

بحث میان فرهنگی، امروزه بحث مركز و پیرامون را هم مطرح می‌كند. این سؤال مهمی است كه آیا ما یك مركز داریم كه همان غرب مدرن است و یك پیرامون كه شامل كشورهای حاشیه‌ای و پیرامونی می‌شود و آن‌ها فقط باید تابع این مركز باشند و تمام دستاوردهایی را كه این مركز به قرن بیست‌ویكم داده، بپذیرند یا این‌كه در حقیقت، همه ما در دایره بزرگ‌تری قرار داریم كه تمام این فرهنگ‌ها، شعاع‌های مختلف این دایره را تشكیل می‌دهند؟ فرض كنید وقتی در مورد فرهنگ قرن بیست‌ویكم صحبت می‌كنیم، آیا فرهنگ ایرانی، چینی، هندی،‌آمریكایی و انگلیسی و; فرهنگ‌هایی هستند كه در این قرن فرهنگ قرن‌ بیست‌ویكم را می‌سازند؟ آیا وقتی داریم در مورد مسائل میان فرهنگی در قرن بیست‌ویكم صحبت می‌كنیم، آیا مسئله ما فقط تمدن غرب است یا این‌كه اساساً موضوع بحث میان فرهنگی، نتیجه دیالوگ‌ و گفت‌وگویی است كه میان فرهنگ‌ها و هویت‌های قومی گوناگون، برای به وجود آوردن فرهنگ قرن بیست‌ویكم صورت می‌گیرد؟

اقبال‌زاده: آقای جهانبگلو به پیشینه تاریخی بحث اشاره‌ای كردند. به هر حال، روابط بینافرهنگی به گذشته‌های خیلی دور بر‌می‌گردد، اما اگر بخواهیم از جهانی شدن و فرهنگ‌ جهانی صحبت بكنیم، این پدیده مدرن است. ایشان به سوژه مدرن اشاره كردند و به دیدگاه ادوارد سعید. آیا سوژه مدرن و غرب سرمایه‌داری كه مبنای جهانی شدن فراهم می‌كند، با تولید انبوه و به دنبال جهانی شدن است، چه برای فروش كالا و چه برای تأمین مواد اولیه و امروزه صدور سرمایه و تكنولوژی، آیا دیگری را می‌پذیرد یا صرفاً فرهنگ‌های دیگر را به عنوان یك ا‌ُبژه نگاه می‌كند؟ یعنی آیا همان رابطه یك سویه تسلط سوژه بر ابژه است كه وقتی دیگری را بشناسم، بهتر می‌توانم آن را تحت استیلای خودم در بیاورم یا رابطه‌ دوسویه است؟

دست‌كم می‌شود گفت كه در دوران سرمایه‌داری كلاسیك و استعمار كهن، این رابطه بیش‌تر یك‌سویه و اقتدار‌گرایانه است و از استیلای سوژه غرب بر ابژه شرق حكایت دارد. یعنی در یك سو «سوژه» اندیشمند و فاعل شناسنده قرار دارد كه كار خلاقه انجام می‌دهد و هم اندیشه و هم كالا تولید می‌كند و در سوی دیگر تنها «ابژه» پذیرنده به عنوان بازار مصرف كالاهای مصرفی و اندیشه‌ای، تولید شده غرب. شرق و غرب كه می‌گویم، به مفهوم گسترده و جهانی‌اش هست. می‌توانیم شمال و جنوب بگوییم یا هر چیز دیگری. به این معنا كه كشورهای سرمایه‌داری را مركز بگیریم و غیرسامایه‌داری و ما قبل سرمایه‌داری را پیرامون و دنیا را به این دو گروه تقسیم كنیم. به هر حال، این پدیده‌ مدرنی است كه همراه با رشد سرمایه‌داری، فرهنگ هم جنبه جهانی پیدا می‌كند. شما موقعی كه كالا را می‌برید، خواه‌ناخواه فرهنگ را هم می‌برید.

یك حرف نمادین ذكر می‌كنم از یكی از شخصیت‌های آفریقایی كه متأسفانه اسمش را فراموش كرده‌ام. می‌گوید، موقعی كه غربی‌ها آمدند به آفریقا اول آن‌‌ها صلیب داشتند و ما زمین. بعد از مدتی دیدیم كه ما صلیب داریم و آن‌ها زمین. توجه می‌فرمایید؟ یعنی انتقال فرهنگ به صورت ه‍ِژ‌ِمونیك. یعنی از بین رفتن یا در حاشیه قرار گرفتن فرهنگ بومی آن‌ها، از جمله دین بومی‌شان و استقرار سلطه فرهنگ غرب. مثلاً یكی از جنبه‌هایش مسیحیت است. این را فقط به عنوان نماد می‌گیریم، خواه‌نا‌خواه شما موقعی كه كالاهای جدید مدرن را می‌برید، فرهنگش هم همراهش می‌آید و این فرهنگ، همان‌طور كه كالایش می‌كوشد بازار را تحت سلطه بگیرد، از حیث فرهنگ هم سعی می‌كند فرهنگ‌های دیگر را تحت سلطه بگیرد و این رابطه‌ای، بیش‌تر یك سویه‌است.

این‌كه در برابرش مقاومت می‌شود، در واقع برای این است كه سوژه غربی، ابژه شرقی را نمی‌پذیرد دست‌‌كم می‌خواهد آن را تحت سلطه داشته باشد. به هر حال، با مقاومت‌هایی كه می‌شود، خود شرق هم سعی می‌كند بگوید كه من هم سوژه‌ای هستم برای خودم كه توی اُبژه را می‌خواهم بشناسم و گاهی این رابطه به صورت خصومت‌آمیز در می‌آید و ابژه‌ای كه به عنوان «شرق» تحت سلطه قرار گرفته، می‌كوشد سوژه «غرب» را خرد بكند یا عقب بنشاند. در واقع، این گفت‌وگو و رابطه، لااقل تا جنگ جهانی اول و به نوعی تا جنگ جهانی دوم، رابطه‌ای برابر و مبتنی بر گفت‌وگوی واقعی نیست، بلكه رابطه مبتنی بر سلطه و استیلاست. در واقع مبتنی بر پذیرش حضور برابر دیگری نیست. هر چند گاه پیامد‌های مثبتی هم دارد، نباید جنبه‌های منفی آن را هم نادیده گرفت. در قلمرو فرهنگ، فرهنگ مدرن همه مرزهای اقلیمی را در می‌نوردد، اما به گفته ماتیو آرنولد امروزه فرهنگ، دانستن و شناختن بهترین گفته‌ها و بهترین اندیشه‌ها در سراسر جهان است.

جهانبگو: وقتی شما در مورد جهانی شدن صحبت می‌كنید و روند جهانی شدن، فكر می‌‌كنم این‌جا باید تفكیكی قائل شد بین جهانی بودن و جهانی شدن. چیزی كه در مورد جهانی شدن گفته می‌شود و شما هم به درستی گفتید، یك فرآیند سیاسی و اقتصادی است كه طبیعتاً پروژه اصلی مدرنیته را كه مسئله سرور و مالك طبیعت شدن است، در بر‌می‌گیرد. این وضعیتی است كه شما از دكارت به بعد، دارید می‌بینید و در فسلفه مدرن هم به چشم می‌خورد. در پروژه خود سرمایه‌داری و تكنولوژی هم دیده می‌شود. به معنای این‌كه عقل ابزاری باید در جهان مسلط بشود. این كاملاً در روند جهانی شدن اقتصاد و سیاست، در دنیای امروز هم وجود دارد، ولی مسئله اصلی كه من فكر می‌كنم الان مطرح شده و البته آن هم به نوعی نتیجه روند جهانی شدن مدرنیته است، مدرنیته‌ای است كه دارد حالت «گلوبال» (جهانی) به خودش می‌گیرد و به تمام فرهنگ‌ها نفوذ می‌كند؛ البته بیش‌تر در وجه ابزاری‌اش و نه در وجه انتقادی‌اش. مثلاً در همین ایران امروز، شما بیش‌تر این را در وجه ابزاری‌اش می‌بینید و كم‌تر در وجه انتقادی‌اش با آن مواجه می‌شوید.

این مسئله مهمی كه برای ما مطرح می‌شود و شامل همین مسئله بین فرهنگ‌ها هم هست، این است كه تا چه حد افرادی كه دارند توی این قرن زندگی می‌كنند، می‌توانند خودشان را از نظر ذهنی و فكری، معاصر این قرن بدانند و طبیعتاً تا چه حد جهانی هستند. نه این‌‌كه تا چه حد جهانی می‌شود، بلكه تا چه حد جهانی‌ هستند. این مسئله اصلی است و به گمانم آن «باید»‌هایی كه از نظر سیاسی و اقتصادی به وجود می‌آید، در اولویت نیست. برای این‌كه این بایدها و این ارتباط را با ادبیات هم بعداً پیدا خواهد كرد. این بایدها موجب می‌شود كه همان اتفاقی بیفتد كه در تمام كشورهای حاشیه‌ای افتاده و آن، این است كه اقتصاد و سیاست این كشورها و به دنبالش راه و روش زندگی مردم، فقط آن عقل ابزاری و بخش تكنولوژیك سرمایه‌داری را به عنوان دو پدیده مهم مدرنیته گرفته و تمام بخش‌های دیگر را كه عبارت باشد كه حقوق و آزادی‌های مدرن و اندیشه مدرن، كنار گذاشته. بنابراین، شما با هر آدمی و حتی بسیاری از اندیشمندان ایرانی یا دیگر كشورهای حاشیه‌ای كه صحبت می‌كنید (مردم عادی كه دیگر جای خود دارند)، برای این‌كه مدرنیته را به شما معرفی كنند، از DVD و جت سوپرسونیك و تلویزیون و ماشین بنز و ب.ام.و این‌ها صحبت می‌كنند و این‌هاست كه اگر دولت فراهم بیاورد، می‌شود توسعه مدرن در آن كشور. در حالی كه به‌ نظر من، اصلاً چنین چیزی نیست.

رابطه دوسویه وقتی پیش می‌آید و اساساً اهمیت پیدا می‌كند كه ببینیم فرهنگی مثل فرهنگ ایرانی، چگونه باید در دنیای امروز شركت بكند و حرف خودش را بزند؟ یعنی این‌كه بتواند روح قومی خودش را با روح جهانی پیوند بزند یا میراث قومی خودش را با میراث جهانی به اشتراك بگذارد. من اعتقاد دارم كه شما اگر مفهوم بشریت را قبول داشته باشید، به عنوان یك انسان و نه فقط به عنوان یك ایرانی، بنابراین مسئله میراث بشری هم برای‌تان مطرح می‌شود.

از این دیدگاه، دیگر نمی‌توان مدعی شد كه فرهنگ غرب و یا عقلانیت غربی، همیشه می‌‌خواسته مسلط بشود و هیچ چیز نمی‌خواسته از ما یاد بگیرد و شعارش این بوده كه هیچ فرهنگی غیر از فرهنگ غرب، حرفی برای زدن در دنیای امروز ندارد. شما به نكته‌ای اشاره كردید كه من هم قبولش دارم، ولی فكر می‌كنم محدوده خودش را دارد و آن هم این است كه اگر ماكالاهای مدرن را بگیریم در دنیای قرن بیست‌ویكم، طبیعتاً فرهنگش هم با آن می‌آید. این تا حدی درست است.

برای این‌كه آن جنبه عقل ابزاری اگر مسلط شود، نتیجه‌اش همین خواهد بود. در حالی كه عقل انتقادی هم همراهش باشد، شما می‌توانید كالاها یا این شركت‌های چند ملیتی را وارد كشورتان بكنید، مثل هند كه این كار را كرده و بسیار بیش‌تر از ایران كه این كار را نكرده، فرهنگ خودش را نگه داشته و به هویت قومی خودش نزدیك‌تر است و كم‌تر دچار از خود بیگانگی شده. مثلاً در هند، فروشگاه زنجیره‌ای مك دونالد فعالیت‌ دارد، به عنوان یك شركتی چند ملیتی و می‌خواهد طرز غذا خوردن را هم به مردم یاد بدهد، ولی این باعث نشده كه هندی‌ها غذای خودشان را فراموش كنند. در چین هم همین اتفاق افتاده. من فكر می‌كنم این‌كه برویم طرف روند جهانی بودن و بتوانیم در بحث‌ ارزش‌های متقاطع اخلاقی یا سیاسی شركت داشته باشیم، این‌طوری بهتر می‌توانیم هویت قومی خودمان را هم حفظ كنیم.

به نظر من، هر ملتی از این راه بهتر می‌تواند از هویتش دفاع كند؛ یعنی در یك بعد جهانی قرار بگیرد تا در یك بعد حاشیه‌ای و بسته كه به فراموشی سپرده می‌شود. بحث میان فرهنگی هم در چنین شرایطی، به مراتب بهتر می‌تواند نقش خودش را ایفا كند. چرا؟ برای این‌كه مسئله نهادهای بین‌المللی و جهانی است. شما اگر این نهادها را نداشته‌ باشید، آن بحث میان فرهنگی هم ‌لوث می‌شود. اصلاً می‌خواهید در چارچوب چه نهادهایی آن گفت‌وگوی بین‌المللی را انجام بدهید؟ بحث میان فرهنگی، آن‌جا نقش خودش را ایفا می‌كند كه فردی مثل یویوما، از كلهر بخواهد كه كمانچه بزند و كنسرتی با كمك هم اجرا كنند. اگر قرار باشد كه شما همیشه گوشه خراسان بنشینید با هویت قومی زیبایی كه دارید، این هویت حاشیه‌ای است و اصلاً مردم جهان امروز نمی‌دانند كه چنین هویتی هم وجود دارد و بنابراین، از بین می‌رود.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir