توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله گریز از دانایی و بیداری یا بی‌رغبتی به آن؛ بررسی علل احتمالی دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله گریز از دانایی و بیداری یا بی‌رغبتی به آن؛ بررسی علل احتمالی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله گریز از دانایی و بیداری یا بی‌رغبتی به آن؛ بررسی علل احتمالی

چکیده  
مقدمه  
عوامل احتمالی فرار از دانایی و بیداری  
نتیجه‌گیری  
پی نوشت  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله گریز از دانایی و بیداری یا بی‌رغبتی به آن؛ بررسی علل احتمالی

نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، مؤسسه دارالهجره، قم، 1395ق

نهج‌البلاغه، ترجمه و تفسیر محمدتقی جعفری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376

کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، دار‌الکتب الاسلامیه، تهران، 1365

تمیمی آمدی، عبدالرحمن‌بن ‌محمد، غرر‌الحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366

اوزمن، هوارد و دیگران، مبانی فلسفی تعلیم و تربیت، ترجمه غلام‌رضا متقی‌فر و دیگران، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1379

عروسی حویزی، عبد علی‌بن جمعه، تفسیر نور‌الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق

طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ق

نوری حسین، مستدرک‌الوسائل، مؤسسه آل‌البیت، قم، 1408ق

صدوق، محمدبن علی، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1408ق

زین‌الدین‌بن علی(شهید ثانی)، منیهالمرید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1409ق

چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی این موضوع است که با وجود میل فطری بشر به دانستن، و نیز توجه و بیداری، روی‌گردانی، نفرت، بی‌رغبتی یا حتی بی‌‌اعتنایی برخی انسان‌ها چگونه قابل توجیه است. این مبحث، از منظرهای گوناگون از حیطه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و فلسفی درخور بررسی است، اما در این پژوهش، بیش از هر چیز، دریافت پاسخ از آموزه‌های دینی درکانون توجه بوده است. تکیه بر منطق تفکر، استفاده از آیات و روایات و راه‌بردهای توصیفی و تحلیلی، شاکله اصلی روش پژوهش یا دستیابی به داده‌هاست. یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد که اموری از قبیل: روش تربیتی افراد، برداشت ناصواب از سود و زیان علوم، اکتفا به گمان، محبت یا نفرت افراطی نسبت به موضوع علمی خاص، خودفریبی، تعصب کور، ظاهربینی و تکبر به‌عنوان علل احتمالی فرار از دانایی و ترجیح غفلت‌زدگی به‌حساب می‌آید

کلیدواژگان‌: دانایی، میل فطری، فرار از دانایی، فرار از واقعیت، جهالت، غفلت، بی‌توجهی و خودفریبی.

 

مقدمه

نعمت‌های خدای متعال بر بشر قابل احصا نیست (ابراهیم:34؛ نحل: 18). این نعمت‌ها در عین آنکه همه ارزش‌مندند، هریک در مرتبه‌ای از ارج و ارزش قرار دارد (رعد: 4). در این میان، علم و معرفت از جایگاه رفیعی برخوردار است؛ زیرا مبنای هر کمال و سعادت است. صاحبان علم، برترین‌های روی زمین و سالکان طریق بهشت‌اند؛ محل قدوم و نشیمنگاه آنان بال فرشتگان است؛ ساکنان زمین، آسمان و ماهیان دریا برای آنان استغفار می‌کنند؛ مزیت آنان بر عابدان مانند مزیت ماه برسایر ستارگان است وهمانان‌ وارثان انبیا‌اند و از حظی وافر برخوردارند.1 خالق هستی نیز انسان را به صورت فطری جست‌وجوگر و هشیار آفریده و او را به کسب معرفت و دانایی توصیه کرده است. تعجب آن است که گاهی کسب علم و معرفت با آن همه ارزش، ناچیز دانسته شده، بلکه گروهی از آن گریزان می‌شوند، چرا؟

از جانب دیگر، انسان را به توجه و بیداری توصیه کرده است و درباره غفلت و بی‌خبری، همچنین عوامل غفلتزا و بی‌خبری به‌صورت جدی اخطار کرده است و غافلان را اهل جهنم و مانند چهار پا، بلکه گمراه‌تر محسوب داشته است. «و همانا بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم، [سرانجامشان به آنجا می‏کشد؛ چراکه] آنان دل‌هایی دارند که با آن حقّ را درک نمی‏کنند و چشمانی دارند که با آن نمی‏بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‏شنوند، آنان همچون چهارپایان، بلکه گمراه‏ترند، آنان همان غافلان‌اند.» (اعراف: 179). غفلت از خویشتن، شأن و مقام، ارزش و مرتبت انسانی، غفلت از وظیفه امانت‌داری وخلافت الهی، غفلت از مبدأ، غفلت از معاد و پاسخ‌گویی اعمال، هریک به‌تنهایی کافی است که مرتبت انسانی را در حد حیوانات، بلکه پست‌تر از آن تنزل دهد. با این همه، تعجب آن است که گروهی از انسان‌ها غفلت و بی‌خبری را بر بیداری و هشیاری ترجیح می‌دهند. به‌راستی چرا؟

موضوع اصلی مقال، کاوشی در باب چرایی این موضوع و بررسی علل احتمالی است. البته به دلیل پیوستگی و هم‌پوشی دو مبحث ترجیح جهالت و نادانی و غفلت و بی‌خبری، تلاش نشده است هریک جداگانه بررسی شود

مفاهیم به‌کار رفته در این نوشتار به اندازه‌ای بدیهی است که از تعریف بی‌نیاز است. علم، معرفت و دانایی، مفاهیم متعددی است که تمامی از یک حقیقت حکایت دارد، حقیقتی که واحد است، اما مراتبی بی‌نهایت دارد و بیانگر مراحل کمال آدمی است. در برابر، مفاهیمی مانند جهل، حماقت و سفاهت به جنبه‌های عدمی اشاره دارد؛ همچنین مفاهیم سهو، غفلت و نسیان که در برابر مفهوم توجه قرار دارند، به غایت، بدیهی و روشن‌اند

گفتنی است مفهوم مقابل جهل، همیشه علم نیست، بلکه در بسیاری از گزاره‌های دینی، مفهوم مقابل جهل، عقل دانسته شده است. یعنی زمانی‌که در آموزه‌های دینی از انسان‌های جاهل سخن می‌گویند، مقصود کسانی‌اند که اهل اندیشه نیستند، نه آنکه عالم نیستند. براین اساس، گاهی مفهوم جاهل برکسانی اطلاق می‌شود که عالم‌اند، اما چون نمی‌اندیشند و اهل عبودیت رحمان نیستند در زمره جاهلان‌اند؛ زیرا «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل آن است که به‌ مدد آن خدای رحمان عبودیت شده و بهشت به ‌دست آید».2 براین اساس، فراوان‌اند کسانی‌که در رشته‌های گوناگون علمی دارای تخصص‌اند، اما از منظر دین، جاهل‌اند؛ در برابر، بسیارند کسانی‌که از تحصیلات بی‌بهره‌اند و در عین‌حال، جاهل محسوب نمی‌شوند. در یک جمله: از منظر دینی علم آن است که (اعجاز) خدای متعال در آن قابل شهود باشد و موجبات خشیت خدای متعال را فراهم آورد؛ زیرا «انما یخشی الله من عباده العلماء؛ فقط علما از خدای متعال بیم دارند» (فاطر: 28). براین اساس، اطلاق علم بر آنچه از معنویت و ارتباط با خدای متعال بی‌بهره است، مسامحی است. به فرموده رسول معظم، علم در سه چیز خلاصه می‌شود: «آیه محکمه، فریضه عادله او سنه قائمه» و آنچه غیر از اینهاست، در واقع علم نیست، بلکه فضل است: «و ما خلاهن فضل»

سؤال مهم آن است که فرار از کدامین دانایی یا بی‌رغبتی به کدامین دانایی موجب توبیخ است؟ بی‌تردید وسعت علوم از یک سو و کوتاهی فرصت عمر از سوی دیگر، یادگیری همه علوم را ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل، تعیین اولویت یا طبقه‌بندی دانایی ضروری می‌نماید. به ‌راستی آموزش کدامین علوم در اولویت است؟ اینجاست که ضرورت تعیین ملاک رخ می‌نماید. بر اساس کدامین ملاک، باید اولویت را به علم خاصی داد؟ علمی که بیشترین درآمد را درپی داشته باشد؟ علمی که بر اساس آن، اشتغال تضمین شود؟ علمی که کسب آن لذت بیشتری را حاصل می‌کند؟

تردید نداریم که مهم‌ترین ملاک در تعیین اولویت‌های آموزشی، سعادت، لذت و کمال انسانی است. علمی که سرنوشت نهایی آدمی را رقم می‌زند، با علمی که ابزار کسب ثروت است تفاوت بنیادی دارد. در بیانات معصومان(ع) علوم مرتبط با خودشناسی در اولویت قرار گرفته است: «معرفه النفس انفع المعارف؛ خودشناسی سودمندترین شناخت‌هاست».4 معرفت نفس، خود، ارزش ذاتی دارد؛ اما مخصوصاٌ از آن جهت نیز ارزش‌مند است که آدمی را به معارف بنیادین دیگر مانند معرفت مبدأ، جهان هستی، همچنین امکان بقای جاودانه و عالم معاد رهنمون می‌شود. این معرفت، زیستن را برای آدمی معنادار می‌کند و به سؤالات فراوان هستی‌‌شناسانه پاسخ می‌دهد، لزوم ارسال انبیا، انزال کتب و وضع قوانین تکوینی و تشریعی را مدلل می‌سازد، خلاصه اینکه کمتر معرفت بنیادی می‌توان سراغ داشت که مبدأ آن علم‌النفس و خودشناسی فلسفی نباشد. به بیان امام معصوم:‌ «من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل علم و معرفته؛ کسی که خود را بشناسد، به نهایت هر علم و معرفتی دست یافته است»

اولویت ثانی از آن علومی است که چرایی خلقت آدمی، همچنین چگونه باید زیستن انسانی او را مدلل نماید. البته این همه، یعنی معرفت نفس، توجیه چرایی خلقت و چگونه باید زیستن، جز از طریق انبیای الهی حاصل نمی‌شود، هرچند به یک معنا، تمام این علوم را می‌توان در معرفت نفس خلاصه کرد. نتیجه آن‌که علومی در اولویت است که آدمی را در خود‌شناسی کمک کند، چرایی خلقت و چگونه باید زیستن او را توجیه نماید و این امر جز از طریق علوم وحیانی، همچنین کشف، شهود و الهام به افراد خاص، محقق نخواهد شد. میزان ارزش‌مندی سایر علوم نیز به میزان کمک آنها به کسب معرفت نفس، چرایی خلقت، چگونه باید زیستن و در نهایت، وصول به کمال واقعی وابسته است

نکته آخر در این باب آن است که مفهوم «فرار از واقعیت» یا «فرار از درک واقعیت» که در این مقال به‌کار رفته، به این معناست که آدمی، در مواردی خاص، خود را به نادانی می‌زند یا اصطلاحاٌ تجاهل می‌کند. کسی که مرگ عزیز خود را نمی‌پذیرد، نادان ماندن و بی‌خبری در این وادی را ترجیح می‌دهد. به بیانی از دانا شدن به آن فراری است و دانستن را بر خویشتن تحمیل می‌داند؛ به بیانی، حتی در صورتی که دانستن را به‌صورتی تحمیلی بپذیرد باشد، از باورکردن آن امتناع می‌ورزد. بی‌تردید فرار از واقعیت، هرچند گاهی حاکی از نوعی اختلال روانی است، عمدتاٌ به جهالت آدمی برمی‌گردد؛ یعنی قبول این واقعیت به‌نوعی دانایی نیاز دارد. بدین ترتیب، نادرست نیست اگر فرار از واقعیت را در حوزه فرار از دانایی درکانون بررسی قرار دهیم؛ زیرا آدمی از دانستن امری که مورد انتظارش نیست می‌‌گریزد. چنین کسانی مصادیق روشن آیه مبارکه‌اندکه: «و با آنکه در دل به آن یقین داشتند، از روی ستم و برتری‌جویی انکارش کردند؛ پس بنگر که فرجام تبه‌کاران چگونه است» (نمل: 14)

اشاره شد که جست‌وجو در طریق کسب معرفت، همچنین تلاش برای برون‌رفت از غفلت و بی‌خبری، از ویژگی‌های فطری انسان است. او مایل است همه چیز را بداند، به همه‌جا سربکشد و به حقایق امور هرچه بیشتر پی‌ببرد. جالب توجه این است که دانسته‌های او هرچند فراوان باشد، کام تشنه‌اش را سیراب نمی‌کند. این سخن امام علی†‌ با ویژگی ذاتی تمام انسان‌ها سازگار است که: «دو گرسنه‌اند که سیری ندارند: طالبان علم و طالبان دنیا».6 به‌دلیل همین جست‌وجوگری فطری است که خدای متعال از طرفی ابزار فراگیری از قبیل حافظه، استعداد، قدرت ذخیره‌سازی، گوش و چشم برای دریافت، همچنین قلب را برای تحلیل اطلاعات در اختیار او گذاشته: «و خداوند شما را از شکم مادران خارج ساخت در حالی که هیچ نمی‏دانستید، و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را به‌جا آورید» (نحل:78). از جانب دیگر دریایی از معارف الهی و بشری بر او عرضه داشته است؛ شاید درمانی بر فرونشاندن عطش او باشد. به ‌بیان دیگر از جانبی خداوند ظرفیت علمی او را تا بی‌نهایت بالا برده، به‌گونه‌ای که امکان پر‌شدن آن وجود ندارد. «هر چیزی در ظرفی نهند تنگ می‌گردد جز ظرف علم که هرچه بیشتر در آن ریزند وسعتش بیشتر می‌شود».7 از جانبی نیز مظروف را توسعه داده است؛ به اندازه‌ای که اگر آدمی تمام عمر خویش را در طریق کسب علم و ذخیره‌سازی آن تلاش کند، نمی‌تواند بیش از قطره‌ای فراهم آورد، حتی سرآمدترین شخصیت انسانی و خزانه‌دار علم اولین و آخرین را توصیه می‌کند که از خدا درخواست کند علم بیشتری به او بدهد: «و بگو پروردگارا علم مرا افزون کن» (طه:114). اگر نگوییم همه، بی‌تردید بخش اعظم یافته‌های انسان در ویژگی جست‌وجوگری و کنج‌کاوی او ریشه دارد. اکنون سؤال این است که چرا برخی انسان‌ها به اندازه‌ای دگرگون می‌شوند که از درک واقعیت تنفر پیدا کرده، از آن می‌گریزند، به آن رغبت نشان نمی‌دهند یا آنکه در عین دارا‌بودن، حاضر نیستند داشته‌های علمی یا عقلانی خود را مورد توجه قرار دهند. در این بررسی، تلاش شده است پاسخ مسئله از آموزه‌های دینی استخراج و با روش تحقیق تحلیلی- توصیفی به آن پاسخ داده شود

روشن است که این معضل، به عصر حاضر منحصر نیست؛ بلکه پیشینه‌ای به درازای عمر آدمی دارد. بی‌تردید آن روز که سقراط خود را مامای تفکر یونانیان می‌خواند یا نخبگان یونانی، واژه فیلسوف به‌معنای عاشق دانایی را وضع می‌کردند، به کسانی تعرض داشتند که از دانایی و توجه، گریزان بوده یا بدان رغبت نشان نمی‌داده‌اند.کسانی‌که انگشت یا پنبه در گوش فرو می‌بردند که فریاد عدالت و فضیلت را نشنوند؛ نمونه‌های بارز دیگری از این دسته انسان نمایان‌اند

قرآن کریم در عین آنکه انسان را موجودی والا و اکرم و اشرف مخلوقات می‌داند: «و همانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‏ها] حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزیشان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده‏های خود برتری کامل دادیم» ( اسراء: 70) گویا این دسته را از انسان بودن مستثنی دانسته و در حد چهار پایان یا بدتر از آنها تنزل داده است: «آیا گمان می‏کنی که اکثر کفار [حق را] می‏شنوند و [در آن] می‏اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه گمراه‏ترند. [زیرا ارزش انسان به تعقل و بینش اوست]» (فرقان:44). گاهی نیز به‌صورت روشن، آنها را به حمار تشبیه کرده و فرموده است: « چرا آنها این ‌همه از تذکر گریزانند؟ گویی آنها گورخرانی هستند رمیده. که از شیر فرار کرده‏اند» (مدثر:49-51). این امر، به ‌خودی‌خود، نشان می‌دهد که انسان‌ها با اختیار، خود را در بی‌خبری فرو ‌می‌برند؛ به بیانی، انسان‌ها با انتخاب خود؛ عشق و انگیزه به درک حقیقت، همچنین علاقه به توجه به حقیقت را از دست می‌دهند؛ زیرا در صورتی که این امر با اکراه و اجبار باشد توبیخ آنها حکیمانه نخواهد بود

البته بی‌توجهی انسان‌ها به معرفت و تغافل آنها از واقعیات، در این حد محصور نیست، بلکه اموری متعالی مانند هدایتنیز با بی‌مهری مواجه می‌شود. کم نیستند انسان‌هایی که در معرض هدایت قرار می‌گیرند، در عین‌حال بقا بر گمراهی را برمی‌گزینند. قرآن کریم برای نمونه، قوم ثمود را ذکر می‌کند: «اما ثمود را هدایت کردیم، ولی آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند، لذا صاعقه، آن عذاب خوار کننده، به‌ کیف اعمالی که انجام می‏دادند آنها را فرو گرفت» (فصلت: 17). در عین‌حال، نمونه‌های فراوان آن در انسان‌های امروزین آشکارا قابل مشاهده است، همان‌گونه‌که در تاریخ اقوام پیشین مکرر ذکر شده است. نوح پیامبر، از این ویژگی قوم خود به خدای متعال شکایت می‌کرد:«خداوندا من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهی، آنها انگشتان خویش را درگوش‌های خود قرار دادند و لباس‌هایشان را برخود پیچیدند و در مخالفت و عدم ایمان اصرار ورزیدند و به‌شدت استکبارکردند» (نوح:7). در این آیه مبارکه، شدیدترین نوع لجاجت و استکبار به نمایش گذاشته شده و روش‌های بدیع! آنان در جهت فرار از حق یادآور شده است

اهمیت این بررسی بدان برمی‌گردد که ممکن است احیاناّ خفتگانی را بیدار، غافلانی را متوجه و مبتلایانی را به بیماری خود متوجه نماید که این خود مهم‌ترین گام در طریق درمان است. پیشینه مباحثی از این قبیل را باید در رفتار و آثار فلاسفه یونانی قبل از میلاد مشاهده کرد که خود را به خرمگس یا مامای فکری تشبیه می‌کردند که با گزش یا متولد کردن فرزندان فکری، آنان را به اندیشیدن واداشته و نسبت به غفلت و جهالتی‌که آن را عین علم می‌پنداشته‌اند هشدار می‌داده‌اند. علاوه، تمام مصلحان تاریخ از جمله انبیا و اوصیای آنان این نکته مهم را مورد توجه قرار داده‌اند. آیات روشنگر قرآن کریم و روایات معصومین(ع) سرشار از این دسته هشدارها و اخطار‌هاست. در عین‌حال، تلاش در جهت نظریه‌پردازی در این حوزه و جمع‌آوری دسته‌ای از عوامل احتمالی به‌صورت یک‌جا، ره‌آوردی جدید در این عرصه است که منشأ آن آموزه‌های دینی است

عوامل احتمالی فرار از دانایی و بیداری

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir