توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام :

زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

مقدمه :
امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاك رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مكرم اسلام می‌باشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی كه سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماییم.

نام ،لقب و كنیه امام :
نام مبارك ایشان علی و كنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” می‌باشد. امام محمدتقی علیه‌السلام امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند :” خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور ( به خاطر خلق و خوی نیكوی امام ) هم دوستان و نزدیكان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند”.

یكی از القاب مشهور حضرت ” عالم آل محمد ” است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی براین سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش ” جنبه علمی امام ” آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یكی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, كاملاً این مطلب روشن می‌گردد كه این علوم جز از یك منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

پدر و مادر امام :
پدر بزرگوار ایشان امام موسی كاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند كه در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان ” نجمه ” نام داشت.
تولد امام :حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعده‌الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است كه :” هنگامی‌كه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌كردم و وقتی به خواب می‌رفتم, صدای تسبیح و تمجید حق تعالی وذکر ” لااله‌الاالله ” رااز شكم خود می‌شنیدم, اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی رسید. هنگامی‌كه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند كرد و لبانش را تكان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.
نظیر این واقعه, هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است, از جمله حضرت عیسی كه به اراده الهی در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح این ماجرا در قرآن كریم آمده است.

زندگی امام در مدینه :
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند.تا قبل ازاین سفر با اینکه امام بیشترسالهای عمرش را درمدینه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی كه با مامون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می فرمایند:” همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی كه من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگرازکوچه های شهر مدینه عبورمی کردم, عزیرتراز من كسی نبود . مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می آوردند و كسی نبود كه بتوانم نیاز او ر ا برآورده سازم, مگر اینكه این كار را انجام می دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى نگریستند “.

امامت حضرت رضا (علیه السلام ) :
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام ) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اكرم (صلی الله وعلیه واله )اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (علیه السلام ) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی كرده بودند كه به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نمائیم.
یكی از یاران امام موسی كاظم (علیه السلام ) می‌گوید:” ما شصت نفر بودیم كه موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود :” آیا می‌دانید من كیستم ؟” گفتم:” تو آقا و بزرگ ما هستی”. فرمود :” نام و لقب من را بگوئید”. گفتم :” شما موسی بن جعفر بن محمد هستید “. فرمود :” این كه با من است كیست ؟” گفتم :” علی بن موسی بن جعفر”. فرمود :” پس شهادت دهید او در زندگانی من وكیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد””. (4) در حدیث مشهوری نیزکه جابر از قول نبى ‌اكرم نقل می‌كند امام رضا (علیه السلام ) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام ) نیز مكرر به امام كاظم می‌فرمودند كه “عالم‌ آل‌محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد”.

اوضاع سیاسی :
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود كه می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم كرد :

1- ده سال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداری هارون.
2- پنج سال بعد از‌ آن كه مقارن با خلافت امین بود.
3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است كه مصیبت دردناك شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان كوشش‌های فراوانی در تحریك هارون برای كشتن امام رضا (علیه السلام ) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی كند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سایه افكنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شكست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سركوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واکناف مملكت اسلامی جاری كند. وی حكومت ایالت عراق را به یكی از عمال خویش واگذار كرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را كه مردی بسیار سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری كه حكومت او را تهدید می‌كردعلویان بودند كه بعد از قرنی تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یك به عناوین مختلف در خفا و آشكار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حكومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افكار عمومی مسلمین به سوی خود ، و كسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشكاربر این مدعا این است كه هر جا علویان بر ضد حكومت عباسیان قیام و شورش می کردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستندو این ،بر اثر ستم‌ها وناروائیها وانواع شكنجه‌های دردناكی بود كه مردم و بخصوص علویان از دستگاه حكومت عباسی دیده بودند.

ا زاین رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف كند. بویژه كه او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را كه موجب ضعف حكومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل‌بن‌سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام كناره‌ گیری كند, زیرا حساب می‌كرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی كه مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌كرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این كه كسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حكومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خوشنودی به حكومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌كردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی که برضدحکومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی کند که دراینصورت بازهم خلافت وحکومت او درمیا ن مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات وشورشهایی که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساكن كند و از نزدیك مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حركتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سركوب كند. همچنین اوگمان می کردکه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.

سفر به سوی خراسان :
مأمون برای عملی كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه كنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی كه كمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه كوفه ، جبل ، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شیعه‌نشین و مراكز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد كه ممكن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حركت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند كه در این صورت مشكلات حكومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حركت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.

حدیث سلسله الذهب :
در طول سفر امام به مرو ، هركجا توقف می‌فرمودند, بركات زیادی شامل حال مردم ان منطقه می شد. از جمله هنگامی‌كه امام در مسیر حركت خود وارد نیشابور شدند و در حالی كه در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور كردند. مردم زیادی كه خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی, به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند :” ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم كه رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد “. امام دستور توقف مركب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارك امام روشن گردید.

مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری كه بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی كه نزدیك ایشان بودند ، بر مركب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افكنده بود به طوری كه بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند كه سكوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینكه پس از مدتی مردم ساكت شدند و حضرت حدیث ذیل را كلمه به كلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: ” كلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هركس آن را بگوید داخل حصار من شده و كسیكه داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود. ” سپس امام فرمودند: ” اما این شروطی دارد و من خود از جمله آن شروط هستم “.

این حدیث بیانگر این است كه از شروط اقرار به كلمه لااله‌الاالله كه مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت وپذیرش گفتار و رفتارامام می‌باشد كه از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir