توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله تربیت در قرآن تحت فایل ورد (word) دارای 264 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تربیت در قرآن تحت فایل ورد (word)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تربیت در قرآن تحت فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تربیت در قرآن تحت فایل ورد (word) :

تربیت در قرآن
درباره تزكیه و تربیت در قرآن .
براى بررسى این مساله , زیر هشت عنوان بحث مى كنیم :.
الف ) تعریف تزكیه و مقایسه آن با تربیت .
پ ) تزكیه , هدف است یا وسیله ؟.
ت ) ارتباط تزكیه با ایمان , تقوا, جهاد و.
ث ) اسباب تزكیه .
ج ) ارتباط تزكیه و تعلیم .
چ ) آثار تزكیه .
ح ) اهداف تزكیه .

این بحث ها صرفا قرآنى است و به همین جهت است كه آیات متعددى در لابه لاى بحث ها مطرح و احیانا از كتب تفسیر نیز استفاده مى شود.
* * * الف ) تعریف تزكیه و مقایسه آن با تربیت .
واژه تزكیه , مصدر باب تفعیل از ریشه زكا است .
راغب اصفهانى از واژه شناسان برجسته قرآن مى گوید: اصل الزكا النموعن بركه اللّه تعالى و یعتبر ذلك بالامور الدنیویه والاخرویه ((3))
, اصل زكات ,رشد و نموى است كه از بركت خداوندى باشد و این , هم به امور دنیوى اعتبار مى شود و هم به امور اخروى .

اهل لغت مى گویند: زكا یزكو زكا وزكوا وزكى یزكى زكى الزرع : نما, هنگامى كه فعل زكا و سایر هم ریشه هاى آن را به كشت وزرع نسبت دهیم , به معناى رشد و نمو آن است .
هـمـین ریشه هنگامى كه به باب تفعیل رود و به خداوند نسبت داده شود, به معناى تطهیر و نمو دادن و اصـلاح اسـت و هـنگامى كه به صورت جمله زكى ماله آورده شود, به معناى این است كه شـخـص , زكـات مـال خـود را داده است و هنگامى كه به صورت زكى نفسه ذكر شود, به معناى این است كه شخص , خود را ستوده و تبرئه كرده است .
در قرآن مجید, هم ثلاثى مجرد این ریشه به كار رفته و هم باب تفعیل آن .
نكته شایان توجه این كه ملزوم رشد و نمو, پاكى است .

تـا مـوجـودى پـاكیزه و صافى نباشد و عوامل مضاد و مزاحم از او دور نگردند, در خور رشد و نمو نـیـست و به همین جهت است كسانى كه مى خواهندآراسته به فضایل و مكارم اخلاقى شوند, باید نخست رذایل را ریشه كن كنند و عوامل باز دارنده را از خود دور گردانند.
مـگـر مـمـكـن است كه دل , خانه و آشیانه شیاطین باشد و در عین حال , خانه و آشیانه فرشتگان گردد؟ هرگز فرشته , همنشین دیو و رذیلت ,همنشین فضیلت و خوى نیك , همسایه خوى زشت نمى شود! خلوت دل نیست جاى صحبت اغیار ــــــ دیو چو بیرون رود فرشته در آید به همین جهت است كه گاهى در كاربرد مشتقات واژه , تنها پاكى مورد نظر است و گاهى تنها رشد و نمو و گاهى هر دو.
در مورد دادن زكات مال , ممكن است تنها پاكى مال از حقوق دیگران , منظور باشد و ممكن است هم پاكى و هم افزونى مال , مورد توجه باشد.
در مـورد تـزكیه نفس و خودستایى , فقط پاك كردن نفس از اتهامات , منظور است و قطعا رشد و نموى در كار نیست .

امـا آن جـا كـه فعل تزكیه به خداوند یا رسول گرامى او نسبت داده مى شود, تطهیر و نمودادن و اصلاح مورد نظر است , چرا كه ملزوم , بدون لازم ولازم بدون ملزوم تحقق ندارد.
ایـن كـه راغب , رشد و نمو را مخصوص دنیا یا آخرت نمى كند, به خاطر این است كه اگر موجود, استعداد رشد دو جهانى داشته باشد, محال است كه به بركت خداوند, رشد و نمو كند و رشد و نمو او فقط دنیوى باشد و از رشد و نمو اخروى محروم گردد.
و اما تربیت از ماده ربایربو ربا وربوا گرفته شده كه به معناى زیادت و افزونى مال است و به همین جهت است كه واژه ربا به معناى سودى است كه ربا خوار به دست مى آورد.
مشتقات تربیت در قرآن كریم , در دو مورد استعمال شده است :.
1) مـى بـیـنیم هنگامى كه موسى در برابر طغیان و استكبار فرعون قیام مى كند تا مستضعفان را نجات دهد, فرعون به او مى گوید:.
قـال الـم نربك فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرك سنین ((4))
, آیا در دوران كودكى , تو را در میان جـمـع خـود تـربیت نكردیم و سال هایى از عمر خود را درمیان ما نگذرانیدى ؟! در این جا فرعون خـودش را مربى موسى معرفى مى كند و از این كه متربى در برابر مربى قیام كرده و تاج و تخت او را به خطرانداخته , مورد عتاب و ملامت قرار مى دهد.
سـپـس مـى گوید: وفعلت فعلتك التى فعلت وانت من الكافرین ((5))

, و كارى را كه نباید انجام دهى , انجام دادى (و یكى از ما را كشتى ) و حال آن كه تواز كسانى هستى كه كفر نعمت مى كنند.
آرى فـرعـون دو مـنت مى گذارد و دو اعتراض مى كند: دومنتش یكى نجات موسى از رودنیل و پرورش او و دیگرى نگهدارى او در میان خانواده براى سال هاى متمادى است .
دو اعتراضش یكى سابقه آدم كشى و دیگرى كفران نعمت است .
او بـا دو مـنـت خـود مـى خـواهد بگوید كه از موسى انتظار كمك دارد, نه انتظار مخالفت و با دو اعتراضش مى خواهد بگوید: كسى كه سابقه آدم كشى دارد و كفران نعمت مى كند, شایسته رهبرى و رسالت نیست .
پاسخ موسى به فرعون , بسیار جالب است , او مى گوید:.
فعلتها اذا وانا من الضالین ((6))
, من اقدام به آدم كشى كردم , در حالى كه از بى خبران بودم .

در حـقیقت مى خواهد با پاسخ به اشكال دوم فرعون , به ظاهر وانمود كند كه آن موقع , راه حق را نـمى دانسته و خداوند بعدا راه حق را به او نشان داده است , ولى در باطن , منظورش این است كه كـشـتـن آن قـبـطى حـق بـوده , و او از عواقب ناگوار آن , بى خبر بوده است , بنابراین , پاسخ وى به فرعون , توریه است , یعنى گفتن سخنى كه باطنش حق است و ظاهر آن براى مخاطب , معناى دیـگـرى افـاده مـى كند, یعنى گوینده , زمانى كه در بن بست قرار مى گیرد, هم در باطن دروغ نمى گوید و هم به حسب ظاهر, مخاطبش را راضى مى كند و از بن بست خلاص مى شود.
سـپس مى گوید: ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما وجعلنى من المرسلین ((7))
, به دنـبـال حـادثه قتل , چون از شما ترسیدم , فرار كردم وخداوند به من علم و دانش بخشید و مرا از فرستادگان قرار داد.
پـس قیام و اعتراض موسى به خاطر فرمان حق و علم و آگاهى ناشى از رسالت است و لذا این جا پاسخ دومین اعتراض فرعون هم روشن مى شود,چرا كه كفران نعمت خداوند به مراتب , زشت تر از كـفـران نـعـمـت فـرعـون اسـت , وانـگـهـى نـعـمت هایى كه در اختیار فرعون است , همه از آن خداست ,كارى كه موسى كرده , در حقیقت , شكر نعمت است , نه كفر نعمت .
و اما پاسخ وى به منت هاى فرعون چنین است :.
وتـلـك نـعمه تمنهها على ان عبدت بنى اسرائیل ((8))
, آیا تو كه بنى اسرائیل را بنده و برده خود كردى , بر من منت مى گذارى ؟.
یـعـنى منشا نعمت و منت تو ظلمى است كه بر بنى اسرائیل روا داشته اى و اگر بنى اسرائیل اسیر ظلم تو نمى شدند, من هم گرفتار تنور آتش و امواج نیل و ورود به كاخ شوم تو نمى شدم .
2) در ضمن توصیه هایى كه قرآن كریم در مورد وظایف فرزند نسبت به والدین ذكر كرده , دستور مـى دهد كه : وقل رب ارحمهما كما ربیانى صغیرا ((9))
, و بگو: پروردگارا, همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربیت كردند, به آنها رحمت كن .
مـعلوم مى شود كه تربیت به معناى بزرگ كردن است و به همین جهت است كه در آیه , اختصاص به دوران صغر و كودكى پیدا كرده است .
در دعاى ابوحمزه ثمالى از ادعیه سحر ماه مبارك رمضان و از زبان امام سجاد(ع ) كه بزرگ ترین و بـرجـسته ترین نیایش كننده عصر خویش است ,چنین آمده : وارحمهما كما ربیانى صغیرا, اجزهما بـالاحـسـان احـسانا وبالسیئات غفرانا ((10))
, پروردگارا, همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربیت كردند,آنها را رحمت كن .
به آنها در برابر نیكى , پاداش نیكو و در برابر بدى ها, آمرزش عطا كن .
از این بیان معصوم , استفاده مى شود كه تربیت با احسان و سیئه (نیكى و بدى ) جمع مى شود و به هـمـیـن جهت , انسان مكلف است كه پدر و مادر راكه تربیتش كرده و از خردسالى به بزرگسالى اش رسانیده اند, دعاى خیر كند و از خدا بخواهد كه نیكى ها و زحمات پسندیده آنها را پاداش دهد وبـدى هـا و سـیـئاتى كه از لحاظ وظیفه مادرى و پدرى مرتكب شده اند, مشمول مغفرت خویش سازد.
بنابراین باید بگوییم : تزكیه و تربیت , مغایر یكدیگرند, چرا كه تربیت , مخصوص دوران كودكى است و تزكیه به دوران خاصى اختصاص ندارد.
از سوى دیگر, تربیت با سیئه جمع مى شود, حال آن كه تزكیه به هیچ وجه باسیئه سازگار نیست .
ب ) اهمیت تزكیه در قرآن .
یكى از برنامه هاى مهم در نظام آفرینش , بعثت انبیاست .
بعثت , مكمل خلقت و تامین كننده اهداف آفرینش است .

اگـر در نـظـام آفـرینش , بعثت نباشد, قطعا اهداف آفرینش تحقق نمى یابد, یعنى نظام آفرینش , نظامى عبث و بیهوده خواهد بود.
قرآن كریم براى بعثت انبیاى عظام الهى , اهدافى ذكر كرده است .
ایـن اهـداف در چـهـار آیـه تـكـرار شده است : 1) كما ارسلنا فیكم رسولا منكم یتلوا علیكم آیاتنا ویـزكـیكم ویعلمكم الكتاب والحكم ;127;رذچ& ویعلمكم مالم تكونوا تع لمون ((11))
, همان گونه (كه با تغییر قـبـله , نعمت خود را بر شما كامل كردیم ) رسولى در میان شما از خودتان فرستادیم كه آیات ما را بـرشـمـا تلاوت كند و شما را تزكیه نماید و شما را كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمى دانستید به شما یاد دهد.
برنامه ها و اهداف رسالت در این آیه عبارتند از: الف ). تلاوت آیات و پى در پى آوردن آن به صورت نظامى صحیح .
ب ). تزكیه .

پ ). تـعـلـیـم كـتـاب و سنت , بنابراین كه حكمت به معناى سنت نبوى باشد یا تعلیم كتاب و اسرار و فـلـسـفـه هـا و عـلل و نتایج آن , بنابر معناى دیگرى براى حكمت , و البته اینها نیز داخل در سنت مى باشند, مگر این كه سنت را به معناى احكام صادره از مقام رسالت بدانیم .
ت ). تعلیم چیزهایى كه مردم آنها را نمى دانستند.
الـبته اینها هم داخل در تعلیم كتاب و حكمت است و گویا از راه ذكر خاص بعد از عام مى خواهد بفهماند كه اگر پیامبران نبودند, بسیارى از علوم وحقایق بر بشر مخفى و مكتوم مى ماند.
2) ربـنـا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتك ویعلمهم الكتاب والحكمه ویزكیهم انك انت الـعـزیـز الـحـكیم ((12))
, پروردگارا, در میان ایشان پیامبرى از خودشان مبعوث كن كه آیاتت را برایشان تلاوت كند و آنها را كتاب و حكمت تعلیم دهد و تزكیه شان كند كه تو عزیز و حكیمى .
در این آیه كه از دعاهاى حضرت ابراهیم خلیل است , تمام اهداف و برنامه هاى آیه قبل , بجز چهارم , آمده است .

3) لقد من اللّه على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزكیهم ویعلمهم الـكتاب والحكمه وان كانوا من قبل لفى ضلال مبین ((13))
, خداوند بر مومنان منت گذاشت كه در مـیـان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكیه كند و كتاب و حكمت تعلیمشان دهد و حال آن كه آنها از پیش در گمراهى آشكار بوده اند.
در این آیه نیز به سه هدف و برنامه اشاره شده و هدف چهارم ذكر نشده است .
4) هـوالذى بعث فى الامین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزكیهم ویعلمهم الكتاب والحكمه وان كـانـوا مـن قـبـل لفى ضلال مبین ((14))
, خداوند همان است كه در میان مردم امى , پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكیه نماید و كتاب و حكمت تعلیمشان دهد, وحال آن كه آنها از پیش در گمراهى آشكار بودند.

در ایـن آیـه هـم فقط به سه هدف اشاره شده و معلوم داشته كه محیط بعثت و نشر آیات و احكام شـریعت در میان مردم امى بوده و منظور از امى ,مردم درس نخوانده یا مردم منسوب به ام القرى یعنى مكه است .
در ایـن چـهار آیه , یكى از اهداف و برنامه هاى مهم پیامبر اسلام , تزكیه انسان ها شمرده شده و در حـقـیـقـت مى توان گفت : تمام برنامه هاى او در تعلیم وتزكیه یا ـ برابر اصطلاح روزـ در تعلیم و تربیت خلاصه مى شود.
پ ) تـزكـیـه هدف است یا وسیله ؟ از آیات قرآنى گاهى استفاده مى شود كه تزكیه هدف است نه وسیله و از برخى دیگر, عكس آن استفاده مى شود.
1) آیـاتى كه تزكیه را هدف مى شناسد: الف ـ آیات چهارگانه مربوط به اهداف و برنامه هاى بعثت كه شرح آنها گذشت .
ب ـ آیات مربوط به انفاق مال و صدقه و زكات .

در این گونه آیات , فایده و هدف انفاق و صدقه وزكات , تزكیه و تزكى ـ اولى از ناحیه فاعل و دومى از ناحیه قابل ـ ذكر شده است .
راغـب اصفهانى درباره زكات مى گوید: زكات به چیزى گفته مى شود كه حق خداست و انسان , آن را از مال خود جدا مى كند و به فقرا مى دهد.
علت این كه آن را زكات نامیده اند, این است كه در آن , امید بركت یا تزكیه و تنمیه نفس به خیرات و بركات است یا هر دو, چرا كه هر دو خیر درزكات موجود است و خداوند در قرآن , زكات را با نماز همراه ساخته است ((15))
.
قـرآن مـجـیـد درباره گرفتن صدقه ـ كه همان زكات است ـ به پیامبر اكرمر مى فرماید: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزكیهم بها وصل علیهم ((16))
, ازاموال آنها زكات بگیر كه وسیله تطهیر و تزكیه آنهاست و بر آنها درود بفرست .
و نـیـز مى فرماید: وسیجنبها الاتقى * الذى یوتى ماله یتزكى ((17))
, به زودى پرهیزكارترین افراد كه مالش را براى تزكیه شدن به فقرا مى دهد, از آن ,دور داشته مى شود.
پ ـ آیـه اى كـه بـه عـفـت و پاكدامنى مربوط است , چنان كه مى فرماید: قل للمومنین یغضوا من ابـصـارهـم ویـحـفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ((18))
, به مومنان بگو كه چشمشان رااز نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را حفظ كنند كه این به پاكى (جانشان ) نزدیك تر است .
ت ـ آیات مربوط به آداب معاشرت و راه و رسم زندگى .

* دربـاره عـدم ورود بـه خانه مردم بدون اذن و اجازه مى فرماید: وان قیل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكـى لـكـم , ((19))
و اگر به شما گفته شود كه بازگردید, باز گردید كه براى پاكى شما بهتر است .
* دربـاره ایـن كـه نـبـاید زنان مطلقه را از ازدواج مجدد با مردان دلخـواه منع كنند, مى فرماید: ذلـكـم ازكـى لكم واطهر واللّه یعلم وانتم لاتعلمون ((20))
,این دستور براى تزكیه و طهارت شما بهتر است , خداوند مى داند و شما نمى دانید.
ث ـ آیات مربوط به فضل و رحمت خداوند و تاثیر آن در تزكیه و پاكى نفوس .
ولولافضل اللّه علیكم ورحمته مازكى منكم من احد ابدا ((21))
, اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود, هیچ یك از شما هرگز تزكیه نمى شدید.

ولـولافضل اللّه علیك ورحمته لهمت طائفه منهم ان یضلوك ((22))
, اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود, گروهى از دشمنان , همت بر آن مى گماشتند كه تو را گمراه كنند.
2) آیاتى كه تزكیه را وسیله مى شناسد, آن هم وسیله براى فلاح و رستگارى .
قرآن كریم در دو مورد, مساله غایت بودن فلاح براى تزكیه و تزكى را مطرح كرده است : در سوره مـباركه شمس پس از ذكر چند سوگند مى فرماید:قد افلح من زكیهها ((23))
, رستگار شد كسى كه نفس را تزكیه كرد.
و در سـوره مـبـاركه اعلى مى فرماید: قدافلح من تزكى ((24))
, رستگار شد كسى كه قبول تزكیه كرد.

از این دو آیه بر مى آید كه تزكیه وسیله فلاح است و فلاح به معناى ظفر و رسیدن به مطلوب است , اعم از مطلوب دنیوى و مطلوب اخروى كه اولى رسیدن به سعادت دنیوى و دومى در بقاى بدون فنا و بى نیازى بدون فقر و عزت بدون خوارى و علم بدون جهل خلاصه مى شود ((25))
.
بـاید توجه داشته باشیم كه میان آیاتى كه تزكیه را هدف قرار مى دهند و آیاتى كه تزكیه را وسیله قرار مى دهند, منافاتى نیست , چرا كه هر مرتبه اى ازمراتب تكامل , براى مرتبه پیشین , هدف و براى مرتبه بعدى وسیله است .
چـه مـانعى دارد كه فلاح , غایت و هدف تزكیه و تزكیه , غایت و هدف اسباب و عواملى باشد كه به اذن خداوند منجر به پاكى انسان مى شوند.
ت ) ارتباط تزكیه با ایمان , تقوا, جهاد و.
همان طورى كه گذشت , فلاح هدف تزكیه است .
در قرآن , امور متعددى به عنوان اسباب فلاح , مطرح شده اند, مانند: ایمان , اقامه نماز, انفاق در راه خدا, یقین به آخرت , ثقل موازین , پیروى نورقرآن , جهاد به جان و مال , اجابت دعوت خدا و رسول , زكـات , اراده وجـه اللّه , خـوددارى از بخل , توبه , عمل صالح , صبر و مصابره و مرابطه , ترك اعمال پلید, ذكر خدا, عبادت , فعل خیر وب ((26))
.
جـاى سـوال است كه آیا همه امور فوق در عرض تزكیه و همگى در مفهوم وسیع آن جمعند یا این كه اینها اسباب تزكیه و تزكیه سبب فلاح است .
در صورت اول , تزكیه مفهوم جامعى است كه همه آن امور را در بر دارد و خود, مقدمه فلاح است , یـعـنـى هر یك از امور فوق , سهمى در تزكیه دارند و خود عاملى از عوامل فلاحند, حال آن كه در صورت دوم , رابطه آنها با تزكیه و فلاح , رابطه طولى است , یعنى هر كدام از آنها عاملى ازعوامل و سببى از اسباب تزكیه اند و تزكیه خود سبب مستقل و بسیط براى فلاح است .
به نظر مى رسد كه معناى دوم , به صواب نزدیك تر باشد و علت این كه در آیات مربوط ـ كه بیش از بـیـست مورد است ((27))
ـ به عنوان سبب بلاواسطه فلاح ذكر شده اند, این است كه اگر اسباب تـزكـیـه فـراهـم شـود, فلاح هم حاصل مى شود و حذف سبب واسطه در صورت معلوم بودن آن , ضررى ندارد.
ث ) فاعل تزكیه .

صـرف نـظـر از ایـن كه چه امورى زمینه ساز تزكیه و فلاحند, در قرآن كریم گاهى فاعل تزكیه , بنده و گاهى پیامبر و گاهى خداست , شاهد این مطلب ,آیات زیر است : قد افلح من زكیها ((28))
, رستگار شدكسى كه خود را تزكیه كرد.
در این آیه شریفه , فاعل تزكیه , خود بنده است .
خـذ مـن اموالهم صدقه تطهرهم وتزكیهم بها ((29))
, از اموال آنها زكات بگیر كه آنها را به وسیله آن , تطهیر و تزكیه كنى .
در ایـن آیـه , پـیـامـبر اكرمر كه مامور به اخذ زكات از اموال مسلمانان است , فاعل تطهیر و تزكیه معرفى شده است .
بـل اللّه یـزكـى من یشا ولایظلمون فتیلا ((30))

, بلكه خداوند هر كه را بخواهد تزكیه مى كند و به اندازه رشته هسته خرما به آنها ستم نمى شود.
بـایـد تـوجـه داشـتـه باشیم كه میان آیات سه گانه منافاتى نیست , چرا كه اسباب تزكیه , اسباب طولى اند, نه اسباب عرضى .
خـداوند, فاعل بعید تزكیه و پیامبر, فاعل متوسط و خود انسان ـ به عنوان بنده اى وظیفه شناس ـ فاعل قریب تزكیه است .
دربـاره فـاعل بعید, آیات زیر در خور توجه است : ولكن اللّه یزكى من یشا واللّه سمیع علیم ((31))
, ولى خداوند هر كه را خواهد تزكیه كند وخداوند, شنوا و داناست .
ولایـكـلـمهم اللّه ولاینظر الیهم یوم القیامه ولایزكیهم ((32))

, خداوند در روز قیامت با آنها تكلم نمى كند و به آنها نمى نگرد و آنها را تزكیه نمى كند.
ولایـكلمهم اللّه یوم ا القیامه ولایزكیهم ولهم عذاب الیم ((33))
, خداوند در روز قیامت باآنها تكلم نمى كند و آنها را تزكیه نمى كند و براى آنها عذابى دردناك است .
و دربـاره فـاعـل مـتـوسـط, به جز آیه اى كه در مورد زكات ذكر شد, آیات مربوط به بعثت پیامبر گـرامى اسلام , در خور توجه است ,و درباره فاعل قریب , آیات 28 و30 سوره نور و 232 سوره بقره قابل توجه است ((34))
.
اصولا باید توجه داشته باشیم نظامى كه قرآن كریم براى عالم آفرینش مطرح مى كند, نظام طولى اسـت , یـعـنـى قبول این كه اسبابى در عرض خداوندمتعال داریم و قبول این كه اسبابى در طول خداوند ـ و البته به اذن او ـ نداریم , انحراف از طریقه قرآن كریم است .
قـرآن تـوفـى نـفـوس را گـاهى به خداوند و گاهى به ملك الموت و گاهى به فرشتگان نسبت مى دهد.
ایـن كه فاعل توفى نفوس , خداوند است , از آیه زیر استفاده مى شود: اللّه یتوفى الانفس حین موتها والـتـى لـم تـمت فى منامها ((35))
, خداوند, جان ها رادر هنگام مرگ و خواب به طور تام و كامل مى گیرد.

و اینكه فاعل توفى نفوس , ملك الموت است , مقتضاى آیه زیر است : قل یتوفهكم ملك الموت الذى وكل بكم ((36))
, بگو: ملك الموت كه موكل برشماست , جان شما را مى گیرد.
و دربـاره ایـنـكـه فـاعـل تـوفـى نـفوس فرشتگانند, مى فرماید: الذین تتوفههم الملائكه ظالمى انفسهم ((37))
, آنهایى كه فرشتگان جانشان را مى گیرند, درحالى كه به خود ستم كرده اند.
و نیز مى فرماید: الذین تتوفههم الملائكه طیبین یقولون سلام علیكم ((38))
, آنهایى كه پاكیزه اند و فرشتگان جانشان را مى گیرند و به آنها مى گویند:سلام بر شما.

مـقـصـود از نـظـام طولى این نیست كه در سلسله طولیه , سرانجام به خدا برسیم و خداوند هیچ تاثیرى در واسطه ها و ذى الواسطه ها نداشته باشد, بلكه وجود واسطه ها و ذى الواسطه ها همه از آن اوسـت .
وجـود او وجــود مـسـتـقل و نفسـى است و وجود بقیـه , وجـود ربطى و تعلـقى است , بنابراین , هـرگـونـه تـاثیرى از هر مخلوقى به اذن اوست و به همین جهت است كه قرآن مى گوید: قل اللّه خـالـق كـل شـئ وهو الواحد القهار ((39))
, بگو: خداوند آفریننده هر چیزى است و او یگانه و قهار است .
ج ) ارتباط تزكیه و تعلیم .
آیـا تـزكـیـه مقدم است یا تعلیم ؟ آیات بعثت را بررسى كردیم , از مجموع چهارآیه اى كه اهداف و برنامه هاى بعثت را بیان مى كنند, در سه آیه تزكیه بر تعلیم و در یك آیه , تعلیم بر تزكیه مقدم شده است ((40))
.
مـمكن است گفته شود: در زبان عربى , واو براى مطلق جمع است , یعنى مانعى نیست كه قبل و بعد واو با هم باشند و یا یكى از آنها مقدم و دیگرى موخر باشد.
مطابق این بیان , تزكیه و تعلیم هر دو اهمیت دارند, نه تزكیه بدون تعلیم , كارآمد است و نه تعلیم بدون تزكیه , بلكه اینها باید با هم باشند.
ولى اگر واقعیت را بنگریم , به لحاظ این كه تزكیه غایت تعلیم است , از نظر شرافت مقدم بر تعلیم است , هر چند تزكیه مترتب بر تعلیم و موخر ازآن است .
بنابراین تزكیه به اعتبارى , مقدم بر تعلیم و به اعتبارى موخر است .

این كه در یك مورد, تعلیم قبل از تزكیه آمده , به اعتبار ترتب تزكیه بر تعلیم است و این كه در سه مورد, تزكیه قبل از تعلیم آمده , به اعتبار این است كه تزكیه غایت تعلیم و از نظر شرافت , مقدم بر آن است .
علامه طباطبائى در ذیل سوره جمعه (آیه 2) مى نویسد: در این آیه شریفه , مساله تزكیه را جلوتر از تـعـلـیـم كتاب و حكمت ذكر كرده و در دعاى ابراهیم كه چند سطر قبل نقل شد, تعلیم كتاب و حكمت را جلوتر از تزكیه ذكر كرد و این , بدان جهت بوده كه آیه مورد بحث در مقام توصیف تربیت رسـول خـدا بـر مـومـنـین امت است و در مقام تربیت , تزكیه مقدم بر تعلیم علوم حقه و معارف حقیقیه است و اما در دعاى ابراهیم , مقام , مقام تربیت نبود و تنها دعا و درخواست بود.
از خـدا مى خواست كه این زكات و علم به كتاب و حكمت را به ذریه اش بدهد و معلوم است كه در عـالـم تـحـقـق و خارج , اول علم پیدا مى شود, بعدتزكیه , چون تزكیه از ناحیه عمل و علم تحقق مى یابد.
پـس اول بـایـد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد و بعد به آنها عمل كرد تا به تدریج , زكات (پاكى دل ) هم به دست آید ((41))
.
در عـبـارت فوق , مولف بزرگوار تفسیر المیزان , تزكیه را به معناى پاكى از رذایل گرفته تا بدان وسیله , قلب انسان آماده پذیرش علوم حقه و معارف حقیقیه گردد.
معلوم است كه طبق این معنا تزكیه بر تعلیم مقدم است , اما به لحاظ این كه بدون علم و معرفت , پاكى از رذایل ممكن نیست , تعلیم بر تزكیه مقدم است .
پـس عـلمى كه بر تزكیه مقدم است , علم به فضایل و رذایل است و علمى كه از تزكیه موخر است , علم و معرفت حقیقى است .
ایـن مـعنا ـ فى حد نفسه ـ خوب است , ولى اگر تزكیه را به معناى جامع رشد و نمو بگیریم كه از بـركـت خـداونـد اسـت و شامل امور دنیوى و اخروى هر دو بشود, تزكیه و تعلیم جداى از یكدیگر نیستند و تزكیه غایت تعلیم است و بنابراین , به لحاظ غایت بودن , مقدم بر تعلیم و به لحاظ ترتب , موخراز تعلیم است .
جـالب این است كه خود مولف بزرگوار تفسیر مزبور در آغاز به چنین معنایى نظر دارد, چنان كه مـى فـرماید: تزكیه آنها به معناى نمو صالح به آنهادادن از راه عادت دادن ایشان به اخلاق فاضل و اعـمـال نـیـكـوسـت تـا در انـسـانـیتشان به سبب آن , كامل شوند و حال آنها در دنیا و آخرتشان استوارگردد و سعادتمندانه زندگى كنند و سعادتمندانه بمیرندب ((42))
.
چ ) آثار تزكیه .
قـرآن كریم , هر جا كه مى خواهد آثار و بركات تزكیه و تزكى را ذكر كند, تكیه بر فلاح مى كند و ما در بـحـث مربوط به تزكیه هدف است یا وسیله درباره معناى جامع فلاح بحث كردیم و دیدیم كه فلاح , دستیابى به آرمان هاى دنیوى و اخروى است .
كسى كه اهل فلاح است , هم به سعادت دنیوى رسیده و هم به سعادت اخروى .
او صاحب بقا و عزت و بى نیازى و علم است .
او از فنا و ذلت و فقر و جهل به دور است .
ایـنـهـا همه آثار تزكیه است , هر چند قرآن كریم , همه را در فلاح خلاصه كرده و فرموده است : قد افلح من زكئهها ((43))
, رستگار است كسى كه نفس خود را تزكیه كند.

قد افلح من تزكى ((44))
, رستگار است كسى كه قبول تزكیه كرد.
ح ) اهداف تزكیه .
هـر چـند ممكن است این عنوان در عنوان قبل ادغام شود, ولى به لحاظ فرق میان فایده و غایت , مى توان آنها را از هم تفكیك كرد, چرا كه غایت ,مطلوب بالذات و فایده , مطلوب بالعرض است .
در صـورتى كه فلاح , غایت تزكیه باشد, باید معلوم شود كه چه فوایدى به جز فلاح بر تزكیه مترتب مى شود و در صورتى كه فلاح از فواید تزكیه باشد, باید در جستجوى غایت آن بود.
مى توان غایت تزكیه ـ كه همان مطلوب بالذات است ـ را قرب به خدا و سرانجام , خود خدا دانست .
اصـولا چـیزى مطلوب بالذات است كه همه چیز به خاطر او مطلوب باشد و خود او به خاطر چیز دیگرى مطلوب نباشد.

چـنین موجودى خیر مطلق و منتهى الیه همه سلسله موجودات و مطلوب حقیقى و ذاتى تمامى مـخـلـوقات و جملگى كائنات است , در این صورت ,فلاح از فواید تزكیه است , نه غایت آن , چرا كه فلاح نمى تواند مطلوب بالذات باشد.
انسان كامل در پى قرب و وصال است .
او مى خواهد خلوت نشین بزم وصل و دیدار باشد.
او حلقه افتخار ورضوان من اللّه اكبر ((45))
را بر گردن دارد و هرگز دل خود را به حور و قصور و انهار و اشجار و غلمان بهشت , مشغول نمى دارد.
او دل بـه جـمـال مـطلق و كمال مطلق و هستى مطلق بسته و طالب كوى محبوب و آستان در معشوق است .
از در خـویش خدا را به بهشتم مفرست كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس قبله روى عاشقان وارسـته و دل هاى سوخته و آنهایى كه از بیم فراق ,اشكشان جارى و آه جانسوزشان شعله ور است , اوست .
اینان اگر به غیر او توجه مى كنند, به خاطر او و در راه اوست .

سیره پسندیده شان این است كه از او به غیر توجه كنند, نه از غیر به او.
در ایـن جا منظور ما از اهداف تزكیه , آن امورى است كه منتهى به فلاح مى شوند, یعنى فلاح را از آثـار تـزكـیـه و آن امور را از اهداف تزكیه شمرده ایم و البته غایت و مطلوب بالذات را حضرت حق دانسته ایم .
قرآن كریم , تمام امورى را كه در فلاح و عدم فلاح موثرند, در آیات متعدد بیان داشته است .
هـمان طورى كه قبلا بیان داشتیم , ممكن است امور مزبور از اسباب قریب تزكیه و از اسباب بعید فلاح باشند و ممكن است همه آنها در معناى جامع تزكیه جمع باشند و بنابراین , همه به منزله اجزا و اركان تزكیه و از اسباب قریب فلاح شمرده مى شوند, هر چند ترجیح احتمال اول , موجه تراست .

اكـنـون به منظور آگاهى بیشتر خوانندگانى كه بیشتر به امر تزكیه و فلاح مى اندیشند, آیاتى را كه عوامل ثبوتى و سلبى فلاح را بر شمرده اند در این جامى آوریم .
در آغـاز, خـواننده گرامى را توجه مى دهیم به عوامل سلبى فلاح و در درجه بعد به عوامل ثبوتى فـلاح , هـر چـنـد سـلـب عـوامل سلبى فلاح از عوامل ثبوتى و سلب عوامل ثبوتى از عوامل سلبى مـحـسـوب مـى شـونـد, بـه عنوان مثال , حفظ نفس از بخل و اجتناب از پلیدى , از عوامل ثبوتى شمرده شده , پس بخل و پلیدى از عوامل سلبى است .
عوامل سلبى .
1
انه لایفلح الظالمون , ((46))
ستمكاران رستگار نمى شوند.
ظلم در قرآن به معناى جامع : ظلم به نفس و ظلم به غیر و شرك است .
تـعبیر فوق در دو مورد در قرآن به كار رفته : یكى در مورد تعدى به ناموس دیگران كه از مصادیق ظـلـم بـه نـفـس یا ظلم به غیر است و دیگرى در مورددروغ بستن به خدا و تكذیب آیات او كه از مصادیق شرك یا ظلم به نفس است , همه اینها از عوامل سلبى فلاحند.
2
انه لایفلح المجرمون ((47))
, كسانى كه مرتكب جرم شده اند, رستگار نمى شوند.
جرم هم معناى عامى دارد.
جمله فوق در ذیل آیه اى آمده كه درباره دروغ بستن به خدایاتكذیب آیات اوست .
قرآن این گونه كارها را جرم و از موانع فلاح محسوب داشته است .
3
ولایـفـلـح الـسـاحـرون ((48))
* ولایـفلح الساحر حیث اتى ((49))
, ساحران رستگار نمى شوند * افسونگر هر جا باشد رستگار نمى شود.
از دو آیه فوق ـ كه اولى در مورد كسانى است كه آیات وحى را سحر مى شمارند.
و دومى در مورد كسانى است كه مى خواستند با سحر خود معجزه موسى را باطل كنند ـ استفاده مى شود كه سحر نیز از موانع فلاح و رستگارى است .
4
فانما حسابه عندربه انه لایفلح الكافرون ((50))
, جز این نیست كه حسابش نزد پروردگارش است .
كافران رستگار نمى شوند.
این آیه در مورد كسانى است كه شرك در عبادت پیشه كرده اند.
مـعـلـوم اسـت كـه كفر اعم از شرك است , چرا كه هر مشركى كافر است , ولى هر كافرى ـلزوما ـ مشرك نیست .
مفاد این آیه , این است كه كفر نیز از عوامل سلبى فلاح است .
از این آیات , عوامل سلبى فلاح ـ یعنى ظلم و جرم و سحر و كفر ـ معلوم شد.
عوامل ثبوتى .
عوامل ثبوتى فلاح , در قرآن كریم , نوزده چیز است : 1
ایمان , چنان كه مى فرماید: قد افلح المومنون ((51))
, مومنان رستگار شده اند.
جـالب این است كه ایمان مومن , مطابق آیات قرآنى مظاهرى دارد كه عبارتند از: خشوع در نماز, اعراض از لغو, دادن زكات , حفظ فروج ازمحرمات , رعایت عهد و امامت و محافظت بر نماز.
اینها به دنبال آیه فوق , ذكر شده است .
2
اولـئك عـلـى هـدى مـن ربهم واولئك هم المفلحون ((52))
, آنان بر هدایت پروردگارند و آنان رستگارند.
در این آیه اشاره به پرهیزكاران شده كه ایمان به غیب , اقامه نماز, انفاق , ایمان به قرآن و سایر كتب آسمانى و ایقان به آخرت , از ویژگى هاى آنهاست .
3
فـمـن ثـقـلـت مـوازیـنه فاولئك هم المفلحون ((53))
, كسانى كه میزان هاى آنها سنگین است , رستگارند.
مطلب فوق در دو مورد در قرآن آمده و هر دو راجع به قیامت است كه روز سنجش اعمال است .
عملى كه از خلوصى بیشتر برخوردار است , وزین تر و ارزشمندتر است .
4
فـالذین آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون ((54))
, آنان كه بـه پـیامبر ایمان آورده و پاسدار عزت و حرمت او شده و پیرو نورى هستند كه با او نازل گردیده , رستگارند.
5
لـكـن الـرسـول والـذیـن آمـنوا معه جاهدوا باموالهم وانفسهم واولئك لهم الخیرات واولئك هم المفلحون ((55))
, ولى پیامبر و كسانى كه با او ایمان آورده اند, با مال و جان خویش جهاد مى كنند و براى آنان خیرات است و آنان رستگارند.
در این آیه , جهاد با مال و جان از ویژگى هاى پیامبر و یارانش ذكر شده .
اهل جهاد, هم مشمول خیرات و هم اهل فلاحند.
6
انـما كان قول المومنین اذا دعوا الى اللّه ورسوله لیحكم بینهم ان یقولوا سمعنا واطعنا واولئك هم المفلحون ((56))
, تنها سخن مومنان به هنگامى كه به سوى خدا و رسولش فرا خوانده مى شوندكه میان آنها حكم كند, این است كه مى گویند: شنیدیم و اطاعت كردیم و آنان رستگارند.
در این جا تسلیم در برابر حكم خداوند را از عوامل فلاح شمرده است .
آرى , اهل ایمان این چنینند, هر چند حكم خدا ـ به حسب ظاهر ـ به زیانشان باشد.
7
فـات ذالـقـربـى حـقـه والـمـسكین وابن السبیل ذلك خیر للذین یریدون وجهاللّه واولهئك هم المفلحون ((57))
, حق خویشاوندان و مستمند و وامانده سفر را بده كه این براى كسانى كه مشتاق لقاى خدایند, بهتر است و آنان رستگارند.
در این آیه , اراده وجه خداوند و اشتیاق لقاى او از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
8
اولـهئك حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ((58))
, آنان حزب خدایند, آگاه باشید كه حزب خدا رستگارند.
در ایـن آیه , دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا ـ هر چند از خویشان نزدیك باشند ـ از نـشـانـه هاى حزب اللّه شمرده شده و سپس یكى از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح را بودن در صف حزب اللّه معرفى كرده است .
9
ومن یوق شح نفسه فاولهئك هم المفلحون ((59))
, آنان كه از بخل نفس حفظ شده اند, رستگارند.
در این آیه , خوددارى از بخل از اسباب فلاح شمرده شده است .
10
فـاما من تاب وآمن وعمل صالحا فعسى ان یكون من المفلحین ((60))
, اما كسانى كه توبه كرده و ایمان آورده و عمل صالح كرده اند, از رستگارانند.
در این آیه , توبه و ایمان و عمل صالح از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
11
واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((61))
, در برابر خدا تقوا پیشه كنید, شاید رستگار شوید.
در این آیه , تقوا از عوامل ثبوتى فلاح محسوب شده است .
12
یـا ایـهـا الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((62))
, اى كسانى كه ایمان آورده اید, شكیبا باشید و یكدیگر را به صبر و مقاومت سفارش كنید كه رستگار مى شوید.
در این آیه , علاوه بر تقوا ـ كه قبلا هم مطرح شد ـ صبر و مصابره و مرابطه از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
صـبر به معناى حبس نفس بر چیزهایى است كه مقتضاى عقل و شرع است و عقل و شرع مقتضى حبس نفس از آنهایند ((63))
.
مصابره به معناى تصبر و تحمل سختى ها به طور دسته جمعى است .
یـعـنـى صـبر یكى بر صبر بقیه افراد افزوده مى شود و قوت و قدرت فزونى مى گیرد و خود صبر شدت مى یابد ((64))
.
مرابطه اعم از مصابره است , چرا كه مرابطه به معناى ایجاد ارتباط میان نیروها و كارهاى افراد در تمام شوون زندگى دینى است ((65))
.
در جـامـعه تعاون و همكارى در تمام شوون زندگى ضرورت دارد و این , موجب قدرت و شوكت جامعه مى شود, به خصوص اگر در فضایل اخلاقى باشد.
13
یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه وابتغوا الیه الوسیله وجاهدوا فى سبیله لعلكم تفلحون ((66))
, اى كسانى كـه ایـمـان آورده اید, در پیشگاه خدا تقوا پیشه كنید وبه سوى او وسیله بجویید و در راهش جهاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیه , علاوه بر تقوا و جهاد كه در برخى دیگر از آیات نیز مطرح است , توسل و جستن وسیله به سوى خداوند هم از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
14
انـما الخمروالمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون ((67))
, جز این نیست كه شراب و قمار و بت ها و تیرهاى گروبندى , پلیدیى از عمل شیطان است .
از آنها اجتناب كنید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه شریفه , برخى از مصادیق پلیدى كه از عمل شیطان است , آورده شده , سپس بیان كرده كه اجتناب از پلیدى از اسباب فلاح است .
15
فاذكروا آلا اللّه لعلكم تفلحون ((68))
, نعمت هاى خدا را یاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیه , پس از ذكر چند مورد از نعمت هاى الهى مانند نزول قرآن و خلافت روى زمین بعد از نوح و افزودن نعمت ها, توصیه كرده است كه بندگان مومن , به یاد نعمت هاى خدا باشند كه خود یكى دیگر از اسباب رستگارى است .
16
اذا لـقـیـتم فئه فاثبتوا واذكروا اللّه كثیرا لعلكم تفلحون ((69))
, هنگامى كه گروهى ازدشمنان را دیدار مى كنید, ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد كنید,باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیـه شـریـفـه , ثبات قدم و استوارى و پایمردى در راه جهاد با دشمنان دین و ذكر كثیر از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
17
واعـبـدوا ربـكـم وافـعـلوا الخیر لعلكم تفلحون ((70))
, پروردگارتان را پرستش كنید و كار نیكو به جاى آورید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه , عبادت و نیكوكارى از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
18
وتـوبـوا الـى اللّه جمیعا ایه المومنون لعلكم تفلحون ((71))
, اى مومنان ! همگى بازگشت به سوى خدا كنید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه كه مربوط به تخلق مومنان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى است , بازگشت به سوى خـدا از عـوامل ثبوتى فلاح شمرده شده , هر چندكه قبلا هم به مساله توبه اشاره شده , ولى معلوم مـى شـودكـه قـرآن , تـخـلق مسلمانان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى را از مصادیق بارز و پر اهمیت توبه و بازگشت به سوى خدا مى داند.
19
وابـتـغـوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثیرا لعلكم تفلحون ((72))
, [پس از برگزارى نماز جمعه , در روى زمـیـن پـراكـنـده شوید] و از فضل خدا طلب روزى كنید و خدا را بسیار یاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
قبلا هم ذكر كثیر به همراه ثبات قدم در راه جهاد مطرح شد.
در این جا هم ذكر كثیر به همراه طلب روزى از فضل خدا مطرح شده است و این خود اهمیت ذكر كثیر را به همراه تمام كارهاى مهم دینى افاده مى كند.
اكنون با توجه به آیاتى كه در خصوص فلاح ذكر شد, مى توان امور موثر در فلاح را برشمرد: 1
ایمان , 2
سنگینى و ارزشمند بودن عمل , 3
پیروى نور قرآن , 4
جهاد, 5
توسل , 6
تسلیم بودن در برابر خدا و رسول , 7
اراده وجه اللّه و طالب لقا اللّه بودن , 8
از حزب خدا بودن , 9
خوددارى از بخل , 10
توبه , 11
صبر و مصابره و مرابطه , 12
اجتناب از رجس , 13
ثبات قدم , 14
عبادت , 15
فعل خیر, 16
تقوا, 17
طلب روزى از فضل خداوند, 18
ذكر كثیر, 19
عمل صالح وب .
* * * در ایـن جـا مـقـدمـه كتاب را ـ كه قدرى هم طولانى شد ـ به پایان مى بریم , بدان امید كه تـوانسته باشیم از رهگذر این اثر و دیگر آثار تربیتى به همین قلم , خدمتى هر چند ناچیز به اسلام و مسلمانان عاشق تعلیم و تربیت اسلامى كرده باشیم .
شهریور ماه 1376
احمد بهشتى .
1ـ بار گران مسئولیت .
پیش گفتار.
آنـهـایـى كه به طور مستقیم یا غیرمستقیم , با كودكان و جوانان اصلى ارتباط دارند و براى اصلاح رفتار و تعیین خط سیر اصلى زندگى آنان كوشش مى كنند, یعنى پدر, مادر, معلم و گردانندگان جـرایـد, دسـتگاه هاى فرستنده , سینماها وب همواره باید دونكته اصلى را در نظر داشته باشند و با رعایت آن , وظیفه خود را به شایستگى انجام دهند.
مسئولیت اجتماعى .
نـخـست این كه همه افراد به منزله چرخ ‌ها و ابزارهاى ماشین اجتماع هستند كه جامعه را به سمت جـلـو و بـه سوى تكامل و تمدن سوق مى دهند,همین طورى كه در یك واحد صنعتى , اگر یكى از چـرخ ‌هـا و ابـزارهـا و مـهـره هـا از كار بیفتد یا كار خود را به صورت ناقص انجام دهد, كار دستگاه نیزناقص یا متوقف خواهدشد, در واحد خانواده نیز از كار افتادن و یا قصور افراد, بزرگ ترین لطمه را به پیشرفت و تكامل اجتماع وارد مى سازد و این مساله اى است كه بسیار اهمیت دارد.
اگر بخواهیم این مساله را در سطح محدودترى بررسى كنیم , باید ملت هایى را كه در یك مملكت زندگى مى كنند مقیاس قراردهیم .
در ایـن صورت هرفردى موظف است كه به ملت و مملكت خود, صمیمانه و بى دریغ خدمت كند و اسـباب پیشرفت و سربلندى ملت و مملكت خودرا فراهم سازد,لكن بهتراست مساله را در سطحى وسیع تر و درمقیاس خانواده بشرى مورد مطالعه قراردهیم .
در ایـن صـورت , هـرفـرد و هرملتى خود را عضو یك خانواده بزرگ سه میلیارد نفرى مى داند كه هدفى جز ترقى و تعالى , نباید داشته باشد و درچنین شرایطى , كلیه ملل جهان , نه تنها باید مزاحم پـیـشـرفـت و تـرقـى ایـن واحـد بـزرگ نـبـاشـد بـلـكـه باید از راه تعاون و همزیستى مسالمت آمیز,كوشش ترقى خواهانه خود را به ثبوت رسانند.
مـتاسفانه در عصر ما به نام تمدن و پیشرفت , بزرگترین لطمه ها, به حیثیت انسانى وارد مى شود, آنـهـایـى كـه بـا فـرستادن سه انسان به حوزه جاذبه ماه ,جهانى را غرق در اعجاب و حیرت واز این پـیـروزى بـزرگ احـسـاس غـرور و افـتـخـار مـى كـنـنـد, در صـحـنـه هاى جنگ , پدیدآورنده وحـشـتـنـاك ترین خونخوارى وسبعیت هستند! اگر باور ندارید حوادث خاورمیانه و خاور دور را مطالعه كنید.
بدون این كه اهمیت موضوع را انكاركنیم , خاطرنشان مى كنیم كه به گردش درآمدن سه انسان در اطراف ماه , در برابر عظمت این جهان بزرگ ,چندان كارمهمى نیست .
در منظومه شمسى ما ـبه قول یك منجم هلندى ـچهل بیلیون ستاره وجوددارد كه تنها نامگذارى آنـهاـ در صورتى كه هركدام یك ثانیه وقت لازم داشته باشد ـ1700سال طول مى كشد! چه كوتاه فكر اسـت فـضـانـوردى كـه مـى خـواهـد در ایـن مـسـافـرت كـوتـاه و مـحـدود فـضـایـى , خـدارا بنگرد,درحالى كه دیدار خدا با چشم سرامكان ندارد, بلكه با چشم عقل ممكن است .
و باز ملاحظه مى كنیم كه به نام خدمت به تمدن و مملكت چه لطمه ها و زیان هایى به ملت ما وارد كـردنـد: دسـتـه اى بـودنـد كـه عـالـمـا و عـامدا, یا اشتباها به تخدیر اعصاب مردم به یژه جوانان مى پرداختند.
كنسرت هاى عمومى ,فیلم هاى سینمایى و تلویزیونى , انواع و اقسام موسیقى ها,مواد افیونى و الكلى صرف نظر از این كه به اقتصاد مملكت لطمه زد وانرژى ها را خنثى ساخت , سلامت روحى و جسمى افراد را در معرض خطر قرارمى داد.
مراكزى را به یادآورید كه در تهران در دوران ستم شاهى به نام كاخ جوانان به وجود آمده بود.
روزى كـه ایـن مراكز تاسیس مى شد, تصورمى شد كه راستى به منزله جلوگیرى از سرگردانى و افـسـارگـسـیـختگى نسل جوان , یعنى كودكان دیروز وبه وجودآمدن تفریحات سالم و درنهایت تشویق آنها به مطالعه و شركت در كنفرانس هاى مفید و آموزنده وببه وجودآمده است , ولى ناگهان ایـن مـراكزدر مسیرى دیگر افتاد و كاخ جوانان ,مركز اجراى كنسرتها و سرگرمى هاى زیان بخش شد.
نـتـیـجـه ایـن طرز رفتار, این شد كه دختران مملكت ما در حضور یك خواننده بیگانه سینه ها را گشودند و از او تقاضا كردند كه با روژ روى سینه هاى آنها را به عنوان یادبود امضاكند و یا بلوزهاى خـود را در حـالـى كـه بـه اوج هیجان رسیده بودند, به سوى او به وسط صحنه پرتاب كنند و او نیز باهیجانى شدیدتر كراوات خود را به سوى آنها پرتاب كند! هر انسان وطن دوستى وقتى مى شنود كه ایـن كراوات , طورى پاره پاره شده بود كه قطعات بزرگ آن از یك سكه دو ریالى بزرگتر نبود و هر قطعه اى میان دختران به پانصد تومان خریدو فروش مى شد, دچار شدیدترین تاثرمى شود.
تازه اینها غیر از جیغ و فریادهایى است كه دختران با شنیدن صداى خواننده مذكور, سرمى دادند! كـسـانى بودند كه براى زیارت جمال بى مثال یول براینر شبى تا صبح در اطراف هتل هیلتون بیدار ماندند و بدین وسیله بیشترین عواطف ننگین و آلوده خود را ابراز داشتند! مستمعان دلداده حمیرا ـخواننده معروف عرب ـبراى حظ بیشتر پیش از شركت در كنسرت , حشیش مصرف مى كردند و در لـحـظـات طوفانى استماع نواهاى دل انگیز وى , دستمال در دهان خود مى كردند تا بى اختیار جـیـغ ‌نكشند!یكى از این خودباختگان هم وصیت كرده بود كه در وقت مرگش به جاى كفن ,او را در نـوارهـایـى كـه صـوت حمیرا در آن ضبط شده است بپیچند! مردمى كه در چنین محیطهاى مسخ ‌كننده و آلوده اى بارآیند, هرگز نمى توانندداراى زندگى سالم باشند.
در نـظـر چـنـین مردمى , اخلاق پسندیده و عواطف پاك انسانى و مفاهیم مقدسى چون عدالت , شرافتمندى , عفت , وفادارى , همت , جوانمردى ,فداكارى وب الفاظى توخالى بیش نیستند.
كسانى كه عمدا یا اشتباها افراد را به این صحنه ها مى كشاندند و آنها را از داشتن یك زندگى سالم , بـازمـى داشـتـنـد, در درجـه اول به ملت خود و درجه دوم به جامعه بشرى خیانت مى كردند و در حـقـیـقت , انسانیت را از مسیر اصلى خود منحرف یا لااقل پیشرفت و سیر آن را كند یا متوقف مى كردند.
طـبـقه اى كه داراى چنین زندگى ناسالم باشند, به انگل هایى مى مانندكه جامعه را با وجود خود رنـج مـى دهـند و به قول دكتر كارل : امروزه با وجودشكست ایدئولوژى ها و آشوب جهانى , عقل و احساسات به ترقى خود ادامه مى دهد.
بلاشك بشریت , جمع بى شمارى از ضعفا و ناقص عقلان و ابلهان اخلاقى و دیوانگان و جنایتكاران و معلولان را به دنبال مى كشد ((73))
.
ولـى شك نیست كه در چنین محیطهایى ناسالم و آشفته , ترقى عقل و احساسات , بسیار به كندى صـورت مـى گـیرد و بشریت با به دنبال كشیدن این همه ضعیف , ناقص عقل , ابله اخلاقى , دیوانه , جنایتكار و معلول , به خودى خود از پا در مى آید و فلج مى شود.
قـرآن كـریـم ـكـه سعادت بشر را در داشتن یك زندگى سالم و برانداختن انگل هاى اجتماعى و تـقـویـت روحـى و جـسـمى انسان مى داند و با برنامه هاى جاودانى خویش زمینه را براى ساختن اجتماع سالم و پیشرو فراهم مى سازد ـدرباره آن طبقه اى كه مزاحم ترقى و رشد انسانیت هستند و سـررشـتـه مـفـاسد را به دست دارند و مایلند كه در جامعه , زشتى ها و انحراف هاى اخلاقى رواج داشـته باشد تا خود بهره بردارى هاى بلهوسانه شخصى بنمایند,چنین مى گوید:انالذین یحبون ان تـشـیـع الـفـاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم , كسانى كه دوست دارند در میان مردم باایمان , زشتى ها شایع شود,براى آنها عذابى دردناك است ((74))
.
مربى وظیفه شناس كسى است كه خود را مدیون اجتماع بداند و توجه داشته باشد كه اگر درست بـه وظـیفه تربیتى خود عمل كند و نونهالانى را كه تحت تربیت او هستند, از نظر عقل و عواطف , درسـت بـپـرورانـد و آنـهـا را از یـك زنـدگـى سالم برخودار گرداند, در حقیقت همچون یك مـهـنـدس متخصص ـكه ابزارها و چرخ ‌هاى یك واحد صنعتى را براى حركت صحیح آن , تعمیر و اصلاح مى كندـ توانسته است واحد بزرگ یا كوچك اجتماع بشرى را در راه حركت صحیح و ترقى و پیشرفت , یارى و مدد نماید و براى این واحد بزرگ یاكوچك انگل و طفیلى و عناصر مخل و سدراه ترقى بارنیاورد.
ایـن خـدمـت بـه یـقین بالاتر از خدمت یك پزشك یا مهندس و غیره است , چه اگر ما انسان سالم نداشته باشیم , هیچ یك از صنایع و علوم براى ما مفیدنخواهدبود.
بـررسـى اجمالى و مطالعه سطحى زندگانى پاره اى از ملت ها نشان مى دهد كه زندگى فردى و اجتماعى آنان با شكست هاى بسیار روبه روشده است .
بـه قـول دكـتـر آلـكسیس كارل : نشانه این شكست ها واضح است : الكلیسم عمومى , سستى بنیان خانواده , وفور زن هاى مطلقه و منحرف , فراوانى كودكان بى تربیت و معیوب , حسد و تشتت كامل در قـلـب هـر گـروه اجـتـماعى , در خانواده و كارگاه , و دفتر و كارخانه و شهر و حتى دانشگاه وبیمارستان و موسسات خیریه , و نفاق و ناتوانى در مشاركت براى یك امر اجتماعى .
ایـن نـشـانه ها معرف آشفتگى هاى عمیقى در عقل و احساس و نماینده بدى پرورش فعالیت هاى روانى است .
قسمت اعظم مردم دنیا فى الحال نمى توانند خطمشى عاقلانه اى در زندگى اختیار كنند ((75))
.
مسئولیت فردى .
نـكـتـه دیـگـرى كـه بـاید به طور كامل مورد توجه مربى و كلیه عوامل تربیتى ومحیط اجتماعى قرارگیرد, مساله سرنوشت كودكان و جوانان است .
باید توجه داشت كه نمى توان تعیین سرنوشت آنان را به دست قضا وقدر سپرد.
بسیارى از پدران و مادران , این طور فكر مى كنند كه خوشبختى یا بدبختى طفل ,در آینده مربوط به سرنوشت اوست .
اگـر سرنوشت طفل ,خوشبختى است , هیچ قدرتى نمى تواند سرنوشت او را تغییر داده , از سعادت مـحرومش گرداند و بالعكس اگر سرنوشت طفل بدبختى و شقاوت است , كسى نمى تواند اورا از مسیر بدبختى به مسیر خوشبختى بكشاند.
راسـتـى اگـر چـنین است پس كوشش هاى پى گیر پیامبران و همه مصلحان اخلاقى و اجتماعى براى اصلاح و سعادتمند ساختن افراد و اجتماعات ,بیهوده بوده است ,در حالى كه چنین نیست .
دنیاى ما دنیاى تلاش و كوشش است .
هرچه بخواهیم شدنى است .
بزرگان گفته اند:خواستن توانستن است به هرچه نرسیدیم براى این است كه نخواسته ایم .
اگـر مـى بـینیم نوباوگان اجتماع آن طور كه باید و شاید بار نمى آیند و احیانا پشت پا به مقدسات مـى زنـند و یا گرفتار انحرافاتى هستند, براى این است كه نخواسته ایم آنها را صحیح تربیت كنیم , بلكه آنها را به دست قضا و قدر! سپرده ایم , چه اگر مى خواستیم , بهتر از این تربیت مى كردیم .
نكوهش مكن چرخ نیلوفرى را ــــــ برون كن ز سر, باد خیره سرى را.
تـو چـون خـود كـنـى اخـتـر خـویـش را بد ــــــ مدار از فلك , چشم نیك اخترى را ((76))
خونسردى و ملایمت .
آنـهـایـى كه با كودكان تماس مستقیم دارند, براى رسیدن به هدف خود چاره اى جز خونسردى و حفظ آرامش ندارند.
اگر آرامش و خونسردى خود را از كف دهند, احیانا كودك را به لجبازى و طغیان مى كشانند.
تـوسل به خشونت , براى هیچ مقامى زیبنده نیست : زمامداران و رهبران دینى و مربیان اخلاقى و فرماندهان و مدیران كارخانه ها وموسسات و دوایر,هیچ كدام از این قاعده مستثنا نیستند.
در عـیـن حـال بـراى آنهایى كه عهده دار وظیفه حساس تربیت شده اند, اهمیت این قاعده خیلى بیشتر است .
قرآن كریم اهمیت این موضوع را به پیشواى اسلام گوشزد مى كند و او را به خونسردى و ملایمت و مـهـربـانـى بـه مـردم فراخوانده مى فرماید:فبمارحمه مناللّه لنت لهم ولو كنت فظا غلیظالقلب لانـفـضـوا مـن حـولـك , بـه واسـطه رحمتى از جانب خداوند با آنان مدارا كردى و اگر خشن و درشت خوبودى , از اطراف تو پراكنده مى شدند ((77))
.
از این جهت است كه مى بینیم بزرگ ترین مربى و معلم انسانیت ـحضرت محمدر ـ حتى جسارت ها و ستمگرى هاى مردم را به خود نادیده مى گیردو همه را مورد عفو و اغماض قرار مى دهد.
عـربـى بـادیه نشین به منظور دریافت كمك به مدینه آمده بود و به سبب این كه پیامبر موفق نشد آن طورى كه باید و شاید رفع احتیاجش كند, زبان به جسارت و بى ادبى گشود.
پیشواى اسلام مردم را از تعرض به او بازداشت و او را به مهمانى دعوت كرد.
اووقـتـى كـه زنـدگـى سـاده و بـى پـیـرایه پیامبر خدا را دید, از گفتار خود نادم شد و زبان به عذرخواهى گشود.
پیغمبر اكرمر از او خواست كه در مسجد, در حضور جمعیت مسلمین معذرت خود را تكرار كند تا مسلمانان , كینه او را در دل نگیرند.
روز بعد, اعرابى در مسجد زبان به عذرخواهى گشود و اصحاب پیامبر تبسم كردند, آنگاه پیشواى عـالـیـقدر اسلام فرمود:مثل من و این گونه افراد,مثل همان مردى است كه شترش رمیده بود و فرار مى كرد.
مردم به خیال این كه به صاحب شتر كمك بدهند, فریاد كردند و به دنبال شتر دویدند.
آن شتر بیشتر رم كرد و فرارى تر شد.
صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت : خواهش مى كنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد.
من خودم بهتر مى دانم كه از چه راه شتر خویش را رام كنم .
همین كه مردم را از تعقیب بازداشت , رفت و یك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد, بدون این كه نعره اى بزند و فریادى بكشدو بدود, تدریجا در حالى كه علف را نشان مى داد جلو آمد و بعد با كمال سهولت , مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد.
اگـر دیـروز من شما را آزاد گذاشته بودم ,حتما این اعرابى به دست شما كشته شده بودـو در چه حـال بدى كشته شده بود, در حال كفر وبت پرستى !ـولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملایمت , او را رام كردم ((78))
.
با وظایف حساس خود آشنا شویم .
مـوسـیـه ((79))
, دبیر دانشسراى پسران در شهر اتوى فرانسه , در كتاب چگونه روح هاى محكم و
زنـده بـسـازیـم مـى نـویـسـد: اشخاصى كه كارشان پرورش كودكان و جوانان است , بیش از تمام اسـتـعـدادهـا و قـواى شـاگردان خود, با عقل و شعور آنان سرو كار دارند و مقصد مستقیم آنان پـرورش و بـى نـیـازكردن روح و قوه عاقله است و اگر منظور عالى ترى دارند, یعنى مى خواهند انـسـان شـرافـتـمند و مرد كامل تربیت كنند, باز هم به دستیارى عقل وروح ,رگ حساس آنها را مـى جـویـنـد و اراده شـان را تحت تاثیر قرارمى دهند, بنابراین شناسایى واضح و دقیقى از شرایط اخلاقى و تربیت عقلى و روحى خوب , وظیفه اهم والزم هر مربى و آموزگار است .
مـا نـظرها و افكار خود را راجع به یك موضوع ,تحت مداقه و تجربه آقایان مى گذاریم و آن مساله ایـن اسـت : چـطـور بـراى پرورش كودكان و جوانانى كه در دست ما هستند, آن زندگى روحى و فكرى را خلق كنیم كه بتوان آن را اخلاقا خوب و صحیح دانست ((80))
.
ایـن هـمان مساله اى است كه ما در این كتاب , دنبال و كوشش مى كنیم كه مربیان و كلیه عوامل مـوثـر اجـتماعى را متوجه وظیفه حساس و مسئوولیت سنگین خود سازیم , بلكه باید خاطرنشان كـنـیـم كه هدف عمده و اصلى پرورش , همان پرورش انسان شرافتمند و كامل و به تعبیر علماى آموزش وپرورش بسط شخصیت است .
براى رسیدن به چنین هدف مقدسى باید كودك را از غذاى جسمى و روحى سالم برخوردار سازیم .
بـهداشت جسمى او را به طور كامل رعایت كنیم تا با روح و جسم سالم بارآید و بتواند قدرت كامل براى به كارانداختن دقت و قواى دیگر خود داشته باشد.
به قول همان نویسنده : دقت كه یكى از نمونه هاى فكرى است , به اوضاع و احوال خارجى و مزاجى بستگى دارد ((81))
.
اوضـاع و احـوال خـارجـى , یعنى امورى كه حواس را تحریك مى كند, از قبیل هیاهوى بى مقدمه , تغییر ناگهانى نور, پیدایش بى سابقه اشكال نامانوس ,بوهاى تندى كه به مشام مى رسد و بسیارى از حوادث دیگر كه باعث تفرقه حواس مى شود و انسان را از آموزش و پرورش كامل باز مى دارد.
در محیط مطالعه و محیط تحصیل كودك , باید آرامش كامل برقرارباشد.
در عین حال براى داشتن روحى سالم , اوضاع و احوال مزاجى نیز بسیار موثر است .
كـودكـى كـه از ضعف عمومى یا كمبود غذا و ویتامین هاى لازم و یا دردهاى عضوى و موضعى یا ضعف شنوایى و بینایى رنج مى برد, نمى تواند به طوركافى , پیشرفت كند.
اصلاح این عیوب , از وظایفى است كه كار مربى را كاملا آسان مى كند.
به قول موسیه :دقت در تحت سه ركن اساسى بدن , یعنى خون و عضلات و اعصاب قرار مى گیرد, علاوه بر اینها نظم و آهنگ دم زدن نیز درآن تاثیرشدید دارد ((82))
.
هرگاه كودك داراى خونى پاك و سالم باشد, بدون تردید داراى دقت و فهمى عمیق تر است .
مابسلى ((83))
معتقد است :گردش خون در دماغ (مغز) هنگامى كه این عضو مشغول است ,بسیار زیادتر از حال سكون و آرامش است ((84))
.
كم خونى و كمى اكسیژن مورد لزوم براى تنفس و هواى كثیف , باعث ضعف فهم و دقت مى شود و در چنین مواردى مربى نباید تصور كند كه عقل ,بیكاره و منحرف شده است .
یـكـى از روان شناسان , به نام ریبو اثبات كرده است كه : دقت همیشه بر روى ماهیچه ها و به وسیله ماهیچه ها عمل مى كند و نوع عمل آنها اساسا به شكل توقف و سكون مى باشد ((85))
.
بـه نـظـر وى بـرخـى از جـنبش هاى عضلانى ظاهرا مهمل , از قبیل تكان دادن سر و دست و پا, یا بـازیـهـاى غـیـر ارادى بـا قلم وخطكش وب یا راه رفتن سریع كه بدون دخالت اراده بر سرعت آن افزوده مى شود, وسیله تولید قوایى هستند كه مورد استفاده اعمال فكرى قرارمى گیرند.
اینها زمینه را براى فعالیت فكرى آماده مى سازند.

جـنـبـش هایى هم هستند كه براى تمركز دادن دقت بر روى موضوع معینى به كار مى روند, مثل جنبش صورت و بدن وب, بنابراین براى تقویت وسلامت عضلات , كودك را باید به ورزشهاى مفید و متنوع واداركرد.
در مـورد وضـع عـصبى نیز دو موضوع باید مورد توجه باشد: یكى تحریك بیش از اندازه و دیگرى انحطاط یا فرسودگى عصبى است .
كودكى كه دچار ترس یا غضب یا یكى دیگر از عواطف حاد و مزاحم شده باشد, نمى تواند قوه دقت و فهم خود را به اندازه كافى به كار اندازد.
باید آن قدر صبر كرد تا به حال عادى بازگردد.

هـمچنین كودكى كه دچار فرسودگى عصبى شده است و در نتیجه خود را غیر قابل براى تجمع حـواس نـشـان مـى دهد و دچار برخى تخیلات نارواگردیده است , باید از كار فكرى ممنوع و به طبیب مراجعه داده شود تا سلامت خود را باز یابد.
انـسـان در موقع دقت سعى مى كند از تعداد تنفس هاى خود بكاهد, در حقیقت , دقت كامل وقتى صورت مى گیرد كه دم زدن تعطیل شود.
پـس سالم نبودن ریه ها و مجارى تنفسى و یك ابتلاى ساده پلیپ ممكن است كودكى را تا سرحد كودنى تنزل دهد, در حالى كه واقعا داراى هوشى سرشار است .
رعایت همه این نكات , براى تامین سعادت كودك , بر مربیان لازم است .

اجـتماع باید كلیه وسایل را براى شكوفا شدن استعدادهاى كودكان فراهم سازد و تمام موانع را از سر راه آنها بردارد.
در این صورت بارگران مسئولیت به مقصد مى رسد.
كـوشـش مـا در ایـن كتاب این است كه با شرح و تفصیل بیشترى , جامعه را متوجه این مسئولیت گردانیم و در این راه از خداوند بزرگ یارى مى طلبیم .
2 ـ نفوذهاى اجتماعى .
وجـه امـتـیاز هر فردى را باید در منش و شخصیت او و به عبارت دیگر, در واكنشهایى كه در برابر پدیده هاى مختلف از خود نشان مى دهد, جستجوكرد.
در روان شـنـاسـى , شـعـبه اى به وجود آمده است كه به نام كاراكترلوژى ((86))
یا خصلت شناسى خوانده مى شود.

این علم در عین این كه ناقدان سرسختى دارد, طرفداران پرو پا قرصى نیز دارد.
بدیهى است كه این علم ,سعى مى كند كه افراد را آن چنان كه هستند, بشناسد و اسرار درونى آنها را كشف كند.
یقینا شناسایى دقیق افراد و حتى خویشتن ,فواید ارزنده اى را در بر دارد.
شـخصى كه خود را بشناسد خیلى بهتر و سریع تر از افرادى كه خود رانشناخته اند, مى تواند در راه ترقى و تكامل , گام بردارد و نیازمندى هاى خودرامرتفع سازد.
جـمله تاریخى خود را بشناس ! در تعلیمات سقراط حكیم , همچنان باقى مانده است و از نظر آیین مقدس اسلام خودشناسى مقدمه خداشناسى وخداشناسى وسیله یك زندگى آرام و خوش و دور از نگرانى و اضطراب است .
كاراكترلوژى در آموزش و پرورش , راهنماى خوبى است .

متصدیان آموزش و پرورش مى توانند در پرتو این علم در راه ایجاد دگرگونى مطلوب در افرادى كـه تـحت تربیت هستند گام هاى موثرى بردارند وآنها را به شاهراه سعادت هدایت نمایند, زیرا تا خـصـوصـیـات جـسـمـى و روانـى افـراد شـنـاخـتـه نـشـود و واكنش هاى مختلفى كه در برابر پـدیـده هـاى مختلف , از خود نشان مى دهند كشف نشود, آموزش و پرورش آنها به نحو مطلوب و مترقى , امكان پذیر نخواهدبود.
عـیـب عـمده كار كسانى كه وظیفه خطیر آموزش و پرورش را به عهده گرفته اند, این است كه مـانند یك فرمانده مستبد همواره با جمله بكن و نكن !قدرت خود را به رخ افرادى كه تحت تربیت آنـهـا هـستند مى كشند و بدون این كه به شخصیت و خصایل ذاتى و اكتسابى آنها احترام كنند, از آنهامى خواهند كه دستورها و تكالیف را بدون چون وچرا انجام دهند, به همین جهت مى بینیم كه هـمواره شكافى عمیق میان این دو طبقه ـكه باید بیش از همه طبقات به یكدیگر نزدیك بوده و با یكدیگر تفاهم داشته باشند ـوجود دارد و نتیجه مطلوب نیز كمتر گرفته مى شود.

براى رفع این عیب بزرگ است كه كاراكترلوژى در خدمت آموزش و پرورش درآمده است : محیط خانه یا محیط خصایل ارثى , محیط مدرسه یامحیط اكتسابات , محیط اجتماع یا محیط به كار بستن اكـتـسـابـات سـه عـامـل مـهـم تشكیل شخصیت و منش افراد هستند و بر روى خصلت انسانى تاثیربه سزایى مى گذارند.
بـه كار بستن اكتسابات , در عین حال جنبه آموزندگى دارد, یعنى در این حالت , اكتسابات انسان در نـهاد آدمى رسوخ مى كند و افقهاى تازه اى به روى انسان گشوده مى شود و انسان از خویشتن , مى آموزد.
از نـظـر آمـوزش و پرورش , توصیه مى شود كه انسان همواره تعادل میان اكتسابات و به كار بستن آنها را حفظ كند, یعنى هم دنبال دانش هاى نو برود وهم آنچه را یاد گرفته است , به كار ببندد.
اگـر صرفا به كار ببندد و اكتساب و آموزش در كار نباشد, تعادل از دست مى رود و ارزش مطالب آموختنى گذشته نیز كم مى شود.

پـیـامـبر اسلام , سفارش مى كند كه از گهواره تا گور دانش بجویید و كرارا در كلمات پیشوایان اسلام آمده است كه علم بدون عمل , ارزشى ندارد.
خلاصه , عوامل مذكور در حقیقت , سرنوشت انسان را تعیین و مسیر زندگى او را رسم مى كنند و بـراى شـناسایى منش و شخصیت افراد و آموزش وپرورش صحیح آنان , ناگزیریم این عوامل را به طور كامل , مورد توجه و دقت قرار دهیم .
عوامل دیگر.

مـطـلـبى كه ما را نسبت به نوآموزان , نگران مى كند این است كه , آنها گاهى رو به فساد و تباهى مى روند و دستخوش انحراف مى گردند, بااین كه مدرسه و محیط تشكل خصایل ارثى یعنى خانه , چنین اقتضایى را ندارند.
این جاست كه ما باید به سراغ عوامل دیگر برویم و متوجه باشیم كه نفوذ آنها هم شاید دست كمى از عوامل سه گانه مذكور نداشته باشد.
این عوامل خیلى آسان , بدون توجه مربیان كار خود را مى كنند و مسیر زندگى اطفال و جوانان را درست بر خلاف مسیرى كه خانه و مدرسه رسم كرده اند, ترسیم مى كنند.
از همین جا فرق عمده مردم عصر ما با مردم عصرهاى گذشته روشن مى شود.
ایـن كه مى بینیم مردم گذشته كمتر از مقتضیات خانوادگى و تربیتى منحرف مى شدند و مردم امروز, خیلى زیاد منحرف مى شوند, علت آن را باید درارمغان هاى تمدن قرن طلایى جستجوكرد.
انسان از آغاز كودكى با یك سلسله داستان هاى راست یا دروغ سر و كار دارد.

ایـن داسـتـان ها را یا از زبان این و آن , یا از رادیو, تلویزیون و فیلمهاى سینما یا از كتاب ها, جراید و مجلات فرا مى گیرد.
قـهرمانان داستان هاى شورانگیز, به خصوص اگر در آن داستان ها جنبه هاى هنرى به خوبى به كار رفـته و از ذوقى لطیف و سرشار الهام گرفته باشد,فوق العاده در نظر انسان اهمیت پیدا مى كند و انسان مى كوشد تمام خصوصیات زندگى خود را با وضع آنها منطبق سازد.
كمتر كسى پیدا مى شود كه داراى استقامت باشد و تحت تاثیر قرار نگیرد.
در هـر اجـتـمـاعـى افـراد زبـده و بـرجسته , مورد توجه قرار مى گیرند و توجه سایرین را به خود جـلـب مـى كنند, طبق اصول روان شناسى رفتار این قبیل افراد, در روحیه دیگران اثر مى گذارد, ایـنـها نیز به نوبه خود قهرمانانى هستند كه درتعیین مسیر زندگى توده مردم نقش مهمى بازى مى كنند.
بـدون تـردیـد, ایـنها اگر واجد صفات عالى و كمالات انسانى باشند, به خوبى مى توانند جامعه را به سوى كمال رهبرى كنند و پیشوایان معنوى و روحانى براى جامعه خویش باشند, ولى باید به حال جـامـعـه اى تـاسـف خـورد كه افراد سرشناس و معروف آن و به عبارت دیگر, قهرمانان آن جامعه فاقدكمالات انسانى بوده و عناصرى كثیف و آلوده باشند ((87))
.
پیامبر عالى قدر اسلامر با توجه به جنبه هاى روحى انسان ها فرمود: مردم به دین زمامداران خویش هستند.
روان شناسان مى گویند: قهرمان جویى از خصوصیات سنین تكلیف و شباب است .
همچنین شركت در دسته هاى اجتماعى باشگاه ها, دوره ها, انجمن هاى سرى وغیره , در این دوره خیلى رایج است .
اكـنـون بـه تناسب نیازمندى هاى هر طبقه از جامعه , نشریات مخصوصى به وجود آمده است : براى كـودكـان , كـتـاب هـا و مـجـلات مـخـصوصى منتشرمى شود, جوانان هم به نوبه خود كتاب ها و مجلاتى دارند,بانوان نیز از این رهگذر, بى بهره نمانده اند.

حوادث جالب توجه و اخبار وحشتناك و تكان دهنده اى كه احیانا با زرق وبرق و عكس و تفصیلات در اختیار مردم گذارده مى شود!چیزى نیستند كه بتوان از نظر دور داشت .
مسائل جنسى و جنایاتى كه در حوزه امور جنسى رخ مى دهد و به وسیله جراید و مجلات غربى با آب و تاب در دسترس عموم قرارمى گیرد,بدون تردید تاثیر به سزایى در زندگى انسان دارد.
انتشار این قبیل مطالب , بشر را در ورطه سقوط قرارداده است .
برخى هنوز تردید دارند كه آیا این قبیل مطالب را باید با وضوح و روشنى براى كودكان بیان كرد, یا به طور كلى آنها را در عالم بى خبرى نگاه داشت .
شاید بهترین راه این باشد: به جاى این كه این قبیل مطالب با آب و تاب نقل شود, نقل آنها به اجمال بـرگـزارگـردد و در عوض , عواقب شوم و ندامت هاو بدبختى هایى كه به دنبال دارد, با وضوح و تفصیل نقل شود, تا درس عبرت شود و جنبه آموزشى و پرورشى پیدا كند.
در مورد جنایات دیگر نیز همین رویه دنبال شود.

هماهنگى كلیه عوامل .
بـراى ایـن كـه آمـوزش و پـرورش بـه نـحـو مطلوبى صورت گیرد و نتیجه خوب بدهد, باید تمام دستگاه هایى كه روى خصلت و شخصیت افراد اثرمى گذارند, به دقت كنترل شوند و با یك برنامه وسـیـع و هـمـه جـانبه , میان آنها هماهنگى كامل برقرارگردد, تا خانه , مدرسه , رادیو, تلویزیون , سینما,كتاب , مجله , روزنامه و سرانجام افراد سرشناس و قهرمان جامعه , یك ایدآل به افراد بدهند و آنها را درراه صلاح و خوشبختى رهنمون گردند.
تربیت در قرآن
درباره تزكیه و تربیت در قرآن .
براى بررسى این مساله , زیر هشت عنوان بحث مى كنیم :.
الف ) تعریف تزكیه و مقایسه آن با تربیت .
ب ) اهمیت تزكیه در قرآن .
پ ) تزكیه , هدف است یا وسیله ؟.

ت ) ارتباط تزكیه با ایمان , تقوا, جهاد و.
ث ) اسباب تزكیه .
ج ) ارتباط تزكیه و تعلیم .
چ ) آثار تزكیه .
ح ) اهداف تزكیه .
این بحث ها صرفا قرآنى است و به همین جهت است كه آیات متعددى در لابه لاى بحث ها مطرح و احیانا از كتب تفسیر نیز استفاده مى شود.
* * * الف ) تعریف تزكیه و مقایسه آن با تربیت .
واژه تزكیه , مصدر باب تفعیل از ریشه زكا است .
راغب اصفهانى از واژه شناسان برجسته قرآن مى گوید: اصل الزكا النموعن بركه اللّه تعالى و یعتبر ذلك بالامور الدنیویه والاخرویه ((3))
, اصل زكات ,رشد و نموى است كه از بركت خداوندى باشد و این , هم به امور دنیوى اعتبار مى شود و هم به امور اخروى .

اهل لغت مى گویند: زكا یزكو زكا وزكوا وزكى یزكى زكى الزرع : نما, هنگامى كه فعل زكا و سایر هم ریشه هاى آن را به كشت وزرع نسبت دهیم , به معناى رشد و نمو آن است .
هـمـین ریشه هنگامى كه به باب تفعیل رود و به خداوند نسبت داده شود, به معناى تطهیر و نمو دادن و اصـلاح اسـت و هـنگامى كه به صورت جمله زكى ماله آورده شود, به معناى این است كه شـخـص , زكـات مـال خـود را داده است و هنگامى كه به صورت زكى نفسه ذكر شود, به معناى این است كه شخص , خود را ستوده و تبرئه كرده است .
در قرآن مجید, هم ثلاثى مجرد این ریشه به كار رفته و هم باب تفعیل آن .
نكته شایان توجه این كه ملزوم رشد و نمو, پاكى است .

تـا مـوجـودى پـاكیزه و صافى نباشد و عوامل مضاد و مزاحم از او دور نگردند, در خور رشد و نمو نـیـست و به همین جهت است كسانى كه مى خواهندآراسته به فضایل و مكارم اخلاقى شوند, باید نخست رذایل را ریشه كن كنند و عوامل باز دارنده را از خود دور گردانند.

مـگـر مـمـكـن است كه دل , خانه و آشیانه شیاطین باشد و در عین حال , خانه و آشیانه فرشتگان گردد؟ هرگز فرشته , همنشین دیو و رذیلت ,همنشین فضیلت و خوى نیك , همسایه خوى زشت نمى شود! خلوت دل نیست جاى صحبت اغیار ــــــ دیو چو بیرون رود فرشته در آید به همین جهت است كه گاهى در كاربرد مشتقات واژه , تنها پاكى مورد نظر است و گاهى تنها رشد و نمو و گاهى هر دو.
در مورد دادن زكات مال , ممكن است تنها پاكى مال از حقوق دیگران , منظور باشد و ممكن است هم پاكى و هم افزونى مال , مورد توجه باشد.
در مـورد تـزكیه نفس و خودستایى , فقط پاك كردن نفس از اتهامات , منظور است و قطعا رشد و نموى در كار نیست .
امـا آن جـا كـه فعل تزكیه به خداوند یا رسول گرامى او نسبت داده مى شود, تطهیر و نمودادن و اصلاح مورد نظر است , چرا كه ملزوم , بدون لازم ولازم بدون ملزوم تحقق ندارد.
ایـن كـه راغب , رشد و نمو را مخصوص دنیا یا آخرت نمى كند, به خاطر این است كه اگر موجود, استعداد رشد دو جهانى داشته باشد, محال است كه به بركت خداوند, رشد و نمو كند و رشد و نمو او فقط دنیوى باشد و از رشد و نمو اخروى محروم گردد.

و اما تربیت از ماده ربایربو ربا وربوا گرفته شده كه به معناى زیادت و افزونى مال است و به همین جهت است كه واژه ربا به معناى سودى است كه ربا خوار به دست مى آورد.
مشتقات تربیت در قرآن كریم , در دو مورد استعمال شده است :.
1) مـى بـیـنیم هنگامى كه موسى در برابر طغیان و استكبار فرعون قیام مى كند تا مستضعفان را نجات دهد, فرعون به او مى گوید:.
قـال الـم نربك فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرك سنین ((4))
, آیا در دوران كودكى , تو را در میان جـمـع خـود تـربیت نكردیم و سال هایى از عمر خود را درمیان ما نگذرانیدى ؟! در این جا فرعون خـودش را مربى موسى معرفى مى كند و از این كه متربى در برابر مربى قیام كرده و تاج و تخت او را به خطرانداخته , مورد عتاب و ملامت قرار مى دهد.

سـپـس مـى گوید: وفعلت فعلتك التى فعلت وانت من الكافرین ((5))
, و كارى را كه نباید انجام دهى , انجام دادى (و یكى از ما را كشتى ) و حال آن كه تواز كسانى هستى كه كفر نعمت مى كنند.
آرى فـرعـون دو مـنت مى گذارد و دو اعتراض مى كند: دومنتش یكى نجات موسى از رودنیل و پرورش او و دیگرى نگهدارى او در میان خانواده براى سال هاى متمادى است .
دو اعتراضش یكى سابقه آدم كشى و دیگرى كفران نعمت است .
او بـا دو مـنـت خـود مـى خـواهد بگوید كه از موسى انتظار كمك دارد, نه انتظار مخالفت و با دو اعتراضش مى خواهد بگوید: كسى كه سابقه آدم كشى دارد و كفران نعمت مى كند, شایسته رهبرى و رسالت نیست .
پاسخ موسى به فرعون , بسیار جالب است , او مى گوید:.
فعلتها اذا وانا من الضالین ((6))

, من اقدام به آدم كشى كردم , در حالى كه از بى خبران بودم .
در حـقیقت مى خواهد با پاسخ به اشكال دوم فرعون , به ظاهر وانمود كند كه آن موقع , راه حق را نـمى دانسته و خداوند بعدا راه حق را به او نشان داده است , ولى در باطن , منظورش این است كه كـشـتـن آن قـبـطى حـق بـوده , و او از عواقب ناگوار آن , بى خبر بوده است , بنابراین , پاسخ وى به فرعون , توریه است , یعنى گفتن سخنى كه باطنش حق است و ظاهر آن براى مخاطب , معناى دیـگـرى افـاده مـى كند, یعنى گوینده , زمانى كه در بن بست قرار مى گیرد, هم در باطن دروغ نمى گوید و هم به حسب ظاهر, مخاطبش را راضى مى كند و از بن بست خلاص مى شود.
سـپس مى گوید: ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما وجعلنى من المرسلین ((7))

, به دنـبـال حـادثه قتل , چون از شما ترسیدم , فرار كردم وخداوند به من علم و دانش بخشید و مرا از فرستادگان قرار داد.
پـس قیام و اعتراض موسى به خاطر فرمان حق و علم و آگاهى ناشى از رسالت است و لذا این جا پاسخ دومین اعتراض فرعون هم روشن مى شود,چرا كه كفران نعمت خداوند به مراتب , زشت تر از كـفـران نـعـمـت فـرعـون اسـت , وانـگـهـى نـعـمت هایى كه در اختیار فرعون است , همه از آن خداست ,كارى كه موسى كرده , در حقیقت , شكر نعمت است , نه كفر نعمت .
و اما پاسخ وى به منت هاى فرعون چنین است :.
وتـلـك نـعمه تمنهها على ان عبدت بنى اسرائیل ((8))

, آیا تو كه بنى اسرائیل را بنده و برده خود كردى , بر من منت مى گذارى ؟.
یـعـنى منشا نعمت و منت تو ظلمى است كه بر بنى اسرائیل روا داشته اى و اگر بنى اسرائیل اسیر ظلم تو نمى شدند, من هم گرفتار تنور آتش و امواج نیل و ورود به كاخ شوم تو نمى شدم .
2) در ضمن توصیه هایى كه قرآن كریم در مورد وظایف فرزند نسبت به والدین ذكر كرده , دستور مـى دهد كه : وقل رب ارحمهما كما ربیانى صغیرا ((9))
, و بگو: پروردگارا, همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربیت كردند, به آنها رحمت كن .

مـعلوم مى شود كه تربیت به معناى بزرگ كردن است و به همین جهت است كه در آیه , اختصاص به دوران صغر و كودكى پیدا كرده است .
در دعاى ابوحمزه ثمالى از ادعیه سحر ماه مبارك رمضان و از زبان امام سجاد(ع ) كه بزرگ ترین و بـرجـسته ترین نیایش كننده عصر خویش است ,چنین آمده : وارحمهما كما ربیانى صغیرا, اجزهما بـالاحـسـان احـسانا وبالسیئات غفرانا ((10))
, پروردگارا, همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربیت كردند,آنها را رحمت كن .
به آنها در برابر نیكى , پاداش نیكو و در برابر بدى ها, آمرزش عطا كن .

از این بیان معصوم , استفاده مى شود كه تربیت با احسان و سیئه (نیكى و بدى ) جمع مى شود و به هـمـیـن جهت , انسان مكلف است كه پدر و مادر راكه تربیتش كرده و از خردسالى به بزرگسالى اش رسانیده اند, دعاى خیر كند و از خدا بخواهد كه نیكى ها و زحمات پسندیده آنها را پاداش دهد وبـدى هـا و سـیـئاتى كه از لحاظ وظیفه مادرى و پدرى مرتكب شده اند, مشمول مغفرت خویش سازد.
بنابراین باید بگوییم : تزكیه و تربیت , مغایر یكدیگرند, چرا كه تربیت , مخصوص دوران كودكى است و تزكیه به دوران خاصى اختصاص ندارد.
از سوى دیگر, تربیت با سیئه جمع مى شود, حال آن كه تزكیه به هیچ وجه باسیئه سازگار نیست .
ب ) اهمیت تزكیه در قرآن .

یكى از برنامه هاى مهم در نظام آفرینش , بعثت انبیاست .
بعثت , مكمل خلقت و تامین كننده اهداف آفرینش است .
اگـر در نـظـام آفـرینش , بعثت نباشد, قطعا اهداف آفرینش تحقق نمى یابد, یعنى نظام آفرینش , نظامى عبث و بیهوده خواهد بود.
قرآن كریم براى بعثت انبیاى عظام الهى , اهدافى ذكر كرده است .
ایـن اهـداف در چـهـار آیـه تـكـرار شده است : 1) كما ارسلنا فیكم رسولا منكم یتلوا علیكم آیاتنا ویـزكـیكم ویعلمكم الكتاب والحكم ;127;رذچ& ویعلمكم مالم تكونوا تع لمون ((11))
, همان گونه (كه با تغییر قـبـله , نعمت خود را بر شما كامل كردیم ) رسولى در میان شما از خودتان فرستادیم كه آیات ما را بـرشـمـا تلاوت كند و شما را تزكیه نماید و شما را كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمى دانستید به شما یاد دهد.
برنامه ها و اهداف رسالت در این آیه عبارتند از: الف ). تلاوت آیات و پى در پى آوردن آن به صورت نظامى صحیح .
ب ). تزكیه .

پ ). تـعـلـیـم كـتـاب و سنت , بنابراین كه حكمت به معناى سنت نبوى باشد یا تعلیم كتاب و اسرار و فـلـسـفـه هـا و عـلل و نتایج آن , بنابر معناى دیگرى براى حكمت , و البته اینها نیز داخل در سنت مى باشند, مگر این كه سنت را به معناى احكام صادره از مقام رسالت بدانیم .
ت ). تعلیم چیزهایى كه مردم آنها را نمى دانستند.
الـبته اینها هم داخل در تعلیم كتاب و حكمت است و گویا از راه ذكر خاص بعد از عام مى خواهد بفهماند كه اگر پیامبران نبودند, بسیارى از علوم وحقایق بر بشر مخفى و مكتوم مى ماند.
2) ربـنـا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتك ویعلمهم الكتاب والحكمه ویزكیهم انك انت الـعـزیـز الـحـكیم ((12))
, پروردگارا, در میان ایشان پیامبرى از خودشان مبعوث كن كه آیاتت را برایشان تلاوت كند و آنها را كتاب و حكمت تعلیم دهد و تزكیه شان كند كه تو عزیز و حكیمى .
در این آیه كه از دعاهاى حضرت ابراهیم خلیل است , تمام اهداف و برنامه هاى آیه قبل , بجز چهارم , آمده است .

3) لقد من اللّه على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزكیهم ویعلمهم الـكتاب والحكمه وان كانوا من قبل لفى ضلال مبین ((13))
, خداوند بر مومنان منت گذاشت كه در مـیـان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكیه كند و كتاب و حكمت تعلیمشان دهد و حال آن كه آنها از پیش در گمراهى آشكار بوده اند.
در این آیه نیز به سه هدف و برنامه اشاره شده و هدف چهارم ذكر نشده است .

4) هـوالذى بعث فى الامین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزكیهم ویعلمهم الكتاب والحكمه وان كـانـوا مـن قـبـل لفى ضلال مبین ((14))
, خداوند همان است كه در میان مردم امى , پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكیه نماید و كتاب و حكمت تعلیمشان دهد, وحال آن كه آنها از پیش در گمراهى آشكار بودند.
در ایـن آیـه هـم فقط به سه هدف اشاره شده و معلوم داشته كه محیط بعثت و نشر آیات و احكام شـریعت در میان مردم امى بوده و منظور از امى ,مردم درس نخوانده یا مردم منسوب به ام القرى یعنى مكه است .
در ایـن چـهار آیه , یكى از اهداف و برنامه هاى مهم پیامبر اسلام , تزكیه انسان ها شمرده شده و در حـقـیـقـت مى توان گفت : تمام برنامه هاى او در تعلیم وتزكیه یا ـ برابر اصطلاح روزـ در تعلیم و تربیت خلاصه مى شود.
پ ) تـزكـیـه هدف است یا وسیله ؟ از آیات قرآنى گاهى استفاده مى شود كه تزكیه هدف است نه وسیله و از برخى دیگر, عكس آن استفاده مى شود.
1) آیـاتى كه تزكیه را هدف مى شناسد: الف ـ آیات چهارگانه مربوط به اهداف و برنامه هاى بعثت كه شرح آنها گذشت .
ب ـ آیات مربوط به انفاق مال و صدقه و زكات .

در این گونه آیات , فایده و هدف انفاق و صدقه وزكات , تزكیه و تزكى ـ اولى از ناحیه فاعل و دومى از ناحیه قابل ـ ذكر شده است .
راغـب اصفهانى درباره زكات مى گوید: زكات به چیزى گفته مى شود كه حق خداست و انسان , آن را از مال خود جدا مى كند و به فقرا مى دهد.
علت این كه آن را زكات نامیده اند, این است كه در آن , امید بركت یا تزكیه و تنمیه نفس به خیرات و بركات است یا هر دو, چرا كه هر دو خیر درزكات موجود است و خداوند در قرآن , زكات را با نماز همراه ساخته است ((15))
.
قـرآن مـجـیـد درباره گرفتن صدقه ـ كه همان زكات است ـ به پیامبر اكرمر مى فرماید: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزكیهم بها وصل علیهم ((16))
, ازاموال آنها زكات بگیر كه وسیله تطهیر و تزكیه آنهاست و بر آنها درود بفرست .
و نـیـز مى فرماید: وسیجنبها الاتقى * الذى یوتى ماله یتزكى ((17))
, به زودى پرهیزكارترین افراد كه مالش را براى تزكیه شدن به فقرا مى دهد, از آن ,دور داشته مى شود.
پ ـ آیـه اى كـه بـه عـفـت و پاكدامنى مربوط است , چنان كه مى فرماید: قل للمومنین یغضوا من ابـصـارهـم ویـحـفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ((18))
, به مومنان بگو كه چشمشان رااز نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را حفظ كنند كه این به پاكى (جانشان ) نزدیك تر است .
ت ـ آیات مربوط به آداب معاشرت و راه و رسم زندگى .

* دربـاره عـدم ورود بـه خانه مردم بدون اذن و اجازه مى فرماید: وان قیل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكـى لـكـم , ((19))
و اگر به شما گفته شود كه بازگردید, باز گردید كه براى پاكى شما بهتر است .
* دربـاره ایـن كـه نـبـاید زنان مطلقه را از ازدواج مجدد با مردان دلخـواه منع كنند, مى فرماید: ذلـكـم ازكـى لكم واطهر واللّه یعلم وانتم لاتعلمون ((20))
,این دستور براى تزكیه و طهارت شما بهتر است , خداوند مى داند و شما نمى دانید.
ث ـ آیات مربوط به فضل و رحمت خداوند و تاثیر آن در تزكیه و پاكى نفوس .
ولولافضل اللّه علیكم ورحمته مازكى منكم من احد ابدا ((21))
, اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود, هیچ یك از شما هرگز تزكیه نمى شدید.

ولـولافضل اللّه علیك ورحمته لهمت طائفه منهم ان یضلوك ((22))
, اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود, گروهى از دشمنان , همت بر آن مى گماشتند كه تو را گمراه كنند.
2) آیاتى كه تزكیه را وسیله مى شناسد, آن هم وسیله براى فلاح و رستگارى .
قرآن كریم در دو مورد, مساله غایت بودن فلاح براى تزكیه و تزكى را مطرح كرده است : در سوره مـباركه شمس پس از ذكر چند سوگند مى فرماید:قد افلح من زكیهها ((23))
, رستگار شد كسى كه نفس را تزكیه كرد.
و در سـوره مـبـاركه اعلى مى فرماید: قدافلح من تزكى ((24))
, رستگار شد كسى كه قبول تزكیه كرد.
از این دو آیه بر مى آید كه تزكیه وسیله فلاح است و فلاح به معناى ظفر و رسیدن به مطلوب است , اعم از مطلوب دنیوى و مطلوب اخروى كه اولى رسیدن به سعادت دنیوى و دومى در بقاى بدون فنا و بى نیازى بدون فقر و عزت بدون خوارى و علم بدون جهل خلاصه مى شود ((25))

.
بـاید توجه داشته باشیم كه میان آیاتى كه تزكیه را هدف قرار مى دهند و آیاتى كه تزكیه را وسیله قرار مى دهند, منافاتى نیست , چرا كه هر مرتبه اى ازمراتب تكامل , براى مرتبه پیشین , هدف و براى مرتبه بعدى وسیله است .
چـه مـانعى دارد كه فلاح , غایت و هدف تزكیه و تزكیه , غایت و هدف اسباب و عواملى باشد كه به اذن خداوند منجر به پاكى انسان مى شوند.
ت ) ارتباط تزكیه با ایمان , تقوا, جهاد و.
همان طورى كه گذشت , فلاح هدف تزكیه است .
در قرآن , امور متعددى به عنوان اسباب فلاح , مطرح شده اند, مانند: ایمان , اقامه نماز, انفاق در راه خدا, یقین به آخرت , ثقل موازین , پیروى نورقرآن , جهاد به جان و مال , اجابت دعوت خدا و رسول , زكـات , اراده وجـه اللّه , خـوددارى از بخل , توبه , عمل صالح , صبر و مصابره و مرابطه , ترك اعمال پلید, ذكر خدا, عبادت , فعل خیر وب ((26))
.
جـاى سـوال است كه آیا همه امور فوق در عرض تزكیه و همگى در مفهوم وسیع آن جمعند یا این كه اینها اسباب تزكیه و تزكیه سبب فلاح است .
در صورت اول , تزكیه مفهوم جامعى است كه همه آن امور را در بر دارد و خود, مقدمه فلاح است , یـعـنـى هر یك از امور فوق , سهمى در تزكیه دارند و خود عاملى از عوامل فلاحند, حال آن كه در صورت دوم , رابطه آنها با تزكیه و فلاح , رابطه طولى است , یعنى هر كدام از آنها عاملى ازعوامل و سببى از اسباب تزكیه اند و تزكیه خود سبب مستقل و بسیط براى فلاح است .
به نظر مى رسد كه معناى دوم , به صواب نزدیك تر باشد و علت این كه در آیات مربوط ـ كه بیش از بـیـست مورد است ((27))
ـ به عنوان سبب بلاواسطه فلاح ذكر شده اند, این است كه اگر اسباب تـزكـیـه فـراهـم شـود, فلاح هم حاصل مى شود و حذف سبب واسطه در صورت معلوم بودن آن , ضررى ندارد.
ث ) فاعل تزكیه .

صـرف نـظـر از ایـن كه چه امورى زمینه ساز تزكیه و فلاحند, در قرآن كریم گاهى فاعل تزكیه , بنده و گاهى پیامبر و گاهى خداست , شاهد این مطلب ,آیات زیر است : قد افلح من زكیها ((28))
, رستگار شدكسى كه خود را تزكیه كرد.
در این آیه شریفه , فاعل تزكیه , خود بنده است .
خـذ مـن اموالهم صدقه تطهرهم وتزكیهم بها ((29))
, از اموال آنها زكات بگیر كه آنها را به وسیله آن , تطهیر و تزكیه كنى .
در ایـن آیـه , پـیـامـبر اكرمر كه مامور به اخذ زكات از اموال مسلمانان است , فاعل تطهیر و تزكیه معرفى شده است .
بـل اللّه یـزكـى من یشا ولایظلمون فتیلا ((30))

, بلكه خداوند هر كه را بخواهد تزكیه مى كند و به اندازه رشته هسته خرما به آنها ستم نمى شود.
بـایـد تـوجـه داشـتـه باشیم كه میان آیات سه گانه منافاتى نیست , چرا كه اسباب تزكیه , اسباب طولى اند, نه اسباب عرضى .
خـداوند, فاعل بعید تزكیه و پیامبر, فاعل متوسط و خود انسان ـ به عنوان بنده اى وظیفه شناس ـ فاعل قریب تزكیه است .
دربـاره فـاعل بعید, آیات زیر در خور توجه است : ولكن اللّه یزكى من یشا واللّه سمیع علیم ((31))
, ولى خداوند هر كه را خواهد تزكیه كند وخداوند, شنوا و داناست .
ولایـكـلـمهم اللّه ولاینظر الیهم یوم القیامه ولایزكیهم ((32))

, خداوند در روز قیامت با آنها تكلم نمى كند و به آنها نمى نگرد و آنها را تزكیه نمى كند.
ولایـكلمهم اللّه یوم ا القیامه ولایزكیهم ولهم عذاب الیم ((33))
, خداوند در روز قیامت باآنها تكلم نمى كند و آنها را تزكیه نمى كند و براى آنها عذابى دردناك است .
و دربـاره فـاعـل مـتـوسـط, به جز آیه اى كه در مورد زكات ذكر شد, آیات مربوط به بعثت پیامبر گـرامى اسلام , در خور توجه است ,و درباره فاعل قریب , آیات 28 و30 سوره نور و 232 سوره بقره قابل توجه است ((34))
.
اصولا باید توجه داشته باشیم نظامى كه قرآن كریم براى عالم آفرینش مطرح مى كند, نظام طولى اسـت , یـعـنـى قبول این كه اسبابى در عرض خداوندمتعال داریم و قبول این كه اسبابى در طول خداوند ـ و البته به اذن او ـ نداریم , انحراف از طریقه قرآن كریم است .
قـرآن تـوفـى نـفـوس را گـاهى به خداوند و گاهى به ملك الموت و گاهى به فرشتگان نسبت مى دهد.
ایـن كه فاعل توفى نفوس , خداوند است , از آیه زیر استفاده مى شود: اللّه یتوفى الانفس حین موتها والـتـى لـم تـمت فى منامها ((35))
, خداوند, جان ها رادر هنگام مرگ و خواب به طور تام و كامل مى گیرد.
و اینكه فاعل توفى نفوس , ملك الموت است , مقتضاى آیه زیر است : قل یتوفهكم ملك الموت الذى وكل بكم ((36))
, بگو: ملك الموت كه موكل برشماست , جان شما را مى گیرد.

و دربـاره ایـنـكـه فـاعـل تـوفـى نـفوس فرشتگانند, مى فرماید: الذین تتوفههم الملائكه ظالمى انفسهم ((37))
, آنهایى كه فرشتگان جانشان را مى گیرند, درحالى كه به خود ستم كرده اند.
و نیز مى فرماید: الذین تتوفههم الملائكه طیبین یقولون سلام علیكم ((38))
, آنهایى كه پاكیزه اند و فرشتگان جانشان را مى گیرند و به آنها مى گویند:سلام بر شما.
مـقـصـود از نـظـام طولى این نیست كه در سلسله طولیه , سرانجام به خدا برسیم و خداوند هیچ تاثیرى در واسطه ها و ذى الواسطه ها نداشته باشد, بلكه وجود واسطه ها و ذى الواسطه ها همه از آن اوسـت .
وجـود او وجــود مـسـتـقل و نفسـى است و وجود بقیـه , وجـود ربطى و تعلـقى است , بنابراین , هـرگـونـه تـاثیرى از هر مخلوقى به اذن اوست و به همین جهت است كه قرآن مى گوید: قل اللّه خـالـق كـل شـئ وهو الواحد القهار ((39))
, بگو: خداوند آفریننده هر چیزى است و او یگانه و قهار است .
ج ) ارتباط تزكیه و تعلیم .
آیـا تـزكـیـه مقدم است یا تعلیم ؟ آیات بعثت را بررسى كردیم , از مجموع چهارآیه اى كه اهداف و برنامه هاى بعثت را بیان مى كنند, در سه آیه تزكیه بر تعلیم و در یك آیه , تعلیم بر تزكیه مقدم شده است ((40))
.
مـمكن است گفته شود: در زبان عربى , واو براى مطلق جمع است , یعنى مانعى نیست كه قبل و بعد واو با هم باشند و یا یكى از آنها مقدم و دیگرى موخر باشد.
مطابق این بیان , تزكیه و تعلیم هر دو اهمیت دارند, نه تزكیه بدون تعلیم , كارآمد است و نه تعلیم بدون تزكیه , بلكه اینها باید با هم باشند.
ولى اگر واقعیت را بنگریم , به لحاظ این كه تزكیه غایت تعلیم است , از نظر شرافت مقدم بر تعلیم است , هر چند تزكیه مترتب بر تعلیم و موخر ازآن است .
بنابراین تزكیه به اعتبارى , مقدم بر تعلیم و به اعتبارى موخر است .

این كه در یك مورد, تعلیم قبل از تزكیه آمده , به اعتبار ترتب تزكیه بر تعلیم است و این كه در سه مورد, تزكیه قبل از تعلیم آمده , به اعتبار این است كه تزكیه غایت تعلیم و از نظر شرافت , مقدم بر آن است .
علامه طباطبائى در ذیل سوره جمعه (آیه 2) مى نویسد: در این آیه شریفه , مساله تزكیه را جلوتر از تـعـلـیـم كتاب و حكمت ذكر كرده و در دعاى ابراهیم كه چند سطر قبل نقل شد, تعلیم كتاب و حكمت را جلوتر از تزكیه ذكر كرد و این , بدان جهت بوده كه آیه مورد بحث در مقام توصیف تربیت رسـول خـدا بـر مـومـنـین امت است و در مقام تربیت , تزكیه مقدم بر تعلیم علوم حقه و معارف حقیقیه است و اما در دعاى ابراهیم , مقام , مقام تربیت نبود و تنها دعا و درخواست بود.
از خـدا مى خواست كه این زكات و علم به كتاب و حكمت را به ذریه اش بدهد و معلوم است كه در عـالـم تـحـقـق و خارج , اول علم پیدا مى شود, بعدتزكیه , چون تزكیه از ناحیه عمل و علم تحقق مى یابد.
پـس اول بـایـد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد و بعد به آنها عمل كرد تا به تدریج , زكات (پاكى دل ) هم به دست آید ((41))
.
در عـبـارت فوق , مولف بزرگوار تفسیر المیزان , تزكیه را به معناى پاكى از رذایل گرفته تا بدان وسیله , قلب انسان آماده پذیرش علوم حقه و معارف حقیقیه گردد.
معلوم است كه طبق این معنا تزكیه بر تعلیم مقدم است , اما به لحاظ این كه بدون علم و معرفت , پاكى از رذایل ممكن نیست , تعلیم بر تزكیه مقدم است .
پـس عـلمى كه بر تزكیه مقدم است , علم به فضایل و رذایل است و علمى كه از تزكیه موخر است , علم و معرفت حقیقى است .
ایـن مـعنا ـ فى حد نفسه ـ خوب است , ولى اگر تزكیه را به معناى جامع رشد و نمو بگیریم كه از بـركـت خـداونـد اسـت و شامل امور دنیوى و اخروى هر دو بشود, تزكیه و تعلیم جداى از یكدیگر نیستند و تزكیه غایت تعلیم است و بنابراین , به لحاظ غایت بودن , مقدم بر تعلیم و به لحاظ ترتب , موخراز تعلیم است .

جـالب این است كه خود مولف بزرگوار تفسیر مزبور در آغاز به چنین معنایى نظر دارد, چنان كه مـى فـرماید: تزكیه آنها به معناى نمو صالح به آنهادادن از راه عادت دادن ایشان به اخلاق فاضل و اعـمـال نـیـكـوسـت تـا در انـسـانـیتشان به سبب آن , كامل شوند و حال آنها در دنیا و آخرتشان استوارگردد و سعادتمندانه زندگى كنند و سعادتمندانه بمیرندب ((42))
.
چ ) آثار تزكیه .
قـرآن كریم , هر جا كه مى خواهد آثار و بركات تزكیه و تزكى را ذكر كند, تكیه بر فلاح مى كند و ما در بـحـث مربوط به تزكیه هدف است یا وسیله درباره معناى جامع فلاح بحث كردیم و دیدیم كه فلاح , دستیابى به آرمان هاى دنیوى و اخروى است .
كسى كه اهل فلاح است , هم به سعادت دنیوى رسیده و هم به سعادت اخروى .
او صاحب بقا و عزت و بى نیازى و علم است .
او از فنا و ذلت و فقر و جهل به دور است .
ایـنـهـا همه آثار تزكیه است , هر چند قرآن كریم , همه را در فلاح خلاصه كرده و فرموده است : قد افلح من زكئهها ((43))
, رستگار است كسى كه نفس خود را تزكیه كند.
قد افلح من تزكى ((44))
, رستگار است كسى كه قبول تزكیه كرد.
ح ) اهداف تزكیه .

هـر چـند ممكن است این عنوان در عنوان قبل ادغام شود, ولى به لحاظ فرق میان فایده و غایت , مى توان آنها را از هم تفكیك كرد, چرا كه غایت ,مطلوب بالذات و فایده , مطلوب بالعرض است .
در صـورتى كه فلاح , غایت تزكیه باشد, باید معلوم شود كه چه فوایدى به جز فلاح بر تزكیه مترتب مى شود و در صورتى كه فلاح از فواید تزكیه باشد, باید در جستجوى غایت آن بود.
مى توان غایت تزكیه ـ كه همان مطلوب بالذات است ـ را قرب به خدا و سرانجام , خود خدا دانست .
اصـولا چـیزى مطلوب بالذات است كه همه چیز به خاطر او مطلوب باشد و خود او به خاطر چیز دیگرى مطلوب نباشد.
چـنین موجودى خیر مطلق و منتهى الیه همه سلسله موجودات و مطلوب حقیقى و ذاتى تمامى مـخـلـوقات و جملگى كائنات است , در این صورت ,فلاح از فواید تزكیه است , نه غایت آن , چرا كه فلاح نمى تواند مطلوب بالذات باشد.
انسان كامل در پى قرب و وصال است .

او مى خواهد خلوت نشین بزم وصل و دیدار باشد.
او حلقه افتخار ورضوان من اللّه اكبر ((45))
را بر گردن دارد و هرگز دل خود را به حور و قصور و انهار و اشجار و غلمان بهشت , مشغول نمى دارد.
او دل بـه جـمـال مـطلق و كمال مطلق و هستى مطلق بسته و طالب كوى محبوب و آستان در معشوق است .
از در خـویش خدا را به بهشتم مفرست كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس قبله روى عاشقان وارسـته و دل هاى سوخته و آنهایى كه از بیم فراق ,اشكشان جارى و آه جانسوزشان شعله ور است , اوست .
اینان اگر به غیر او توجه مى كنند, به خاطر او و در راه اوست .
سیره پسندیده شان این است كه از او به غیر توجه كنند, نه از غیر به او.

در ایـن جا منظور ما از اهداف تزكیه , آن امورى است كه منتهى به فلاح مى شوند, یعنى فلاح را از آثـار تـزكـیـه و آن امور را از اهداف تزكیه شمرده ایم و البته غایت و مطلوب بالذات را حضرت حق دانسته ایم .
قرآن كریم , تمام امورى را كه در فلاح و عدم فلاح موثرند, در آیات متعدد بیان داشته است .
هـمان طورى كه قبلا بیان داشتیم , ممكن است امور مزبور از اسباب قریب تزكیه و از اسباب بعید فلاح باشند و ممكن است همه آنها در معناى جامع تزكیه جمع باشند و بنابراین , همه به منزله اجزا و اركان تزكیه و از اسباب قریب فلاح شمرده مى شوند, هر چند ترجیح احتمال اول , موجه تراست .
اكـنـون به منظور آگاهى بیشتر خوانندگانى كه بیشتر به امر تزكیه و فلاح مى اندیشند, آیاتى را كه عوامل ثبوتى و سلبى فلاح را بر شمرده اند در این جامى آوریم .
در آغـاز, خـواننده گرامى را توجه مى دهیم به عوامل سلبى فلاح و در درجه بعد به عوامل ثبوتى فـلاح , هـر چـنـد سـلـب عـوامل سلبى فلاح از عوامل ثبوتى و سلب عوامل ثبوتى از عوامل سلبى مـحـسـوب مـى شـونـد, بـه عنوان مثال , حفظ نفس از بخل و اجتناب از پلیدى , از عوامل ثبوتى شمرده شده , پس بخل و پلیدى از عوامل سلبى است .

عوامل سلبى .
1
انه لایفلح الظالمون , ((46))
ستمكاران رستگار نمى شوند.
ظلم در قرآن به معناى جامع : ظلم به نفس و ظلم به غیر و شرك است .
تـعبیر فوق در دو مورد در قرآن به كار رفته : یكى در مورد تعدى به ناموس دیگران كه از مصادیق ظـلـم بـه نـفـس یا ظلم به غیر است و دیگرى در مورددروغ بستن به خدا و تكذیب آیات او كه از مصادیق شرك یا ظلم به نفس است , همه اینها از عوامل سلبى فلاحند.
2
انه لایفلح المجرمون ((47))
, كسانى كه مرتكب جرم شده اند, رستگار نمى شوند.
جرم هم معناى عامى دارد.
جمله فوق در ذیل آیه اى آمده كه درباره دروغ بستن به خدایاتكذیب آیات اوست .
قرآن این گونه كارها را جرم و از موانع فلاح محسوب داشته است .
3
ولایـفـلـح الـسـاحـرون ((48))
* ولایـفلح الساحر حیث اتى ((49))
, ساحران رستگار نمى شوند * افسونگر هر جا باشد رستگار نمى شود.
از دو آیه فوق ـ كه اولى در مورد كسانى است كه آیات وحى را سحر مى شمارند.
و دومى در مورد كسانى است كه مى خواستند با سحر خود معجزه موسى را باطل كنند ـ استفاده مى شود كه سحر نیز از موانع فلاح و رستگارى است .
4
فانما حسابه عندربه انه لایفلح الكافرون ((50))
, جز این نیست كه حسابش نزد پروردگارش است .
كافران رستگار نمى شوند.
این آیه در مورد كسانى است كه شرك در عبادت پیشه كرده اند.
مـعـلـوم اسـت كـه كفر اعم از شرك است , چرا كه هر مشركى كافر است , ولى هر كافرى ـلزوما ـ مشرك نیست .
مفاد این آیه , این است كه كفر نیز از عوامل سلبى فلاح است .
از این آیات , عوامل سلبى فلاح ـ یعنى ظلم و جرم و سحر و كفر ـ معلوم شد.
عوامل ثبوتى .
عوامل ثبوتى فلاح , در قرآن كریم , نوزده چیز است : 1
ایمان , چنان كه مى فرماید: قد افلح المومنون ((51))
, مومنان رستگار شده اند.
جـالب این است كه ایمان مومن , مطابق آیات قرآنى مظاهرى دارد كه عبارتند از: خشوع در نماز, اعراض از لغو, دادن زكات , حفظ فروج ازمحرمات , رعایت عهد و امامت و محافظت بر نماز.
اینها به دنبال آیه فوق , ذكر شده است .
2
اولـئك عـلـى هـدى مـن ربهم واولئك هم المفلحون ((52))
, آنان بر هدایت پروردگارند و آنان رستگارند.
در این آیه اشاره به پرهیزكاران شده كه ایمان به غیب , اقامه نماز, انفاق , ایمان به قرآن و سایر كتب آسمانى و ایقان به آخرت , از ویژگى هاى آنهاست .
3
فـمـن ثـقـلـت مـوازیـنه فاولئك هم المفلحون ((53))
, كسانى كه میزان هاى آنها سنگین است , رستگارند.
مطلب فوق در دو مورد در قرآن آمده و هر دو راجع به قیامت است كه روز سنجش اعمال است .
عملى كه از خلوصى بیشتر برخوردار است , وزین تر و ارزشمندتر است .
4
فـالذین آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون ((54))
, آنان كه بـه پـیامبر ایمان آورده و پاسدار عزت و حرمت او شده و پیرو نورى هستند كه با او نازل گردیده , رستگارند.
5
لـكـن الـرسـول والـذیـن آمـنوا معه جاهدوا باموالهم وانفسهم واولئك لهم الخیرات واولئك هم المفلحون ((55))
, ولى پیامبر و كسانى كه با او ایمان آورده اند, با مال و جان خویش جهاد مى كنند و براى آنان خیرات است و آنان رستگارند.
در این آیه , جهاد با مال و جان از ویژگى هاى پیامبر و یارانش ذكر شده .
اهل جهاد, هم مشمول خیرات و هم اهل فلاحند.
6
انـما كان قول المومنین اذا دعوا الى اللّه ورسوله لیحكم بینهم ان یقولوا سمعنا واطعنا واولئك هم المفلحون ((56))
, تنها سخن مومنان به هنگامى كه به سوى خدا و رسولش فرا خوانده مى شوندكه میان آنها حكم كند, این است كه مى گویند: شنیدیم و اطاعت كردیم و آنان رستگارند.
در این جا تسلیم در برابر حكم خداوند را از عوامل فلاح شمرده است .
آرى , اهل ایمان این چنینند, هر چند حكم خدا ـ به حسب ظاهر ـ به زیانشان باشد.
7
فـات ذالـقـربـى حـقـه والـمـسكین وابن السبیل ذلك خیر للذین یریدون وجهاللّه واولهئك هم المفلحون ((57))
, حق خویشاوندان و مستمند و وامانده سفر را بده كه این براى كسانى كه مشتاق لقاى خدایند, بهتر است و آنان رستگارند.
در این آیه , اراده وجه خداوند و اشتیاق لقاى او از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
8
اولـهئك حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ((58))
, آنان حزب خدایند, آگاه باشید كه حزب خدا رستگارند.
در ایـن آیه , دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا ـ هر چند از خویشان نزدیك باشند ـ از نـشـانـه هاى حزب اللّه شمرده شده و سپس یكى از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح را بودن در صف حزب اللّه معرفى كرده است .
9
ومن یوق شح نفسه فاولهئك هم المفلحون ((59))
, آنان كه از بخل نفس حفظ شده اند, رستگارند.
در این آیه , خوددارى از بخل از اسباب فلاح شمرده شده است .
10
فـاما من تاب وآمن وعمل صالحا فعسى ان یكون من المفلحین ((60))
, اما كسانى كه توبه كرده و ایمان آورده و عمل صالح كرده اند, از رستگارانند.
در این آیه , توبه و ایمان و عمل صالح از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
11
واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((61))
, در برابر خدا تقوا پیشه كنید, شاید رستگار شوید.
در این آیه , تقوا از عوامل ثبوتى فلاح محسوب شده است .
12
یـا ایـهـا الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((62))
, اى كسانى كه ایمان آورده اید, شكیبا باشید و یكدیگر را به صبر و مقاومت سفارش كنید كه رستگار مى شوید.
در این آیه , علاوه بر تقوا ـ كه قبلا هم مطرح شد ـ صبر و مصابره و مرابطه از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
صـبر به معناى حبس نفس بر چیزهایى است كه مقتضاى عقل و شرع است و عقل و شرع مقتضى حبس نفس از آنهایند ((63))
.
مصابره به معناى تصبر و تحمل سختى ها به طور دسته جمعى است .
یـعـنـى صـبر یكى بر صبر بقیه افراد افزوده مى شود و قوت و قدرت فزونى مى گیرد و خود صبر شدت مى یابد ((64))
.
مرابطه اعم از مصابره است , چرا كه مرابطه به معناى ایجاد ارتباط میان نیروها و كارهاى افراد در تمام شوون زندگى دینى است ((65))
.
در جـامـعه تعاون و همكارى در تمام شوون زندگى ضرورت دارد و این , موجب قدرت و شوكت جامعه مى شود, به خصوص اگر در فضایل اخلاقى باشد.
13
یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه وابتغوا الیه الوسیله وجاهدوا فى سبیله لعلكم تفلحون ((66))
, اى كسانى كـه ایـمـان آورده اید, در پیشگاه خدا تقوا پیشه كنید وبه سوى او وسیله بجویید و در راهش جهاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیه , علاوه بر تقوا و جهاد كه در برخى دیگر از آیات نیز مطرح است , توسل و جستن وسیله به سوى خداوند هم از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
14
انـما الخمروالمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون ((67))
, جز این نیست كه شراب و قمار و بت ها و تیرهاى گروبندى , پلیدیى از عمل شیطان است .
از آنها اجتناب كنید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه شریفه , برخى از مصادیق پلیدى كه از عمل شیطان است , آورده شده , سپس بیان كرده كه اجتناب از پلیدى از اسباب فلاح است .
15
فاذكروا آلا اللّه لعلكم تفلحون ((68))
, نعمت هاى خدا را یاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیه , پس از ذكر چند مورد از نعمت هاى الهى مانند نزول قرآن و خلافت روى زمین بعد از نوح و افزودن نعمت ها, توصیه كرده است كه بندگان مومن , به یاد نعمت هاى خدا باشند كه خود یكى دیگر از اسباب رستگارى است .
16
اذا لـقـیـتم فئه فاثبتوا واذكروا اللّه كثیرا لعلكم تفلحون ((69))
, هنگامى كه گروهى ازدشمنان را دیدار مى كنید, ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد كنید,باشد كه رستگار شوید.
در ایـن آیـه شـریـفـه , ثبات قدم و استوارى و پایمردى در راه جهاد با دشمنان دین و ذكر كثیر از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
17
واعـبـدوا ربـكـم وافـعـلوا الخیر لعلكم تفلحون ((70))
, پروردگارتان را پرستش كنید و كار نیكو به جاى آورید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه , عبادت و نیكوكارى از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .
18
وتـوبـوا الـى اللّه جمیعا ایه المومنون لعلكم تفلحون ((71))
, اى مومنان ! همگى بازگشت به سوى خدا كنید, باشد كه رستگار شوید.
در این آیه كه مربوط به تخلق مومنان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى است , بازگشت به سوى خـدا از عـوامل ثبوتى فلاح شمرده شده , هر چندكه قبلا هم به مساله توبه اشاره شده , ولى معلوم مـى شـودكـه قـرآن , تـخـلق مسلمانان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى را از مصادیق بارز و پر اهمیت توبه و بازگشت به سوى خدا مى داند.
19
وابـتـغـوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثیرا لعلكم تفلحون ((72))
, [پس از برگزارى نماز جمعه , در روى زمـیـن پـراكـنـده شوید] و از فضل خدا طلب روزى كنید و خدا را بسیار یاد كنید, باشد كه رستگار شوید.
قبلا هم ذكر كثیر به همراه ثبات قدم در راه جهاد مطرح شد.
در این جا هم ذكر كثیر به همراه طلب روزى از فضل خدا مطرح شده است و این خود اهمیت ذكر كثیر را به همراه تمام كارهاى مهم دینى افاده مى كند.
اكنون با توجه به آیاتى كه در خصوص فلاح ذكر شد, مى توان امور موثر در فلاح را برشمرد: 1
ایمان , 2
سنگینى و ارزشمند بودن عمل , 3
پیروى نور قرآن , 4
جهاد, 5
توسل , 6
تسلیم بودن در برابر خدا و رسول , 7
اراده وجه اللّه و طالب لقا اللّه بودن , 8
از حزب خدا بودن , 9
خوددارى از بخل , 10
توبه , 11
صبر و مصابره و مرابطه , 12
اجتناب از رجس , 13
ثبات قدم , 14
عبادت , 15
فعل خیر, 16
تقوا, 17
طلب روزى از فضل خداوند, 18
ذكر كثیر, 19
عمل صالح وب .
* * * در ایـن جـا مـقـدمـه كتاب را ـ كه قدرى هم طولانى شد ـ به پایان مى بریم , بدان امید كه تـوانسته باشیم از رهگذر این اثر و دیگر آثار تربیتى به همین قلم , خدمتى هر چند ناچیز به اسلام و مسلمانان عاشق تعلیم و تربیت اسلامى كرده باشیم .
شهریور ماه 1376
احمد بهشتى .
1ـ بار گران مسئولیت .
پیش گفتار.
آنـهـایـى كه به طور مستقیم یا غیرمستقیم , با كودكان و جوانان اصلى ارتباط دارند و براى اصلاح رفتار و تعیین خط سیر اصلى زندگى آنان كوشش مى كنند, یعنى پدر, مادر, معلم و گردانندگان جـرایـد, دسـتگاه هاى فرستنده , سینماها وب همواره باید دونكته اصلى را در نظر داشته باشند و با رعایت آن , وظیفه خود را به شایستگى انجام دهند.

مسئولیت اجتماعى .
نـخـست این كه همه افراد به منزله چرخ ‌ها و ابزارهاى ماشین اجتماع هستند كه جامعه را به سمت جـلـو و بـه سوى تكامل و تمدن سوق مى دهند,همین طورى كه در یك واحد صنعتى , اگر یكى از چـرخ ‌هـا و ابـزارهـا و مـهـره هـا از كار بیفتد یا كار خود را به صورت ناقص انجام دهد, كار دستگاه نیزناقص یا متوقف خواهدشد, در واحد خانواده نیز از كار افتادن و یا قصور افراد, بزرگ ترین لطمه را به پیشرفت و تكامل اجتماع وارد مى سازد و این مساله اى است كه بسیار اهمیت دارد.
اگر بخواهیم این مساله را در سطح محدودترى بررسى كنیم , باید ملت هایى را كه در یك مملكت زندگى مى كنند مقیاس قراردهیم .
در ایـن صورت هرفردى موظف است كه به ملت و مملكت خود, صمیمانه و بى دریغ خدمت كند و اسـباب پیشرفت و سربلندى ملت و مملكت خودرا فراهم سازد,لكن بهتراست مساله را در سطحى وسیع تر و درمقیاس خانواده بشرى مورد مطالعه قراردهیم .

در ایـن صـورت , هـرفـرد و هرملتى خود را عضو یك خانواده بزرگ سه میلیارد نفرى مى داند كه هدفى جز ترقى و تعالى , نباید داشته باشد و درچنین شرایطى , كلیه ملل جهان , نه تنها باید مزاحم پـیـشـرفـت و تـرقـى ایـن واحـد بـزرگ نـبـاشـد بـلـكـه باید از راه تعاون و همزیستى مسالمت آمیز,كوشش ترقى خواهانه خود را به ثبوت رسانند.
مـتاسفانه در عصر ما به نام تمدن و پیشرفت , بزرگترین لطمه ها, به حیثیت انسانى وارد مى شود, آنـهـایـى كـه بـا فـرستادن سه انسان به حوزه جاذبه ماه ,جهانى را غرق در اعجاب و حیرت واز این پـیـروزى بـزرگ احـسـاس غـرور و افـتـخـار مـى كـنـنـد, در صـحـنـه هاى جنگ , پدیدآورنده وحـشـتـنـاك ترین خونخوارى وسبعیت هستند! اگر باور ندارید حوادث خاورمیانه و خاور دور را مطالعه كنید.
بدون این كه اهمیت موضوع را انكاركنیم , خاطرنشان مى كنیم كه به گردش درآمدن سه انسان در اطراف ماه , در برابر عظمت این جهان بزرگ ,چندان كارمهمى نیست .
در منظومه شمسى ما ـبه قول یك منجم هلندى ـچهل بیلیون ستاره وجوددارد كه تنها نامگذارى آنـهاـ در صورتى كه هركدام یك ثانیه وقت لازم داشته باشد ـ1700سال طول مى كشد! چه كوتاه فكر اسـت فـضـانـوردى كـه مـى خـواهـد در ایـن مـسـافـرت كـوتـاه و مـحـدود فـضـایـى , خـدارا بنگرد,درحالى كه دیدار خدا با چشم سرامكان ندارد, بلكه با چشم عقل ممكن است .

و باز ملاحظه مى كنیم كه به نام خدمت به تمدن و مملكت چه لطمه ها و زیان هایى به ملت ما وارد كـردنـد: دسـتـه اى بـودنـد كـه عـالـمـا و عـامدا, یا اشتباها به تخدیر اعصاب مردم به یژه جوانان مى پرداختند.
كنسرت هاى عمومى ,فیلم هاى سینمایى و تلویزیونى , انواع و اقسام موسیقى ها,مواد افیونى و الكلى صرف نظر از این كه به اقتصاد مملكت لطمه زد وانرژى ها را خنثى ساخت , سلامت روحى و جسمى افراد را در معرض خطر قرارمى داد.
مراكزى را به یادآورید كه در تهران در دوران ستم شاهى به نام كاخ جوانان به وجود آمده بود.

روزى كـه ایـن مراكز تاسیس مى شد, تصورمى شد كه راستى به منزله جلوگیرى از سرگردانى و افـسـارگـسـیـختگى نسل جوان , یعنى كودكان دیروز وبه وجودآمدن تفریحات سالم و درنهایت تشویق آنها به مطالعه و شركت در كنفرانس هاى مفید و آموزنده وببه وجودآمده است , ولى ناگهان ایـن مـراكزدر مسیرى دیگر افتاد و كاخ جوانان ,مركز اجراى كنسرتها و سرگرمى هاى زیان بخش شد.
نـتـیـجـه ایـن طرز رفتار, این شد كه دختران مملكت ما در حضور یك خواننده بیگانه سینه ها را گشودند و از او تقاضا كردند كه با روژ روى سینه هاى آنها را به عنوان یادبود امضاكند و یا بلوزهاى خـود را در حـالـى كـه بـه اوج هیجان رسیده بودند, به سوى او به وسط صحنه پرتاب كنند و او نیز باهیجانى شدیدتر كراوات خود را به سوى آنها پرتاب كند! هر انسان وطن دوستى وقتى مى شنود كه ایـن كراوات , طورى پاره پاره شده بود كه قطعات بزرگ آن از یك سكه دو ریالى بزرگتر نبود و هر قطعه اى میان دختران به پانصد تومان خریدو فروش مى شد, دچار شدیدترین تاثرمى شود.

تازه اینها غیر از جیغ و فریادهایى است كه دختران با شنیدن صداى خواننده مذكور, سرمى دادند! كـسـانى بودند كه براى زیارت جمال بى مثال یول براینر شبى تا صبح در اطراف هتل هیلتون بیدار ماندند و بدین وسیله بیشترین عواطف ننگین و آلوده خود را ابراز داشتند! مستمعان دلداده حمیرا ـخواننده معروف عرب ـبراى حظ بیشتر پیش از شركت در كنسرت , حشیش مصرف مى كردند و در لـحـظـات طوفانى استماع نواهاى دل انگیز وى , دستمال در دهان خود مى كردند تا بى اختیار جـیـغ ‌نكشند!یكى از این خودباختگان هم وصیت كرده بود كه در وقت مرگش به جاى كفن ,او را در نـوارهـایـى كـه صـوت حمیرا در آن ضبط شده است بپیچند! مردمى كه در چنین محیطهاى مسخ ‌كننده و آلوده اى بارآیند, هرگز نمى توانندداراى زندگى سالم باشند.

در نـظـر چـنـین مردمى , اخلاق پسندیده و عواطف پاك انسانى و مفاهیم مقدسى چون عدالت , شرافتمندى , عفت , وفادارى , همت , جوانمردى ,فداكارى وب الفاظى توخالى بیش نیستند.
كسانى كه عمدا یا اشتباها افراد را به این صحنه ها مى كشاندند و آنها را از داشتن یك زندگى سالم , بـازمـى داشـتـنـد, در درجـه اول به ملت خود و درجه دوم به جامعه بشرى خیانت مى كردند و در حـقـیـقت , انسانیت را از مسیر اصلى خود منحرف یا لااقل پیشرفت و سیر آن را كند یا متوقف مى كردند.
طـبـقه اى كه داراى چنین زندگى ناسالم باشند, به انگل هایى مى مانندكه جامعه را با وجود خود رنـج مـى دهـند و به قول دكتر كارل : امروزه با وجودشكست ایدئولوژى ها و آشوب جهانى , عقل و احساسات به ترقى خود ادامه مى دهد.
بلاشك بشریت , جمع بى شمارى از ضعفا و ناقص عقلان و ابلهان اخلاقى و دیوانگان و جنایتكاران و معلولان را به دنبال مى كشد ((73))
.
ولـى شك نیست كه در چنین محیطهایى ناسالم و آشفته , ترقى عقل و احساسات , بسیار به كندى صـورت مـى گـیرد و بشریت با به دنبال كشیدن این همه ضعیف , ناقص عقل , ابله اخلاقى , دیوانه , جنایتكار و معلول , به خودى خود از پا در مى آید و فلج مى شود.
قـرآن كـریـم ـكـه سعادت بشر را در داشتن یك زندگى سالم و برانداختن انگل هاى اجتماعى و تـقـویـت روحـى و جـسـمى انسان مى داند و با برنامه هاى جاودانى خویش زمینه را براى ساختن اجتماع سالم و پیشرو فراهم مى سازد ـدرباره آن طبقه اى كه مزاحم ترقى و رشد انسانیت هستند و سـررشـتـه مـفـاسد را به دست دارند و مایلند كه در جامعه , زشتى ها و انحراف هاى اخلاقى رواج داشـته باشد تا خود بهره بردارى هاى بلهوسانه شخصى بنمایند,چنین مى گوید:انالذین یحبون ان تـشـیـع الـفـاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم , كسانى كه دوست دارند در میان مردم باایمان , زشتى ها شایع شود,براى آنها عذابى دردناك است ((74))
.
مربى وظیفه شناس كسى است كه خود را مدیون اجتماع بداند و توجه داشته باشد كه اگر درست بـه وظـیفه تربیتى خود عمل كند و نونهالانى را كه تحت تربیت او هستند, از نظر عقل و عواطف , درسـت بـپـرورانـد و آنـهـا را از یـك زنـدگـى سالم برخودار گرداند, در حقیقت همچون یك مـهـنـدس متخصص ـكه ابزارها و چرخ ‌هاى یك واحد صنعتى را براى حركت صحیح آن , تعمیر و اصلاح مى كندـ توانسته است واحد بزرگ یا كوچك اجتماع بشرى را در راه حركت صحیح و ترقى و پیشرفت , یارى و مدد نماید و براى این واحد بزرگ یاكوچك انگل و طفیلى و عناصر مخل و سدراه ترقى بارنیاورد.

ایـن خـدمـت بـه یـقین بالاتر از خدمت یك پزشك یا مهندس و غیره است , چه اگر ما انسان سالم نداشته باشیم , هیچ یك از صنایع و علوم براى ما مفیدنخواهدبود.
بـررسـى اجمالى و مطالعه سطحى زندگانى پاره اى از ملت ها نشان مى دهد كه زندگى فردى و اجتماعى آنان با شكست هاى بسیار روبه روشده است .
بـه قـول دكـتـر آلـكسیس كارل : نشانه این شكست ها واضح است : الكلیسم عمومى , سستى بنیان خانواده , وفور زن هاى مطلقه و منحرف , فراوانى كودكان بى تربیت و معیوب , حسد و تشتت كامل در قـلـب هـر گـروه اجـتـماعى , در خانواده و كارگاه , و دفتر و كارخانه و شهر و حتى دانشگاه وبیمارستان و موسسات خیریه , و نفاق و ناتوانى در مشاركت براى یك امر اجتماعى .
ایـن نـشـانه ها معرف آشفتگى هاى عمیقى در عقل و احساس و نماینده بدى پرورش فعالیت هاى روانى است .
قسمت اعظم مردم دنیا فى الحال نمى توانند خطمشى عاقلانه اى در زندگى اختیار كنند ((75))
.
مسئولیت فردى .
نـكـتـه دیـگـرى كـه بـاید به طور كامل مورد توجه مربى و كلیه عوامل تربیتى ومحیط اجتماعى قرارگیرد, مساله سرنوشت كودكان و جوانان است .
باید توجه داشت كه نمى توان تعیین سرنوشت آنان را به دست قضا وقدر سپرد.
بسیارى از پدران و مادران , این طور فكر مى كنند كه خوشبختى یا بدبختى طفل ,در آینده مربوط به سرنوشت اوست .
اگـر سرنوشت طفل ,خوشبختى است , هیچ قدرتى نمى تواند سرنوشت او را تغییر داده , از سعادت مـحرومش گرداند و بالعكس اگر سرنوشت طفل بدبختى و شقاوت است , كسى نمى تواند اورا از مسیر بدبختى به مسیر خوشبختى بكشاند.
راسـتـى اگـر چـنین است پس كوشش هاى پى گیر پیامبران و همه مصلحان اخلاقى و اجتماعى براى اصلاح و سعادتمند ساختن افراد و اجتماعات ,بیهوده بوده است ,در حالى كه چنین نیست .
دنیاى ما دنیاى تلاش و كوشش است .

هرچه بخواهیم شدنى است .
بزرگان گفته اند:خواستن توانستن است به هرچه نرسیدیم براى این است كه نخواسته ایم .
اگـر مـى بـینیم نوباوگان اجتماع آن طور كه باید و شاید بار نمى آیند و احیانا پشت پا به مقدسات مـى زنـند و یا گرفتار انحرافاتى هستند, براى این است كه نخواسته ایم آنها را صحیح تربیت كنیم , بلكه آنها را به دست قضا و قدر! سپرده ایم , چه اگر مى خواستیم , بهتر از این تربیت مى كردیم .
نكوهش مكن چرخ نیلوفرى را ــــــ برون كن ز سر, باد خیره سرى را.
تـو چـون خـود كـنـى اخـتـر خـویـش را بد ــــــ مدار از فلك , چشم نیك اخترى را ((76))
خونسردى و ملایمت .

آنـهـایـى كه با كودكان تماس مستقیم دارند, براى رسیدن به هدف خود چاره اى جز خونسردى و حفظ آرامش ندارند.
اگر آرامش و خونسردى خود را از كف دهند, احیانا كودك را به لجبازى و طغیان مى كشانند.
تـوسل به خشونت , براى هیچ مقامى زیبنده نیست : زمامداران و رهبران دینى و مربیان اخلاقى و فرماندهان و مدیران كارخانه ها وموسسات و دوایر,هیچ كدام از این قاعده مستثنا نیستند.
در عـیـن حـال بـراى آنهایى كه عهده دار وظیفه حساس تربیت شده اند, اهمیت این قاعده خیلى بیشتر است .
قرآن كریم اهمیت این موضوع را به پیشواى اسلام گوشزد مى كند و او را به خونسردى و ملایمت و مـهـربـانـى بـه مـردم فراخوانده مى فرماید:فبمارحمه مناللّه لنت لهم ولو كنت فظا غلیظالقلب لانـفـضـوا مـن حـولـك , بـه واسـطه رحمتى از جانب خداوند با آنان مدارا كردى و اگر خشن و درشت خوبودى , از اطراف تو پراكنده مى شدند ((77))
.
از این جهت است كه مى بینیم بزرگ ترین مربى و معلم انسانیت ـحضرت محمدر ـ حتى جسارت ها و ستمگرى هاى مردم را به خود نادیده مى گیردو همه را مورد عفو و اغماض قرار مى دهد.
عـربـى بـادیه نشین به منظور دریافت كمك به مدینه آمده بود و به سبب این كه پیامبر موفق نشد آن طورى كه باید و شاید رفع احتیاجش كند, زبان به جسارت و بى ادبى گشود.
پیشواى اسلام مردم را از تعرض به او بازداشت و او را به مهمانى دعوت كرد.
اووقـتـى كـه زنـدگـى سـاده و بـى پـیـرایه پیامبر خدا را دید, از گفتار خود نادم شد و زبان به عذرخواهى گشود.

پیغمبر اكرمر از او خواست كه در مسجد, در حضور جمعیت مسلمین معذرت خود را تكرار كند تا مسلمانان , كینه او را در دل نگیرند.
روز بعد, اعرابى در مسجد زبان به عذرخواهى گشود و اصحاب پیامبر تبسم كردند, آنگاه پیشواى عـالـیـقدر اسلام فرمود:مثل من و این گونه افراد,مثل همان مردى است كه شترش رمیده بود و فرار مى كرد.
مردم به خیال این كه به صاحب شتر كمك بدهند, فریاد كردند و به دنبال شتر دویدند.
آن شتر بیشتر رم كرد و فرارى تر شد.

صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت : خواهش مى كنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد.
من خودم بهتر مى دانم كه از چه راه شتر خویش را رام كنم .
همین كه مردم را از تعقیب بازداشت , رفت و یك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد, بدون این كه نعره اى بزند و فریادى بكشدو بدود, تدریجا در حالى كه علف را نشان مى داد جلو آمد و بعد با كمال سهولت , مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد.
اگـر دیـروز من شما را آزاد گذاشته بودم ,حتما این اعرابى به دست شما كشته شده بودـو در چه حـال بدى كشته شده بود, در حال كفر وبت پرستى !ـولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملایمت , او را رام كردم ((78))
.
با وظایف حساس خود آشنا شویم .
مـوسـیـه ((79))
, دبیر دانشسراى پسران در شهر اتوى فرانسه , در كتاب چگونه روح هاى محكم و
زنـده بـسـازیـم مـى نـویـسـد: اشخاصى كه كارشان پرورش كودكان و جوانان است , بیش از تمام اسـتـعـدادهـا و قـواى شـاگردان خود, با عقل و شعور آنان سرو كار دارند و مقصد مستقیم آنان پـرورش و بـى نـیـازكردن روح و قوه عاقله است و اگر منظور عالى ترى دارند, یعنى مى خواهند انـسـان شـرافـتـمند و مرد كامل تربیت كنند, باز هم به دستیارى عقل وروح ,رگ حساس آنها را مـى جـویـنـد و اراده شـان را تحت تاثیر قرارمى دهند, بنابراین شناسایى واضح و دقیقى از شرایط اخلاقى و تربیت عقلى و روحى خوب , وظیفه اهم والزم هر مربى و آموزگار است .
مـا نـظرها و افكار خود را راجع به یك موضوع ,تحت مداقه و تجربه آقایان مى گذاریم و آن مساله ایـن اسـت : چـطـور بـراى پرورش كودكان و جوانانى كه در دست ما هستند, آن زندگى روحى و فكرى را خلق كنیم كه بتوان آن را اخلاقا خوب و صحیح دانست ((80))
.
ایـن هـمان مساله اى است كه ما در این كتاب , دنبال و كوشش مى كنیم كه مربیان و كلیه عوامل مـوثـر اجـتماعى را متوجه وظیفه حساس و مسئوولیت سنگین خود سازیم , بلكه باید خاطرنشان كـنـیـم كه هدف عمده و اصلى پرورش , همان پرورش انسان شرافتمند و كامل و به تعبیر علماى آموزش وپرورش بسط شخصیت است .
براى رسیدن به چنین هدف مقدسى باید كودك را از غذاى جسمى و روحى سالم برخوردار سازیم .
بـهداشت جسمى او را به طور كامل رعایت كنیم تا با روح و جسم سالم بارآید و بتواند قدرت كامل براى به كارانداختن دقت و قواى دیگر خود داشته باشد.
به قول همان نویسنده : دقت كه یكى از نمونه هاى فكرى است , به اوضاع و احوال خارجى و مزاجى بستگى دارد ((81))
.
اوضـاع و احـوال خـارجـى , یعنى امورى كه حواس را تحریك مى كند, از قبیل هیاهوى بى مقدمه , تغییر ناگهانى نور, پیدایش بى سابقه اشكال نامانوس ,بوهاى تندى كه به مشام مى رسد و بسیارى از حوادث دیگر كه باعث تفرقه حواس مى شود و انسان را از آموزش و پرورش كامل باز مى دارد.
در محیط مطالعه و محیط تحصیل كودك , باید آرامش كامل برقرارباشد.
در عین حال براى داشتن روحى سالم , اوضاع و احوال مزاجى نیز بسیار موثر است .
كـودكـى كـه از ضعف عمومى یا كمبود غذا و ویتامین هاى لازم و یا دردهاى عضوى و موضعى یا ضعف شنوایى و بینایى رنج مى برد, نمى تواند به طوركافى , پیشرفت كند.
اصلاح این عیوب , از وظایفى است كه كار مربى را كاملا آسان مى كند.
به قول موسیه :دقت در تحت سه ركن اساسى بدن , یعنى خون و عضلات و اعصاب قرار مى گیرد, علاوه بر اینها نظم و آهنگ دم زدن نیز درآن تاثیرشدید دارد ((82))
.
هرگاه كودك داراى خونى پاك و سالم باشد, بدون تردید داراى دقت و فهمى عمیق تر است .
مابسلى ((83))
معتقد است :گردش خون در دماغ (مغز) هنگامى كه این عضو مشغول است ,بسیار زیادتر از حال سكون و آرامش است ((84))
.
كم خونى و كمى اكسیژن مورد لزوم براى تنفس و هواى كثیف , باعث ضعف فهم و دقت مى شود و در چنین مواردى مربى نباید تصور كند كه عقل ,بیكاره و منحرف شده است .
یـكـى از روان شناسان , به نام ریبو اثبات كرده است كه : دقت همیشه بر روى ماهیچه ها و به وسیله ماهیچه ها عمل مى كند و نوع عمل آنها اساسا به شكل توقف و سكون مى باشد ((85))
.
بـه نـظـر وى بـرخـى از جـنبش هاى عضلانى ظاهرا مهمل , از قبیل تكان دادن سر و دست و پا, یا بـازیـهـاى غـیـر ارادى بـا قلم وخطكش وب یا راه رفتن سریع كه بدون دخالت اراده بر سرعت آن افزوده مى شود, وسیله تولید قوایى هستند كه مورد استفاده اعمال فكرى قرارمى گیرند.
اینها زمینه را براى فعالیت فكرى آماده مى سازند.

جـنـبـش هایى هم هستند كه براى تمركز دادن دقت بر روى موضوع معینى به كار مى روند, مثل جنبش صورت و بدن وب, بنابراین براى تقویت وسلامت عضلات , كودك را باید به ورزشهاى مفید و متنوع واداركرد.
در مـورد وضـع عـصبى نیز دو موضوع باید مورد توجه باشد: یكى تحریك بیش از اندازه و دیگرى انحطاط یا فرسودگى عصبى است .
كودكى كه دچار ترس یا غضب یا یكى دیگر از عواطف حاد و مزاحم شده باشد, نمى تواند قوه دقت و فهم خود را به اندازه كافى به كار اندازد.
باید آن قدر صبر كرد تا به حال عادى بازگردد.

هـمچنین كودكى كه دچار فرسودگى عصبى شده است و در نتیجه خود را غیر قابل براى تجمع حـواس نـشـان مـى دهد و دچار برخى تخیلات نارواگردیده است , باید از كار فكرى ممنوع و به طبیب مراجعه داده شود تا سلامت خود را باز یابد.
انـسـان در موقع دقت سعى مى كند از تعداد تنفس هاى خود بكاهد, در حقیقت , دقت كامل وقتى صورت مى گیرد كه دم زدن تعطیل شود.
پـس سالم نبودن ریه ها و مجارى تنفسى و یك ابتلاى ساده پلیپ ممكن است كودكى را تا سرحد كودنى تنزل دهد, در حالى كه واقعا داراى هوشى سرشار است .
رعایت همه این نكات , براى تامین سعادت كودك , بر مربیان لازم است .
اجـتماع باید كلیه وسایل را براى شكوفا شدن استعدادهاى كودكان فراهم سازد و تمام موانع را از سر راه آنها بردارد.
در این صورت بارگران مسئولیت به مقصد مى رسد.

كـوشـش مـا در ایـن كتاب این است كه با شرح و تفصیل بیشترى , جامعه را متوجه این مسئولیت گردانیم و در این راه از خداوند بزرگ یارى مى طلبیم .
2 ـ نفوذهاى اجتماعى .
وجـه امـتـیاز هر فردى را باید در منش و شخصیت او و به عبارت دیگر, در واكنشهایى كه در برابر پدیده هاى مختلف از خود نشان مى دهد, جستجوكرد.
در روان شـنـاسـى , شـعـبه اى به وجود آمده است كه به نام كاراكترلوژى ((86))
یا خصلت شناسى خوانده مى شود.
این علم در عین این كه ناقدان سرسختى دارد, طرفداران پرو پا قرصى نیز دارد.
بدیهى است كه این علم ,سعى مى كند كه افراد را آن چنان كه هستند, بشناسد و اسرار درونى آنها را كشف كند.
یقینا شناسایى دقیق افراد و حتى خویشتن ,فواید ارزنده اى را در بر دارد.

شـخصى كه خود را بشناسد خیلى بهتر و سریع تر از افرادى كه خود رانشناخته اند, مى تواند در راه ترقى و تكامل , گام بردارد و نیازمندى هاى خودرامرتفع سازد.
جـمله تاریخى خود را بشناس ! در تعلیمات سقراط حكیم , همچنان باقى مانده است و از نظر آیین مقدس اسلام خودشناسى مقدمه خداشناسى وخداشناسى وسیله یك زندگى آرام و خوش و دور از نگرانى و اضطراب است .
كاراكترلوژى در آموزش و پرورش , راهنماى خوبى است .

متصدیان آموزش و پرورش مى توانند در پرتو این علم در راه ایجاد دگرگونى مطلوب در افرادى كـه تـحت تربیت هستند گام هاى موثرى بردارند وآنها را به شاهراه سعادت هدایت نمایند, زیرا تا خـصـوصـیـات جـسـمـى و روانـى افـراد شـنـاخـتـه نـشـود و واكنش هاى مختلفى كه در برابر پـدیـده هـاى مختلف , از خود نشان مى دهند كشف نشود, آموزش و پرورش آنها به نحو مطلوب و مترقى , امكان پذیر نخواهدبود.
عـیـب عـمده كار كسانى كه وظیفه خطیر آموزش و پرورش را به عهده گرفته اند, این است كه مـانند یك فرمانده مستبد همواره با جمله بكن و نكن !قدرت خود را به رخ افرادى كه تحت تربیت آنـهـا هـستند مى كشند و بدون این كه به شخصیت و خصایل ذاتى و اكتسابى آنها احترام كنند, از آنهامى خواهند كه دستورها و تكالیف را بدون چون وچرا انجام دهند, به همین جهت مى بینیم كه هـمواره شكافى عمیق میان این دو طبقه ـكه باید بیش از همه طبقات به یكدیگر نزدیك بوده و با یكدیگر تفاهم داشته باشند ـوجود دارد و نتیجه مطلوب نیز كمتر گرفته مى شود.

براى رفع این عیب بزرگ است كه كاراكترلوژى در خدمت آموزش و پرورش درآمده است : محیط خانه یا محیط خصایل ارثى , محیط مدرسه یامحیط اكتسابات , محیط اجتماع یا محیط به كار بستن اكـتـسـابـات سـه عـامـل مـهـم تشكیل شخصیت و منش افراد هستند و بر روى خصلت انسانى تاثیربه سزایى مى گذارند.
بـه كار بستن اكتسابات , در عین حال جنبه آموزندگى دارد, یعنى در این حالت , اكتسابات انسان در نـهاد آدمى رسوخ مى كند و افقهاى تازه اى به روى انسان گشوده مى شود و انسان از خویشتن , مى آموزد.
از نـظـر آمـوزش و پرورش , توصیه مى شود كه انسان همواره تعادل میان اكتسابات و به كار بستن آنها را حفظ كند, یعنى هم دنبال دانش هاى نو برود وهم آنچه را یاد گرفته است , به كار ببندد.
اگـر صرفا به كار ببندد و اكتساب و آموزش در كار نباشد, تعادل از دست مى رود و ارزش مطالب آموختنى گذشته نیز كم مى شود.
پـیـامـبر اسلام , سفارش مى كند كه از گهواره تا گور دانش بجویید و كرارا در كلمات پیشوایان اسلام آمده است كه علم بدون عمل , ارزشى ندارد.
خلاصه , عوامل مذكور در حقیقت , سرنوشت انسان را تعیین و مسیر زندگى او را رسم مى كنند و بـراى شـناسایى منش و شخصیت افراد و آموزش وپرورش صحیح آنان , ناگزیریم این عوامل را به طور كامل , مورد توجه و دقت قرار دهیم .
عوامل دیگر.

مـطـلـبى كه ما را نسبت به نوآموزان , نگران مى كند این است كه , آنها گاهى رو به فساد و تباهى مى روند و دستخوش انحراف مى گردند, بااین كه مدرسه و محیط تشكل خصایل ارثى یعنى خانه , چنین اقتضایى را ندارند.
این جاست كه ما باید به سراغ عوامل دیگر برویم و متوجه باشیم كه نفوذ آنها هم شاید دست كمى از عوامل سه گانه مذكور نداشته باشد.
این عوامل خیلى آسان , بدون توجه مربیان كار خود را مى كنند و مسیر زندگى اطفال و جوانان را درست بر خلاف مسیرى كه خانه و مدرسه رسم كرده اند, ترسیم مى كنند.
از همین جا فرق عمده مردم عصر ما با مردم عصرهاى گذشته روشن مى شود.

ایـن كه مى بینیم مردم گذشته كمتر از مقتضیات خانوادگى و تربیتى منحرف مى شدند و مردم امروز, خیلى زیاد منحرف مى شوند, علت آن را باید درارمغان هاى تمدن قرن طلایى جستجوكرد.
انسان از آغاز كودكى با یك سلسله داستان هاى راست یا دروغ سر و كار دارد.
ایـن داسـتـان ها را یا از زبان این و آن , یا از رادیو, تلویزیون و فیلمهاى سینما یا از كتاب ها, جراید و مجلات فرا مى گیرد.
قـهرمانان داستان هاى شورانگیز, به خصوص اگر در آن داستان ها جنبه هاى هنرى به خوبى به كار رفـته و از ذوقى لطیف و سرشار الهام گرفته باشد,فوق العاده در نظر انسان اهمیت پیدا مى كند و انسان مى كوشد تمام خصوصیات زندگى خود را با وضع آنها منطبق سازد.
كمتر كسى پیدا مى شود كه داراى اس

تقامت باشد و تحت تاثیر قرار نگیرد.
در هـر اجـتـمـاعـى افـراد زبـده و بـرجسته , مورد توجه قرار مى گیرند و توجه سایرین را به خود جـلـب مـى كنند, طبق اصول روان شناسى رفتار این قبیل افراد, در روحیه دیگران اثر مى گذارد, ایـنـها نیز به نوبه خود قهرمانانى هستند كه درتعیین مسیر زندگى توده مردم نقش مهمى بازى مى كنند.
بـدون تـردیـد, ایـنها اگر واجد صفات عالى و كمالات انسانى باشند, به خوبى مى توانند جامعه را به سوى كمال رهبرى كنند و پیشوایان معنوى و روحانى براى جامعه خویش باشند, ولى باید به حال جـامـعـه اى تـاسـف خـورد كه افراد سرشناس و معروف آن و به عبارت دیگر, قهرمانان آن جامعه فاقدكمالات انسانى بوده و عناصرى كثیف و آلوده باشند ((87))
.
پیامبر عالى قدر اسلامر با توجه به جنبه هاى روحى انسان ها فرمود: مردم به دین زمامداران خویش هستند.
روان شناسان مى گویند: قهرمان جویى از خصوصیات سنین تكلیف و شباب است .
همچنین شركت در دسته هاى اجتماعى باشگاه ها, دوره ها, انجمن هاى سرى وغیره , در این دوره خیلى رایج است .
اكـنـون بـه تناسب نیازمندى هاى هر طبقه از جامعه , نشریات مخصوصى به وجود آمده است : براى كـودكـان , كـتـاب هـا و مـجـلات مـخـصوصى منتشرمى شود, جوانان هم به نوبه خود كتاب ها و مجلاتى دارند,بانوان نیز از این رهگذر, بى بهره نمانده اند.
حوادث جالب توجه و اخبار وحشتناك و تكان دهنده اى كه احیانا با زرق وبرق و عكس و تفصیلات در اختیار مردم گذارده مى شود!چیزى نیستند كه بتوان از نظر دور داشت .
مسائل جنسى و جنایاتى كه در حوزه امور جنسى رخ مى دهد و به وسیله جراید و مجلات غربى با آب و تاب در دسترس عموم قرارمى گیرد,بدون تردید تاثیر به سزایى در زندگى انسان دارد.
انتشار این قبیل مطالب , بشر را در ورطه سقوط قرارداده است .
برخى هنوز تردید دارند كه آیا این قبیل مطالب را باید با وضوح و روشنى براى كودكان بیان كرد, یا به طور كلى آنها را در عالم بى خبرى نگاه داشت .
شاید بهترین راه این باشد: به جاى این كه این قبیل مطالب با آب و تاب نقل شود, نقل آنها به اجمال بـرگـزارگـردد و در عوض , عواقب شوم و ندامت هاو بدبختى هایى كه به دنبال دارد, با وضوح و تفصیل نقل شود, تا درس عبرت شود و جنبه آموزشى و پرورشى پیدا كند.
در مورد جنایات دیگر نیز همین رویه دنبال شود.
هماهنگى كلیه عوامل .
بـراى ایـن كـه آمـوزش و پـرورش بـه نـحـو مطلوبى صورت گیرد و نتیجه خوب بدهد, باید تمام دستگاه هایى كه روى خصلت و شخصیت افراد اثرمى گذارند, به دقت كنترل شوند و با یك برنامه وسـیـع و هـمـه جـانبه , میان آنها هماهنگى كامل برقرارگردد, تا خانه , مدرسه , رادیو, تلویزیون , سینما,كتاب , مجله , روزنامه و سرانجام افراد سرشناس و قهرمان جامعه , یك ایدآل به افراد بدهند و آنها را درراه صلاح و خوشبختى رهنمون گردند.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir