توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله رویكرد غرب و مسیحیت ‏به معنویت و مهدویت فایل ورد (word) دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله رویكرد غرب و مسیحیت ‏به معنویت و مهدویت فایل ورد (word)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله رویكرد غرب و مسیحیت ‏به معنویت و مهدویت فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله رویكرد غرب و مسیحیت ‏به معنویت و مهدویت فایل ورد (word) :

رویكرد غرب و مسیحیت ‏به معنویت و مهدویت

رنسانس مذهبى در غرب
امروز بوضوح تلاشهاى ضد دینى دولتهاى غربى كه به طرفدارى از اومانیسم و انسانمدارى كه مامور طرد و نفى تفكر خداگرایى و دین باورى در جوامع غربى است‏به بن بست رسیده و نسل رنسانس بى دینى غرب كه در چندین قرن پیش شكل گرفت روبه انقراض مى رود و رنسانس مذهبى در غرب فراگیر مى‏شود. امروزه نشانه هاى بیشمارى از رنسانس مذهبى در غرب دیده مى‏شود.كه برخى از این گرایشهارا در بین فرقه هاى مسیحى مى توان مشاهده كرد.این نشانه هاى رنسانس مذهبى در غرب تنها در گرایش به كلیسا و دعا و نیایش خلاصه نمى شود

بلكه بدلیل رشد روزافزون و آگاهانه آن ، واكنش در برابر اهانت‏به مقدسات را نیز نتیجه مى‏دهد و سردمداران و حامیان اندیشه هاى ضد دینى را كه دولتهاى غربى در راس آنها قرار دارند در موضع ضعف مى‏افكند. نمونه‏هاى بارز این بیدارى را در اعتراض به نمایش فیلمهاى توهین آمیزى چون آخرین وسوسه‏هاى مسیح و یا;مى توان دید.

از طرف دیگر امروزه هزاران گروه از فرقه هاى مذهبى بر این عقیده‏اند كه هزاره بعدى زمان ظهور منجى آخرالزمان است ;” تددانیلز”اهل فیلادلفیا كه دكتراى خود را از دانشگاه “پنسیلوانیا”اخذ كرده و تحصیلكرده “هاروارد”است‏مى‏گوید : در پى یك نظرخواهى انجام شده از سوى هفته نامه یو.اس .نیوزاین نكته روشن شده كه 61 درصد از آمریكاییها بازگشت دوباره مسیح (ع )را به زمین باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند و حتى 12 درصد آخرالزمان را براى چند سال آینده پیش بینى مى‏كنند.

اگر چه از جهت فلسفى بین گروهها و فرقه‏هاى گوناگون ، اختلافاتى وجود دارد اما”دانیلز”یك دورنماى اصلى را در همه آنها یكسان مى‏انگارد و آن همان طرز فكرى است كه براساس آنها این اعتقاد وجود دارد كه زمین به حالت اولیه‏اش باز مى‏گردد و عدالت و یكرنگى بر همه جا حاكم‏مى‏شود آنروز دیگر از بدبختى و جنگ خبرى نیست .این اندیشه همواره با ظهور قهرمانى كه همه امور را مرتب مى‏سازد همراه است .

اما قبل از رسیدن به این نقطه ، باید جهان مصائبى چون طوفانهاى عظیم ،فوران آتشفشانها،سقوط شهاب سنگهاو حتى اپیدمى هایى چون ایدز را شت‏سر بگذارد. از جمله دیگر گروههاى فعال مذهبى در این رنسانس مذهبى گروه “وفاداران به عهد”هستند كه به گفته “بیل مك‏كارتنى” مؤسس گروه آنان نباید انتظار نجات آمریكا را توسط سیاستمداران آن داشت‏بلكه آنان نجات‏آمریكا رااز خدامى‏خواهند و مى‏گویند برآنیم تا تحت تاثیر اراده خداوند جامعه خود را طبق نمونه دینى خود دوباره بسازیم.

در این رنسانس مذهبى آن آیین و دینى كه بیش از همه راهگشاو تغییر دهنده بوده و جبهه اهل مبارزه با الحاد را تشكیل داده است “اسلام “است .در دنیاى سرگشته امروز و در میان عطش روزافزون نیاز به مذهب و معنویت ،این اسلام است كه در همه ابعاد پاسخگوى نیازهاى فطرى و اصیل بشرى است و راه روشن و هموار اتصال به مبداء وجود را فرا راه بشریت امروز قرار مى‏دهد

. روزى “برناردشاو”فیلسوف برجسته انگلیسى صریحا به زنده بودن دین اسلام اعتراف كرد و اعلام نمود :”من همیشه نسبت‏به دین محمد بواسطه خاصیت زنده بودن شگفت‏آورش نهایت احترام را داشته‏ام .به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد

.من چنین پیش بینى مى‏كنم و هم اكنون هم آثارآن پدیدار شده است ،كه ایمان محمد مورد قبول اروپاى فرداخواهد بود.” (4) وقتى “برناردشاو”پیش بینى مى‏كرد كه آیین اسلام جهانگیر مى‏شود و مورد قبول مردم اروپاقرار مى‏گیرد و تنها اسلام است كه مى‏تواند مشكلات جهان را حل كند، همه به اظهاراتش مى‏خندیدند ، و بدون تحقیق دوباره با بى‏اعتنایى از كنار آن مى‏گذشتند. اما امروز حقیقت‏سخنان “برنارد شاو “و سایر متفكران آزاداندیش براى مردم غرب آشكار گشته و گرایش روزافزون مردم جهان به اسلام نشانه بارزى است‏براى صحت پیش بینى‏هاى او.

امروزه كسانى كه در آمریكا و اروپا به اسلام مى‏گروند همان حقایقى را مى‏یابند كه متفكران غربى آنهارا از ویژگیهاى بزرگ اسلام و عامل نجات بشریت و پناهگاه امن معنوى براى انسانهاى سرگشته غربى معرفى مى‏كنند.یك مسلمان تازه مسلمان شده آمریكایى مى‏گوید:این آیین قادر است فشارهاى جامعه بى‏بنیاد و مصرفى آمریكا را كه متوجه افراد است ، برطرف كند،اسلام نه تنها یك دین بلكه یك شیوه درست زندگى نیز مى باشد. یك آمریكایى آفریقایى تبار نیز كه تازه به اسلام گرویده است

اسلام را یك دین جهانى مى‏داند كه میان ابناء بشر از لحاظ رنگ و پوست و نژاد فرقى قائل نیست . با آنكه مردم غرب شیفته اسلام شده‏اند و بطور روزافزون به این آیین حیاتبخش مى‏پیوندند،دولتمردان و سیاستمداران غربى كه تعالیم مقدس اسلام را با منافع نامشروع و قدرت طلبى‏هاى خود در تضاد مى‏بینند با تبلیغات گسترده و مسموم خود سعى در ایجاد مانع و جلوگیرى از استقبال مردم غرب از تعالیم اسلام دارند.

امروزه طرفداران نهضت جهانى اسلام باید بیش از هر زمان دیگر خود را مسؤول پاسخگویى به نیازهاى معنوى مردم غرب بدانند و با سازماندهى و گسترش تبلیغات همه جانبه خود از آثار سوء دستگاههاى تبلیغى غرب بكاهند و جلوه‏هاى نورانى فرهنگ و معارف اسلامى رابه بهترین وجه به روحهاى تشنه حقیقت عرضه بدارند.
« مهدویت از دیدگاه دین‏ شناسان و اسلام‏ شناسان غربى »

اشاره
آنچه در پى مى‏آید ترجمه ‏اى است از مقاله‏ ى Messianism مهدویت كه در دائره المعارف دین جلد 9 صفحه 469 الى 481 ویراسته میرچا الیاده توسط شركت انتشاراتى مك میلان نیویورك آمریكا در سال 1987 به چاپ رسیده است. طبیعتاً دیدگاه دانشمندان و دین ‏شناسان غربى نسبت به ویژگى‏هاى حضرت مهدى)عج( تا حدود زیادى متأثر از متون و شخصیت‏هایى است كه با جایگاه عصمت، مبانى غیبت، تاریخ زندگى ایشان و به طور كلى دیدگاه شیعه‏ى دوازده امامى نسبت به آن حضرت، آشنایى كاملى نداشته‏اند،

همچنان كه در قسمت كتاب‏شناسى این مقاله ملاحظه مى‏شود، در اكثر برداشت‏ها كتب غیراصلى و دست دوم، ملاك قضاوت بوده‏اند و نویسنده‏ى بخش سوم مقاله )مهدویت در اسلام( در ابتداى كتاب‏شناسى خود تذكر مى‏دهد كه هیچ مطالعه‏ى جامعى را در خصوص كل موضوعات مربوط به حضرت مهدى)عج( و نهضتهاى تاریخى نیافته، تنها دو كتاب را مى‏تواند

به عنوان منابعى مهم در خصوص ظهور اولیه، سابقه و توسعه دیدگاه حضرت مهدى)عج( در نهضتهاى شیعه، معرفى نماید. اول، كتاب »آغاز مهدویت« اثر ژان اولاف بلیج فلدت و دوم، كتاب »مهدویت در اسلام: ایده مهدى در شیعه دوازده امامى« اثر عبدالعزیز ساشادینا.واضح است كه منظور اصلى از ترجمه این مقاله و سایر مقالاتى كه در دائره المعارف‏هاى معتبر غربى در مورد حضرت مهدى)عج( به قلم بزرگترین دین‏شناسان و اسلام شناسان غربى نگارش یافته، صرفاً آشنایى با دیدگاه و نگرش آنان نسبت به آن وجود عزیز است نه تأیید كامل عقاید و كج فكرى‏هاى آن دانشمندان، لذا ترجمه این نوع مقالات مى‏تواند زمینه‏اى براى شناخت هر چه دقیق‏تر عقاید بزرگان شیعه‏شناسى غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا این شناخت، خود مبنایى براى تبلیغ صحیح و شناساندن شخصیت حقیقى آن امام عزیز به مردم و اندیشمندان دیار غرب باشد. ان شاء الله.

این نوشتار، مشتمل بر سه مقاله است:
1) نگاه اجمالى
2) مسیحا باورى در دین یهود
3) مهدویت در اسلام

مقاله اول مرورى بین فرهنگى بر مفهوم و عقیده‏ى مسیحا باورى در ادیان مختلف، به ویژه در مسیحیت، ارائه مى‏نماید. دو مقاله‏ى بعدى به مسیحا باورى در سنت یهود و ]مهدویت در[ اسلام مى‏پردازند.
1) نگاه اجمالى
واژه مسیحا باورى از كلمه مسیح گرفته شده كه ترجمه‏ى واژه‏ى عبرى mashiah )”تدهین شده”( است و در اصل به پادشاهى دلالت مى‏كرد كه سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام مى‏شد. در كتب مقدس یهود )كتب عهد عتیق(، mashiah همیشه براى اشاره به پادشاه وقت اسرائیل به كار رفته است: در مورد طالوت نبى )باب 12 آیات 5 – 3 و باب 24 آیات 11 – 7)، داوود نبى )باب 19، آیات 21 – 22)، سلیمان نبى )كتاب وقایع ایام 2 باب 6، آیه 42)، یا پادشاه به طور كلى )كتاب مزامیر: باب 2، آیه 2؛ باب 18، آیه 50؛ باب 20، آیه 6؛ باب 28، آیه 8؛ باب 9، آیه 84؛ باب 38، آیه 89؛ باب 51، آیه 89، باب 17، آیه 132). اما در دوره‏ى بین دو عهد، این واژه به پادشاه آینده اطلاق مى‏شد كه انتظار مى‏رفت پادشاهى اسرائیل را اصلاح كند و مردم را از شرّ تمام شیاطین نجات دهد.

در عین حال، اگر چه در پیشگویى‏هاى پیامبران در خصوص پادشاه آرمانى آینده، از واژه‏ى مسیح استفاده نشده است، اما آنها را از زمره‏ى از همین نوع پیش‏بینى‏هاى مربوط به معادشناسى تلقى كرده‏اند. این متون عبارتند از كتاب اشعیاى نبى باب 9، آیات 6 – 1؛ باب 11، آیات 9 – 1؛ كتاب میكاه نبى باب 5 آیات 6 – 2، كتاب زكریاى نبى باب 9، آیه 9، و برخى از مزامیر »شاهانه« مانند كتاب مزامیر داود باب 72 2 و 110 سابقه این مفهوم اخیر در مكاتب سلطنتى خاور نزدیك باستانى یافت مى‏شود

كه در آن پادشاه نقش ناجى مردم خود را ایفا مى‏كرد و انتظار مى‏رفت كه هر پادشاه جدید حاصلخیزى، ثروت، آزادى، صلح و سعادت را براى سرزمین خود به ارمغان آورد. نمونه‏هاى آن را مى‏توان هم در مصر و هم در بین النهرین یافت. دانشمند فرانسوى، ادوارد دورم(1) در كتاب خود تحت عنوان (1910) برخى از متونى را ذكر كرده است كه چنین انتظاراتى را تحت عنوان »پادشاه مسیح« مطرح كرده‏اند. ]همچنین مراجعه كنید به: پادشاهى، مقاله‏اى در باره‏ى پادشاهى در سرزمین مدیترانه‏ى باستانى.

یهودیت
در یهودیت مربوط به دوره‏ى بین دو عهد، امیدهاى مربوط به مسیح موعود در دو جهت شكل گرفت. یكى از آنها ملى و سیاسى بود كه در مزامیر منسوب(2) به سلیمان )بابهاى 17 و 18) با بیشترین وضوح مطرح شده است. در اینجا این مسیح ملّى، فرزند داوود است. او با خرد و عدل حكومت خواهد كرد؛ قدرتهاى بزرگ جهان را شكست خواهد داد، مردم خود را از قید حكومت بیگانه رها خواهد ساخت و سلطنتى جهانى وضع خواهد كرد كه در آن مردم در صلح و سعادت زندگى خواهند كرد. همین آرمان شاهانه در توصیف حكومت شمعون در كتاب اول مكابیان(3) باب 14، آیه 3؛ مطرح شده كه بیانگر پیشگویى‏هاى كتب عهد عتیق در مورد مسیح موعود است.

برخى اسناد جعلى، به ویژه وصیت‏نامه لیواى(4)، از مسیح كشیش نیز سخن مى‏گویند كه قرار است صلح و علم خداوند را براى مردم خود و جهان به ارمغان آورد. امت قمران(5) حتى منتظر دو فرد تدهین شده بودند، یك كشیش و یك پادشاه، اما اطلاع زیادى از وظایف آنها در دست نیست . مسیر دوم این شكل‏گیرى مهمتر از همه در كتاب حبشى زبان مكاشفات خنّوخ نبى )كتاب اول خنوخ( و در كتاب دوم اسدرا(6) )كه كتاب چهارم عزرا هم نامیده مى‏شود( یافت مى‏شود. تمركز اصلى آن بر عبارت پسر انسان است

. این عبارت در عهد عتیق عمدتاً جهت اشاره به انسان )كتاب مزامیر داود باب 8، آیه 5؛ باب 80، آیه 18؛ ]نسخه انگلیسى باب 80، آیه 17] و چندین بار جهت خطاب به پیامبر، در كتاب فر قیال نبى( به كار رفته است. در رؤیائى كه در كتاب دانیال باب 7، ثبت شده است، این عبارت در آیه 13 براى اشاره به »موجودى شبیه انسان« به كار رفته كه برخلاف چهار حیوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قدیم است و بر نقش مهم اسرائیل در روز قیامت دلالت مى‏كند.

در كتب مكاشفات مذكور، پسر انسان شخصیتى غیرمادى، كمابیش الهى و ازلى است كه در حال حاضر در بهشت پنهان است. وى در آخرالزمان، ظاهر مى‏شود تا در باب رستاخیز مردگان در میان جهانیان قضاوت كند. مؤمنین از سلطه‏ى شیاطین رها مى‏شوند و او براى همیشه در صلح و عدالت بر جهان حكومت خواهد كرد.

در این كتب اغلب از او به عنوان »شخص برگزیده« یاد شده، تنها گاهى »شخص تدهین شده«، یعنى مسیح موعود، نامیده مى‏شود. آشكار است كه تفسیر سوره‏ى 13 باب 7 كتاب دانیال، »پسر انسان« را به یك شخص اطلاق مى‏كند نه چیزى كه مورد مقایسه قرار گیرد. مشكل در این‏جاست كه تا چه حد این متون به قبل از مسیحیت تعلق دارند. كتاب دوم اسدرا قطعاً بعد از سقوط بیت المقدس در سال 70 میلادى نوشته شده است و بخشهایى از كتاب اول خنوخ كه در آن اشاراتى به پسر انسان شده، در لابلاى قسمتهاى آرامى(7) زبان همان نوشته‏اى كه در قمران یافت شده، وجود ندارد. از سوى دیگر، به نظر مى‏رسد عهد جدید همین تفسیر سوره 13،باب 7، كتاب دانیال را مفروض گرفته است.

مسیحیت: مسیحیت اولیه بسیارى از نظرات یهودیت را در خصوص مسیح موعود پذیرفته، آنها را در مورد عیسى مسیح به كار مى‏برد. مسیح موعود در زبان یونانى به Christos، یعنى مسیح، ترجمه شده است، بدین وسیله عیسى مسیح را با امیدهاى مسیحایى یهودیت یكسان تلقى كرده است. انجیل متى تفسیر این عبارت را در كتاب اشعیاى نبى باب 9، آیه 1 )نسخه انگلیسى باب 9، آیه 2) “كسانى كه در تاریكى راه مى‏پیمایند

، شاهد نور عظیم خواهند بود”، در عیسى مسیح متحقق دانسته است )انجیل متى باب 4، آیات 18 – 14). نقل شده كه كتاب میكاه نبى باب 5، آیه 1 )نسخه‏ى انگلیسى باب 5 آیه 2) تأیید مى‏كند كه مسیح در بیت اللحم به دنیا مى‏آید )انجیل متى باب 2، آیه 6). آیه 9 از باب 9 كتاب زكریاى نبى به عنوان پیش بینى ورود عیسى مسیح به بیت المقدس تفسیر شده است )انجیل متى باب 21، آیه 5) و اگر داستانى كه انجیل متى روایت كرده صحیح باشد، به معنى آن است كه عیسى مسیح خواسته است خود را مسیح موعود معرفى كند.

آیه 7 باب 2 مزامیر )”تو پسر من هستى”( در ارتباط با غسل تعمید عیسى مسیح نقل شده یا حداقل تلویحاً به آن اشاره دارد )انجیل متى، باب 3، آیه 17؛ انجیل مرقس باب 1، آیه 11؛ انجیل لوقا باب 3، آیه 22). )اما مسیح موعود در یهودیت پسر خدا تلقى نمى‏شد.( از كتاب مزامیر داود باب 110، آیه 1 براى اثبات این امر استفاده مى‏شود كه مسیح موعود نمى‏تواند پسر داوود باشد )انجیل متى باب 22، آیه 44)؛

بخشهاى دیگر باب 10 مزامیر داود مؤید تفسیر باب 6 5 و 7 كتاب عبدانیان است. اما عهد جدید، مسیحا باورى سیاسى مذكور در مزامیر سلیمان را رد مى‏كند. عیسى مسیح از قبول پادشاهى خوددارى كرد )انجیل یوحنا، باب 6، آیه 15)؛ او در برابر پیلات(8) اعلام كرد: “پادشاهى من متعلق به این جهان نیست” )انجیل یوحنا باب 18، آیه 26). با وجود این او را متهم نمودند كه ادعاى “پادشاهى یهود” را نموده است )انجیل یوحنا باب 19، آیه 19).

با این حال، اگر چه عهد جدید تصریح مى‏كند مسیح موعود پسر خداست، اما از عنوان “پسر انسان” نیز استفاده مى‏كند. طبق اناجیل، عیسى مسیح این عبارت را در مورد خود به كار مى‏برد كه در چند مورد احتمالاً فقط به معنى “انسان” یا “این بشر” بوده است )انجیل مرقس باب 2، آیه 10، انجیل متى باب 11، آیه 8، و نظیر آن؛ انجیل متى باب

8، آیه 20 و نظیر آن(. در چند متن به آمدن پسر انسان در آخر الزمان اشاره شده است )انجیل متى باب 24، آیه 27؛ باب 24، آیه 37؛ انجیل لوقا باب 18، آیه 18؛ باب 18، آیه 23؛ باب 18، آیه 69؛ انجیل متى باب 10، آیه 23؛ انجیل مرقس باب 13، آیه 26)؛ اینها حاكى از همان تفسیر دانیال باب 7، آیه 13 كتاب دانیال نبى هستند كه در كتاب اول خنوخ و كتاب دوم اسدرا نیز آمده است اما حاوى عنصر دیگرى هم هستند كه به موجب آن، عیسى مسیح است كه براى بار دوم به عنوان قاضى جهانیان باز مى‏گردد. گروه سوم منابع مطرح كننده “

پسر انسان”، اشاره‏اى تلویحى به رنج و مرگ مسیح دارند كه گاه احیاى او را نیز مطرح مى‏كنند )انجیل مرقس باب 8، آیه 31؛ باب 9، آیه 9؛ باب 9، آیه 31؛ باب 10، آیه 33؛ باب 14، آیه 21؛ باب 14، آیه 21؛ باب 14، آیه 41؛ انجیل لوقا باب 22، آیه 48 و غیره(. این آیات، دیدگاه رنج مسیح را مطرح مى‏كنند كه در مسیحا باورى یهود كاملاً ناشناخته نیست اما هرگز ارتباطى به پسر انسان ندارد. )اگر پسر انسان یهود، گاه “بنده‏ى خدا” توصیف شده باشد فصل مربوط به رنج بنده، در كتاب اشعیاى نبى باب 53 هرگز در مورد او صدق نمى‏كند.( در انجیا یوحنا، پسر انسان در بیشتر موارد خدائى است

كه به صورت پادشاه و قاضى توصیف شده، و ضمناً موجودى ازلى در بهشت نیز تلقى مى‏شود. )انجیل یوحنا باب 1، آیه 51؛ باب 3، آیه 23؛ باب 8، آیه 28)؛ كتاب عبرانیان باب 2، آیات 8 – 6 باب 8 مزامیر داود را، كه در آن “پسر انسان” در اصل به معنى “انسان” بوده، اشاره به عیسى مسیح مى‏داند، در نتیجه مفهومى معاد شناختى به این عبارت مى‏بخشد.

با یكسان تلقى كردن بنده‏ى رنجدیده در كتاب اشعیاى نبى باب 53 با عیسى مسیح، ویژگى جدیدى در مسیحا باورى عهد جدید مطرح شد. در انجیل مرقس باب 9، آیه 12 آمده است كه “در باره‏ى پسر انسان نوشته‏اند كه باید رنجهاى فراوانى را متحمل گردد و به گونه‏اى تحقیرآمیز با او رفتار شود” )مقایسه كنید با كتاب اشعیاى نبى باب 53، آیه 3). كتاب اعمال رسولان باب 8، آیه 32؛ مصداق آیات 8 – 7 باب 53 كتاب اشعیاى نبى را صریحاً عیسى مسیح مى‏داند، و در كتاب اول پطرس باب 2، آیات 24 – 22 ذكر شده یا اشاره شده كه بخشهایى از كتاب اشعیاى نبى باب 53 به او اشاره دارند. به نظر مى‏رسد كه این یكسان‏انگارى، خلقت آغازین عیسى مسیح )یا احتمالاً ظهور كلیساى اولیه( باشد.

بنابراین، مسیح‏شناسى عهد جدید از ویژگیهاى بسیار فراوانى بهره مى‏گیرد كه بر گرفته از مسیحا باورى یهود است. در عین حال، بُعد جدیدى را هم به آن مى‏افزاید و آن، این دیدگاه است كه اگر چه مسیح قبلاً به شخصه امیدهاى مسیحا باورى را تحقق بخشیده است، اما قرار است كه باز گردد تا این امیدها را به تحقق نهایى‏شان برساند.

مسیحا باورى )مهدویت( در اسلام. عقایدى مشابه بازگشت مجدد مسیح را مى‏توان در اسلام نیز یافت، كه احتمالاً ناشى از تأثیر مسیحیت است. اگر چه قرآن خداوند را قاضى روز قیامت مى‏داند، روایات اسلامى پس از آن، حوادث مقدماتى خاصى را قبل از آن روز معرفى مى‏كند. نقل شده كه محمد گفته است اگر فقط یك روز از عمر جهان باقى مانده باشد به قدرى طولانى مى‏شود كه فرمانروایى از اهل بیت پیامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود كند.

این فرمانروا مهدى نام دارد، یعنى “كسى كه به حق هدایت شده است.” روایات دیگر مى‏گویند او جهان را پرا از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه در حال حاضر پر از گناه است كه انعكاس واضح مكتب سلطنتى قدیم است. برخى مهدى را همان مسیح )به عربى، عیسى( مى‏دانند كه قرار است با ظهور خود قبل از آخر زمان، دجّال )فریبكار(، مسیحاى دورغین یا ضد مسیح را نابود كند. این روایات به وسیله‏ى بنیانگذاران سلسله حاكمان جدید و سایر رهبران سیاسى یا مذهبى و به ویژه در میان شیعه، به كار گرفته شده‏اند. آخرین نمونه‏ى آن رهبر شورشیان، محمد احمد سودانى بود كه از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر این منطقه را از بین برد.

نهضتهاى “بومى پرست‏گرا”(9). به دلایلى مفهوم مسیح باورى براى توصیف چند فرقه “بومى‏پرست” در نقاط مختلف جهان كه در پى نزاع بین مسیحیت استعمارگر و ادیان بومى به وجود آمده‏اند، به كار رفته است. اما به پیروى از ویتوریو لانترتارى(1965) (10)، باید بین نهضتهاى مسیحا باورى و نهضتهاى پیامبران تمایز قائل شد. او مى‏گوید “عیسى” ناجى منتظَر است و “پیامبر” كسى است كه آمدن كسى را كه قرار است بیاید اعلام كند. خود پیامبر پس از رحلت مى‏تواند “مسیحا” باشد و انتظار رود كه به عنوان یك ناجى باز گردد، یا اینكه، خود پیامبر با استناد به یك اسطوره‏ى مسیحایى سابق، خود را پیامبر مسیحا اعلام كند “)پاورقى ص 242).

نمونه‏ى این گونه نهضتها در تمام نقاط بومى جهان مشهود است. در همین قرن شانزدهم، امواج پى در پى قبایل توپى(11) در برزیل، در جستجوى “سرزمین بدون شیطان” كه مبتنى بر مسیحا باورى بود،

به ساحل بائیا(12) رفتند. گفته شده مهاجرت دیگرى از این قبیل براى یافتن “سرزمین ابدیت و آرامش جاودانى” منجر به ظهور عقیده‏ى الدورادو(13) در بین مردم اسپانیا گردیده است. مهاجرتهاى مشابهى در قرنهاى بعد به رهبرى نوعى پیامبر رخ داده كه به عنوان “خداى انسان گونه”(14) یا “نیمه خدا”(15) توصیف شده و منظور از آن جادوگران قبایل بومى است كه براى بومیان، رهبران مذهبى و صور تناسخ یافته‏ى قهرمانان بزرگ اسطوره‏اى در سنت بومى و اعلام كنندگان دوران تجدید تلقى مى‏شدند.

نهضت رقص ارواح در غرب امریكا در سال 1869 به وسیله‏ى فردى به نام وودزیواب(16) شكل گرفت، او رؤیاهایى مى‏دید كه از طریق آن روح بزرگ اعلام مى‏كرد به زودى فاجعه‏ى بزرگى كل جهان را مى‏لرزاند و سفیدپوستان را نابود مى‏كند، سرخپوستان زنده مى‏شوند و روح بزرگ در دورانى بهشتى بین آنها زندگى مى‏كند. پسر وودزیواب، واوُكا(17) )جان ویلسون(18))، در سال 1892 روابطى با مورمونها برقرار كرد و آنها او را مسیحاى سرخپوستان و پسر خدا تلقى كردند.

در منطقه‏ى كنگو در افریقا، سیمون كیمبانگو(19)، كه در هئیت مبلغّان باپیتست بریتا ینا(20) پرورش یافته بود، در سال 1921 به عنوان پیامبر، بر مردم خود ظهور كرد. تبلیغ او آمیخته‏اى از عناصر مسیحى و بومى بود. او بركنارى قریب الوقوع حاكمان بیگانه، روش زندگى جدید براى آفریقائیان و آمدن عصر طلایى را پیش‏بینى نمود.

او و جانشینش، آندره ماتسوا(21)، هر دو تصور مى‏كردند كه پس از مرگ به عنوان ناجى مردم خود باز مى‏گردند. چندین نهضت مشابه دیگر از این قبیل در سایر نقاط افریقا معروف است . و اوایل قرن بیستم، ملانزى و گینه نو شاهد ظهور آئین‏هایى معروف به آیین‏هاى دینى كشتى‏هاى بارى بودند. عقیده‏ى رایج در میان تمام آنها این بود كه یك كشتى غربى )یا حتى هواپیما(، با سرنشینان سفید پوست، از راه خواهد رسید و براى بومیان ثروت به همراه خواهد آورد، همزمان با آن مردگان زنده مى‏شوند و دوران شادى به دنبال آن خواهد آمد. برخى پیامبران این فرقه‏ها صورت تناسخ یافته‏ى ارواح تلقى مى‏شدند. ]همچنین مراجعه كنید به مدخل: [Cargo Cults.

به نظر مى‏رسد تمام این جنبشها در بین افراد تحت ستم شكل گرفته، بیانگر آرزوى آنها براى آزادى و شرایط بهتر زندگى است. شرایطى كه مسیحیت در آن ظهور كرد قطعاً، تا حدودى به همین شكل بوده است.]به مدخل‏هاى منجى‏گرایى و احیاء و تجدید نیز مراجعه كنید.(22)]

كتاب شناسى
اثر قابل قبول در خصوص اوایل مسیحاباورى در یهودیت، كار زیگموند مونیكل(23) تحت عنوان “او كه مى‏آید” )آكسفورد، 1956) است. كار خلاصه‏تر كه در عین حال شامل متون مصرى و بین النهرین است و در این مقاله نیز به آن اشاره شده، كتاب اینجانب تحت عنوان مسیحا در عهد عتیق )لندن، 1956) است. مقاله‏ى كارستن كولپه(24) تحت عنوان “Huios Tou Anthropou”، در فرهنگ خداشناسى عهد جدید، ویرایش گرهارد كتیل(25) )گرند رپیدز: میك، 1972)، مسأله‏ى پسر انسان را به خوبى مطرح مى‏كند

. به اثر رولین كِرن(26) تحت عنوان Vorfragen zur Christologic، جلد 3 (Tubingen، 1978 – 1982) و پسر انسان: تفسیر و تأثیر دانیال )لندن، 1979) اثر موریس كیسى(27) نیز مراجعه كنید. مهدویت در اسلام اخیراً توسط اثر حوا لازواروس – یافه(28) در كتاب وى به نام برخى از ابعاد دینى اسلام )لیدن، 1981)، صص 57 – 48، و نیز در مهدویت نخستین )لیدن، 1985) اثر ژان اولاف بلیچ فلدت(29) مورد بحث قرار گرفته است. در زمینه‏ى اسلام، به مقاله‏ى اینجانب تحت عنوان »برخى ابعاد دینى خلافت«، در كتاب سلطنت مقدس )لیدن، 1959) نیز مراجعه كنید. ادگار بلاشه برخى مشاهدات اولیه را در Lemessianismedonsl’he’te’rodoxie musulmane )پاریس، 1903) ارائه مى‏كند. بررسى جامع نهضتهاى منجى‏گرا را مى‏توان در ادیان ستمدیده )نیویورك، 1965) اثر ویتوریو لانترنارى یافت. اثر لانترنارى حاوى كتاب‏شناسى خوبى است.

نویسنده: هلمه رینگ گرن(30)مسیحا باورى در یهودیتاصطلاح مسیحا باورى بر نهضت، یا نظامى از عقاید و نظرات دلالت مى‏كند كه محور آن انتظار ظهور یك مسیح )برگرفته از واژه‏ى عبرى مشیاح (mashiah)، یعنى “خود تدهین شده”( است. فعل عبرى مشاح (mashah) یعنى تدهین اشیاء یا افراد با روغن در موقع مناسب براى اهداف مقدس و علاوه بر آن براى اهداف معمول دنیوى. شكل فاعلى این واژه در مورد هر كسى كه رسالت خاصى از سوى خدا داشته به كار رفته است )یعنى،

فقط شامل پادشاهان یا كشیشهاى والا مقام نبوده(، گر چه واژه‏ى تدهین شده صرفاً استعارى است )پیامبران، اسقفهاى اعظم( و در نهایت، مفهوم ضمنى ناجى یا نجات دهنده‏اى را كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد و سلطنت خداوند، بازگشت اسرائیل، یا هر حاكمیتى را كه وضعیتى آرمانى براى جهان تلقى شده است با خود خواهد آورد، یافته است. ]به معادشناسى مراجعه كنید.

این گسترش معنایى خاص ناشى از این اعتقاد یهود بود كه نجات نهایى اسرائیل، اگر چه ساخته و پرداخته خداوند است اما، به عهده‏ى سلاله‏اى از خاندان سلطنتى داوود بوده، به وسیله‏ى او تحقق خواهد یافت. او. “پسر داوود”، بهترین فرد تدهین شده پروردگار خواهد بود. به این ترتیب، واژه‏ى مشیاح (mashiah) از بافت یهودى اولیه‏ى خود، خارج شده كاربردى عمومى یافت و به گرایش‏ها یا امیدهایى نسبت به شخصیتى آرمانى یا از جهاتى دیگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت مى‏كرد.

به نظر مى‏رسد كه واژه‏ى مسیحا باور (messianic) كه گاه خصلت بازگشتى دارد )نشانه بهشت گمشده یا بهشت بازیافته(، بدین معنا كه بازگشت گذشته و عصر طلایى گمشده را مجسم مى‏كند. این واژه در موارد دیگر آرمانى‏تر به نظر مى‏رسد، به این معنا كه وضعیتى تكاملى را به تصویر مى‏كشد كه نظیر آن قبلاً هرگز نبوده است )”آسمانى جدید و زمین جدید”(؛ مسیحا فقط روزهاى گذشته را احیا نمى‏كند بلكه “عصر جدید”ى را به همراه مى‏آورد.
اصطلاح مشیاح (mashiah) در این مفهوم خاص معادشناختى در كتب مقدس عبرى یافت نمى‏شود.

كتاب اشعیاى نبى باب 45، آیه 1؛ كوروش دوم پادشاه ایران را “تدهین شده‏ى” خداوند مى‏خواند زیرا به وضوح وسیله‏اى برگزیده از جانب خداوند بود كه اجازه داد تبعیدیان بنى‏اسرائیل از امپراطورى بابل به بیت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به كارگیرى اصطلاحات متأخرتر، از لحاظ فنى، در انتساب تاریخى رویدادها، دچار خطا شده، و متون مقدسى را كه عصرى طلایى در آینده، گرد هم آمدن تبعیدیان، بازگشت خاندان داوود، بازسازى بیت المقدس و معبد حضرت سلیمان، دوره‏ى صلح كه در آن گرگ و بره كنار هم قرار مى‏گیرند و غیره را پیش بینى مى‏كنند به عنوان “مسیحا باورى” توصیف كند . این گونه است كه ماهیت مسیحا باورى در دوره‏هاى رنج و نامیدى شكل مى‏گیرد و شكوفا مى‏شود. وضعیت موجود مطلوب

، نیازمند منجى نیست اما باید تداوم یافته یا تجدید شود )مثلاً با آیینهاى تجدید كننده‏ى دوره‏اى یا چرخه‏اى(. هنگامى كه وضعیت موجود كاملاً نامطلوب باشد، مسیحا باورى به عنوان یكى از پاسخهاى ممكن مطرح مى‏شود: اطمینان به یك نظم مطلوب طبیعى، اجتماعى، و تاریخى )و این اطمینان در اسرائیل بسیار قوى بود، زیرا مبتنى بر وعده‏ى خداوند بود كه در زمره‏ى تعهدات ازلى وى جاى گرفته بود( كه در افق آینده‏اى آرمانى خود را نشان مى‏دهد. همان طور كه در شرحهاى انجیل به وفور یافت مى‏شو، قبلاً در دورانهاى مذكور در انجیل وضعیت موجود عموماً نامطلوب تلقى مى‏شد )پادشاهان ظالم و گناهكار، تجاوزات دشمن، شكست‏ها( و در نتیجه اندیشه‏هاى مربوط به نظم آرمانى تحت فرمانروایى آرمانى خاندان داوود شروع به تبلور كرد.

با ویران شدن نخستین معبد سلیمان (586/587 پیش از میلاد(، تبعید بابلیها، و بازگشت متعاقب به سرزمین اسرائیل تحت فرمانروایى كورش، كه “اشعیاى دوم” آن واقعه را به عنوان نظام مسیحایى گرامى داشته است، گرایش به نگاه به سوى كامیابى آینده شدت یافت. اما این نجات “مسیحایى” به یأس غم‏انگیزى تبدیل شد. آزار و اذیت شدید تحت حكومت آنتیوخس(31) چهارم )از 175 تا 163 پیش از میلاد( فرمانرواى سلوكیه در سوریه نیز منجر به ظهور امیدهاى مسیحایى مربوط به آخرت گردید، همانگونه كه كتاب دانیال كه تدوین آن عموماً به همان زمان بر مى‏گردد گواه بر آن است. اما نجات بزرگ ناشى از پیروزى مكابیان نیز، در دراز مدت، به یأسى غم‏انگیز تبدیل شد. شورش علیه “

سلطنت بى‏رحم” ظالم، یعنى حكومت رم، در سال 70 – 65 میلادى )كه به ویرانى بیت المقدس و معبد دوم سلیمان منتهى گردید( و شورشى مجدد در سال 135 – 132 میلادى )شورش باركوخبا(32) كه منجر به نابودى واقعى یهودیت در فلسطین گردید(، بدون شك حاوى عناصر مسیحایى بود. از آن پس، مسیحا باورى تركیبى از امید راسخ و تزلزل‏ناپذیر به رستگارى نهایى، از یك سو، و از سوى دیگر، ترس از خطرات و عواقب فجیع شورشهاى مسیحاباورى مانند “فعال‏گرایى مسیحایى”، به اصطلاح مورخین، یا “مسیحا باورى نا به هنگام” به اصطلاح متكلمان بود.

آموزه‏هاى مسیحا باورى كه طى نیمه دوم دوره‏ى معبد دوم سلیمان از حدود 220 پیش از میلاد تا 70 پس از میلاد شكل گرفت )كه دوره‏ى “بین دو عهد” نامیده مى‏شود( داراى انواع مختلفى بود و از دغدغه‏هاى ذهنى و معنوى محافل مختلف حكایت مى‏كرد. آموزه‏ها از امیدهاى سیاسى دنیوى همچون شكستن یوغ حكومت بیگانه، احیاى حكومت خاندان داوود )پادشاه مسیحا( و پس از سال 70 پس از میلاد، گرد هم آمدن تبعیدیان و بازسازى معبد سلیمان گرفته تا مفاهیم مكاشفه‏اى، از قبیل پایان خارق‏العاده و فاجعه‏آمیز “این عصر” )از جمله روز قیامت(، بوجود آمدن عصر جدید،

ظهور سلطنت آسمانى، احیاى مردگان، آسمان جدید و زمین جدید را در بر مى‏گیرند. قهرمان اصلى مى‏تواند رهبرى نظامى باشد، یا “پسر داوود”، فردى سلطنتى، یا شخصیتى فوق طبیعى مانند “پسر انسان” كه به نوعى مرموز بوده در برخى متون مقدس عبرى و نیز در متون مكاشفه‏اى جعلى ذكر شده است. ]به مدخل Apocalypse )مكاشفه( مراجعه كنید. [بسیارى از علما معتقدند عیسى به خاطر بار سیاسى اصطلاح مسیحا تعمداً از به كارگیرى آن خوددارى كرد )به ویژه اینكه از سلطنتى خبر مى‏داد كه این جهانى نبود( و اصطلاح غیر سیاسى “پسر انسان” را ترجیح داد. از سوى دیگر، كسانى كه مسؤول تحریر نهایى انجیل متى بودند لازم دانستند شجره‏ى خانوادگى براى مسیح قائل شوند كه ثابت كنند از تبار داوود است تا به موقعیت مسیحایى او مشروعیت بخشند، زیرا مشیاح (mashiah) و به زبان یونانى كریستوس (Christos) باید “پسر داوود” شناخته مى‏شد.

ضمناً، این مثالها نشان مى‏دهند كه ریشه‏هاى مسیحیت را باید در بافت ناآرامى مسیحایى فلسطین یهودى در همان مقطع زمانى یافت. اندیشه‏هاى مسیحایى نه تنها از طریق تفسیر متون انجیل )مانند پشر در(33) میان امت قمران و بعدها میدراش(34) متعلق به یهودیت پیرو خاخامها( بلكه با “الهام” به افراد رؤیابین و برخوردار از قدرت مكاشفه به وجود آمد. سنت اخیر در آخرین كتاب عهد جدید، كتاب وحى، به خوبى ترسیم شده است.

اما اندیشه‏ها و امیدهاى مسیحایى مى‏توانند براساس نگرشهاى “عقلانى” )یعنى غیر رؤیائى( نیز باشند، به ویژه هنگامى كه پیش‏گوئى‏هاى كتب مقدس شكل محاسبه و برآورد تاریخهایى را كه ادعا مى‏شد در نمادگرایى مبهم متون به آنها اشاره شده است، به خود گرفت. شیفتگان مسیحا در یهودیت اغلب براساس كتاب دانیال، محاسبات خود را انجام مى‏دادند )درست همان‏طور كه كه منجى‏گرایان مسیحى آخرالزمان را از روى “تعداد چهارپایان” كه در كتاب وحى باب 13، آیه 18 ذكر شده محاسبه مى‏كردند(. چون امیدهاى فراوان ناشى از این محاسبات اغلب منجر به فاجعه )یا در بهترین حالت، سرخوردگى شدید( مى‏شد، خاخامهاى تلمود عبارات تندى در خصوص “كسانى كه آخر الزمان ]مسیحائى[ را محاسبه مى‏كنند” داشتند.

یك سنت كه احتمالاً تحت تأثیر كتاب زكریا بابهاى 3 و 4 است، ظاهراً معتقد به آموزه‏ى دو چهره‏ى مسیحایى بوده است، یكى فرد “تدهین شده‏ى” بسیار روحانى از خاندان هارون، و دیگرى مسیحایى سلطنتى از خاندان داوود. این عقیده كه مورد قبول امت قمران )كه به فرقه‏ى بحر الحیت نیز مشهورند( بود، ظاهراً حاكى از آن است كه این چهره‏هاى مسیحایى مكمل به اندازه‏ى نمونه‏هاى نمادین كه در رأس نظم اجتماعى آرمانى و رهایى‏بخش قرار دارند ناجى و رهائى‏بخش نیستند. به نظر مى‏رسد كه بازتاب‏هاى این آموزه در تأكید )ظاهراً بحث‏انگیز( نامه‏اى به عبریان در عهد جدید مبنى بر اینكه عیسى هم پادشاه بود و هم كشیش عالى مقام به چشم مى‏خورد. ظاهراً این آموزه از قرون وسطى بر جاى مانده )كاملاً معلوم نیست از طریق چه كانالهایى(، زیرا در بین قرائیمى‏ها نیز یافت مى‏شود.

تعبیر دیگر از “مسیحاى دوگانه” در قرن دوم میلادى و احتمالاً به صورت واكنشى در برابر شكست فجیع شورش بار كُخبا به وجود آمد. مسیحاى خاندان یوسف )یا افرایم((35) – بازتاب احتمالى مضمون ده قبیله‏ى گمشده – در جنگ با نیروهاى یأجوج و مأجوج شهید مى‏شود )مشابه یهودى براى، نبرد نهایى(36) بین نیكى و بدى در روز قیامت( پس او مسیحاى درد و رنج نیست بلكه مسیحاى جنگجویى است كه مثل یك قهرمان مى‏میرد و به دنبال او مسیحاى پیروز خاندان داوود مى‏آید. این نگرش مسیحاى دوگانه بیانگر دوگانگى بنیادى در مسیحا باورى یهودیت نیز هست )اما فقط به یهودیت محدود نمى‏شود(. قبل از ظهور مسیحا، بلایاى كیهانى، طبیعى، و آشوبهاى اجتماعى رخ مى‏دهد. این مضمون یهودى، در مسیحیت به این اندیشه تغییر مى‏یابد كه دجال، آزاد گذاشته مى‏شود تا پیش از بازگشت مسیح و شكست نهائى، بر جهان حكومت كند.

بنابراین، هر گاه دردها و مصائب شدید در بین مردم یهود مشاهده مى‏شد، ممكن بود به عنوان فاجعه‏ى قبل از ظهور مسیح تلقى گردد. و اغلب هم همین گونه تلقى مى‏شد )و در زبان تلمود “درد تولد” عصر مسیحا نام داشت(. و خبر از وصال قریب الوقوع مسیحائى مى‏داد . مفهوم وسیع‏تر مسیحاباورى به معناى آینده‏اى آرمانى لازم نیست كه به معنى اعتقاد به یك ناجى خاص یا چهره‏اى رهائى بخش باشد. هر چند كتاب اشعیاى نبى باب 11 و با ب 2 آیات 4 – 2 دنیایى آرام و آرمانى تحت حكومت خاندان داوود را مجسم مى‏كند.

متن نظیر آن كتاب میكاه نبى باب 4، آیه 4 حتى حاوى عناصر معجزه‏آساى كمترى است و از سعادت زمینى سخن مى‏گوید كه در آن هر كس در زیر زیر درخت انجیر خود زندگى مى‏كند. اگر چه نگرش ارمیاى نبى به آینده بر ابعاد اخلاقى نیز تأكید مى‏كند – كتاب ارمیاى نبى باب 31، آیات 30 و آیات بعد؛ باب 32، آیات 44 – 36 را مقایسه كنید با “قلب جدید

” و “قلب گوشتى” حزقیال نبى به جاى قلب سنگى سابق )كتاب حرقیال نبى باب 2 آیه 4، باب 11 آیه 19، باب 18 آیه 31، باب 32 آیه 9، باب 36 آیه 26) – اما از نظر او موهبت موعود این است كه “از دروازه‏هاى این شهر ]بیت المقدس [شاهان و شاهزادگانى وارد خواهند شد كه بر تخت پادشاهى داوود نشسته‏اند و ارابه‏هاو اسبها آنها را به حركت در مى‏آورند” )كتاب حزقیال نبى باب 17 آیه 25). آنچه در این متن قابل توجه است نه تنها آرمان این جهانى مطرح شده در آن و طرح بیت المقدس بعنوان شهر پر جنب و جوش سلطنتى است، بلكه اشاره‏اى است كه در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است. اندیشه یك پادشاه ناجى مسیحایى هنوز شكل نگرفته است.

در تعابیر بعدى و به ویژه تعابیر مدرن و سكولار مسیحاباورى، اندیشه مسیحاى شخصى به طور فزاینده جاى خود را به عقیده‏ى “عصر مسیحایى” حاوى صلح، عدالت اجتماعى و عشق همگانى داده است. مفاهیمى كه به راحتى مى‏توانند بعنوان تحولات پیش رونده، لیبرالى، سوسیالیستى، آرمانى و حتى انقلابى مسیحاباورى سنتى، ایفاى نقش كنند. از این رو طرح یهودیت اصلاح طلب امریكا در فیلا دلفیا (1869) به جاى اعتقاد به مسیحاى شخصى، ایمان خوش‏بینانه به ظهور یك دوره‏ى مسیحایى را جایگزین نمود كه ویژگى آن “یكپارچگى همه‏ى انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به یك خداى واحد” بود و “در تریبون پیتزبورگ”(1885) (37)، از ایجاد “سلطنت راستى، عدالت، و صلح” سخن به میان آمد. به نظر مى‏رسد ناامیدى قرن بیستم از اندیشه پیشرفت، حیات تازه‏اى به اشكال افراطى‏تر و آرمانى مسیحاباورى داده است.

در دوره‏ى بین دو عهد، همان طور كه شاهد بوده‏ایم عقاید و آموزه‏هاى مسیحایى به اشكال مختلف شكل گرفت. مسیحا باورى به طور فزاینده‏اى با معادشناسى ارتباط یافت و معادشناسى قاطعانه تحت تأثیر مكاشفه‏گرائى واقع شد. در عین حال، امیدهاى مسیحایى به طور فزاینده‏اى بر شخصیت یك منجى منفرد متمركز گردید.

در مواقع تنش و بحران، مدعیان مسیحا )یا طلایه‏داران و منادیانى كه خبر از ظهور آنها مى‏دادند( اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر مى‏شدند. علاوه بر نویسنده‏ى كتاب اعمال )رسولان( باب 5، جوزفوس فلاویوس(38) نیز چند نمونه از این افراد را نام مى‏برد. علاوه بر این، مسیحا دیگر نماد آمدن عصر جدید نبود، بلكه به نوعى انتظار مى‏رفت كه آن را تحقق بخشد. از این رو “تدهین شده‏ى خداوند” به “ناجى و رهائى‏بخش” و كانون آموزه‏ها و امیدهاى پرشورتر، و حتى كانون “الهیات مسیحایى” تبدیل شد. براى مثال، مقایسه كنید با معانى ضمنى تفسیر پولس مقدس از كتاب اشعیاى نبى باب 52، آیه 20 “و نجات‏دهنده ]یعنى خدا[ بر سرزمین اسرائیل وارد مى‏شود” و “نجات‏دهنده ]یعنى مسیح[ از سرزمین اسرائیل بر مى‏خیزد” )كتاب رومیان، باب 11 آیه 26).

نظر به اینكه بسیارى از یهودیان آواره تحت سلطه مسیحیان زندگى مى‏كردند كه آن‏هم به معنى آزار و شكنجه از سوى مسیحیان و فشار مبلغین مذهبى بود، مجادله‏هاى الهیاتى ناگزیر بر محور موضوعات مسیح‏شناسى – یعنى مسیحایى – متمركز بود. )آیا عیسى مسیح، مسیحاى موعود است؟ چرا یهودیان از پذیرش او خوددارى مى‏كنند؟ آیا علت آن كورى نفسانى است یا شرارت اهریمنى؟( چون در هر دو دین، تورات كتابى مقدس تلقى مى‏شد، مجادله اغلب شكلى تفسیرى به خود مى‏گرفت )یعنى هر كدام مدعى تفسیر صحیح پیش‏گوئیهاى مربوط به مسیحا در كتاب مقدس بود(. ]به مجادلات، مقاله‏اى در باب مجادلات بین یهود و مسیحیت مراجعه كنید.[ على القاعده مسیحاباورى یهودى هرگز امیدهاى واقعى، تاریخى، ملى، و اجتماعى خود را رها نكرد و چندان تحت تأثیر ماهیت “معنوى” آموزه‏هاى مسیحیت قرار نگرفت .

مجادله‏گران مسیحى، از نخستین پدران كلیسا گرفته تا قرون وسطى و پس از آن، یهودیان را متهم به ماده‏گرایى پست و خشنى مى‏نمودند كه باعث شده بود كتابهاى مقدس كاتا ساركا(39) را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن. شگفت اینكه، یهودیان این انتقاد را تمجید مى‏دانستند، زیرا از نظر آنها، در دنیایى رهایى نیافته كه گرفتار جنگ، بى‏عدالتى، ظلم، بیمارى، گناه، و خشونت بود این ادعا كه مسیحا آمده، كاملاً بى‏معنى بود. در مناظره‏ى معروف بارسلونا (1263)، كه به وسیله‏ى مبلغین مذهبى دومینیكن بر یهودیان تحمیل شد و در حضور جیمز اول، پادشاه آراگون، برگزار گردید، سخنگوى یهودى، تلمودى و قبّالى بر جسته، )موسى ابن نحمن(40)، )حدود 1194 – حدود 1270)، صرفاً كتاب اشعیاى نبى باب 2 آیه 4، را قرائت كرد و گفت كه براى اعلیحضرت مسیحى، علیرغم اعتقاد ایشان به اینكه مسیحا آمده، احتمالاً امر دشوارى است كه ارتش خود را منحل كند و تمام جنگجویان خود را به خانه بفرستد تا شمشیرهاى خود را به تیغه‏ى گاوآهن و نیزه‏ها را به داس بزنند.

در طول تاریخ یهودیت، بین دو نوع مسیحاباورى كه قبلاً به اختصار مطرح شد تنش وجود داشته است: نوع مكاشفه‏اى، با عناصر معجزه‏آسا و خارق‏العاده‏ى آن، و نوع “خردگرا”تر. در طول قرون وسطا مكاشفه‏هاى قدیمى و معمولاً انتسابى و تفاسیر مسیحایى كتب مقدس استنساخ شدند و نمونه‏هاى جدیدى توسط رؤیابینان و شیفتگان مسیحا خلق شد

نگرش خاخامها، حداقل نگرش رسمى آنان، معقول‏تر و سنجیده‏تر بود چرا كه تعداد زیادى از طغیانهاى مسیحایى به فاجعه یعنى سركوبى بى‏رحمانه به وسیله‏ى حاكمان غیریهودى منتهى شده بود. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید مى‏ترسد و تردیدهاى خاخامها )كه احتمالاً ناشى از تجربه تلخ شورش باركوخبا بود( در تفسیر وعظ گونه كتاب غزل غزلها باب 2 آیه‏ى 7، نمودى روشن یافت: “من از شما، شما دختران بیت المقدس مى‏خواهم عشق مرا تحریك نكرده و او را بیدار نكنید

تا اینكه او بخواهد” – این آیه حاوى شش دستور براى اسرائیل است: علیه حكومتهاى این جهان شورش نكنند، به زور بر پایان روزها تأكید نكنند; و براى بازگشت به سرزمین اسرائیل به زور متوسل نشوند.” در سطح بسیار نظرى‏تر، قبلاً یكى از بزرگان تلمود این چنین اظهر نظر نموده بود كه “هیچ تفاوتى بین این عصر و عصر مسیحا وجود ندارد جز ظلم حكومتهاى كافر نسبت به اسرائیل ]كه پس از آنكه اسرائیل مجدداً آزادى خود را به وسیله‏ى یك پادشاه مسیحا به دست آورد، به پایان خواهد رسید .

موسى بن میمون(1204 – 113518) (41)، مرجع بزرگ قرون وسطا و فیلسوف و متأله، هر چند كه در مجموعه‏ى اصول دین، ایمان به ظهور مسیحا را نیز بر شمرده است، اما همانگونه كه در زیر مى‏آید، در اصول قانونى خود با احتیاط حكم كرده است: “نگذارید كسى تصور كند كه پادشاه مسیحا باید علائم یا معجزاتى را نشان دهد و نگذارید كسى تصور كند كه در دوره‏ى مسیحا روند عادى امور تغییر مى‏كند یا نظام طبیعت دگرگون مى‏شود; آنچه كه كتاب مقدس در این خصوص مى‏گوید بسیار مبهم است، و فرزانگان ما]نیز[ هیچ روایت روشن و صریحى در خصوص این مسائل ندارند. بیشتر ]پیش‏بینى‏ها و روایتها [حكایت و داستان است، كه مفهوم واقعى آنها فقط پس از وقوع حادثه آشكار مى‏شود. پس این جزئیات، جزء اصول دین نیست و نباید وقت خود را بر سر تفسیر آنها یا محاسبه‏ى تاریخ ظهور مسیحا تلف كرد، زیرا این مسائل نه ما را به عشق الهى رهنمون مى‏شوند و نه باعث ترس از او”. )تورات میشنه، باب پادشاهان آیات 11 و 12).

در زمان زندگى خود ابن میمون جنبشهایى مسیحایى در نقاطى از دیاسپورا(42) رخ داد و او به عنوان رهبر آگاه نسل خویش باید نهایت تلاش خود را بكار مى‏بست تا بدون جریحه‏دار كردن احساسات مسیحایى مؤمنین، با تبلیغ دقیق روش عاقلانه‏تر خود )مثل آنچه در رساله‏ى یمن و رساله‏ى احیاى مردگان بیان شده است(، مانع از وقوع فجایع و شورشها گردد. با وجود این، آرزوى مسیحا و تصورات مكاشفه‏اى كه در اثر آزارها و رنجها برانگیخته مى‏شد، همچنان گسترش مى‏یافت و باعث مشتعل شدن شورشهاى مسیحایى مى‏گردید. در خصوص مدعیان مسیحا. “شبه مسیحا” یا پیام‏آورانى كه خبر از ظهور نجات دهنده مى‏دادند. هیچ كمبودى وجود نداشت، به شرط آنكه مردم با روشهاى مناسب )مانند ریاضتهاى ناشى از ندامت( خود را آماده مى‏كردند.

مهم نیست كه عقاید و امیدهاى مسیحایى، مكاشفه‏اى بودند یا معقول‏تر، مربوط به آشوب پرهیجان بودند یا تعصب خداشناسانه، به هر حال به بخش اساسى دین یهود و تجربه‏ى حیات و تاریخ یهود تبدیل شده بودند. ممكن است برخى متون مكاشفه‏اى را بسیار خیالى دانسته، رد كنند، اما میراث پیشگوئى مسیحایى مورد قبول همگان بود – نه تنها در شكل مذكور آن در تورات بلكه حتى به طور قطعى‏تر در شكل‏گیرى متعاقب آن در قالب خاخامها.
شاید بتوان گفت مؤثرترین عامل، تأكید مداوم بر عقاید مسیحایى )گردهم آمدن تبعیدیان، احیاى سلطنت خاندان داوود، بازسازى بیت المقدس و معبد سلیمان( در آداب دینى روزمره، در شكرانه‏اى كه پس از هر غذا خوانده مى‏شد و به ویژه در دعاهاى روز سبت و روزهاى مقدس بود. این تنها مورد در تاریخ ادیان نیست كه نشان مى‏دهد چگونه كتاب دعا و آداب دینى مى‏تواند بیش از رساله‏هاى خداشناسى تأثیر یا نفوذ داشته باشد.

جنبشهاى مسیحایى در طول قرون وسطا ملازم تاریخ یهودیت بودند، و احتمالاً بسیار بیشتر از آن تعدادى هستند كه از طریق وقایع نامه‏ها، فتاوى خاخامها، و دیگر منابع فرعى به اطلاع ما رسیده است. بسیارى از آنها پدیده‏هاى داخلى كوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولاً پس از سركوبى آن به وسیله‏ى مقامات یا ناپدید شدن )یا اعدام( رهبر مربوطه به تدریج محو مى‏شد. در این نظر، جنبش به وجود آمده به وسیله‏ى شابیتاى تسوى(43)، مدعى مسیحا در قرن هفدهم، نمونه‏اى استثنایى است. در ایران وجود، جنبشهاى مسیحایى از جنبش ابو عیسى اصفهانى و مرید او، یودغان(44) در قرن هشتم تا جنبش دیوید آلروى(45) )مناحم الدّجى(46)) در قرن دوازدهم به اثبات رسیده است. ابوعیسى، كه خود را مسیحاى متعلق به خاندان یوسف مى‏دانست

به طورى شایسته در جنگ با نیروهاى عباسى كشته شد وى با ده هزار تن از پیروان خود بر آنها تاخت، حال آنكه دیوید آروى )كه به خوبى از داستان خیالى دیسرایلى(47) مى‏توان او را شناخت( شورشى را علیه سلطان به راه انداخت. در قرنهاى یازدهم و دوازدهم در غرب اروپا، به ویژه در اسپانیا چندین مدعى مسیحائى، ظهور كرد. سپس تحت تأثیر قبّاله(48)، فعال‏گرایى مسیحایى مرموزتر و حتى سحرآمیزتر گردید. فعال‏گرایى معنوى، هنگامى كه تمام راههاى واقع بینانه و عملى ابراز آن بسته مى‏شود، به راحتى تبدیل به فعال‏گرایى سحرآمیز مى‏شود و افسانه‏ى یهود از بزرگانى سخن مى‏گوید كه پذیرفتند با ریاضتهاى شدید، مراقبات خاص، و افسونهاى قبّالى‏گرایانه، ظهور مسیحا را تسریع نمایند. این افسانه‏ها، كه معروفترین آنها مربوط به یوسف دلاّ رینا(49) است، معمولاً با به دام افتادن استاد به وسیله‏ى نیروهاى اهریمنى كه به دنبال شكست آنها بود، خاتمه مى‏یابد.

براى شناخت كامل جنبشهاى مختلف مسیحایى، باید شرایط تاریخى خاص و فشارهاى خارجى و تنشهاى داخلى را كه به وقوع آنها كمك كرده، با دقت، تك تك، و با جزییات تمام بررسى كرد. سرنوشت مشترك یهود كه در همه جا به عنوان اقلیتى منفور و مورد ایذاء و اذیت بودند و در محیطى خصمانه و در عین حال داراى همان فرهنگ دینى و امید به مسیح موعود زندگى مى‏كردند، چارچوبى كلى را فراهم مى‏كند؛ با وجود این، قطعاً براى تبیین جنبشهاى خاص مسیحایى كافى نیست.

پدیده‏ى خروج گروههاى كوچك و بزرگ یهود از كشورهاى موطن خود در دیاسپورا(50) جهت سكونت در سرزمین مقدس، مؤید حضور دائم تحركهاى مسیحایى است. این جنبشها در عین حال كه به همان آشكارى شورشهاى مسیحایى سخت، طرفدار عصر طلائى نبودند، اما اغلب انگیزه‏هاى مسیحایى داشتند. اگر چه مسیحا هنوز ظهور نكرده بود یا مؤمنین را به سرزمین موعود فرا نخوانده بود، امّا انگیزه‏ها اغلب “به پیش از معاد” مربوط مى‏شد، به این معنا كه تصور مى‏شد زندگى همراه با دعا و تطهیر زاهدانه در سرزمین مقدس مقدمات ظهور ناجى را فراهم مى‏كند یا حتى آن را تسریع مى‏كند.
با ظهور قبّاله پس از قرن سیزدهم، و به ویژه گسترش آن پس از اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال، عرفان قبالى‏گرایانه به عنصرى مهم تبدیل شده، باعث ایجاد نیرویى اجتماعى در مسیحاباورى یهودیت گردید.

این فرایند نیازمند شرح مختصر است. به عنوان یك قاعده، نظامهاى عرفانى، ارتباطى با زمان یا جریان زمان، تاریخ و در نتیجه مسیحاباورى نداشته یا ارتباط بسیار ناچیزى دارند. گذشته از همه چیز، عارف، سوداى فضایى فراتر از عالم ناسوت و انتظار ابدیت لایزال و “حال جاودانه” را در سر مى‏پروراند او به دنبال برترین كامروایى تاریخ نیست. در نتیجه تعجبى ندارد كه ببنییم كاهش تنش مسیحایى نسبت معكوسى با تنش عرفانى دارد. به نظر مى‏رسد كه این اصل در مورد قبّاله كلاسیك اسپانیایى نیز صدق مى‏كند. قبّاله جدید، یا قبّاله لوریایى(51)، كه پس از انفصال اسپانیا، در مراكز بزرگ امپراطورى عثمانى، به ویژه در سفاد(52) و در سرزمین مقدس، بوجود آمد، به خاطر متعالى بودن و تقریباً مى‏توان گفت به خاطر توصیه‏هاى مسیحایى و آتشین و به ویژه به خاطر قالبى كه به دست خلاق‏ترین، جاذبه‏مندترین و برجسته‏ترین قبّالى‏گراى آن گروه، اسحاق لوریا1572 – 1534، یافته بود قابل ملاحظه بود.

قبّاله لوریایى به تفسیر تاریخ جهان بطور كلى، و تبعید، رنج و رستگارى اسرائیل به طور خاص پرداخت، آنهم به نحوه‏اى از بیان كه مى‏توان عرفانى نامید، یعنى به صورت یك نمایش كیهانى و بلكه الهى كه خداوند خود در آن شركت دارد. این نظام را مى‏توان داستان عرفانى زندگى پیامبران نیز نامید. طبق این افسانه‏ى “عرفانى” عجیب، در لحظه‏اى كه ذات نور الهى به قصد خلق جهان خود را ظاهر ساخت – بسیار پیش از نخستین گناه آدم – فاجعه‏اى ازلى یا “سقوط” رخ داد. مجراهایى كه بنا بود نور الهى را حمل و منتقل نمایند در هم شكستند )درهم شكستن مجارى”( و ذرات نور الهى دچار آشفتگى شدند و تاكنون در آنجا حبس و “تبعید” شده‏اند – و این بخشى از تراژدى آنهاست – و به حیات حوزه‏ى اهریمنى ادامه مى‏دهند. به مدخل Qobbalah مراجعه كنید.

در نتیجه، تبعید و رنج اسرائیل، صرفاً در سطح تاریخى، مادى، و خارجى بازتاب راز مهم‏تر تبعید و رنج ذرات نور الهى سقوط كرده است. از این رو، رستگارى یعنى آزاد شدن ذرات نور الهى از چنگال آلوده‏ى قدرتهاى اهریمنى و بازگشت آنها به منشأ الهى خود كه كمتر از آزادى اسرائیل از انقیاد مسیحیان و بازگشت آنها به سرزمین مقدس نیست. در واقع، روند دوم نتیجه‏ى طبیعى فرایند اول است، فرایندى كه وظیفه اصلى و عرفانى اسرائیل، تحقق آن از طریق حیات توأم با پرهیزكارى و تقدس است.

این فعال‏گرایى معنوى در نهایى‏ترین حد خود است، زیرا در اینجا خداوند به نجات‏دهنده‏ى نجات‏دهندگان(53) تبدیل شده است. براى یهودى كه مورد تاخت و تاز و تعقیب بود، تبعید اهمیت یافت، زیرا انعكاس تبعید اساسى‏تر خداوند و مشاركت در آن تلقى مى‏شد و خدا خود، مشاركت اسرائیل را در رستگارى خود، مردم خود، و مخلوقات خود لازم دانست. تعجبى ندارد كه، حداقل در آغاز، شخصیت مسیحا نقشى نسبتاً جزیى در این نظام داشت. او بیش از آنكه یك ناجى باشد، علامت و نماد این بود كه جریان مسیحاى عرفانى به كمال خود رسیده است. در واقع، آموزه‏ى مسیحایى لوریاگرایى(54) حداقل به طور ساختارى به طرحى تكامل‏گرا نزدیك مى‏شود.

این نظام قبّالى‏گرا زمینه‏ى یكى از چشمگیرترین وقایع مسیحایى را در طول تاریخ یهودیت فراهم نمود. محور این جنبش شخص شابیتاى تسوى بود. شكست شرم‏آور شابیتاى‏گرایى، همراه با بدعت حاصل از آن یعنى ایمان‏گرائى(55) و ارتداد، ردپایى از بى‏نظمى و آشفتگى معنوى بر جاى گذاشت كه بر اثر آن قباله و مسیحاباورى هر دو، حداقل به لحاظ نقش عمومى و اجتماعى خود، افول كردند. ]به زندگینامه‏ى شابیتهاى تسوى مراجعه كنید.[ جداى از چند آشوب جزیى مسیحایى، “مسیحاباورى خودبخودى” )عنوانى كه مارتین بابر(56) بر آن گذاشته است( به طور مرتب كاهش یافت. دیدگاه مسیحایى در یهودیت زنده ماند و بدون شك ایدئولوژیهاى غیریهودى مدینه‏ى فاضله و انتظار را نیز تحت تأثیر قرارداد )به كار اثر گذار متفكر ماركسیست ارنست بلاخ(57)، تحت عنوان مراجعه كنید(، اما هیچ مدعى دیگرى به عنوان مسیح موعود ظهور نكرد. یهودیت ارتدكس همچنان به آموزه سنتى مسیحاى شخصى معتقد بود اما عملاً در لاك رعایت حلاخا )نظام حقوقى دین یهود( فرو رفت. این افسانه، قدرت خود را براى به راه انداختن جنبشهاى مسیحایى از دست داد.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir