توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد فرهنگ و دموکراسی فایل ورد (word) دارای 70 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد فرهنگ و دموکراسی فایل ورد (word)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد فرهنگ و دموکراسی فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد فرهنگ و دموکراسی فایل ورد (word) :

فرهنگ و دموکراسی

مقدمه:
هرگاه كه بشر جامعه ای تشكیل داده، فرهنگ نیز به وجود آمده. فرهنگ سازه ای است اجتماعی، چنان پیچ در پیچ و چند بعدی كه ارائه تعریفی جامع از آن دشوار است. سبكهای ادبی – هنری یك جامعه تشكیل دهنده بخشی از فرهنگ آن جامعه است. همچنین در یك جامعه، پیدایش فرهنگ سیاسی، مركب از رفتار و عقایدی كه زندگی اجتماعی را شكل می بخشد و مردم

نگرشهایی را در مورد چگونگی اداره جامعه ایجاد می كند، نیز محتمل است. از آنجایی كه در غرب معنی و مفهوم فرهنگ بیشتر فرهنگ مادی تلقی می گردد، بنابراین برای واژه فرهنگ تعاریف بسیار گوناگونی وجود دارد. به طور مثال فرهنگ گاهی به عنوان یك كمك كننده در زندگی انسان و عامل پذیرفته شدن به طرد او از جامعه و گروه می باشد. گاهی به عنوان عاملی میان فرد یا محیط پیرامون وی رابطه برقرار می كند و شناختی از محیط به انسان می دهد.

فرهنگ آن جنبه از زندگی است كه میان فرد و محیط پیرامون رابطه برقرار می سازد و این امكان را برای فرد فراهم می كند تا در باره پدیده های محیط اطراف خود شناخت پیدا كرده و آنها را ارزیابی نموده و به نحوی بروی آن پدیده ها و یافته ها كار كند تا به نتیجه مطلوب برسد.

فرهنگ از مرز ایدئولوژی فراتر رفته و در واقع خمیرمایه هویت بخش افراد یك جامعه است. آگاهی از وجود زبان، نژاد، پیشینه، مذهب، عادات، رسوم، نهادها، و یك موطن واحد و مشترك ایجادگر یك فرهنگ مستقل است.
همانطور كه مستحضرید فرهنگها سطوح مختلفی دا

رند، مانند فرهنگ روستایی، شهری، ملی و یا فرهنگهای خانوادگی، قومی یا قبیله ای و یا نژادی.
معمولاً هویت فرهنگ به یك ملت یا كشور محدود نمی شود. تمدن گسترده ترین سازه هویت فرهنگی است كه در سایه آن، انسانهای مختلف به مجموعه رسوم و سنن زیباشناختی، فلسفی و تاریخی و اجتماعی كه تقریباً از دیگر رسوم متمایز است احساس تعلق می كند.
در دنیای معاصر تمدنهای بارز و مشخصی وجود دارند كه عبارتند از تمدن اسلامی، غربی، هندی و چینی.
در این جزوه ضمن پرداختن به فرهنگ سعی شده ضمن تعریف، دموكراسی مقابل آنها را نیز به صورت مختصر و مجمل بیان نمائیم.
بر همین اساس ابتدا تعریفی از دموكراسی ارائه می شود و قبل از آن پرداختن به این موضوع را لازم می دانم كه افراد و نخبگان، اندیشمندان و صاحب نظران هر یك تعریف خاص خود را از دموكراسی دارند كه بیشتر متأثر از تأثیرات محیطی، جغرافیایی، تاریخی و فرهنگ آنهاست،و لذا اگرچه همه اندیشمندان بزرگ اصول اولیه دموكراسی را به رسمیت شناخته اند و به آن معتقدند ولی هركدام با توجه به موارد فوق تعاریف خاص خود را ارائه می دهند. مثلاً آقای دكتر علیرضا پارسا در مقاله مفصلی كه به پیوند ناگسستنی دموكراسی و حقوق بشر دارد، دموكراسی را استوار بر دو اصل: كنترل مردم به تصمیمات مجلس، و برابری در اعمال این كنترل می داند و بقیه موارد و حتی اصول دموكراسی را برای تحقق این دو پایه استوار می داند.

البته این صرفاً برداشت و تصور ایشان از دموكراسی است و هركس دیگری می تواند اصول و پایه های دیگر برای دموكراسی معرفی نماید. در هر صورت آنچه مسلم است این است كه، مفهوم دموكراسی برای اكثریت افراد جامعه بشری پذیرفته است و هر جامعه ای سعی دارد به وسیله نخبگان و روشنفكران خود، برای جامعه و فرهنگ خودش و همخوان و همساز نماید. اگر مشابهاتی در بین فرهنگ، مذهب، باورهای اجتماعی و ; آنها وجود دارد، با تكامل و تطبیق آنها با

دموكراسی، سعی در بومی كردن، مفهوم آن می نماید و در غیراینصورت دموكراسی را به عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر كه برای تمام جوامع بشری وجود داشته و خواهد داشت به جامعه خواستار آن عرضه می دارد.

1-تعریف فرهنگ
به طور كلی فرهنگ عبارتست از مجموعه آداب و رسوم و اخلاقیات، اعتقادات و ارزشهایی كه از طریق جامعه پذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. ارزشهایی كه مفاهیم تفهیم یافته ای از اهداف مشروع و آرزومندی هستند و رفتار آدمی را در جهت خاصی هدایت می كنند.
ارزشهای كه از طریق هنجارها در قالب مقررات و قوانین درمی آیند و مقررات رفتاری را در هر موقعیتی تعیین می كنند.
به یك معنا فرهنگ مترادف با جامعه و به تعبیری مترادف با سیستم اجتماعی است. منظور از فرهنگ همه پیشرفتهای مادی و معنوی است كه جامعه به وسیله آن بر بقای خود ادامه می دهد و شامل همه باورها، ارزشها و هنجارها و آداب و رسوم، خرافات و هنرها و توان نهادهای جامعه است.

عنصر اعتماد به عنوان یك ویژگی اساسی در فرهنگ هر جامعه لازم و ضروری است. زبان، دین، مذهب و اخلاق بخشی دراز در درون فرهنگ می باشد كه روش زندگی انسان و چگونگی ارتباط او با عالم فرهنگ را می سازد و همین فرهنگ نحوه ارتباط انسان را با محیط تعیین می كند.

با این تفاسیر واضح و روشن است كه فرهنگ یك شخصیت سمبولیك دارد و سمبولها برای افراد مختلف دارای معانی مختلفی می باشد. با تمام این وجود روشن است كه نتیجه پیشرفت علم و تكنیك در جهان صنعتی سرمایه داری غرب دگرگونی هایی در رفتار اجتماعی و فردی انسان می گردد كه در واقع ظهور فرهنگ جدید فردگرایی پیامد ا ین دگرگونی بوده است. این فرهنگ جدید تیره شدن روابط انسانی و غلبه منطقی علم و تكنیك بر انسان است.

1-1-فرهنگ سیاسی
در خصوص فرهنگ سیاسی تعاریف گوناگونی از سوی دانشمندان ارائه گردیده كه قبل از پرداختن به این تعارف كه بر اساس متغیرهای مستقل و وابسته شكل گرفته است. همانطوری كه از عنوان این اصطلاح پیداست آن دسته از جنبه های فرهنگ جامعه كه می تواند وجه سیاسی به خد بگیرد ماهیتی سیاسی داشته باشد، فرهنگ سیاسی نامیده می شود.
فرهنگ سیاسی بر این باور است كه فرد در زمینه تاریخی خویش باید چیزهایی را بیاموزد و به نهادینه و درونی كردن شناخت و احساسات خود نسبت به سیاست در جامعه و مردم اقدام كند. بنابراین فرهنگ سیاسی هر جامعه ای مبتنی بر یك بستر تاریخی كه این زمینه و بستر، نقش

بنیادین در پذیرش یا رد مؤلفه های گوناگون فرهنگی دارد. البته همه نگرشها و احساسات سیاسی یك ملت با تعریف فرهنگ سیاسی آنان ارتباطی ندارند چون بسیاری از آنان تداومی ندارند و به دشواری بر بنیادهای توسعه تأثیر می گذارند و در عین حال بسیاری از باورهای سیاسی نظیر

احساسات مربوط به اعتماد در روابط انسانی و جهت گیریهای مربوط به مسائل روز دارای اهمیت بسیاری هستند چرا كه فرهنگ سیاسی فقط شامل آن باورها و احساسات انتقادی و مشكوكی است كه الگوهای خاص جهت گیری را شكل داره و به فعالیتهای سیاسی سامان و صورت می بخشد.
پس این نكته را در مورد فرهنگ سیاسی كه بستر نظرات و اعتقادات و احساساتی دانست كه بر فرآیند سیاسی نظم و معنا می دهد كه آن را فرضیات اصولی و قوانین حاكم بر رفتار سیاسی

متمایز می كند. بنابراین باید ادعا كرد كه مفهوم واقعی فرهنگ سیاسی آشنایی افراد جامعه با موضوعات سیاسی است. باید گفت كه قسمت قابل توجه از فرهنگ سیاسی نیز ریشه در آموزش معمول شهروندان و آگاهی مكتب آنان از نحوه كار نظام سیاسی دارد.
یك فرهنگ سیاسی ابعاد احساسی عمیقی دارد كه با شور و شوق و وفاداری و هویت اجتماعی، احساسات و تعلقات جغرافیایی درگیر است. فرهنگ سیاسی مقوله ای پویا است كه منبعث از دیدگاهها، طرز تلقی و اعتقادات مردم نسبت به سیستم سیاسی متجانس یا غیرمتجانس، محصول عوامل به هم پیوسته تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی است.
دانش واژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار «گابریل آلموند» در علم سیاست به كار برد «ساموئل بوراندرو» و «آدام و لام» نیز از پیشگامان كاربرد آنها هستند.

2-1-تعریف فرهنگ سیاسی از دیدگاه گابریل آلموند و لوسین پای
-تعریف فرهنگ سیاسی از دیدگاه گابریل آلموند «فرهنگ سیاسی الگوی ایستارها و سختگیریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یك نظام تعریف می كند. او اضافه می كند فرهنگ

سیاسی از یك سلسله ایستارها، اعتقادات و عناصری تشكیل شده است كه به نظام سیاسی معنی می بخشد و رفتارهای سیاسی خاصی را سبب می شود همچنین فرهنگ سیاسی را به موضع گیریهای خاص سیاسی یك جامعه در مورد نظام سیاسی، اهداف و روندهای اجتماعی آن ربط می دهد. «بیرو» و «لام» عقیده دارند كه جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه به طور ویژه به چگونگی برخورد با حكومت و اینكه چه وظایفی را انجام دهد ارتباط دارد و این بخش از

فرهنگ را، فرهنگ سیاسی نامید.
«لوسین پای» نظر می دهد كه فرهنگ سیاسی مجموعه ایستارها، اعتقادات و احساساتی كه به روند سیاسی نظم و معنی می دهد و فرضیه ها و قواعد تعیین كننده حاكم بر رفتار سیاسی را مشخص می كند.
تحلیل از تمامی تعاریف سیاسی این نتیجه را می دهد كه فرهنگ سیاسی دارای اجزای معینی است كه در عرصه جامعه شناسی جایگاه برجسته ای دارد. این اجزاء عبارتند از: ارزشها و باورها و ایستارهای احساس مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان.

3-1-فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی
مفهوم توسعه سیاسی به نحوی از انحاء با مقوله فرهنگ سیاسی گره خورده. تعیین فرهنگ سیاسی كه به نحوی از انحاء بتواند به توسعه سیاسی كمك كند. عوامل بسیار زیادی چون شرایط تاریخی، جغرافیایی، ساختار اقتصادی، اجتماعی، سنتهای سیاسی، آداب و رسوم جامعه پذیری سیاسی دخالت دارد كه تأثیرگذاری هر یك از عوامل مزبور در جوامع گوناگون به یك نسبت و صورت نیست.
توسعه اقتصادی پیش نیاز توسعه سیاسی، توسعه سیاسی به صورت ثبات و دگرگونیهای منظم لازمه توسعه سیاسی، توسعه اداری و قانونی است. توسعه سیاسی بر اساس تقویت ارزشها و سنتهای دموكراتیك، توسعه سیاسی مترادف نوسازی سیاسی، تجهیز توده مردم و مشاركت لازم توسعه سیاسی است، توسعه سیاسی را باید بر مبنای سیاست جوامع صنعتی غرب مورد توجه قرار داد و بالاخره توسعه سیاسی تجهیز قدرت است.

1-3-1رابطه فرهنگ سیاسی با مدنیت و توسعه
فرهنگ سیاسی با مدنیت، توسعه و دگرگونی سیاسی رابطه مستقیم دارد.
اگر در جامعه ای به هر دلیل ارزشهای مدنیت قبل از تاسیس دولت استقرار، فرهنگ سیاسی جامعه با آداب و رفتار مدنیت سازگاری و الفت ندارد نمی توان پذیرفت كه سرنوشت یك ملت یكبار برای همیشه رقم خورده است و دیگر كاری از دست كسی ساخته نیست.

لوسین پای در كتاب «جنبه های توسعه سیاسی» می گوید اگر كشورهایی بتوانند در مسیر تغییر دگرگون سازی با شش تنگنای اساسی یا بحران به نحو مطلوب برخورد كنند جریان توسعه آنها آسان خواهد شد.

1-بحران هویت: زمانی حاصل می شود كه جوامع در فراگرد تداخل متقابل زندگی اجتماعی و ساختارهای سیاسی و عمومی به حالت تجانس درآیند یك جامعه متحد این عناصر را به هم نزدیك می كند.
2-بحران مشروعیت: زمانی فیصله می یابد كه ترتیبات و دستگاههای حقوق رسمی در قالب اقتدار حاكمه مورد پذیرش و استفاده همگون قرار گیرد.

3-بحران مشاركت: با استقرار دموكراسی، تحزّب سیاسی و زمینه سازی فعالیت احزاب گروهها در زندگی سیاسی و مشاركت آنها در تصمیم گیری امور مختلف مربوط به منافع عمومی حل می شود.
4-بحران نفوذ: هنگامیكه حل می شود كه شرایط شهرنشینی و علاقه به سیاست زمینه درك متقابل ملت و حكومت از مسائل و فراگردهای اجتماعی را فراهم می آورد.

5-بحران توزیع متغیرهایی كه در بحران نفوذ دخالت دارند در اینها نیز كارسازند.
6-بحران ادغام – همگرایی هنگامی حل میشود كه تمام موارد بالا به نحو مطلوب فیصله پیدا كنند.
آلموند و پاول نیز تقریباً با بیانی دیگر همین تعریف را از توسعه سیاسی بدست میدهند. به نظر آنها توسعه سیاسی به عنوان تفكیك اجز و تخصصی شدن ساختار سیاسی تعریف می شود. ظاهراً چنین توسعه ای هنگامی بوجود میآید كه نظام سیاسی بت

واند پیروزمندانه با مشكلات رشد مانند ایجاد دولت و ایجاد ملت و توزیع دست و پنجه نرم كند.

2-3-1-انواع فرهنگ سیاسی
به طور كلی و بنا به برخی نظریه پردازان متأخر فرهنگ سیاسی را به 3 دسته تقسیم كرده اند:
1-فرهنگ «محدود» با ویژگیهای محلی و سرسپردگی مطلق به قدرت
2-فرهنگ «انقیادی» با ویژگیهای آگاهی كلی و اطاعت پذیری
3-فرهنگ «مشاركتی» كه دارای ویژگیهای آگاهی ملی – آزادی های فردی و مشاركت آگاهانه در امر سیاسی و حكومتی.
همچنین از دیگر فرهنگهای سیاسی می توان به مدنی – غیردینی – ایدئولوژیك – همگن – چندپاره اشاره داشت.

3-3-1-اهمیت و ارزیابی فرهنگ سیاسی
مفهوم فرهنگ سیاسی مانند سایر مفاهیم موجود در طول روزگاران دستخوش تغییرات و چالشهایی گردیده است. تحول این مفهوم مطالعه فرهنگ سیاسی در واقع بررسی جامعه شناختی توسعه سیاسی را بیان می كند. این مفهوم در واقع كوششی است در جهت اثبات این حقیقت مهم كه اگرچه سیستم پارلمانی در حكومت توسعه یافته كشوری مانند انگلستان كارآمد بوده ولی همین سیستم در بسیاری از كشورهای در حال توسعه جهان سومی در دستیابی به

موفقیتهای مشابه ناكام بوده است.
اهمیت فرهنگ سیاسی در این نكته است كه با مطالعات مربوط به توسعه سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارد. نظام سیاسی معینی از دیگر نظامهای سیاسی نه تنها بر پایه ساختارها بلكه بواسطه فرهنگهای سیاسی موجود در آن تفاوت می یابد.

«آلموند» و «جمز كلمن» توسعه سیاسی را فرآیندی می دانند كه به موجب آن نظامهای سنتی غیرغربی ویژگیها جوامع توسعه یافته تر را پیدا می كنند این ویژگی از نظر آنها عبارتند از: میل شدید به شهرگرایی و بسط سواد، سرانه بالا، تحرك مبسوط جغرافیایی اجتماعی، میزان نسبتاً بالای صنعتی شدن اقتصاد شبكه وسیع رسانه ها ارتباط جمعی و به طور كلی مشاركت گسترده اعضای جامعه در فعالیتهای سیاسی و غیر سیاسی.

4-1-جایگاه فرهنگ در نظام بین الملل:
قبل از دموكراسی صحبت شد. متفكرین و اندیشمندان عرصه روابط بین الملل در غرب، در مورد نقش و اهمیت فرهنگ بسیار قلم فرسایی كرده اند.
تأثیر فرهنگ به نظام بین الملل به خوبی مشهود است. جایگاه استراتژیك فرهنگ در نظام بین الملل به حدی است كه آن را تأثیرگذار بر عملكرد كشورها و دولتها می دانند چرا كه وجود فرهنگهای مختلف به معنای وجود اختلاف و ناهمگونی است

.
جوامع مختلف خود را از یكدیگر متمایز می دانند و با این طرز تلقی به دیگر كشورها، فرهنگها و تمدنها با دید «بیگانه» و «غیرخودی» می نگرند كه این نوع نگرش قدمتی به عمر تاریخ پیدایش تمدنها دارد.
به طور كلی هنگامیكه فرهنگ سیاسی از بخشی به تبعی و نهایتاً مدنی تبدیل شود احتمال پیدایش دموكراسی صددرصد می گردد.
حال سعی ما در این است كه ببینیم بینش خاص انسانها كه از آن به عنوان فرهنگ سیاسی یاد نموده ایم در باره جهان و همچنین در باره پیدایش و پابرجائی دموكراسی كه شیوه و رویه ای است از زندگی جمعی و سیاسی چه نقشی را دارد.

به سخن دیگر دموكراسی با هر بینش و منشی سازگار نیست و از آنجا كه بینش آدمیان در مجموعه فرهنگ سیاسی می گنجد سربسته می توان از تأثیر فرهنگ سیاسی در ایجاد دموكراسی و سببیت اولی برای دومی سخن گفت ولی اولاً نادیده گرفتن سببها و عاملهای دیگر در این پدیده ساده انگاری است ثانیاً چون دموكراسی پایدار شد منشاء عادتها و آدابها، بینشها و منشهای ویژه ای در انسانهای تن داده به این نظم می شود و به این معنی می توان گفت كه

دموكراسی مؤثر در فرهنگ سیاسی می توانند باشد یا خیر؟ اما عمده ترین مفهوم در این تحقیق مفهوم فرهنگ سیاسی می باشد كه به لحاظ اهمیت آن بخشی از قسمت اول به تحولات مفهوم فرهنگ سیاسی و تعاریف نظریه پردازان فرهنگ سیاسی وجود دارد اختصاص یافته.

5-1-دموكراسی چیست؟
پرداختن به این پرسش كه «دموكراسی چیست» پرهیزناپذیر است اما پاسخ به آن آسان نیست نه تنها فی نفسه در سطح فلسفی یا قرابتهای فرهنگی بلكه بویژه از لحاظ مسخهای واقعیت تاریخی از سوی حكومتهای كه برچسب دموكراتیك را بر خود زده اند تقلبها چهره برچسب را به زشتی كشانده اند.
در دنیای كهن قدیمی دموكراسی تنها متعلق به یونان نیست بلكه در هند و چین نیز دموكراسی سیاسی بوده است. با توجه به نظریه برخی از دانشمندان حتی پیدایی دموكراسی در هند و چین كهن تر از آن بوده است. در جمهوریهای كوچك ایتالیا و كانتون های سوئیس از نمونه های استثنایی مربوط به پیروزی دموكراسی در قرون وسطا است. برای مثال دموكراسی انگلیس را كه نطفه آن

پیش از قرن هیجدهم بسته می شود نباید از یاد ببریم ولی دموكراسی انگلیس چون بر پایه متون رسمی و قوانین مدون استوار نبود نتوانست چندان مورد سرمشق قرار گیرد. با انقلاب مهاجرین آمریكایی علیه استعمار انگلیس و به استقلال رسیدن شورشیان در سال 1776 دموكراسی دوره معاصر كه در واقع دموكراسی به مفهوم بورژوازی آن است آغاز می شود.
پیش از میلاد تغییری در معنای دموس پدید آمد این واژه بر اجتماع همه مردم آتن اطلاق شد كه برای اجرای كارهای حكومتی گرد هم می آمدند و كنكاش و جستجو می كردند.
در این معنی دموس هر سوی روستائیان و شهریان را در بر می گرفت در 509 پ.م در نتیجه

اصلاحات كلیستن قانون گذار آتنی اداره جامعه آتن به دست روستائیان افتاد و از آن پس حكومت آتن را دموكراسیا (Demokratiea) نامیدند یعنی حكومت روستائیان این معنی نیز اندك اندك گسترش یافت تا آنكه دموكراسی اسم عام شد برای حكومتهایی به دست همه مردم گردانده شود.
اما تعریف دموكراسی هرچه باشد بدون شك همیشه و در همه حال اشكال وسیع و گسترده مشاركت را در بر دارد در واقع ویژه اصلی دموكراسی مشاركت مردم در تصمیم گیری اموری است كه سرنوشت آنان به آن وابسته است گرچه امكان دارد در مرحله نخست این طور به نظر رسد كه وجود نظام اداری كارآمد در افزایش قدرت سیستم برای پاسخگویی بیشتر به خواسته های مردم موثر است اما وجود چنین نظام بوروكراتیكی ممكن است با ارزشهای مردم سالاری در تضاد آید بدین معنی با گسترش نظام دیوان سالاری با ایجاد نهادهای انتخاباتی مغایرت دارد.

آن چیزی كه مشخص است فهم این مطلب است كه دموكراسی بیش از آنكه مجموعه ای از نهادها باشد یك فرهنگ است و این واقعیت كه دموكراسی دست كم میوه رسیدگی و پختگی فرهنگی آهسته ای می باشد كه یك قرن و یا بیشتر طول كشیده تا در اروپای غربی و امریكای شمالی پایه های خویش را استوار سازد چرا كه بدون این روند این نهادها بی ریشه می بودند.

1-5-1-اصول اساسی دموكراسی
اولین اصل: همه ادعا می كنند دمكرات هستند.
اصل دوم: لیبرالیسم و دموكراسی مترادف نیستند.
اصل سوم: مردم از حقوق سیاسی برخوردارند.
اصل چهارم: صلاحیت عام و صلاحیت خاص مفاهیم متمایز است.
اصل پنجم: در دموكراسی شهروندان حقوق سیاسی برابر دارند.
اصل ششم: در حكومت دموكراسی اصل مشاركت است.
اصل هفتم: توسل به اصل اكثریت.
اصل هشتم: دموكراسی لیبرال روزگار ما در واقع حكومت آدمهای متعددی است كه برگزیده مردم هستند.
اصل نهم: رای دادن عموم مردم خاصه و زبده كلیه امكانات دموكراسی نیست
اصل دهم: دموكراسی عبارتست از قدرت مردم است.

2-5-1-دموكراسی كهن
تا جایی كه تاریخ نشان داده وجود مجامع مشورتی در تمدن سومر كه سرزمینی بوده واقع در ناحیه میان (دران) در هزاره چهارم پیش از میلاد مسیح مسلم است.

در حدود شش هزار سال پیش در سومر شهرهای مستقل پدید آمد. در این شهرها، مجمع شهر یا مجمع همشهریان تشكیل یافت به گفته جاكوبسون در دموكراسی بدوی در نظام دولتشهر قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشته و مشاركت در امور حكومت متعلق به بخش وسیع جامعه بوده است.
مقام (مجمع شهر) بر پایه مشورت استوار بوده و آن دلالت داشته است بر محدود كردن قدرت سیاسی (اندیشه ای كه در قرون جدید مونتسكیو مطرح می كند)
مناظره عناصر فرهنگ سومری بوده است حدس زده اند كه نخستین حكمرانان انتخابی بوده اند. گفتنی است كه مجمع شهر از مرجعیت و صلاحیت قضایی هم برخوردار بوده ]یعنی دادرسان را مردم انتخاب می كرده اند[
در نتیجه قدرت سیاسی متمركز نبوده بلكه تقسیم شده بوده است.
دموكراسی نخستین سومر در هزاره سوم پیش از میلاد به تمركز قدرت می گراید كه بعدها در كرت و شهرهای فنیقی مجمع شهر بر اساس گرته سومری برپا گردید و از همین راه به آسیای صغیر رسید.
در كرت قومی آسیایی ]و نه آریایی[ نخستین جامعه باز را در امتداد فرهنگ سومر بنیان نهادند.
این تمدن غیر غربی پایه تمدن غرب را در مدیترانه ریخت كه مورخان نیم سده اخیر آن را گهواره آزادی مغرب زمین می خوانند.

گوردون چابلد از (روشنی افكندن مدنیت مشرق زمین بر توحش اروپایی) سخن می گوید

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir