تحقیق بررسی رابط? بین اضطراب و تیپ های شخصیتی درون گرا و برون گرا دارای 178 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق بررسی رابط? بین اضطراب و تیپ های شخصیتی درون گرا و برون گرا کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
پیشگفتار:
چکیده:
فصل اول
طرح تحقیق
مقدمه
بیان مسئله :
ضرورت و اهمیت پژوهش:
موضوع تحقیق :
هدف کلی :
اهداف فرعی :
فرضی کلی :
فرضیات فرعی :
متغیرهای تحقیق :
محدودیتهای تحقیق :
محیط پژوهش :
تعریف اصطلاحات و واژهها :
تعریف اصطلاحات تخصصی
تعریف عملیاتی
خلاص سایر فصول
فصل دوم
پیشینه تحقیق
مقدمه
اضطراب
تعریف اضطراب ، جنبهها و جلوههای مختلف آن
اضطراب به عنوان پاسخ آموخته شده
اضطراب در معنای نداشتن کنترل
کنار آمدن با اضطراب
شخصیت مضطرب
اضطراب بنیادی: شالوده روان رنجوری
نظریههای اضطراب
نظری روانکاوی ( فروید )
انواع اضطراب
مکانیزمهای دفاعی علیه اضطراب
سرکوبی
انکار
واکنش وارونه
فرافکنی
واپس روی
دلیل تراشی
جابجایی
والایش
2- نظری روان شناسی فردی ( آدلر )
3-نظری درمان عقلانی – عاطفی ( ایس)
4-نظری درمان مراجع محوری ( راجرز )
5-نظری روان درمانی گشتالت ( پرز )
6- نظری واقعیت درمانی ( گلاسر)
7- نظری رفتار درمانی:
عوامل کاهش اضطراب:
1آرامش ورزی، کاهش دهنده اضطراب
2کنترل تنفس، کاهش دهنده اضطراب
3از بین بردن افکار منفی برای کاهش اضطراب
4انجام فعالیت برای کاهش اضطراب
5انجام فعالیتهای منظم ورزشی برای کاهش اضطراب
6فرار نکردن از عوامل اضطرابزا
7بالابردن عزت نفس و اعتماد به نفس خود
8داشتن برنامه ریزی در کارهای خود
9الگو برداری از افراد آرام
10روان درمانی برای کاهش اضطراب
11دارو درمانی برای کاهش اضطراب
12درمانهای دیگر برای کاهش اضطراب
الف) حساسیت زدایی منظم
ب- جرأت آموزی
شخصیت چیست؟
بررسی شخصیت
اصول شخصیت شناسی
تاثیر عوامل زیستی بر شخصیت
تشابه شخصیت در دوقلوها
نظریه های شخصیت
1- نظریه ی کارل یونگ
نگرشها: برون گرایی ودرون گرایی
کارکردهای روان شناختی
تیپ های روان شناختی
.ویژگیهای شخصیتی برون گرا
ویژگیهای شخصیتی درون گرا
ناهشیار شخصی
عقده ها
ناهشیار جمعی
پژوهش در نظری یونگ
تیپ های روان شناختی ( درون گرا و برون گرا)
2- نظریه ی هانس آیزنک
ابعاد شخصیت : برون گرایی ، روان رنجور خویی و روان پریش خویی
صفات ابعاد شخصیت آیزنک
روان رنجور خویی
روان پریش خویی
نقش اصلی وراثت
رابرت مک کری و پل کاستا : مدل پنج عاملی
ثبات عوامل
همبستگی های هیجانی و رفتاری
3- نظریه ی روانکاوی ( فروید ) :
الف – دیدگاه ساختی شخصیت ( Stractural )
نهاد
خود
فراخود
ب – شخصیت به مثابه ی فرآیندی پویا ( Dynamic )
ج – شخصیت به مثابه ی فرآیندی تکاملی ( Developmental )
د- دیدگاه جبری رشد شخصیت (Determenism )
4- نظریه ی روان شناسی فردی ( آلفرد آدلر)
1- غایت گرایی تخیلی :
2 تلاش برای تفوق و برتری :
3- احساس حقارت و مکانیزم جبران :
4 علاقه ی اجتماعی :
5 شیوه ی زندگی:
6 من خلاقه
5- نظریه ی روان درمانی گشتالت ( فردریک پرز )
6- نظریه ی درمان مبتنی بر تحلیل ارتباط محاوره ای (اریک برن)
حالت من والدینی :
حالت من بالغ :
حالت من کودکی:
7- نظریه ی واقعیت درمانی ( ویلیام گلاسر)
8-نظریه ی رفتار درمانی:
فصل سوم
روش تحقیق
روش پژوهش
الف- جامع آماری، نمونه و روش اندازه گیری:
ب- ابزار جمع آوری اطلاعات و ویژگیهای آن
ویژگیهای ابزار پژوهش
پژوهشهای مربوط به توصیف ماهیت و اعتبار یا درستی مقیاس اضطراب
الف- تحول هشیاری نسبت به خود: Q3
ب- نیروی من:
ج- گرایش پارانویایی: L
د- گرایش به گنهکاری: O
ه- تنش ارگی: Q4
نکاتی دربار اجرای تست
دستور اجرای پرسشنامه
دستور اجرای پرسشنامه
روش تصحیح و نمره گذاری
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق
تجزیه و تحلیل داده های پژوهش :
فصل پنجم
جمع بندی و نتیجه گیری تحقیق
خلاصه ی تحقیق
تحلیل نتایج
پیشنهادات
منابع وماخذ
1- شفیع آبادی ، عبدالله ، و ناصری ، غلامرضا. (1385) ، نظریه های مشاوره و روان درمانی . تهران : مرکز نشر دانشگاهی
2- شولتز ، دوان پی ، و شولتز ، سیدنی الن. ( 1386 ). نظریه های شخصیت ( ترجمه ی یحیی سید محمدی ). تهران : نشر ویرایش
3- پروفسور کراز ، ژ. ( 1381 ). بیماریهای روانی ( ترجمه ی پریرخ دادستان و محمود منصور ). تهران : انتشارات رشد
4- هیلگارد ، ارنست ر . و همکاران . ( 1373 ) . زمینه ی روانشناسی ( ترجمه ی محمد نقی براهنی و سعید شاملو ) . ج دوم . تهران : انتشارات رشد
5- دادستان ، پریرخ . ( 1386 ). روانشناسی مرضی تحولی (از کودکی تا بزرگسالی ) . ج اول . تهران : انتشارات سمت
اضطراب واکنشی است که فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز از خود نشان می دهد و در مهار کردن آن ناتوان است. در واقع اضطراب یک کشانند ثانوی است که پاسخی اجتنابی را در بر می گیرد
شخصیت مجموعه ای سازمان یافته از خصوصیات نسبتا پایدار و مداوم است که بر روی هم یک فرد را از سایر افراد متمایز می کند. شخصیت را براساس صفت بارز به شخصیت های درونگرا ، برونگرا و ; تقسیم کرده اند، که هرکدام از این شخصیت ها ویژگی های خاص خود را دارند
اضطراب در سراسر طبقه بندی بیماریهای روانی به چشم میخورد. این اختلال بالاترین حد رنج روانی است. اضطراب غالباً با ترس که داری پارهای از خصیصههای روان شناختی و فیزیولوژیکی است مشتبه میشود و ترجم دقیق کلم ترس[1] که توسط فروید به کار رفته مسایلی را در زمین فهم اصطلاحات مطرح میکند. باید گفت که با پیشرفت بررسیهای مرضی نه تنها در راه متمایز کردن اشکال اضطراب گام برداشته شده بلکه تفاوتهای روان شناختی و فیزیولوژیکی ( گل هورن[2] ) آن با ترس نشان داده شده و حتی در نمایاندن این تفاوت از راه تحلیل عوامل ( کتل[3] و بارتلت[4] 1971 ) توفیق حاصل شده است. اضطراب بدون آن که به منزل انگیزش باشد در بیشتر موارد نیزوی نیروی ایجاد اغتشاش و فروریختگی سازمان رفتارهاست
فروید ( در سال 1895 ) سازمان یافتگی اضطراب را زیر عنوان روان آزردگی اضطراب به صورت یک بیماری مستقل بنا کرد. این روان آزردگی دارای دو گروه از نشانههای مرضی است: گروه اول گروهی است که در آن اضطراب به شکل حاد به صورت یک تجرب روان تنی[5] نشان داده میشود و گروه دوم گروهی است که فرد تظاهرات گوناگون بدنی را به شکل نشانههای مرضی آزردگیهای جسمانی از خود بروز میدهد
اضطراب به شکل یک بحران حاد، غالباً چندین دقیقه طول میکشد، و در موارد افراطی چندین ساعت ادامه دارد. فرد در خود احساس نامطبوعی از یک ترس نا معین « ترس بدون موضوع » وحشت زدگی، بلکه درماندگی و حتی مرگ دارد. در اکثریت عظیمی از موارد، به این حالات، تظاهرات دستگاه عصبی مستقل، مشابه آنچه در هیجانها وجود دارد، افزوده میشوند: از قبیل تپش قلب، مشکلات تنفسی همراه با احساس فشردگی قفس صدری و خفگی، تعرق مفرط، لرزه، کم تنودی[6] و احساس سستی در پاها، در پارهای از موارد میل به ادرار کردن میتواند به این بحران پایان بخشد. این نوع اضطراب به حوادث خاصی وابسته نیست و به همین دلیل به اضطراب
« نوسانی » موسوم است. اما با این وجود ممکن است با پارهای از کیفیاتی که از طنین فردی غنی باشند در رابطه باشد
به نظر میرسد که هر فرد از نظر دستگاه مستقل عصبی تظاهرات خاص خود را دارد، و این امر به سود نظری لاسه[7] است، فیزیولوژیستی که برای وی هر فرد دارای یک پاسخ اختصاصی و خود خاسته در برابر تنیدگی[8] هاست
اختلالات بدنی را که دارای طول مدت بیشتری هستند غالباً به اضطراب مزمن یا « معادلهای بحران اضطراب » ( فروید) تعبیر کردهاند. این اختلالات ممکن است با بحرانهای گاهگاهی همراه و یا از آنها مستقل باشند
اضطراب به منزل بخشی از زندگی هر انسان، در هم افراد در حدّی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حدّ، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی میشود به گونهای که میتوان گفت ، « اگر اضطراب نبود، هم ما پشت میزها یمان به خواب میرفتیم » ( استیفن[9] ، 1982؛ به نقل از کامر[10] ، 1995 ) . فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظهای مواجه کند: اضطراب است که ما را وا میدارد تا برای معاینهای کلی به پزشک مراجعه کنیم؛ کتابهایی را که از کتابخانه به عاریت گرفتهایم بازگردانیم؛ در یک جاد لغزنده با احتیاط رانندگی کنیم ; و بدین ترتیب زندگی طولانیتر، سازندهتر و بارورتری داشته باشیم . بنابراین اضطراب به منزل بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفههای ساختار شخصیت وی را تشکیل میدهد و از این زاویه است که پارهای از اضطرابهای دوران کودکی و نوجوانی را میتوان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرایند تحول پذیرفت ؛ چرا که این فرصت را برای افراد فراهم میآورند تا مکانیزمهای سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا[11] و اضطراب انگیز گسترش دهند
به عبارت دیگر، میتوان گفت که اضطراب در پارهای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد میکند، امکان تجسم موقعیتها و سلطه بر آنها را فراهم میآورد و یا آنکه وی را برمیانگیزد تا به جدّی با مسئولیت مهمی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیف اجتماعی مواجه شود
بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد، چرا که اگر حدّی از اضطراب میتواند سازنده و مفید باشد و اگر اغلب مردم اضطراب را تجربه میکنند، امّا این حالت ممکن است جنب مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها نمیتوان پاسخ را سازش یافته تلقی کرد که فرد را از بخش عمدهای از امکاناتش محروم میکند،
فقط براساس راهبردهای محدود کنند آزادی و انعطاف فردی کاهش مییابد و طیف گسترد اختلالهای اضطرابی را که از اختلالهای شناختی و بدنی تا ترسهای غیر موجه و وحشتزدگیها گستردهاند، به وجود میآورد
الف) اضطراب، عموماً یک انتظار به ستوه آونده است، به منزل چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بینام، اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس و تجرب کنونی مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح همبست روانی و بدنی در فرد پدید میآید، ممکن است به یک تهدید عینی « اضطراب آور » ( تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادث شو م شخصی یا مجازات ) نیز وابسته باشد ( لافون[12]، 1973 )
ب) اضطراب عبارت است از واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز، یعنی موقعیتی که زیر تأثیر بالا گرفتن تحریکات اعم از بیرونی یا درونی واقع شده وفرد در مهار کردن آنها ناتوان است ( چاپلین[13]، 1975 )
ج) ناراحتی در عین حال روانی و بدنی که براثر ترسی مبهم و احساس نا ایمنی و تیره روزی قریب الوقوع در فرد آدمی به وجود میآید ( پیه رون[14]، 1985 )
د) در چهار چوب، رفتاری نگری تجربی، اضطراب به منزل یک کشانند ثانوی است که پاسخی اجتنابی را در بر میگیرد. مثلاً در حضور یک محّرک غیر شرطی ( معمولاً یک شوک یا تکان )[15]، رفتارهایی از حیوان سرمیزند که در حکم نشانههای محرز اضطراب قلمداد میشوند و دفع ادرار و مدفوع یا حمله به دستگاههای آزمایش و جز آن در شمار آنها قرار میگیرند (چاپلین ، 1975 )
ه) اضطراب به منزل حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بیمعنایی، نقص و نابسامانی جهانی است که در آن زندگی میکنیم ( ربر، 1985 )
و) نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختیهای آینده ، توأم با احساس بیلذتی[16] یا نشانههای بدنی تنش، منبع خطر پیش بینی شده میتواند درونی یا بیرونی باشد ( Dsm IV ، 1994 )
دریک جمع بندی کلی ، شاید بتوان اضطراب را به عنوان احساس رنج آوری که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا با انتظار خطری که به شیئی نامعین وابسته است، تعریف کرد. در واقع ،بجز در پارهای از نظریههای رفتاری نگر، از اصطلاح اضطراب معمولاً معنایی وسیعتر از آنچه با تجربههای رنج آور فرد مرتبط است، استنباط میشود
به عبارت دیگر، اضطراب مستلزم مفهوم نا ایمنی یا تهدیدی است که فرد منبع آن را بوضوح درک نمیکند، در حالی که اصطلاح ترس به احساسی پوشش میدهد که در مقابل یک شیء که به منزل شیئی خطرناک محسوب میشود، به وجود میآید. از همین زاویه است که اغلب روانشناسان ترس را از اضطراب متمایز کردهاند. بدین معنا که ترس را واکنش در برابر خطری دانستهاند که با ایجاد حالت احتیاط، اجتناب و گریز در فرد، بوجود میآید
در نظری یاد گیری اجتماعی به جای تعارض های درونی، شیوههایی در مدار توجه قرارمیگیرد که طی آن، اضطراب از راه یادگیری با برخی موقعیتها مرتبط میشود. دختر بچهای که والدینش او را به خاطر عصیان در برابر خواستهایشان و پافشاری بر خواستهای خودش تنبیه کردهاند، سرانجام یاد میگیرد که درد تنبیه را به رفتار ابراز وجود پیوند دهد. از این راه بعدها هر بار که دختر به فکر ابراز وجود و ایستادگی در برابر والدین خود میافتد، مضطرب میشود
گاه ترسهایی که در دوران کودکی یاد گرفته شده به دشواری خاموش میشود. برای نمونه، هرگاه نخستین واکنش کودک به صورت کناره گیری یا فرار از موقعیت اضطرابزا باشد در آن صورت ممکن است کودک نتواند دریابد که چه وقت آن موقعیت خالی از خطرست. دختر- بچهای که به خاطر ابراز وجود تنبیه شده ممکن است هیچگاه یاد نگیرد که ابراز خواستها در برخی موقعیتها کاری درست و پاداش یابنده است
پژوهشهایی که با حیوانها شده نشان میدهد که خاموش شدن پاسخهای اجتنابی تا چه اندازه میتواند دشوار باشد. حیوانی که یاد گرفته برای اجتناب از ضرب برقی در جعب دو سره از رودی مانعی ببرد ممکن است یاد بگیرد که با دریافت نشان هشدار همواره از روی مانع بپرد اگر چه به جز در چند کوشش نخست، در هم کوششهای بعدی به دنبال هشدار، ضربهای در کار نباشد. این حیوان حتی یک با هم فرصت یادگیری این نکته را به خود نمیدهد که ضرب برقی قطع شده است
کودکی نیز که یک بار برخورد ناراحت کنندهای با یک سگ داشته و پس از آن با دیدن هر سگ دیگری راه فرار در پیش میگیرد. به همین ترتیب فرصتی پیدا نمیکند تا دریابد که بیشتر سگها رفتار دوستانهای دارند، نکته اینجاست که چون فرار از سگ یک رفتار تقویت کننده است ( چون پاسخی است که ترس راکم میکند) بنابراین کودک به این رفتار ادامه خواهد داد. یک بزرگسال نیز ممکن است از موقعیتهایی که در دوران کودکی برایش اضطرابزا بودهاند همچنان اجتناب کند، زیرا هیچگاه به ارزیابی دوبار تهدید مزبور نمیپردازد یا درپی راه و روشی برای کنار آمدن با آن نمیرود
گفته میشود که هنگامی احساس اضطراب به آدمی دست میدهد که با موقعیتی روبه رو شود که کنترلی برآن ندارد. ممکن است با موقعیت تازهای روبه رو گردیم و مجبور شویم آن را با دیدی که از دنیا و خودمان داریم در هم آمیخته و سازمان بدهیم. یا چنانکه در مورد بسیاری از تجربههای ما پیش میآید، ممکن است در موقعیت مبهمی قرار گیریم و مجبور شویم آن را در تصویری که از جهان داریم بگنجانیم. در غالب نظریههای اضطراب، کنترل ناپذیر بودن آنچه روی میدهد و احساس در ماندگی در برابر آن ، هسته و مدار نظریه است. مثلاً طبق نظری روانکاوی ، اضطراب هنگامی ایجاد میشود که « تکانههای کنترل ناپذیری خود را به خطر میاندازند. مطابق نظری یادگیری اجتماعی ، هنگامی آدمیان مضطرب میشوند که با محرک درد آوری روبه رو میشوند که فقط از راه اجتناب میتوان آن را کنترل کرد. درجه و شدّ ت اضطرابی که در موقعیتهای فشار زا احساس میشود تا حدود زیادی بستگی به این داردکه در نظر شخص، آن موقعیت تا چه مایه در کنترل و اختیار وی است
از آنجا که اضطراب ، هیجان بسیار نا گواری است نمیتوان آن را مدت درازی تحمل کرد. در این موارد سخت تمایل داریم کاری کنیم که ناراحتی تخفیف پیدا کند. در هر آدمی در طول زندگی روشهای گوناگونی برای کنار آمدن با موقعیتهای اضطراب زا و احساس اضطراب، تکوین مییابد. برای کنار آمدن با اضطراب دو خط مشی اصلی وجود دارد. در یکی از آنها خود مسأله در مدار توجه قرار میگیرد: شخص موقعیت اضطراب زا را ارزیابی میکند و سپس دست به کار ی میزند تا آن موقعیت را تغییر دهد یا از آن اجتناب نماید. در خط مشی دیگر، خود هیجان در مدار توجه قرار میگیرد: شخص به جای درگیری مستقیم با مسألهای که اضطراب زا است میکوشد تا از راههای گوناگون از احساس اضطراب خود بکاهد
هر آدمی برای رویارویی با موقعیتهای فشار زا راه و روشی خاص خود دارد که در هر حال آمیزهای است از دو خط مشی هیجان- مدار و مسأله- مدار. در غالب موارد خط مشی مسأله- مدار، گرایش سالمتری است، اما اینهم هست که برای هر مسألهای راه حل سهل و سادهای وجود ندارد. آدمیان در مواردی مانند بیماری وخیم یک فرد محبوب یا وابستگی یک والد پیر، ممکن است در عین کوشش برای حل مسأله، به دفاع از خویش در برابر اضطراب هم نیاز داشته باشند
سازمان یافتگی اضطرابی شخصیت با واقعیات انکار ناپذیر روزمره مربوط میشود. بدبختانه در موارد بسیار زیادی درک این چاچوب را به دریافتهای شهودی واگذار کردهاند. رگههای این خلق و خو را میتوان درگروه مرضی « روان دردمندی توان زدوده » اشنایدر ، در گروه « سرشت مضطرب » دوو[17] ولوگر[18] ، دو نوع » شخصیت توان زدود »[19] طبقه بندیهای روان پزشکی بازیافت: کتل توانسته است از طریق تحلیل عوامل و براساس اشباع علائم کلینیکی ، و مواد یک پرسشنامه و تستهای فیزیولوریک به وجود یک عامل اضطراب[20] دست یابد
تصویر شخصیت مضطرب، سیمای فرد نگرانی را به دست میدهد که نسبت به تنیدگیها حساس است، فعالیتهای خود را از پیش با شکست مواجه میبیند، در یک نا ایمنی اجتماعی و جهانی زندگی میکند، نسبت به ظرفیتها کفایتهای خاص خود شک میکند و برای خود و نزدیکان خود نگران است. به این سیما گروه دیگری از رگههایی که جنب توان زدودگی شخصیت را تشدید میکنند افزوده میشود
احساس خستگی دائم و پایین بودن سطح انرژی و شادی زندگی
این عناصر که مدتها به منزل عناصر غیرعینی یا فاعلی محض در نظر گرفته شده بودهاند ممکن است لااقل با فروریختگیهای مختلف دستگاه عصبی مستقل که توسط کتل و همکاران او مشخص شدهاند مطابقت نمایند: « از زاوی درون بینی، اضطراب به منزل فقدان آرامش، تردید، عدم اعتماد و بیکفایتی در تسلط بر موقعیتها است و به نظر محصول فرعی هر نوع تحریک کشانندهای شدیدی است که در برابر آن پاسخهای مهارشده ومتناسب امکان پذیرنیستند. »
کتل و شییر[21] در بررسیهای مختلفی ( 1961 و 1958 ) توانستهاند اضطراب موقت را از اضطراب به عنوان یک رگ شخصیت، جدا سازند. در مورد اول ، بحث از یک حالت انتقالی است که در طول زمان نوسانهایی از خود نشان میدهد. در مورد دوم، ما در مقابل متغیرهایی پایدار، که در قالب یک واحد به هم پیوستهاند و یک خصیص دائم شخصیت[22] را تشکیل میدهند قرار گرفتهایم. این عامل با نورزگرایی آیسنک که با عامل دیگر کتل[23]
( موسوم به « رگرسیو » یا وایاز ) وفق میدهد متفاوت است. این دو عامل نسبت به یکدیگر عمود هستند و روان آزردهها در حد بالای آنها قرار میگیرند
هورنای اضطراب بنیادی را به این صورت تعریف کرد: « احساس فراگیر و فزایند تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه » (هورنای، 1937 ، ص89) . اضطراب روان رنجور مبنای روان رنجوریهای بعدی است و به طور جدایی ناپذیری به احساسهای خصومت ربط دارد. صرف نظر از اینکه چگونه اضطراب بنیادی رانشان دهیم ،احساس آن در هم ما مشابه است. به قول هورنای، ما خود را « حقیر، بیاهمیت، عاجز، رهاشده، وبه خطر افتاده در دنیایی احساس میکنیم که پر از سوء استفاده، تقلب، تجاوز، خواری ، و خیانت است » ( 1937 ، ص 92 )
در کودکی سعی میکنیم به چهار طریق از خود در برابر اضطراب بنیادی محافظت کنیم
1- کسب کردن محبت
2- سلطه پذیر بودن
3- کسب کردن قدرت
4- کناره گیری کردن
فرد با کسب کردن محبت از دیگران، در واقع میگوید: « اگر مرا دوست داشته باشی به من آزار نمیرسانی ». ما به چند طریق سعی میکنیم محبت کسب کنیم: انجام دادن هر کاری که دیگری میخواهد، رشوه دادن به دیگران، یا تهدید کردن دیگران برای تأمین کردن محبت دلخواه
سلطه پذیر بودن به عنوان وسیلهای برای حفاظت از خود، شامل تن در دادن به خواستههای فردی بخصوص یا هر کسی میشود که در محیط اجتماعی ماست. افراد سلطه پذیر از انجام دادن هر کاری که دشمنی دیگران را بر انگیزد خودداری میکنند . آنها جرأت انتقاد کردن از دیگران یا بیاحترامی به آنها را ندارند. آنها باید امیال شخصی خود را سرکوب کنند و نمیتوانند در برابر سوء استفاده از خود دفاع کنند زیرا میترسند این حالت دفاعی، دشمنی سوء استفاده کننده را بر انگیزد. اغلب افرادی که سلطه پذیرانه رفتار میکنند معتقدند که از خود گذشته و فداکار هستند. به نظر میرسد چنین افرادی میگویند: « اگر تسلیم شوم صدمه نخواهم دید ». این حالت ، رفتار کودکی هورنای را تا 8 یا 9 سالگی توصیف میکند. فردی که قدرت طلب است با کسب قدرت میتواند درماندگی خود را جبران کند و از طریق موفقیت یا احساس برتری به امنیت برسد. به نظر میرسد که این گونه افراد معتقدند که اگر قدرت داشته باشند هیچ کس نمیتواند به آنها صدمه بزند. این بیانگر کودکی هورنای به هنگامی است که تصمیم گرفت برای موفقیت تحصیلی تلاش کند
این سه وسیل حفاظت از خود یک ویژگی مشترک دارند: فرد با پرداختن به هر یک از آنها سعی میکند از طریق تعامل کردن با دیگران ، با اضطراب بنیادی مقابله کند. روش چهارم حفاظت از خود در برابر اضطراب بنیادی، کناره گیری از دیگران، نه به صورت جسمانی، بلکه به صورت روانی است. چنین آدمی سعی میکند از دیگران مستقل باشد و برای ارضا کردن نیازهای درونی یا بیرونی به هیچ کس متکی نباشد. برای مثال، اگرکسی مال و منال زیادی را انباشته کند، در این صورت میتواند برای ارضا کردن نیازهای بیرونی به آنها اتکا کند. متأسفانه، ممکن است چنین فردی به قدری تحت فشار اضطراب بنیادی باشد که نتواند از این مال و منال لذت ببرد. او باید از این اموال به دقت محافظت کند زیرا آنها تنها محافظ او علیه اضطراب هستند
آدم کناره گیر یا منزوی، در رابطه با نیازهای درونی یا روان شناختی، با دوری کردن از دیگران به استقلال میرسد و برای ارضا کردن نیازهای عاطفی خود به دنبال کسی نمیگردد. این فزایند، فروکشتن یا به حداقل رساندن نیازهای عاطفی را شامل میشود. فرد منزوی با چشم پوشی از این نیازها، از خود در برابر صدمه دیدن از دیگران محافظت میکند
چهار مکانیزم حافظت از خود که هورنای مطرح کرد یک هدف دارند: دفاع کردن در برابر اضطراب بنیادی. این مکانیزمها فرد را به جای خشنودی یا لذت، برای کسب امنیت و اطمینان خاطر، با انگیزه میکنند. آنها دفاع علیه رنج هستند نه تعقیب بهزیستی
ویژگی دیگر این مکانیزمهای حفاظت از خود، نیرو و شدت آنهاست. هورنای معتقد بود که آنها میتوانند الزام آورتر از نیازهای جنسی یا سایر نیازهای روان شناختی باشند. امکان دارد که این مکانیزمها اضطراب را کاهش دهند ولی معمولاً به قیمت تحلیل رفتن شخصیت فرد تمام میشود
معمولاً افراد روان رنجور برای کسب امنیت از بیش از یک مکانیزم استفاده میکنند و ناسازگاری بین این چهار مکانیزم میتواند زمینه را برای مشکلات بیشتر فراهم کند. برای مثال، امکان دارد کسی با نیازهای کسب قدرت وکسب محبت برانگیخته شود. شاید فردی بخواهد تسلیم دیگران شده و در عین حال، دوست داشته باشد بر آنها حاکم شود. امکان بر طرف کردن این ناسازگاریها وجود ندارد و میتوانند به تعارضهای شدیدتر منجر شوند
فروید اضطراب را ترس بیهدف توصیف کرد؛ و آن را جزء مهمی از نظری شخصیت خود ساخت و تأکید کرد که اضطراب اساس ایجاد رفتار روان رنجور و روان پریش است. او اظهار داشت که نمون نخستین تمام اضطرابها ضرب تولد[24] است، مفهومی که شاگرد او اوتورنک [25]مطرح کرد
جنین در رحم مادر در محیط بسیار پایدار و امنی قرار دارد، جایی که هر نیاز او بدون تأخیر ارضا میشود. اما هنگام تولد، این ارگانیزم به محیط خصمانهای پرت میشود. ناگهان، ضرورت مییابد سازگار شدن با واقعیت را شروع کند، زیرا درخواستهای غریزی آن همیشه فوراً برآورده نمیشوند
سیستم عصبی نوزاد که نارس است و آمادگی لازم را ندارد، ناگهان با انواع محرکهای حسی بمباران میشود. در نتیجه، نوزاد جنبشهای حرکتی زیادی میکند و تنفس و ضربان قلب او افزایش مییابند
این ضرب تولد همراه با تنش و ترس از اینکه غرایز نهاد ارضا نخواهد شد، اولین تجرب اضطراب انسان است از این تجربه، الگوی واکنشها و ترسها به وجود میآید
در صورتی که فرد با اضطراب مقابله کند چنانچه در معرض خطر مغلوب شدن توسط آن قرار بگیرد، گفته میشود که این اضطراب آسیب زاست. منظور فروید این بود که فرد، صرف نظر از سن، به حالتی از درماندگی مانند آنکه در کودکی تجربه شده است تنزل مییابد. در دوره بزرگسالی ، هر وقت که خود تهدید شود ، درماندگی بچگانه تا اندازهای تکرار میشود
فروید سه نوع اضطراب را مطرح کرد: اضطراب واقعی، اضطراب روان رنجور و اضطراب اخلاقی
اولین نوع اضطراب ، نوعی که سایر اضطرابها از آنها حاصل میشوند، اضطراب واقعی یا عینی[26] است. این ترس از خطرات ملموس در زندگی عملی است. اغلب افراد به طور قابل توجیهی از آتش، طوفانها، زلزله، و بلایای مشابه میترسند ( از حیوانات وحشی، اتومبیلهایی که با سرعت حرکت میکنند، و ساختمانی که در حال سوختن است میگریزند ) اضطراب واقعی ، رفتار فرد را برای گریختن از خطرهای واقعی و محافظت کردن از خودش هدایت میکند. وقتی که این تهدید دیگر وجود نداشته باشد، ترس نیز فروکش میکند. اما این ترسهای مبتنی بر واقعیت میتوانند به افراط کشیده شوند. کسی که به خاطر ترس از اینکه اتومبیلی با او برخورد کند از خانه بیرون نمیرود یا به خاطر ترس از آتش کبریت روشن نمیکند، ترسهای مبتنی بر واقعیت را به نقطه نابهنجاری کشانده است
انواع دیگر اضطراب، اضطراب روان رنجور و اضطراب اخلاقی، برای سلامت روانی فرد مشکل آفرینتر هستند
اضطراب روان رنجور[27] در کودکی ریشه دارد، یعنی در تعارض ارضای غریزی با واقعیت. معمولاً کودکان به خاطر ابراز کردن تکانههای جنسی و پرخاشگری تنبیه میشوند. بنابراین، میل به ارضا کردن برخی تکانههای نهاد، موجب اضطراب میشود. این اضطراب روان رنجور ترس ناهشیار از تنبیه شدن به خاطر نشان دادن تکانشی رفتار تحت سلطه نهاد است. که این ترس از غرایز نیست، بلکه از آنچه ممکن است در نتیج ارضای غرایز اتفاق افتد است. در این حالت، بین نهاد و خود تعارض وجود داشته و مبنای واقعی دارد
اضطراب اخلاقی[28] از تعارض بین نهاد و فراخود ناشی میشود. در واقع، این ترس از وجدان است. وقتی که فرد برای نشان دادن تکانهای غریزی که با اصول اخلاقی او مغایر است تحریک میشود فراخود او باعث میشود احساس شرم و گناه کند و به این طریق از او انتقام میگیرد. به زبان روزمره ممکن است خود را دچار عذاب وجدان توصیف کند
اضطراب اخلاقی بستگی دارد به اینکه فراخود چقدر کامل رشد کرده باشد. فردی که وجدان بسیار باز دارنده دارد از کسی که رهنمودهای اخلاقی نه چندان سفت و سختی دارد، بیشتر دچار تعارض میشود. اضطراب اخلاقی نیز مانند اضطراب روان رنجور مبنای واقعی دارد. در اضطراب اخلاقی، احساس شرم و گناه از درون سرچشمه میگیرد؛ این وجدان است که موجب ترس وگناه میشود. فروید معتقد بود که فراخواد عقوبت سختی را برای تخلف از اصول خود میطلبد
اضطراب به عنوان یک علامت هشدار دهنده به فرد خدمت کرده و به او خبر میدهد که اوضاع درون شخصیت آن گونه که باید باشد، نیست. اضطراب در ارگانیزم، تنش به وجود میآورد و بنابراین خیلی شبیه به سابق تشنگی یا گرسنگی، تبدیل به سایقی میشود که فرد را برای رفع کردن آن باانگیزه میکند. این تنش باید کاهش یابد
اضطراب به فرد خبر میدهد که خود تهدید شده است و اگر دست به کار نشود، امکان دارد خود ساقط شود. خود چگونه میتواند از خودش محافظت با دفاع کند. چند گزینه وجود دارد: گریختن از موقعیت تهدید کننده، جلوگیری از نیاز تکانشی که علت خطر است، یا اطاعت کردن از احکام وجدان. اگر هیچ یک از این روشهای منطقی مؤثر نباشند، فرد ممکن است به مکانیزمهای دفاعی متوسل شود که راهبردهای غیر منطقی طراحی شده برای دفاع کردن از خود هستند
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0