مقاله و معرفت از رابطه جامعه دیدگاه نهج البلاغه تحت pdf دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله و معرفت از رابطه جامعه دیدگاه نهج البلاغه تحت pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله و معرفت از رابطه جامعه دیدگاه نهج البلاغه تحت pdf،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
و معرفت از رابطه جامعه دیدگاه نهج البلاغه
مقدمه
آثار قلمى و بیانى نخبهگان و فرهیختهگان همیشه مورد توجه پژوهشگران و محققان بوده است؛ از این رو تلاشگران عرصه تحقیق در پى كنكاش و جستجو در آثار شفاهى، كتبى و حتى رفتارى آنان بوده و هستند. از جمله این آثار، سخنان گوهربار بجاى مانده از امام بیان و اندیشه، یعنى أمیر مؤمنان على بن أبى طالب علیهالسلام مى باشد. به دلیل همین اهتمام عالمان، تاكنون با نگاههاى متفاوت ادبى، فقهى، كلامى، عرفانى، تربیتى، فلسفى، سیاسى و;مورد تحلیل و بهرهورى علمى قرار گرفته است. و در این جستار كوتاه تلاش شده
است تا یكى از آثار برجسته آن حضرت از نگاه اجتماعى مورد مطالعه قرار گیرد، بنابراین، از بین آثار به جاى مانده از آن امام همام، كتاب شریف نهج البلاغه را برگزیدهایم و از میان حوزههاى علوم اجتماعى، حوزه جامعهشناسى معرفت را انتخاب نموده و در پى درك و فهم رابطه عین و ذهن، و رابطه واقعیات خارجى اجتماعى و غیراجتماعى با ذهن، اندیشه و معرفت، مى باشیم؛ این كه آیا خارج بر معرفت تأثیر دارد؟ آیا ذهن و معرفت بر خارج تأثیر دارد؟ آیا تأثیر دو سویه است؟ آیا تأثیر از نوع علّى است یا از نوع اعدادى و اقتضایى مى باشد؟ سطح تأثیر كدام است، آیا فرد است یا كل افراد جامعه متأثر مى شوند؟ و پرسشهایى از این دست.
1) توضیحى كوتاه پیرامون جامعهشناسى معرفت
قبل از ورود به نگاه نهج البلاغه در مورد رابطه معرفت و جامعه، ضرورى است پیرامون مفاهیم كلیدى و مؤثر جامعهشناسى معرفت، مطالبى هر چند كوتاه داشته باشیم.
1ـ1) پیشینه تاریخى جامعهشناسى معرفت
جامعهشناسى معرفت، تقریبا از اواخر دهه 1920 به عنوان یك رشته علمى خاص به رسمیت شناخته شده است. با وجود عمر كوتاه، این حوزه از معرفت، به دلیل اهمیتى كه دارد مورد توجه محققان دقیق علوم انسانى، بخصوص پژوهشگران علوم اجتماعى قرار گرفته است.2 البته از نظرغیر كلاسیك این حوزه از معرفت دیرینه تاریخى طولانى دارد، و حتى به صورت مكتوب در آثار دانشمندان غربى، شاید بتوان ریشه آن را، در مكتوبات فرانسیس بیكن، نیز پیدا نمود.3 و بنظر مى رسد در میان دانشمندان شرقى، بخصوص اندیشمندان اسلامى، سابقه طولانیترى دارد و حتى از سطح عالمان شرقى دینى عبور نموده است و تا عمق كلام رهبران درجه اول دینى مى توان نشانى از آن را یافت؛ از این رو ما مدّعى هستیم حتى آن را در
كلام اولین پیشوا و رهبر دینى بلكه در كتاب دینى مى شود جستجو نمود، به همین جهت ما در تحقیق خویش متوجه یكى از قدیمى ترین متون دینى، یعنى نهج البلاغه شدهایم. و در میان كلام این دو گروه شرقى و غربى ـ اصل وجود رابطه را ـ مى توان، استخراج نمود.
در مقابل، برخى فیلسوفان كوشیدهاند تا این رابطه را غیر ممكن جلوه دهند، البتّه تأثیرپذیرى ذهن از خارج را در سطح «قالب و صورت» پذیرفتهاند، شاید یكى از انگیزههاى مخالفت، پیامدهاى منفى قبول افراطى تأثیرپذیرى است كه منتهى به «نسبیّت» در معرفت مى گردد، به همین دلیل سعى دارند بگویند كه همه معارف مبتنى بر اصول ثابت مى باشند.4
2ـ1) نخبهگان حوزه جامعهشناسى معرفت
كارل ماركس، فیلسوف آلمانى (1883 ـ 1818)، بیشترین تأثیرپذیرى را به ذهن نسبت مى دهد و بیشترین تأثیرگذارى را براى خارج آن هم مربوط به روابط تولید مى داند. «لو كاج» فیلسوف مجارستانى را مى توان پیرو او دانست.5
بعد از او مى توان، نام «دوركایم» جامعهشناس فرانسوى (1917ـ1858) را ذكر كرد، كه مانند ماركس تأثیر خارج بر ذهن را بیشتر از تأثیر ذهن بر خارج مى دانست، البته در میان عناصر خارجى، به ساختار اهمیت مى داد. در این نگاه ـ اثربخشى ساختار به جاى اقتصاد ـ «موْس» جامعه شناس و انسان شناس فرانسوى (1950 ـ 1872) و «لوى برول»، انسان شناس و فیلسوف فرانسوى (1939 ـ 1857) با دوركایم همعقیده بودهاند.6
سومین اندیشمندى كه مى توان وى را از طرفداران نظریه تأثیرگذارى عین بر ذهن به شمار آورد، «ماكس شلر» فیلسوف آلمانى (1928 ـ 1874) است، كسى كه در مصادیق عوامل خارجى توسعه داد، اگر چه مفهوم «زیرساخت» ماركس را نیز پذیرفت، ولى آن را حتى شامل نیروهاى غریزى نهادینه شده نیز مى داند.7
«مانهایم»، جامعه شناس آلمانى ـ انگلیسى (1947 ـ 1893)، دقیقترین و بلند پروازانهترین شالوده منظم را براى تحلیل جامعهشناسى معرفت، فراهم آورده است، او نیز مفهوم «زیرساخت» را پذیرفت و شلر، در مصداق آن توسعه داد و در نتیجه شامل عوامل زیستى و عناصر روانى و حتى پدیدههاى معنوى نیز دانست.8
3ـ1) تعریف جامعهشناسى معرفت
اكثر كسانى كه در این باره مطلبى نوشتهاند به جاى ارائه قواعد كلى تحلیلى، كه مطلوب پیشینیان بود، به طور فزایندهاى به مطالعات موردى ( Case studies ) متمركر شدند و لذا محصول و نتیجه این تلاش، بیشتر به صورت كاربردى است تا یك بحث تحلیلى، نظرى و كلان. حتى این روند مانع شكلگیرى یك تعریف جامع در مورد «معرفت» و «جامعهشناسى معرفت» شده است و كمتر كسى به خود جرأت داده است تا یك تعریف كامل ارائه دهد، مگر افرادى محدود، كه آن هم مبهم و غیر جامع مى باشد، مرتون در مورد «جامعهشناسى معرفت» چنین نوشته است: «جامعهشناسى معرفت بدوا به ارتباط دانش با دیگر عوامل وجودى در جامعه با فرهنگ مى پردازد.»9 و در مورد تعریف «معرفت» از تاوكل ( Tavakol )
مطالبى نقل شده است كه بیشتر به ذكر مصداق شبیه هست تا به تعریف منطقی؛ و آن عبارت است از این كه: «در فلسفه به أنحاى گوناگون، معرفت را تعریف كردهاند، أما از دیدگاه جامعهشناسى معرفت، مفاهیمى چون تفكر، آگاهى، ایدئولوژى، جهانبینى، باور، عناصر فرهنگى، هنجارهاى ارزشى، احساسهاى روانى، نگرشها و ویژگیهاى شخصى را شامل مى شود.»10 البته این معناى گسترده بیشتر با واژه آلمانى ” Wissen ” سازگار است تا با معادل انگلیسى آن ” Knowlege ” و حتى نظریه پردازانى مانند ماركس و مانهایم به این مصادیق متعدد توجه نداشتند.11
اما تعریف مورد نظر در این مقاله عبارت است: «مطالعه و تحقیق درباره رابطه بین تفكر، آگاهى، دانش، ایدئولوژى، جهانبینى، باور، هنجارهاى ارزشى، احساسهاى روانى ونگرشها و ویژگیهاى شخصى با عوامل خارجى و بیرونى، از نگاه نهج البلاغه.»
4ـ1) مؤلفههاى تعیّن
عمده سخن در تأثیر خارج عین و جامعه بر ذهن است و الا در باره تأثیرگذارى معرفت و ذهن بر خارج اتفاق نظر وجود دارد، اگر چه در میزان تأثیر آن اختلاف است، از كمترین تأثیر در نگاه ماركسیستها گرفته تا انكار خارج و تشخص بخشى به ذهن از دیدگاه ایده آلیستهاى افراطى، در این باره اظهار نظر شده است.
حال با توجه به تأكید كلام بر تأثیر پذیرى ذهن، در میزان، نحوه و سطح تأثیرپذیرى و در این كه عامل مؤثر خارجى كدام است و نوع معرفت اثرپذیر، بین صاحب نظران اختلاف وجود دارد. از این رو، براى درك دقیق محل بحث از نگاه نهج البلاغه ناچاریم ابتدا به مقولههاى فوق بپردازیم.
1ـ4ـ1) عمق تعیّن
در بحث از عمق تعیّن، پژوهشگر به دنبال درك دو چیز است:
الف: آیا جامعه و خاستگاه اجتماعى و سایر عوامل بیرون ذهنى در خلق محتواى معرفت نقش دارد؟
ب: آیا عوامل خارجى و اجتماعى در شكل دادن و قالب بخشیدن محتوا تأثیر دارد؟
افرادى نظیر ماركس و دوركایم عمده توجهشان به تأثیرپذیرى محتوا جلب شده است ولى دیگران مثل شلر معتقدند كه عمده تأثیر عوامل خارجى در قالب و شكل معرفت است و در ایجاد و خلق محتوا چندان اثر بخش نیستند.12
2ـ4ـ1) درجه تعیّن
علاوه بر این كه لازم است بدانیم محتوا متأثر است یا قالب و شكل، ضرورى است بدانیم میزان شدّت تأثیرپذیرى چقدر است؟ آیا عوامل بیرونى به صورت ایجاد و علّیت در محتوا و شكل معرفت اثر دارند؟ یا عوامل خارجى در حدّ اقتضاء و یا شرایط، ایفاى نقش مى كنند؟ برخى علّینگر هستند و عدهاى عوامل خارجى را در حدّ بسترساز و یا شرایط مؤثر مى دانند.13
3ـ4ـ1) سطح تعیّن
سخن در این است كه آیا أذهان افراد جامعه به صورت فردى تأثیر مى پذیرد یا از عوامل خارج از ذهن، ذهنهاى افراد جامعه و معرفتشان، بصورت جمعى و گروهى و یا حتى بصورت نسلى تأثیر مى پذیرد؟ نظریه پردازانى نظیر «ماكس وبر» تأثیرپذیرى را در سطح فردى مى دانند ولى افراد دیگر مانند «استیرنر» آن را در سطح نسلى مى دانند و ماركسیستها آن را در سطح طبقه.14
4ـ4ـ1) عامل مسلط در تعیّن
از جمله مسائل مهم در جامعهشناسى معرفت عبارت است از این كه؛ عامل مسلط چیست؟ كدامین عنصر از عناصر خارجى تأثیرگذار است و در بین تأثیركنندهها كدامین عامل، عامل مسلّط بوده و یا بیشترین تأثیر را دارد؟ در مورد عامل تعیّن، نه تنها بین نظریه پردازان اختلاف است بلكه این اختلاف خود را به صورت مكتبهاى متعدد و متفاوت نشان داده است و مكتب هایى نظیر: «مكتب جغرافیایى، مكتب تكنولوژیك، مكتب روانشناختى، مكتب معنویّون، مكتب چند عاملى، حلقه ماركسیستها و دیگر مكاتب» هر یك در میان عوامل متعدد، یكى را عامل مسلّط دانستهاند.15
5ـ4ـ1) آماج تعیّن
در مقابل عامل مسلّط، آماج قرار دارد، یعنى در مورد قبلى سخن در عنصر خاص تأثیرگذار بود، ولى در آماج به دنبال شناسایى عنصر یا عناصر خاص تأثیرپذیر مى باشند. مبنى بر این كه عوامل خارجى چه معرفتى از معارف را ایجاد مى كند و یا در شكلگیرى آن نقش دارد؟ آیا معرفت تجربى بیشترین اثر را مى پذیرند یا معرفت ایدئولوژیكی؟ یا هر دو دسته از معرفت تأثیرپذیرند؟ نسبى گرایان مطلق، معتقدند همه معارف و اندیشه حتى معرفت غیر تجربى متأثر از خارج ذهن و جامعه مى باشند.16
2) رابطه جامعه با معرفت از نظرگاه نهجالبلاغه
بعد از بحث مختصر از مفاهیم كلیدى جامعهشناسى معرفت، به عنوان طلیعه و مقدمه مقاله، به رابطه عین و ذهن از منظر نهجالبلاغه مى پردازیم. ابتدا، سؤالهاى أساسى را طرح نموده، سپس در پى یافتن پاسخ آن از نهجالبلاغه به تفحص در این كتاب شریف مى پردازیم.
الف) از دیدگاه نهجالبلاغه: آیا ذهن متأثر از خارج است یا خارج متأثر از ذهن و یا رابطه دو سویه است؟ عامل مسلط چیست؟ آماج تعیّن چگونه؟ سطح تأثیر را كدام مى داند؟ و عمق تعیّن را چطور؟
ب) آیا نهجالبلاغه به معرفت نگاه وجود گرایانه دارد بدین بیان: تحصیل معرفت ==> جزء روح گردیدن ==> جزء وجود شدن ـ، یا نگاهى غایت انگارانه دارد یعنى: تحصیل معرفت ==> كسب و تحصیل وسیلهاى براى قدرت ==> براى تحصیل جامعهاى آرمانى، یا هر دو رویكرد را با توجه به شرایط متفاوت، قبول دارد؟
ج) جایگاه و نقش اراده انسان در این تعامل جامعه با معرفت كجاست؟
براى یافتن پاسخ مناسب، تحقیق پیرامون موضوع را پى مى گیریم.
1ـ2) رابطه عین با ذهن و ذهن با عین
با مراجعه به نهج البلاغه به تحلیل و تبیین دیدگاه آن در مورد تأثیرپذیرى و تأثیرگذارى معرفت و دانش از خارج و بر خارج، مى پردازیم، لكن ابتدا به تأثیرپذیرى ذهن اشاره خواهیم نمود. سپس تأثیرگذارى آن را بررسى خواهیم كرد.
1ـ1ـ2) تأثیر جامعه بر ذهن
با تفحص و تحقیق در محتواى نهجالبلاغه به دست مى آید كه پدیدههاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و تاریخى داراى هستى مى باشند و حتى داراى توان تأثیرگذارى بر روى ذهن هستند، حال با توجه به این اصل به بررسى هر یك مى پردازیم.
1ـ1ـ1ـ2) تأثیر پدیدههاى سیاسى و اجتماعى بر ذهن
حضرت على علیهالسلام در توصیف و شرح ماجراى قتل عثمان، خلیفه سوم، به مسائلى اشاره مى كند كه در بحث ما مفید واقع مى شود، ایشان عامل قتل عثمان را رفتار خود او مى داند و چنین تبیین مى فرمایند:
17«او سیادت بدى برگزید كه خودكامگى و انحصارطلبى را پیشه كرد.»
آنگاه در تحلیل و نقد رفتار مردم مدینه و واكنش آنها به این خودكامگى و انحصارطلبى، آنان را، افرادى كه سریع متأثر شده و بر مبناى آن تصمیم مى گیرند معرفى مى كند، در نتیجه، واكنشهاى احساسى، پیامدى جز تولید ناهنجارى جدید، نخواهد داشت كه به صورت شورش اجتماعى و حركتهاى تودهاى، بدون برنامه صحیح، بروز و ظهور خواهد كرد و لذا در این خصوص در نهجالبلاغه چنین آمده است:
«شما نیز در برخورد با جریان واقعه، با بى تابى و ناشكیبایى رو به رو شدید، كه نیكو نبود و خدا خود، خودكامگى و ناشكیبایى را حكمى داده كه تحقّق مى یابد.»18
البته شاید خواننده محترم بعد از خواندن جملات فوق، در نقد ادعاى مقاله حاضر بگوید؛ از این كلام امام على علیهالسلام در ارتباط با رابطه بین جامعه و معرفت، نمى شود استنباطى داشت، زیرا تمام كلام در اطراف رفتار سیاسى است، یكى از سوى حاكم، دیگرى از سوى مردم.
در جواب باید گفت: بعد از صدور رفتارهاى خودسرانه حاكم، بازخور و بازتاب آن یك رفتار فردى و روانى نبوده است، بلكه براى مردم بعد از مشاهده رفتارهاى انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه مبتنى بر خودمحورى حاكم، این اندیشه و فكر تولید شد و یا از آن رفتارها این استنباط را نمودند كه، حاكم و هیأت حاكمه تلاش براى حفظ منافع مردمى نمى كند، و نه تنها حافظ منافع مادّى معیشتى آنها نیست بلكه در پى تغییر منافع اساسى و ریشهاى و بنیادین آنها مى باشد كه همان تغییر ارزشها و هنجارهاى مبتنى بر ارزش باشد. و از طرفى عموم مردم مدینه
و برخى شهرهاى اطراف تحت حكومت عثمانى، مسلمان بودند و با آموزهها و گزارههاى دینى آشنا بودند و حتى برخى عامل به آن بودند و یا لا اقل انتظار داشتند كه هیأت حاكمه كه مدعى خلافت رسول خداست، به اصول و ارزشها از همه پاى بندتر باشد. مشاهده این تعارض بین رفتار حاكم و اندیشههاى دینى موجب گردید تا در ذهن مردم گزارههاى دینى كه مردم مسلمان و امت اسلامى را به نهى از منكر و امر به معروف و نظارت اجتماعى دعوت مى كند تقویت شود و آن را عملى سازند و نهایت بعد از مخالفتهاى مكرر با رفتار هیأت
حاكمه، در نهایت اندیشه تعویض و تغییر حاكم در آنها تقویت شد و این جمعبندى اندیشهاى، یك رفتار عملى كه همان ترور حاكم بود را در پى داشت. پس این مناسبات اجتماعى موجود در مدینه ایده شورش انقلابى و رفتار دست جمعى مردم مدینه را رقم زد و عقیده به انقلاب و تغییر ساختار حكومتى و حتى تغییر صاحبان قدرت، متأثر از روابط سیاسى اجتماعى حاكم بر جامعه مدینه بود. و لذا خود حضرت على علیهالسلام نیز بر این كه این رفتار عثمان یك رفتار تغییر دهنده بافت ارزشى و فرهنگى جامعه بود تصریح مى فرمایند و لذا مردم براى مقابله با این ناهنجاریهاى سیاسى، اجتماعى و حتى فرهنگى با توجه به معتقدات و باورها و معرفت پیشین خود مرتكب آن حركت ترور شدند، در این راستا در نهج البلاغه چنین آمده است:
«داستان بر این بود [در جریان عثمان] كه مردم ما، به زمامدارى گرفتار آمدند كه بدعتها نهاد و خلق را به فریاد آورد. مردم اعتراض كردند سپس به خشم آمدند و سرانجام سر به شورش برداشتند و واژگونش كردند.»19
در جمله فوق، حضرت روند را به صورت فرایند نگاه مى كند نه به صورت یك حادثه دفعى و مقطعى، بلكه آن را یك امرى تدریجى كه در فراز و نشیب كنش و واكنش با توجه به معتقدات خود شكل گرفته است، مى بیند.
آرى آن حضرت، همزمان با تحلیل و تبیین واقعیتهاى اجتماعى، سیاسى مدینه، یك داورى هم انجام مى دهد مبنى بر این كه نه رفتار و واكنش حاكم عاقلانه و مبتنى بر شریعت اسلام بود و نه واكنش مردم خردمندانه و مبتنى بر شریعت بوده است كه در قطعه اول كلام ایشان در ابتدا همین موضوع تصریح گردیده است.
2ـ1ـ1ـ2) تأثیر پدیدههاى تاریخى بر ذهن
امام على بن ابى طالب علیهالسلام در ضرورت تأثیرپذیرى و درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ و پدیدههاى تاریخى مى فرماید:
«آرى در حوادثى كه حتى از سختیهاى آینده و رخدادهاى عظیم گذشته شما، اهمیتى بسیار كمتر داشته است، مایههاى عبرت فراوانى وجود دارد. اما دریغ كه نه هر صاحب قلبى، داناست و نه هر خداوند گوشى، شنواست و نه هر چشم دارندهاى، بیناست; اى فرزند عزیزم، هر چند كه من به اندازه تمامى نسلهاى گذشته عمر نكردهام، اما در كار و كردارشان نیك نگریستهام، در اخبارشان اندیشیدهام، در میان آثار به جاى ماندهشان گردیدهام، آنچنان كه خود یكى از آنان شدهام.»20
در جمله فوق شاهدیم كه تأثیرگذارى پدیدههاى تاریخى بر ذهن را كاملاً تصدیق مى كند، البته از بحث اراده انسان نباید غافل شد، زیرا این تأثیرپذیرى را مشروط به توجه و درس آموزى انسان نیز نموده است. شرح و بسط مربوط به دخالت اراده، درآینده خواهد آمد.
نكته دیگرى كه مى بایست به آن توجه نمود، مسأله نگاه غایتانگارى و نگاه وجودى به معرفت است، كه در جملات فوق هر دو نگاه مد نظر قرار گرفت، زیرا از یك سو مى گوید از معرفت براى ساختن آینده زندگى بشرى بهره بجویید، از سوى دیگر، مى فرماید چنان این معرفت تاریخى در من عجین شده است كه جزء وجودیام گردیده است.
3ـ1ـ3ـ2) تأثیر پدیدههاى اقتصادى بر معرفت و ذهن
آیا نهج البلاغه سهمى براى مسائل اقتصادى در تأثیرگذارى آن، بر اندیشهها قائل است؟ آیا گروههاى متفاوت اقتصادى را، به سبب تفاوت طبقاتى، داراى اندیشه متفاوت مى داند یا هیچ تأثیرى براى اقتصاد در شكلگیرى و یا محتواى معرفت قائل نیست؟
از برخى جملات نهج البلاغه استفاده مى شود كه اقتصاد و معیشت را، هر چند بصورت جزء العلّه یا لا أقل به صورت بستر ساز و زمینه ساز، مؤثر در اندیشه و معرفت مى داند و از این رو، بین رفتارهاى مبتنى بر هنجارها و ارزشهاى مقبول دینى یا حتى اجتماعى و توان اقتصادى رابطه قائل است خواه، رابطه مثبت، یا رابطه منفى، خواه رفاه عامل منفى باشد خواه فقر، هر كدام مى توانند تأثیرگذار باشند از این جهت، حضرت فرمودند:
«چون امكانات فزونى یابد، شهوت فروكش كند.»21
با توجه به معناى وسیع «شهوت» در ادبیات دین اسلام، كه شامل، بسیارى از نابهنجاریها و ضد ارزشهاى فكرى و رفتارى مى گردد، آن گاه این رابطه بین امكانات و كنترل شهوت، حرص، آز، تنگ نظرى و; را مى توان درك كرد، این رفتارها هم، ناشى از تحلیل، اندیشه و جهان بینى خاص مى گردد، و اندیشه و جهانبینى فرد نیز متشكل از دانش و معرفت فرد از اطراف، از جمله رابطه اقتصادى بیرون مى تواند باشد یا لا اقل مى تواند از آن متأثر باشد چنان كه حضرت بین امكانات و فروكش كردن شهوت رابطه قائل هستند و شهوت زمانى فروكش مى كند كه فرد اراده كنترل كند و اراده در صورتى حاصل مى شود كه داراى معرفت، شناخت و شوق بر كنترل حاصل گردد و;، پس بین پدیدههاى اقتصادى با معرفت و اندیشه رابطه مثبت و تأثیرپذیر وجود دارد. و حتى حضرت در یك گفتگو با دیگران مى گوید:
«از فقر بر تو سخت نگرانم پس، از آن به خداى پناه ببر; چرا كه فقر، دین را كاستى و خِرد را هراس، و خود از انگیزههاى خشم است.»22
در این میان سخن از فقر و مشكلات، كمبودها و رابطه انسان با اندیشه و حتى باورهاى عقیدتى و تأثیرپذیرى این عناصر از پدیده اقتصادى مى باشد، و این تأثیرپذیرى همیشه فقط در فرض نقصان نیست، بلكه در فرض فزونى قدرت اقتصادى و توانمندیهاى مالى، اندیشه و باورهاى دینى را متأثر از خود مى داند، از این جهت، در توصیف ناكثین، قاسطین و مارقین، هنگامى كه مى خواهد علت نقض عهد و بیعت توسط این گروهها را برشمارد، از جمله به رفاهزدگى و برخوردارى از رفاه و امكانات زندگى اشاره مى كند كه بهرهمندى از ابزار تولید،
ثروت و امكانات سرمایهاى نظیر غلامان، كنیزكان، زمینهاى كشاورزى و شتران، آنها را در یك بینش و جهانبینى دیگر و متفاوت از گذشته قرار داده است، و نگاه و اندیشه آنها را در تعیین ارزشها و ضد ارزشها، هنجارها و ناهنجاریها تغییر داده است، عناصر ارزشى نظیر؛ عفو، فداكارى، ایثار، انفاق، جاى خویش را به سودجویى، مال اندوزى، عقلانیت اقتصادى و محاسبهگرى داده است. یعنى رفاه و برخوردارى به آنها یك ایده، معرفت، بینش و جهانبینى دیگرى اعطا كرده است. در نهج البلاغه در این باره مى خوانیم:
«تو گویى این سخن خداى را نشنیده بودند، كه این سراى آخرت را ویژه كسانى قرار دادهایم كه در زمین آهنگ برترى جویى و فساد نكنند، و پیروزى نهایى از آن تقوا پیشگان است!! چرا، به خدا سوگند كه همگى آنها این سخن را شنیده بودند و دریافته بودند، اما دنیا در برابر چشمانشان زیور یافته بود و زرق و برقش خیرهشان كرده بود.»23
2ـ1ـ2) تأثیر طبیعت بر معرفت
شاید خوانندگان محترم، این شبهه را طرح نمایند كه عمده مطالب و شواهدى كه ذكر گردید مرتبط با مسائل روانى یا تأثیر رفتار بر رفتار مى باشد. در پاسخ ضمن استمداد و طلب یارى از اندیشوران در جهت رفع نقایص مربوط به موضوع حاضر كه تا اندازهاى نو و جدید مى باشد، مى توان گفت عمده رفتارهاى انسانى، ناشى از اراده و تصمیم مى باشد كه خود برخاسته از اندیشه و تفكر است، هر چند تفكر سطحى و بدون پشتوانه نظرى و علمى باشد. به علاوه شواهد دیگرى را مى توان یافت كه نشان دهنده تأثیر عین بر ذهن و معرفت است كه به عنوان نمونه دو مورد را ذكر مى كنیم:
1ـ2ـ1ـ2) تأثیر نمادهاى مادى بر ذهن
روزى حضرت على علیهالسلام در میان برخى از مردم مسلمان مدینه به تحلیل و بررسى حوادث گذشته پرداخت و به همین منظور نمونههایى از رفتار نبى مكرم اسلام صلیاللهعلیهوآله را نقل مى نمود از جمله چنین فرمود:
«پیغمبر صلیاللهعلیهوآله ـ بر روى زمین طعام مى خورد; و بر در خانهاش پردهاى كه در آن صورتها نقش آویخته بود، پس به یكى از زنهایش فرمود، اى زن این پرده را از نظر من پنهان كن زیرا وقتى من به آن چشم مى اندازم، دنیا و آرایشهاى آن را به یاد مى آورم، پس از روى دل [صادقانه] از دنیا دورى گزیده، یاد آن را از خود دور ساخت و دوست داشت كه آرایش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته و باور نكند كه آنجا، جاى ماندن است و امیدوارى درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد.»24
در این گفتار تحلیلى، به طور مشخص رابطه بین نمادهاى عینى مادى در تولید یا پرورش اندیشه خاص تصریح شده است، همانگونه كه یك پرده زیبا با نقشههاى خاص توجه ما را در اشیاى خاصى متمركز مى كند و نیز تمركز در یك سرى ارزشها توجه ما را به سوى ارزشهاى دیگر جلب مى كند. آیا فضاى شهر سازى، زیباسازى شهر، مهندسى كوچهها، مهندسى خانه، محل درس، دانشگاهها، پارك و غیره نمى تواند در ایجاد توجه به ارزشهاى خاص نقش ایفا كند، آیا دكوراسیون محل كار، خانه، ماشین، صحنههاى سینما و سیما نمى تواند تأثیرگذار باشد، آیا رنگ اتومبیل و مدل صندلیهاى آن نمى تواند تأثیر گذار باشد؟ این موضوع را در سطح كلان اجتماعى در مدارس و دانشگاهها تعمیم دهید و در نحوه توسعه تكنولوژى و میزان آن و نقاشیهاى دیوار شهرها و دیگر مسائل دقت كنید و بر میزان تأثیرگذارى آنها در شكلگیرى اذهان و معرفت شهروندان دقت نمایید.
به عنوان مثال كوچههاى پهن و خانههاى وسیع در منطقه شمال شهر تهران را در نظر بگیرید آن گاه روابط انسانى را مطالعه كنید و در كنار آن خانههاى متوسط و كوچههاى عادى در كنار مسجد و تردد مكرر انسانها و روابط آنان را در جنوب شهر و یا مركز شهر، مورد مطالعه قرار دهید، جهان تنهایى در كوچههاى كم رفت و آمد و درون خانههاى بزرگ، ولى بسیار كم جمعیتى كه یك شهروند شمال شهر براى خود خلق مى كند را در كنار دنیاى انسانى كه یك شهروند مركز شهر براى خود خلق مى كند و دنیاى خود را كنار دنیاى دیگران ایجاد مى كند در نظر بگیرید. البته در این تحلیل نگاه جبرگرایانه نداریم و بنا نداریم آن عوامل محیطى را عامل انحصارى بدانیم، بلكه به عنوان شرط تأثیرگذار مورد مطالعه قرار مى دهیم.
2ـ2ـ1ـ2) رابطه محیط جغرافیایى و معرفت
در توضیح و سرزنش سربازان جنگ جمل و مردمان اهل بصره، نهج البلاغه به عواملى اشاره مى كند كه مى تواند شاهدى بر مدّعاى این مقاله باشد و حتى برخى از دانشمندان در شرح آن به مباحث مورد نظر در این بحث اشاراتى نمودند، از این رو، براى فهم صحیحتر مطالب مورد نظر، ابتدا به نقل سخن نهجالبلاغه، و سپس نقل كلام مترجم و شارح معاصر پرداخته و در نهایت نتیجهگیرى از این بحث را ارائه مى دهیم:
«شما اهل بصره لشكر زن و پیروان ناآگاه چهار پا [شتر] گشتید;اخلاقتان پست، پیمانتان سست و شكسته و دینتان نفاق و آبى كه مى آشامید شور است; چنین مى بینم كه مسجد شما مانند سینه كشتى روى دریا است; سوگند به خدا شهر شما غرق مى شود; شهرهاى شما داراى كثیفترین زمین در شهرهاى خداوندى است، نزدیكترین شهر به آب و دورترین آنها از آسمان است، نُه دهم [109] شرّ در شهر شما است، كسى كه در این سرزمین مانده است زندانى گناه خویش است. و آن كه از این سرزمین بیرون رود، عفو الهى نصیبش گشته است، آبادى شما را چنین مى بینم كه آب از همه سو آن را فرا گرفته است، جز سر دیوارهاى مسجد شما كه مانند سینه پرندهاى در دریا دیده مى شود، از شهر شما نمانده است.»25
در خطبه كوتاه دیگر در مورد اهل بصره فرموده است:
«زمین شما نزدیك به آب و دور از آسمان، عقول شما سبك و رؤیاها و آرزوهایتان بیاصل است، پس شما نشانگاه هر تیرانداز و لقمه هر خورنده و شكار هر حملهكنندهاى هستید.»26
قبل از نقل كلام یكى از اندیشمندان معاصر توجهتان را به نكتهاى جلب مى كنم؛ در خصوص دورى و نزدیكى شهر بصره به آب و آسمان؛ ابن ابى الحدید دانشمند معتزلى و از شرحكنندههاى قرن ششم نهج البلاغه چنین نوشته است:
«هیئت شناسان معتقدند از نظر جغرافیایى، بصره پائینترین نقطه زمین و پستترین آن نسبت به دریاست، در نتیجه نزدیكترین نقطه زمین به سطح دریا و دورترین سطح و نقطه زمین از أجرام آسمانى و جوّ آسمانى، در مقایسه با دیگر نقاط زمین است.»27
علامه محمدتقى جعفرى رحمهالله از مترجمین و شرح كنندههاى معاصر، در شرح این فراز از نهجالبلاغه چنین نوشته است:
«مسأله سوم؛ بیان مشخّصات محیط طبیعى بصره كه جنگ جمل در آن به راه افتاده است؛ این مشخصات به قرار زیر است: 1 آب شور. 2 نزدیكى به آب. 3 كثافت و بدبویى زمین كه مجاور آب است. 4 گودى زمین. این مسأله یكى از جالبترین مسائل علمى در جامعهشناسى است كه محیط، تأثیر طبیعى را در وضع روانى مردم با وضوح كامل مطرح كرده است. این یكى از دلایل روشن است، واقع نگرى اسلام را اثبات مى كند و تفسیر طبیعى موجودیت انسانى را به طور رسمى از معارف ضرورى قلمداد مى كند. این مسأله در قرون بعدى به وسیله ابن خلدون در مقدمهاش و منتسیكو در كتاب روح القوانین مشروحا مورد بررسى و پذیرش قرار گرفته است، امروز هم مانند یك اصل كاملاً علمى مورد توجه مردم شناسان و جامعهشناسان قرار گرفته است.»28
آن گاه نویسنده محترم، پرسشى را در مورد جبرگرایى طرح نمود و سپس به پاسخ آن پرداخته است:
«مطلبى كه بایستى در این مبحث مورد دقت قرار بگیرد این است كه تأثیرات محیط طبیعى اگر چه اصول بنیادین طبیعت انسان ـ مانند اندیشه و اراده ـ را دگرگون نمى سازد [آن را از اساس و به طور جبرى واژگون نمى كند]، ولى آداب و رسوم و قوانینى را به وجود مى آورد كه مى توانند شؤون حیات مردم را رنگآمیزى و توجیه نمایند، با نظر به این قاعده است كه مى گوییم؛ أمیرالمؤمنین علیهالسلام مردم بصره را محكوم مطلق ننمودهاند، بلكه نمود طبیعى ارتباط آنان را با چنان محیط طبیعى بیان فرمودهاند و از نظر علمى محكومیّت اهل بصره كه
ناشى از وضع محیطشان بوده است، مى تواند موقّت بوده باشد، به این معنى كه با كوشش و تكاپو مى توانستند تا حدودى اثر آن محیط را خنثى نمایند; این امكان در جملهاى پس از این گوشزد شده است؛; ادامه حیات در چنین محیطى گناه است در آن محیط كه طبیعت و انسانهایش دست به هم داده، مشغول متلاشى كردن روح آدمى مى باشند، تحمّل معصیت است;»29
یكى از دو تفسیر و دو برداشت از متن نهجالبلاغه مفید مدّعاى مقاله است كه در شرح نهجالبلاغه چنین آمده است؛ همانگونه كه زمینها و درختان و سبزهها و خزههاى كنار محیط مرطوب، سست و سریع الزوال هستند، انسانهاى كنار چنین محیط مرطوب نیز سریع الزوال سست اندیشه و سست عنصر مى باشند و داراى مغزى مرطوب، یعنى این انسانها نظیر گیاهان از محیط طبیعى خود تأثیر مى پذیرند.30 و این تحلیل مؤیّد مدعاى ماست.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0