توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله جایگاه آموزش و پرورش ایران در عصر جدید دارای 89 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله جایگاه آموزش و پرورش ایران در عصر جدید  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله جایگاه آموزش و پرورش ایران در عصر جدید،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله جایگاه آموزش و پرورش ایران در عصر جدید :

جایگاه آموزش و پرورش ایران در عصر جدید

در شرایط کنونی دنیا که شاهد رقابت‌های فشرده جوامع مختلف بشری در دستیابی به تکنولوژی برتر به مثابه منبع اصلی قدرت هستیم، افراد تیزهوش و خلاق از گرانبهاترین سرمایه‌های هر جامعه و ملتی هستند؛ مخصوصاً تنوع خواستها، افزایش جمعیت، حجم بالای تقاضا برای کالا و خدمات، محدودیت منابع و امکانات و ایجاد راه‌حل‌های نو، نیاز به افراد هوشمند، خلاق و نوآور بیش از پیش مشهود و نمایان می‌شود. واضح است که اگر نخواهیم و یا نتوانیم خود را در برابر تغییراتی که در آینده

اتفاق خواهد افتاد آماده نماییم، آسیب‌های فراوانی ما را تهدید خواهد کرد زیرا هرگونه تغییر در اجزاء و کلیت فرهنگی در سازمان‌های اجتماعی و تحولاتی را پدید می‌آورد و اگر شتاب این دگرگونی‌ها فزونی یابد، آسیب‌هایی را در پی خواهد داشت. اگر کشور و ملتی خواهان عزت مادی، سعادت معنوی، برتری سیاسی، پیشرفت علمی و آبادانی است، باید به آموزش و پرورش به عنوان کار بنیادی توجه جدی کند؛ زیرا نیروی انسانی لازم برای تحقق این اهداف والا، محصول نظام آموزش و پرورش است.‌‌

در این مطلب قصد آن است نگاه بسیار گذرا بر جایگاه نهاد آموزش و پرورش در عصر جدید خصوصاً نهاد آموزش و پرورش در ایران داشته باشیم.‌
در دورانی از تاریخ حیات، هدف تربیت، ساده و محدود بود و خانواده همه نیازهای تربیتی را تأمین می‌کرد. اما وسعت و تنوع ضرورت‌های تربیتی تدریجاً به آنجا رسید که خانواده دیگر توانایی لازم برای تربیت و آموزش نداشت و لازم آمد که مسئولیت سازندگی نسل جوان به افرادی برتر و شایسته‌تر از مردم عادی محول شود؛ این توجه عمومی و وسعت نیازها سرانجام به پیدایش نهادهای مخصوص (مدرسه) منتهی شد. آموزش و پرورش در این نهادها به همراه انسان رشد کردند. نسل‌هایی که در مدارس قدیم فقط به یادگیری خواندن و نوشتن و حساب کردن می‌‌پرداختند جای خود را به نسل‌هایی سپردند که در محیط‌های سازمان‌یافته آموزش و یادگیری طبق برنامه‌های منظم در جریان آموزش و پرورش عمومی، فنی و تخصصی مورد نیاز جامعه قرار می‌گیرند.‌
در جامعه ساده، کارکردهای آموزش و پرورش عمدتاً از طریق خانواده با مشارکت فرد در فعالیت‌های گوناگون گروه اجتماعی صورت می‌گرفت، به این منظور نهاد جداگانه‌ای برای آموزش نبود؛ اما در جامعه پیچیده، متمدن، با گسترش شهرنشینی، توسعه صنعتی و دگرگون‌شدن‌ها، خانواده‌ها که در گذشته بار تعهدات تربیتی را عهده‌دار بودند، دیگر اقتدار و نفوذ کافی برای ایفای وظایف پیچیده آموزش و پرورشی نداشتند. از این‌رو وجود نهاد خاصی به نام نظام آموزش رسمی یا مدرسه ضرورت یافت. اگر در دوران سنتی وظیفه آموزش و پرورش انتقال گذشته به آینده و هدف آن تربیت بچه‌ها برای حفظ میراث گذشتگان بود در این دوران (عصر گسترش اینترنت، تلویزیون، ماهواره و ;) آموزش و پرورش می‌خواهد که قدرت انطباق انسان با تغییرات مداوم محیط تقویت شود از این جهت مدام آینده را پیش‌بینی می‌کند تا خود را برای تغییرات آینده آماده سازد. آموزش و پرورش در این دوره تلاش می‌کند تا دانش‌آموزان را در فعالیت‌های ابتکاری غوطه‌ور سازد.‌

دانش‌آموز خودش در یادگیری نقش دارد و به وجودآورنده دانش خویش است و چون آزادانه انتخاب می‌کند، نسبت به آن متعهد بوده و در حفظ آن می‌کوشد. او تا دلایل قانع‌کننده‌ای پیدا نکند آن را به ازای دانش دیگر از دست نمی‌دهد، معلم در این عصر سمت مشاور و راهنما دارد. دانش‌آموز فکر می‌کند، برای او فکر نمی‌کنند. تصمیم می‌گیرد، برایش تصمیم نمی‌گیرند. او خود رشد می‌کند، فرایند رشد او از ابتدا تا انتها دیکته نمی‌شود. آموزش و پرورش در عصر جدید دانش‌آموز را

نگه نمی‌دارد بلکه به جلو حرکت می‌دهد. دانش‌آموز نسبت به هر موضوعی به دقت می‌نگرد، در مورد آن فکر و اندیشه می‌کند و در مورد آن سریع موضعگیری نمی‌کند. معلم در نظام جدید آموزش و پرورش در مقام همراه و یاور ایفای نقش می‌کند نه انتقال‌دهنده اطلاعات. شاگرد، شنونده منفعل و پذیرا نیست، چون او می‌تواند با مراجعه به اینترنت، تلویزیون و ;

اطلاعاتی را که معلم گفته است به راحتی کسب کند و دیگر نیازی به معلم نداشته باشد. پس فضای مدارس عصر جدید دیگر حالت انباشت اطلاعات بدون تفکر ناب و یا تقلید کورکورانه بدون اندیشه را ندارد. در سازمان مدرسه، محتوای امکانات مدیریت، تدریس زمینه‌ساز تفکر، حل مسأله، دانایی، توانایی خلاقیت و نوآوری هستند.‌ در کشور عزیزمان ایران اگرچه تلاش‌های بسیاری برای بهبود آموزش و پرورش صورت گرفته است، اما هنوز وضعیت پایه‌ای و اساسی آن تغییر نکرده است، یعنی هنوز معلم محور است و دیکته‌شدن وظایف برای دانش‌آموزان و دانش‌آموز نیز موظف است آن را اجرا کند در غیر این صورت با تنبیه روبه‌رو می‌‌شود، مواد درسی که در مدارس ما ارائه می‌شود فقط جنبه افزایش اطلاعات دارند. دانش‌آموز

می‌تواند با وجود اینترنت، تلویزیون و ; به راحتی در منزل خود بنشیند و به راحتی همان مطالب یا حتی بسیار جدیدتر و متحول‌تر از آن مطالب را خود استخراج کند تا دیگر نیازی به مدرسه، معلم و ; نداشته باشد. حتی در درس انشاء که دانش‌آموز خود باید موضوع انتخاب کند و درباره‌اش فکر و صحبت کند نیز معلم خود موضوع را می‌گوید و حتی تعداد سطرهای نوشته را هم تعیین می‌کند. انباشت اطلاعات هنگامی مفید می‌شود که بتوان آن اطلاعات را مصرف و تولید اطلاعات جدید کرد، متأسفانه در مدارس ما قدرت فکر و اندیشه دانش‌آموزان گرفته می‌شود و این مسأله باعث می‌شود که خلاقیت و استعدادهای دانش‌آموزان ما بروز نکند. افراد خلاق و نوآور عموماً از بهره هوشی بالاتر از متوسط برخوردار هستند، اما هر فرد تیزهوش لزوما خلاق و نوآور نیست. در مدارس ما به خوبی فرصت و امکان بروز خلاقیت و ابتکار وجود ندارد و کمکی به کشف استعدادهای دانش‌آموزان نمی‌شود.‌‌
در جهان امروز آموزش و پرورش به عنوان اساسی‌ترین رکن توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مطرح است و هچ تحولی در جامعه بدون توجه به نقش آموزشی در آن امکان‌پذیر نیست. سازمان ملل متحد از سال 1990 تاکنون هر سال گزارشی از توسعه انسانی ارائه می‌دهد که در آغاز آن این جمله آمده است: مردم، ثروت واقعی هر کشوری هستند.‌
خلاصه سخن اینکه برای آماده کردن نسل حاضر برای زندگی در آینده آموزش و پرورش باید با شناخت روح زمانه و نیازهای نشأت‌گرفته از آن، پاسخگوی تقاضای مبتنی بر شرایط جدید باشد و خود را با آن منطبق کند با انباشت مسائل جهانی و ملی دائماً پویا و تغییرپذیر، آموزش و پرورش ناگزیر است با تدوین راهبردهای منطقی و واقع‌بینانه خود را با حرکت نسل امروز هماهنگ کند و با مسائل حل‌نشده و اضطراب‌ها و بحران‌های ناشی از آن همچون هویت، اشتغال و کنکور روبه‌رو شود. از این‌رو اقدام به انجام اصلاحات اساسی در آموزش و پرورش بنابه تجربه سایر ممالک، به عنوان زیربنای توسعه در کشور ضرورت دارد. در آخر امیدوارم که کشورمان به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان علم و دانش باشد.‌

اشاره:

وقتی نامی از نوآوری ،شکوفایی وخلاقیت می شنویم ذهنمان به جاهای مختلف سرک می کشد به گذشته ، به آینده وبه هر جایی که بشود وبتوان نوآوری وخلاقیتی درآن سراغ گرفت یا زمینه های بروز آن را تقویت کرد ; بی گمان آموزش وپرورش ونظام آموزشی هرکشور زمینه ساز نو آوری وشکوفایی است باید دید آیا آموزش وپروش سرزمین ما می تواند در پرورش خلاقیت ، شکوفایی ونوآوری نقشی تعیین کننده داشته باشد یانه؟

 

از آغار آموزش وپرورش نوین درکشورما نزدیک به صدسال می گذرد دراین یک قرن فراز وفرودهای بی شماری بر این دستگاه فرهنگ ساز رفته که بیان برخی از آنها تولید یاس می کند قصد ندارم درابن نوشتار ناامیدی تزریق کنم اما می کوشم با دوری از تعصب نظرم رابی کم وکاست بگویم تا از دایره انصاف گامی بیرون ننهاده باشم .

 

یکم: نقش کتاب های درسی دانش آموزان درخلاقیت

اگر کتابهای درسی دیگر کشورها را تورقی کرده باشیم درمی یابیم آنچه به عنوان محتوای درسی به دانش آموزان عرضه می شود دارای چگالی کم وحجم متناسبی است به شکلی که محتوای کمی را بامثالها ، نمونه ها ، جداول وشکل هایی به دانش آموزان عرضه کرده اند در این موارد معلم با آزادی نسبتا زیادمی تواند بر کارهای خلاقانه دانش آموزان تاکید کند ، به آزمایش بپردازد ، گردش علمی ترتیب دهد و.. درحالی که کتابهای درسی کشور ما حجم زیادی را در صفحاتی نسبتا زیاد

درخود جای داده اند ومعلم مجبوراست همین محتوا را درساعاتی محدودتر به دانش آموزان تدریس کند ، باقی ماجرا معلوم است دراین زمینه نمی شود از معلم انتظار داشت دانش آموز را به نوآوری وادارد ، آنها را به گردش علمی ببرد وآزمایش های کتاب را بیشتر از حفظ متون کتابها مورد اهمیت واجرا قرار دهد. جالب آن که باآمدن هر وزیر تازه واردی به این وزارتخانه صحبت کاهش متون درسی وصفحات کتابها مطرح می شود وکارشناسان تالیف کتابهای درسی که حیاتشان را دراطاعت از اوامر ملوکانه وزیر می بینند دست به کاهش محتوا می زنند آن هم کاهش مثالها واشکال نه کم کردن محتوا درنتیجه اگر چه به ظاهر محتوا کم شده اما نه تنها از وظیفه معلمان کاسته نشده که بر مسئولیت وگرفتای آنان نیز افزوده شده است .

از سویی دیگر مسئولان آموزشی وغیر آموزشی ما براساس شنیده ها وتوصیه دیگران همواره بر تدریس فعال ودرگیر کردن دانش آموزان درتدریس پای می فشارند کسی نیست بپرسد وقتی کتابی تدوین فعال ندارد چگونه می توان تدریس فعال راانتظار داشت ؟

دویّم :معلم وجایگاه او

برای داشتن آموزش وپرورشی فعال وپویا که بتواند شکوفایی ونوآوری را به دانش آموزان بیاموزد ویادست کم دراین مسیر راه بپیماید باید به جایگاه معلمان درنظام تعلیم وتربیت واهمیتی که برای آنان قائل می شوند توجه کرد چراکه همه عناصر آموزش وپرورش ( کتاب، مدرسه ، قوانین ومقررات ، ابزارهای آموزشی و..) بی روحند وتنها معلم است که ذی روح است اگر قرار است «مشکل آموزش وپرورش ومعلمان یک بار وبرای همیشه حل شود » ونمی شود نمی توان انتظار داشت معلمان با وعده ووعید درمحیطی آرام وبی دغدغه برای نوآوری فرزندان این مرز وبوم تلاش کنند معلمان از تفاوت هراسی ندارند تبعیض

روح وجانشان را آزرده است بدون داشتن معلمانی شاداب واثرگذار نمی توان به شادابی وبالندگی دانش آموزان ایمان پیداکرد در این صورت است که مسئولان ومعلمان می کوشند بااقدامات صوری وشکلی پوسته آموزش وپرورش را با هر زحمت و قیمتی حفظ کنند نمی دانم گزارش های رنگی، مصور وجذاب مسئولان آموزشی وغیر آموزشی را دیده ویاخوانده اید یانه؟ بادیدن این گزارش ها فکر می کنید درمدینه فاضله ای هستید که همه چیز مطابق اسلوب اصلی اش درحال انجام است ولی وقتی به درون سیستم وواقعیت موجود آن می روی تفاوت را باهمه وجودت می بینی به بچه هایتان نگاه کنید نمراتشان را جمع بزنید ومعدل بگیرید ، میزان فهمیدن وخلاقیتشان رانیز بسنجید روخوانی شان را از کتاب بیازمایید و…. نتیجه

رامقایسه کنید چه می بینید ؟ خب وقتی سیستمی بیمار می شود اجزای سیستم خودشان را براساس بیماری هماهنگ می کنند معلم می داند دانش آموزان ضعف پایه ای دارند ، می داند از مدیر خواسته اند واواز معلمان می خواهد دانش

آموزان قبول شوند ،می داند بامقررات موجود واستفاده از تبصره های متعدد دانش آموز قبول می شود ـ نه این که او نخواهد قبول شود ــ می داندملاک نمره ارزشیابی پایان سال خودش هم به همین نمراتی است که می دهد وخیلی می داند های دیگری که می دانم می داند خب باحسابی معمولی به این نتیجه می رسد که خلاف جریان آب شنانکند متن کتاب رابه سئوال و جواب تبدیل می کند وبه دانش آموزان به جای تدریس و نوآوری وایجاد زمینه های آن سئوال وجواب وجزوه می گوید

نمرات دانش آموزان بالامی رود اولیا از مدیر ، مدیر ازمعاونانش ومعاونان از معلمان تشکر می کنند! واین روند ادامه می

یابد….. جالب تر آن که مسئولان بالادستی نیز باتشویق تعداد نمره های ثبت شده دردفتر والبته ترسیم نمودار ومقایسه آن(مقایسه نابرابر دروس متفاوت مثلا” ریاضی وفارسی دردبستان ودین وزندگی وفیزیک دردبیرستان!) مدیران را مورد تقدیـــــــــــــر قرار می دهند وبراین آتش شعله ور نفت بی حساب می ریزند تا بعد که چه نتیجه ای حادث شود! خانواده ها سرمست از نمره فرزندانشان از مدرسه واولیای آن تشکر می کنند!! بچه ها قبول می شوند وباارائه کارنامه جوایز ارزنده ای از محل کار پدر ومادرشان می گیرند و…..پایان داستان کمی تراژیک است زیرا خانواده از فرزندش انتظار دارد روخوانی صحیح از زبان وخط مادری اش داشته باشد ، مطابق پایه تحصیلی سواد وآگاهی کسب کرده و بتواند ازپس مشکلات زندگی اش برآید ، درست تصمیم بگیرد ، ولی ….

نگاهی به مدارس غیر انتفاعی نیز می اندازیم خانواده ها برای فرار از این مشکلات ممکن است به مدارس غیر انتفاعی روبیاورند دراین مدارس نیز شوربختانه وضع به همین منوال است والدین ،خروجی این مدارس رابراساس نمرات دانش آموزان مورد سنجش قرار می دهند آنجانیز آسمان همین رنگ است اگر ازدرون به این مجموعه ها نگاه کنیم بیشتر به واقعیاتش پی خواهیم برد.

سیّم :تفاوت دربرداشت از مفهوم تربیت

تربیت یاپرورش رابه گونه های مختلف تعریف کرده اندیکی از این تعاریف چنین است:

تربیت عبارت است از ایجاد شرایط مناسب برای بروز وظهور وشکوفایی استعدادهای دانش آموزان.

دراین تعریف برشکوفاکردن و به ظهور رساندن استعدادهای دانش آموزان تاکیدی نشده است زیرا استعداد هر دانش آموزی درزمینه خاصی است ونمی شوداز همه به یک اندازه انتظار رشد وپرورش ذهنی وشکوفایی داشت درحالی که برخی تعریف ها حتی دربین مسئولان آموزشی وپرورشی بر این نکته تاکید دارندکه تربیت یعنی ایجاد شرایطی برای شکوفاکردن استعدادهای دانش آموزان ! گو این که قرار است باهر وسیله وشیوه ای دانش آموزان به مسیری بروند که ممکن است استعداد ویادست کم علاقه ای در آن زمینه نداشته باشند باید باردیگر وبه قول معروف « یک بار برای همیشه » باز تعریفی از مفهوم تربیت وآموزش ارائه گردد ومسئولان وتصمیم گیران را بااین مفهوم آشناسازد ، آنگاه از مدیران ومعلمان بخواهیم مطابق این تعریف نسل نوپای مارا درمسیر خلاقیت وشکوفایی قرار دهند .

چهارم: نگاه مسئولان به آموزش وپرورش

درنگاه واقعی بیشتر مسولان تصمیم سازوتصمیم گیر ، آموزش وپروش نهادی مصرفی ، عیالوار وهزینه بر است نگاه به این مجموعه بااین زیربنای فکری همین وضعی را ایجاد می کند که می بینیم ومی بینید باید نگاه مسئولان نسبت به آموزش وپروش وتاثیرش بر آینده این مرز وبوم تغییر کند حال چه کسی مسئول ایجاد این تغییر است نمی دانم؛ نمی خواهم آموزش وپروش قبل وبعد از انقلاب راباهمدیگر مقایسه کنم اما زمانی اسامی وزرای آموزش وپرورش قبل از انقلاب را بررسی می کردم درآن شرایط که خروجی دانشگاههای ما در تحصیلات تکمیلی بسیار کمتر از این زمان بود همه وزرای آموزش وپرورش دکترا داشته اند به اسامی وزرای بعد از انقلاب نگاه می کنم جز یکی دونفر بقیه تحصیلاتی درحد کارشناسی داشته اند وبرخی تنها افتخارشان دراین وزارت فخیمه آن بوده که روزگاری دانش آموزش بوده اند یا یکی دوسال به صورت حق التدریسی درس داده اند وبعد به هردلیل ..رهاکرده اند وعطای معلمی رابه لقایش بخشیده اند! یا باکمال افتخار می گویند مااز آمورزش وپروش اطلاعات زیادی داریم چراکه دوفرزندمان درحال تحصیلند واز نزدیک می دانیم در آموزش وپرورش چه خبر است!! با این نگاه نمی شود انتظار معجزه داشت انصاف بدهید که وزرای آموزش وپرورش بعد از انقلاب درمقایسه با سایر وزرا از جایگاه واقتدار لازم برخوردار نبوده اند اگر مصداق ونمونه ای خلاف آن دارید ارائه نمایید.

پنجم: فضای فیزیکی مدارس

نمی دانم می توانید کلاس درس مدارس کشورمان را درذهنتان تصور کنید یانه ؟ بیشتر به غسالخانه ای می مانند که هیچ جاذبه ای دانش آموز رادلگرم به نشستن وگوش دادن به درس نمی کند وقتی دانش آموز فضای فیزیکی مدرسه را نمی تواند تحمل کند وقتی حداقل های لازم برای بیشتر دانش آموزان درمدارس ما وجود نداردباید انتظاراتمان را با امکاناتمان هماهنگ کنیم ممکن است بپرسید پس این افتخار آفرینان ما درالمپیادهای علمی از کجا آمده اند ودرکدام مدارس درس

خوانده اند ؟ پاسخ معلوم است اولا” دانش آموزان عزیز وگرانقدر ما که برای ایران زمین مدال کسب می کنند پس از آزمونهای متعدد وازبین خیل عظیمی از دانش آموزان مستعد انتخاب می شوند وبعد از گذراندن دوره های فشرده شبانه روزی به میدان مسابقات گام می گذارند نمی دانم دیگر کشورها چه می کنند ولی می توانم بگویم اگر مثلا ژاپن در المپیاد کامپیوتر دوم می شود ضریب نفوذ کامپیوتر درجامعه واستفاده همگانی مردم نیز درهمین جایگاه است ولی وقتی ما در این المپیاد صاحب مدالی می شویم و می خواهیم آن مدال را به گردن جامعه بیاویزیم سرگردان می شویم .نکته دیگر آن است که پیداکرن چند دانش آموز خلاق ازبین 16میلیون دانش آموز کار دشواری نیست، هست؟

 

نکته پایانی1:

آموزش وپرورش درکشورما بیش از هر وزارت خانه دیگر دچار سیاست زدگی شده است باتغییر هر نماینده مجلس وعوض شدن کابینه، مدیران سازمانها ، ادارات وحتی مدارس تغییر می کنند درکتابهای درسی مطابق سیاست جاری تغییرات بنیادی ایجاد می شود ، بخشی از قوانین ومقررات دستخوش تغییر می شوند و… دراین شرایط هرکس روزگارش را به روز مره گی می گذراند ومی داند که نمی شود برنامه های بلند مدت وحتی میان مدت داشت باید کاری کنند تامسئولان را خوش بیاید چه برسر تربیت می آید مهم نیست;;

اگر بخواهم حرفم را دریک کلام خلاصه کنم می گویم :

بیایید تربیت ، شکوفایی وخلاقیت را درشت ننویسم ، درست بنویسم.

نکته پایانی2 :

تغییرات ساختاری جدید درآموزش وپرورش درحال انجام است وبه زودی ابلاغ می شود باید کمی صبوری کرد ودید که آیا این تغییرات شکلی می تواند به نوآوری وشکوفایی دراین نهاد سرنوشت ساز منجر شود یابازهم باید وعده آینده ای که قرار است از راه برسد را دررویاهایمان بپرورانیم ;.اندکی صبر ;

نکته پایانی 3:

اگر خواستید نظر بدهید _ که البته لطف می کنید _ از استثناها بگذرید و میانگین رادرنظر بگیرید ممکن است شرایط دراداره ومدرسه شما بهتر ویا بدتر ازاین موارد باشد باز تاکید دارم از استثناها عبورکنید .همین .. خلاق باشید ونوآور

طی دو ده گذشته موضوع كارایی وبهره وری كانون توجه اندیشمندان، صاحب نظران و به تبع آن بسیاری از مدیران وكارشناسان مراكز گوناگون قرار گرفته و از آن به عنوان یك اصل مهم وحیاتی یاد شده است و از طرف دیگر عصر كنونی عصر تحولات، دگرگونی و سرشار از تغییرات نامیده شده است؛ تغییراتی كه از نیازهای متفاوت و گسترده انسان سرچشمه می گیرد. تلاش برای انطباق این تغییرات با نیازهای متنوع بشری، همراه و همگانی كردن این تغییرات از خصوصیات بارز وغیرقابل انكار این دوره است.
انسان ها در زندگی اجتماعی خود تحت تاثیر این تغییرات هستند، تغییراتی كه به نوعی به اصل وریشه آن ها بر می گردد، با این توصیف، سكون و بی تحركی نتیجه ای جز نابودی واضمحلال در برنخواهد داشت؛ زیرا بركه، یعنی مرگ آب؛ حال چگونه وبا چه روش هایی می توان به تغییرات مطلوب دست یافت واز یك سطح نامطلوب به سوی سطح مطلوب وبهینه ورو به جلو حركت كرد، موضوع دیگری است كه باید به آن پرداخت، هرچند ممكن است طرح اینگونه مسایل هیچ كمكی به حل آن ها نكند؛ ولی می تواند به فكر جهت دهد وبه حركت شتاب بخشد.

اگر بخواهیم از ابتدا مطالب ما نیز دچار آفت «ناكارآمدی» نشده و توصیف شاعرانه لقب نگیرد، لازم است قبل از ورود به بحث اصلی، سه واژه کلیدی این بحث، یعنی «كارآمدی»، «اثر بخشی» و«فراگرد» مشخصاً تعریف و در نهایت وضعیت موجود آموزش وپرورش با این تعاریف علمی، تطبیق داده شود تا قضاوت بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب آسان تر صورت پذیرد.

در علم مکانیک، منظور از کارآمدی(1)(efficiency) یا کارایی یک ماشین، نسبتی است که میان نیروی مصرف شده ونیروی بازده بر قرار می گردد؛اما در روانشناسی این نسبت به کوشش های به کار رفته در زمان معین وابستگی پیدا می کند. در زمان مشخص، از میان دونفر، فردی که کار بهتر وبیش تری انجام می دهد، کارآمد تر است. در واقع مطلوبیت به كارگیری منابع در بدست آوردن نتایج، كارایی نامیده می شود.کارایی را انجام دادن کار به شیوه منظم وبا کمترین اتلاف نیز تعریف کرده اند.در حقیقت کارایی نسبتی است که برخی از جنبه های عملکرد واحدها را باهزینه هایی که بر انجام آن متحمل شده، مقایسه می کند.

در اثر بخشی(2 ) (effectiveness)انجام دادن کار درست ومطابق با هدف مورد تاکید قرار گرفته وبر نتیجه کار توجه می شود.در تعیین اثر بخشی، هدایت منابع به سوی اهدافی که ارزشمندترند در اولویت قرار می گیرد؛ بنا براین نتایج بدست آمده از مجموع اقدامات انجام شده اثربخشی نامیده می شود.برای مثال تمرکز بر نتایج،انجام کار صحیح در زمان مناسب،دستیابی به اهداف از جمله آن هاست.به طور کلی اثر بخشی سازمانی، دستیابی به اولویت ها و اهداف چندگانه در چارچوب نظام ارزشی مشترک با فرهنگ سازمانی است؛ به گونه ای که کسب اهداف از نظر هزینه وزمان بهینه باشد ورضایت خاطر افرادی را که در جهت کسب اهداف تلاش می کنند فراهم نماید.

در فراگرد(process) شیوه انجام دادن منظم کارها وتوالی گام ها یا عناصری که به هدف یا نتیجه خاصی منجر می شود،مد نظر قرار می گیرد.
با ملحوظ داشتن این تعاریف و تامل در دیدگاه برخی از اندیشمندانی که حول محور این موضوعات به جستجوی علمی دست زده وتلاش های علمی ارزشمندی داشته اند،ارائه تصویر شفاف ودقیق از وضعیت موجود وترسیم موقعیت وجایگاه آینده، آسان تر خواهد شد.مسلماً یکی از «پیش نیاز» های اساسی كارآمدی و اثرگذار بودن برنامه ها«اعتقاد راسخ» به اهمیت برنامه ریزی، ارائه طرح ها و برنامه های دقیق و منظم و سازمان دادن كارهاست، داشتن نیروهای فعال، مؤثر و مسلط به امور برنامه ریزی، معتقد ودارای اهداف مشخص، یکی از این مولفه های اساسی است؛افرادی كه با اهتمام ویژه كارها را تا حصول نتیجه پی گیری كنند و حتی از جزئی ترین مسایل و موضوعات اغماض ننمایند.
در جهان امروز توانایی ورفاه مردم هر کشوری در گرو به کار بستن امکانات و نیروهای موجود آن می باشد؛ هرچه این نیروها شایسته تر وکارآمدتر باشند، توانمندی آن کشور بیش تر و در نتیجه پیشرفت وتعالی آن قطعی تر خواهد بود.
زمانی می توان افراد یا ملتی از ملت های دیگر را کار آمدتر از دیگران دانست که به توانند کار یا عملی را با سرعت بیشتر وکوشش کمتری انجام دهند؛ لذا سرعت و مهارت از عوامل سازنده کار آمدی به شمار می آید.
هر چند عوامل متعددی در فرایند ساماندهی ونتیجه بخش کردن امور موثرند، ولی یكی از دانشمندان روان شناسی«اثربخشی» را در جمله زیر به شكل زیبا و كاملی خلاصه كرده است(3) :
سازمان مؤثر + برنامه های مؤثر + افراد مؤثر = اثربخشی

اگر اثربخشی را به خیمه ای تشبیه كنیم بی تردید «ستون» و عمود آن، چیزی جز افراد مؤثر نخواهد بود و اگر آن را مثلث یا هرم اثر بخشی بنامیم مطمئنا قاعده آن افراد موثر خواهند بود.افراد مؤثر برنامه های خوب و كارآمدی ارائه می كنند و در اجرا و نظارت بر آن ها با جدیت وارد می شوند و با همان پشتكار و خلاقیت می توانند سازمان مؤثری به وجود آورند، لذا به همین دلیل است كه به نگهداری و به روز كردن اطلاعات ومعلومات نیروها،حفظ موقعیت، ارزش گذاری و احترامی كه لازمه استمرار این حركت است؛ اهمیت و جایگاه فوق العاده ای پیدا می كند.

فرد مؤثر نمی گوید چه قدر آدم خوبی است، بلكه او با«عمل» خود، خوب و مؤثر بودنش را ثابت می كند. فرد مؤثر به تاریكی دشنام نمی دهد، بلكه با روشن كردن شمعی، تاریكی ها را از بین می برد،به عبارت دیگر فرد موثر مهارت های زندگی را خوب می داند وخود گردان است؛

سیاهی لشکر نیاید به کار یکی مرد جنگی به از صد هزارز مردان کارآمد و کاردان شود کشور آسوده و پرتوان
فرد موثر مانند رودخانه ی همیشه جاری است؛گفته اند رودخانه را هل ندهید او خود جاری است، آب روان است؛ زیرا آب های روان سرشار از سرزندگی وسلامت اند،فقط در آب های راکد زوال ومرگ تجلی می کند،او مثل كوه استوار است، گفته اند كوه را در بند نكشید. بنابر این او همیشه در جریان است و هم ثابت قدم و استوار. فرد موثر تفکر خلاق واعمال خلاق دارد وبرای کشف خویشتن تلاش می کند، او فرزند زمان است نه برده زمان؛ گذشته را می خواند ومی کاود ولی در گذشته نمی ماند، یقین دارد که هر زمان را زبانی است وهر زبان را منطقی. به طور خلاصه، لازمه تحقق کارآمدی واثربخشی عمل به این جمله حكیمانه است كه برای پیشرفت و ترقی لازم نیست نابغه باشید، فقط كافی است یك قدم به جلو بگذارید.

به کارهای گران مرد کاردیده فرست که شیر شرزه در آرد به زیر خم کمند
نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند نه هر که آیینه سازد سکندری داند

در بین افراد مؤثر، كه از مهم ترین اصول سه گانه اثربخشی محسوب می شود، مدیریت سازمان به عنوان بخشی از نیروهای انسانی مؤثر،از اهمیت وجایگاه فوق العاده ای برخورداراست.«مدیریت پویا» و«اثربخش» ، الزامات و اقتضائاتی دارد كه بدون رعایت آن ها، امید به داشتن سازمان و مجموعه ای«كارا» و قابل قبول و حركت به سوی اهداف متعالی، کاری عبث و بیهوده خواهد بود.اصرار بر انتخاب مدیران به روش «پله کانی» با ملحوظ داشتن تخصص، تجربه وتوانایی علمی وعملی آنان و پرهیز اکید از انتصاب مدیران به روش«فواره ای» یكی از این الزامات زمینه ای بسیار مهم واساسی است. ارزیابی مستمر امور و

توجه به«بازخوردها» واعمال سیاست های تشویقی و تنبیهی درست وبه موقع از عوامل موثر بر کارایی افراد محسوب می شود.اگر مدیری تصمیمی بگیرد و خط مشیی را به مرحله اجرا در آورد، محیط و اطرافیان، نسبت به این تصمیم ها از خود عكس العمل نشان خواهند داد. مدیریت باید روش ها وسازوکارهایی داشته باشد كه بتواند این عكس العمل ها را دائماً دریافت كرده و متناسب با آن عمل كند و در صورت لزوم در تعیین خط مشی ها وروش های تصمیم گیری تغییرات مناسبی را ایجاد نماید.
در هر حوزه مدیریتی علائم«هشدار دهنده ای» وجود دارد كه می تواند درست یا غلط بودن تصمیم ها و خط مشی ها را به بهترین شكل به مدیریت منتقل كند. مدیر و مسئولی كه نسبت به این علائم هشدار دهنده، چه از جانب ارباب رجوع و چه از طرف زیر مجموعه سازمانی، بی توجه باشد، یقیناً خود و مجموعه تحت مدیریت خویش را به سوی از هم پاشیدگی و اضمحلال یا بی خاصیت شدن سوق خواهد داد كه بدون شك كاربردی و تجویزی بودن یا نبودن راه حل ها و خط مشی ها، یكی از مهم ترین شاخص ها و علائم آگاهی بخش است.
برنامه های مؤثر یکی دیگر از مولفه هایی است که در اثربخشی تاثیر گذار است. یك برنامه مطلوب حد اقل باید ویژگی های زیر را داشته باشد:
1- عملی و قابل اجرا باشد 2- به صرفه و اقتصادی باشد
3- آسان و سهل الاجرا باشد 4- جامع، مانع و كامل باشد
5- عمومیت و شمولیت داشته باشد و6- به مسائل بومی و محلی توجه نماید.
حاصل و «برآیند» این دو مولفه اساسی، یعنی داشتن نیروهای مجرب ، كارآمد وموثر كه بتوانند طرح ها و برنامه ها ی مؤثر و مفیدی ارائه نمایند،«سازمان مؤثری» خواهد بود كه همگان می توانند از نتایج كار آن منتفع گردند.
بی تردید هیچ نظامی بدون اتخاذ سیاست های راهبردی وتلاش برای ورود به عرصه های «كاربردی» و عملیاتی كردن برنامه ها،توانایی عبور از گذرگاه های سخت و مسیر دشوار رسیدن به ساحل آرامش و اوج تعالی وپیشرفت را طی نخواهد کرد.امروزه همگان بر این مساله اذعان و تاکید دارند که باید از لاك توصیفی بیرون آمد و با پوست اندازی از مراحل مقدماتی عبور کرده و پا به مراحل جدی تر و عملی تر گذاشت وبسیاری نیز براین عقیده هستند كه راه پیداست، كافی است در این راه قدم گذاست؛ به عبارت بهتر باید از جایگاه وعظ و خطابه یا توصیف های شاعرانه پایین آمد و به مرحله ی «عمل شجاعانه» گام نهاد.

توصیف وضعیت موجود، بیان مشكلات و موانع یا تلاش برای تخریب دیگران با تخفیف عملكرد آنان به منظور سرپوش گذاشتن بر نقاط ضعف خود و یا در بهترین حالت صرف شناخت آسیب ها و دردها، بدون ارائه راه كارهای معقول و منطقی چنان شمولیت و رسمیت یافته وبه یک عادت معمول تبدیل شده است كه گویی هیچ گزینه ای به جز آن وجود خارجی ندارد و راز بقا و دوام بسیاری از افراد و گروه های اجتماعی در چنین اعمال و حركاتی نهفته است.

این رفتارها به یك «عادت عمومی» و روال عادی تبدیل شده وهر روز بر دامنه،شدت و حدت آن افزوده می شود وکمترین نتیجه آن افزایش بی اعتمادی وبی توجهی به افراد وتعمیم آن به کل جامعه است؛ زیرا بسیاری از افراد با شنیدن اولین جملات، احساس دلزدگی و تكراری و غیرواقعی بودن را می کنند وهمین مساله باعث می شود مخاطبان گوش های خود را برای شنیدن حرف های اساسی ودرست هم ببندد.

جدیدی ایجاد و اندیشه ها و تفكرات به این سمت و سو هدایت کرد كه بیان صرف مسائل و زیر سوال بردن گذشته، بدون ارائه راه حل های منطقی چاره ساز نیست؛ این افراد در بهترین حالت به منزله پزشكانی می مانند كه فقط می توانند بیماری و درد را خوب تشخیص دهند ولی از درمان آن ناتوانند؛ هر چند سعی می كند با بیان علائم و نشانه های بیماری كار را خاتمه یافته تلقی نمایند؛ولی در حقیقت از هدف اصلی كه علاج بیماری است، باز می مانند؛ لذا نتیجه ملموس و مشهود استمرار این روند غیرمعمول، روی گردانی بیمار از چنین طبیبانی خواهد بود.

یكی از راه های خروج از این بن بست و «حالت ایستا» مقابله با فضای شاعرانه و زدن دست رد به سینه کسانی است که بقای خود را در انکار و طرد دیگران می دانند و بی توجهی به نظراتی است كه بدون ارائه راه كارهای عملی بیان می شوند.به عبارت بهتر همراهی نكردن با قشر وصف گرا یكی از عوامل بازدارنده از كارهای بیهوده و هدایت غیر مستقیم افراد به اندیشه،اراده، عمل و در نهایت پیشرفت و سازندگی است.

در عصر ما تحولات عمیقی در كلیه شئون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی رخ داده است. علوم و تكنولوژی (فن آوری) در ارتباطات، وضع تربیتی، ایده آل های اجتماعی، شاخص ها و استاندارهای اخلاقی، آداب دینی، وضع طبقاتی و شغل و حرفه افراد تغییرات شگرفی به وجود آورده است،لذا این موضوع وظیفه ورسالت مارا سنگین تر کرده است .
تا به حال، بر اساس فلسفه تعلیم وتربیت، وظیفه ی عمده دست اندركاران آموزش وپرورش صرفاً«انتقال میراث فرهنگی » (4) بود. این كار از معلم، به عنوان مترجم یا مفسر میراث فرهنگی، انتظاری غیر از كمك به فهم دانش آموزان و افزایش حس قدردانی آن ها در مقابل میراث فرهنگی نداشت. در سیر تکاملی «ارزش سنجی میراث فرهنگی» گام دیگری بود كه باید برای حفظ میراث فرهنگی برداشته می شد؛این عمل بررسی و مطالعه میراث فرهنگی را با توجه به ضرورت وجود و وجه عقلانی آن، لازم می شمرد؛ مشروط برآن كه در معرض آزمایش قرار داده می شد. در این حالت دانش آموز باید از چنان رشد فكری برخوردار می شد كه ارزش میراث فرهنگی را تعیین می کرد و آنچه را که مفید به حال خود و دیگران تشخیص می داد حفظ وبقیه را رها می کرد تا بدین وسیله خود را دست بسته تسلیم گذشتگان نكند.
روند رو به رشد و تكامل نحوه برخورد با میراث فرهنگی ادامه داشت تا این که اندیشمندان و بزرگان تعلیم وتربیت،در سایه علم و پیشرفت، به این نتیجه رسیدند كه انتقال و ارزش سنجی میراث فرهنگی، وظیفه معلم و دست اندركاران تعلیم و تربیت را پایان یافته تلقی نمی كند، بلكه آنچه بیش از همه اهمیت دارد«توسعه و پیشرفت میراث فرهنگی» است؛ براین اساس افتخار و سربلندی تنها نصیب ملتی می شد كه بر آثار گذشتگان خود اضافه كند و در عرصه ها و رشته های مختلف، افكار و دیدگاه های بدیع و قابل قبولی را رائه نماید.
اگر امروزه اندیشمندان و نظریه پردازان ما صرفاً به انتقال معلومات بپردازند و بدون در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات زمان همچنان از قدم گذاشتن به عرصه های عمل و اجرا گریزان باشند، باید بدانند كه حداقل یك قرن از دست آوردهای بشری عقب ترند و در مراحل اولیه درجا می زنند.

«جان دیوئی» معتقد است5 مفهوم تعلیم و تربیت در گذشته انتقال معلومات و مهارت ها بود، روی همین اصل،عمده معلمان،در انتخاب روش تدریس خود،بر سخنرانی یا مطالعه كتب درسی متمرکز می شدند.اگر تعلیم وتربیت را همان گونه که «جان دیوئی» بیان می کند، تجدید نظر در تجربیات گذشتگان و تشكیل مجدد آن ها بدانیم یا آن را عبارت از رشد قوه قضاوت صحیح یا هدایت رشد فرد تلقی كنیم، روش كار ما با آنچه در گذشته معمول بوده است،كاملاً متفاوت خواهد بود.
جان دیوئی«روش حل مساله» را كه همان روش علمی(Scientific Method) باشد، بهترین و اساسی ترین روش تربیتی می داند. او برای رسیدن به این مرحله اقداماتی از قبیل، بیان مساله،جمع آوری معلومات و مدارك، پیدا كردن راه حل های مناسب، آزمایش راه حل ها،انتخاب راه حل های متناسب با آن و در نهایت«استنتاج»را توصیه می كند.

به نظر می رسد تا اصول تربیتی اندیشمندان بزرگ وصاحب نامی كه با تكیه بر میراث گذشتگان وتجربیات علمی قابل اعتماد بدست آمده است، در تمامی مجاری سیاست گذاری، اجرایی و ذهن و اندیشه همه مسئولان و دست اندركاران تعلیم و تربیت كشور ساری وجاری نبوده و نصب العین قرار نگیرد، امید به پیشرفت و داشتن جامعه ای بالنده و سربلند،واقع بینانه نخواهد بود.

هیچ عقل سلیمی، شناسایی نیازهای یك جامعه ،اعم از مادی و معنوی و از آن مهم تر مقایسه های تطبیقی، تحلیل و تشریح دقیق مسایل و حتی«خودگرایی محض» را در جای خودش نفی نمی كند، در مكتب متعالی اسلام و حكومت دینی نیز بر تفكر و اندیشه به عنوان یكی از شاخصه های اصلی مسلمان بودن، عنایت ویژه ای شده است،ولی باید توجه داشت که هیچگاه به تنهایی ارزشمند و مطلوب نبوده است.ایده ها، افكار، اندیشه ها و نظریات، زمانی ارزش واقعی پیدا می كنند كه از ساحت اندیشه صرف به صحنه عمل و اثرگذاری قدم بگذارند و وجه«اصلاح طلبی» و«كارآمدی»آن ها در درون نظام موجود، به منصه بروز و ظهور برسد و با شاخص ها و معیارهای مقبول، توانایی واثر گذاری آن ها مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد؛ در غیر این صورت هیچ سود و منفعتی بر آن مترتب نخواهد بود.

در یك تقسیم بندی كلی ولی مشخص، كلیه مطالب، سخنرانی ها، مقالات، اندیشه ها و نظرات ارائه شده در جامعه را می توان به دو بخش«توصیفی» و «تجویزی» (كاربردی یا عملیاتی) تفكیك كرد. مقصود اصلی ما در این بحث پرداختن به موضوعات و مطالب تجویزی و راهبردی وتلاش برای جایگزینی فرهنگ عمل به جای نظر است.
امروزه ما شاهد آن هستیم که در بسیاری از موارد اثرات و روش های«بارنومی» به جای اندیشه و عمل به شدت گسترش یافته ونهادینه شده است. متاسفانه اكثر مسئولان ما نیز همزمان با قرار گرفتن در فضا، به جای پاسخگویی و اتخاذ روش های «عقلانی» و «منطقی» كه از مختصات و ویژگی های اصلی یك جامعه رشد یافته تلقی می شود، بدون توجه به آثار و تبعات ناشی از این عمل، به«كلی گویی» و «پر گویی در آمار» و ارائه مطالب غیر قابل سنجش و فاقد ارزش عملی می پردازند و اغلب سعی شان بر این است كه به هر طریقی شده از زیر بار مسئولیت و مطالبات به حق مردم شانه خالی كنند.
حال اگر از حوزه عمومی و مسائل كلان عبور كنیم و بخواهیم گشت و گذار كوتاهی در محدوده یكی از سرنوشت سازترین سازمان های نظام(آموزش و پرورش) داشته باشیم، سازمانی كه در رأس سازمان های مولد نیروهای خلاق و كار آمد قرار دارد و نسبت آن باسایر ارگان ها، سازمان ها و وزارتحانه ها نسبت سر است به تن، می توان اهم موضوعات كاری این عنصر تعیین كننده در حیات اجتماعی و سیاسی نظام را در محورهای زیر بیان كرد تا شاید مسیر حركت به سمت كارآمدی و اثربخشی قدری هموارتر گردد،هرچند نباید از این نکته نهفته در این ضرب المثل نیز غافل شد که ماهی از سر گنده گردد نی زدم:
1- در آموزش و پرورش همچون هر سازمان و ارگان دیگری، دو گروه مشغول فعالیت هستند، نیروهای«صف» و نیروهای«ستاد». هدف اصلی و فلسفه وجودی نیروهای ستادی این است كه با سیاست گذاری، تعیین خط مشی های کلان و ارائه اطلاعات، خدمات و پیش بینی برخی از راه كارهای عملی ، روند امور و انجام وظیفه را برای نیروهای صف تسهیل نمایند؛ یا به عبارت دیگر نیروهای ستاد باید در خدمت نیروهای صف قرار گیرند، ولی متأسفانه این روند كاملاً جریان معكوسی را طی می كند و مثل بسیاری از كارها، عملاً هدف و فلسفه اصلی خود را به فراموشی سپرده است، به نحوی كه نیروهای ستاد معمولاً خود را یك سر و گردن از نیروهای صف كه بار اصلی مسئولیت بردوش آن هاست، بالاتر احساس می كنند و تصورشان بر این است كه باید همواره فرمانشان مطاع باشد. یكی از اولویت های آموزش و پرورش باید بر این مساله معطوف باشد كه هر كدام از نیروها را به جایگاه واقعی و اصلی خود رهنمون شود، تا كارها مجاری قانونی و طبیعی خود را پیدا كرده و نیروهای خط مقدم با احساس تكریم شخصیت، شور، علاقه و اطمینان بیشتری به فعالیت بپردازند.

2- در یك نظام پویا و دارای اهداف متعالی، همیشه میزان تناسب دو مقوله«داده ها» و«ستاده ها» یكی از معیارهای اصلی تشخیص زنده و فعال بودن، پویایی ویا ایستایی آن محسوب می شود. امروزه آموزش و پرورش به مثابه ماشینی می ماند كه هر آنچه در دسترس دارد(مفاهیم و معلومات) به درون آن ریخته می شود؛ بدون آن كه نتیجه و بازده كارها كنترل و بازبینی شود.«ارزشیابی» از فرایند امور، یكی از مهم ترین شیوه های پی بردن به نتیجه و كارآمدی امور است. فقط این شیوه است

كه می تواند ستاده ها را قابل مشاهده و اندازه گیری نماید. با اندكی تأمل در واقعیت های موجود این وزارتخانه می توان دریافت كه ارزشیابی واقعی از كارها یا به كلی فراموش شده و یا به صورت ظاهری و صوری و برای رفع تكلیف انجام می گیرد. ایجاد یك سیستم منظم و فعال ارزیابی و ارائه«بازخورد» از كارها به منظور اصلاح مداوم امور، با توجه به اصل پیگیری نقاط قوت و كنار گذاشتن نقاط ضعف، از اهم امور و اولویت های آموزش و پرورش است كه اهتمام جدی به آن می تواند بسیاری از مشكلات و گرفتاری ها را مرتفع نماید.

3- یكی از تفاوت های اساسی میان كارشناسان ستادی با سایر ادارات وحوزه های اجرا در نحوه انجام كارها و میزان اختیارات آن هاست. نیروهای حوزه های ستادی مغز متفكر و ستون فقرات آن مجموعه محسوب می شوند لذا انتظار می رود طرح ها، برنامه ها و ایده های جدید عمدتاً از این طریق ارائه شده و مراحل تکاملی خود را طی كند. یك مدیر خوب و طرفدار توسعه و پیشرفت می تواند با نگهداری و تدارك مناسب آن ها بهترین و جدیدترین وموثرترین طرح ها و ایده ها را به

معرض اجرا بگذارد. در اینجا مدیر نمی تواند و نباید ایده ها و افكار شخصی خود را با«مطلق انگاری» به عنوان وحی منزل به كارشناسان خود تحمیل نماید. او باید با سعه صدر و با دیدی وسیع تر، سیاست ها را تبیین و راه را برای ارائه طرح ها و برنامه های بدیع و كارآمد باز كند. یك مدیر با كفایت باید مشوق كثرت سلایق و دیدگاه ها باشد تا نیروهایش در یك فضای آرام و آكنده از مهر و عطوفت و خالی از تشویش و دغدغه استعدادهای بالقوه خود را به فعلیت برسانند و راهكارهای بهتر و مثمر ثمرتری ارائه نمایند.
برای کارشناسان حوزه ستاد، با ویژگی هایی که عنوان شد، می توان دو نقش کاملاً متفاوت قایل شد؛ نقش”توزیعی”که حاصل آن تنزل خلاقیت، نوآوری وابتکار است ومعمولاً در این حالت کارشناس منتظر دستور از بالا به پایین است ونقش”تولیدی” که در این وضعیت کارشناس با تلاش مضاعف، احساس مسئولیت ومشارکت در تصمیم گیری ایجاد محیطی سرشار از نشاط ، پویایی وخلاق، دین خود را به مجموعه ادا می کند.
وضعیت گذشته وحال آموزش وپرورش حالت دوم را روایت نمی كند، معمولاًدر حوزه های ستادی كارشناسان حكم نیروهای درجه چندم را داشته ودارند وهمین مساله موجب شده است که برخلاف سایر موسسات نقش توزیعی وخدماتی را در راس شناسنامه وظایف آنان حک کنند و جالب تر آن که این نقش از چنان عمومیت وشمولیتی برخوردار شده است که افراد آن راپذیرفته و کاملاً خود را با آن سازگار کرده اند، لذا استفاده از تسهیلات و بهره مندی از امكانات، حتی احترام و برخوردهای ظاهری ویا بهره گیری از نظرات کارشناسی آنان براساس همین نقش تعریف شده و رتبه اداری آنان صورت می گیرد. آن ها ناگزیرند مطیع محض باشند و ذهنیات وخواسته های مافوق خود را در قالب طرح و برنامه های تحمیلی ارائه كنند، در غیر این صورت با هر لطایف الحیلی به حاشیه رانده می شوند و بر حركات آن ها خط بطلان كشیده می شود. افراد پرسشگر، دارای ذهن خلاق و كارشناسان پرتحرك و اندیشمند معمولاً مورد بی مهری قرار می گیرند. آن ها با بهانه ها و برچسب های مختلف از صحنه اثرگذاری به خارج یا به حاشیه رانده می شوند. در این محیط سنگین تنها افرادی می توانند به حیات كاری خود ادامه دهند كه قابلیت دگردیسی خوب و رنگ به رنگ شدن را داشته باشند و خود را با شرایط محیطی و اقتضائات جدید وفق دهند.
بنابرین یكی دیگر از اولویت های آموزش و پرورش باید این باشد كه نقش و جایگاه واقعی كارشناسان را به رسمیت بشناسد و عزت و احترام تحلیل رفته را به آن ها باز گرداند و با پرهیز از اعمال نفوذ و تحمیل سلایق، عقاید شخصی و تحكم در انجام امور، جایگاه خدشه دار شده آن ها را ترمیم نماید؛ در غیر این صورت انتظار طرح ها و برنامه های بدیع، اثرگذار و كاربردی به پیمودن راه در تاریكی با چشمان بسته شبیه تر خواهد بود.

4- با ایجاد فضای اعتماد و اطمینان در بین نیروهای موجود و تكریم شخصیت و پاسداشت زحمات آن ها و اعمال سیاست های تشویقی و تنبیهی متناسب و رعایت قانون برای همه واز همه مهم تر واساسی تر، تصویب واعمال دقیق شرایط احراز مدیران وکارشناسان می تواند ضمن افزایش کارایی مجموعه، حس همكاری بین نیروها، تلاش های مستمر، منسجم و مضاعف و امید به بهبود و ارتقای وضع موجود را تقویت نمود.

تحقق شعار زیبای« شایسته سالاری» در انتصاب مدیران وانتخاب افراد مجرب و متعهد، آفات بی اعتمادی به مدیر مجموعه و آسیب های مترتب بر آن را از بین برده واثرات تخریبی آن را تقلیل خواهد داد.

5- تغییرات در یك سازمان، یا به طور كلی هر تغییر اجتماعی دیگر، به خودی خود یك امر خنثی و فاقد هرگونه قضاوت ارزشی است(6). تغییر یا دگرگونی به باورها و ارزش های آن سازمان یا جامعه بستگی دارد كه باید در صورت لزوم به دقت مورد بررسی و سنجش قرار گیرد.

برای ایجاد تغییر، ابتدا باید«نیاز به تغییر» احساس و مشخص گردد. هرگاه رفتارها، گرایش ها، طرح ها و برنامه های موجود مورد تایید قرار نگیرد و یا نتایج مورد انتظار ببار نیاورد، نیاز به تغییر به وجود می آید. لازمه این كار شناخت«نیروهای مقاوم» و تلاش برای كاستن از میزان مخالفت و افزایش “نیروهای موافق” است. پس از آن شناخت دقیق امكانات و شرایطی كه تغییر را تسهیل یا ممكن می سازد در دستوركار قرار خواهد گرفت.

با این توصیف به خوبی مشخص می گردد كه«تغییر و تحول» فی نفسه ارزشمند و مفید نیست، كاری كه معمولاً با كنار گذاشتن طرح ها و برنامه های گذشته به بهانه قدیمی و كهنه بودن مترادف گردیده است.

اگر در آموزش و پرورش این باور وجود داشته باشد که مدیران موفق و كارآمد کسانی هستند كه هر روز طرح ها و برنامه های جدیدی، ولو کارهای غیر ضرور و غیر موثر، ارائه كنند و از انجام و استمرار وتکمیل كارهای و تجربیات گذشته پرهیز نمایند، خسارات جبران ناپذیری متوجه نظام تعلیم وتربیت خواهد شد. چون برای انجام دادن اغلب برنامه ها و طرح های گذشته منابع مالی وانسانی فراوانی صرف شده وراه های زیادی برای نزدیک شدن به هدف آزمون شده است، بنابراین لازم نیست مجدداً برای انجام کارهایی تحت عنوان جدید همان مسیر قبلی طی شده واشتباهات گذشته تکرار شود ویا طرح های جدید بدون طی کردن مراحل «آزمایشی» و مطالعه مقدماتی صورت عملی به خود گیرد و پس از مدتی به ویژه با كنار رفتن مدیر، بساط تمامی لوازم و تمهیدات آن برچیده شود.
یكی از اصول بنیادی اثربخشی طرح ها و برنامه ها «استمرار»، «تعمیق»، پیگیری و اخذ بازخورد نهایی آن ها تا حصول نتیجه است.صرف هزینه های گزاف مادی و معنوی به منظور تغییرات غیر ضروری و بعضاً بی محتوا، نظیر تغییر هر ساله كتب آموزشی بدون دقت نظر در متون و محتوای آن ها، ارسال بخشنامه ها و دستورالعمل های متعدد و سلیقه ای، انجام كارهای موازی، نگرش های سطحی و مقطعی به امور، برگزاری همایش ها و جشنواره های خالی از هدف، دادن آمارهای غیر واقعی و گمراه كننده و بی توجهی به اصل صرفه جویی اگر به یك روال و عادت معمول و عمومی تبدیل و یا به عبارتی«اپیدمی» شده باشد، گردهِ نحیف و به ظاهر مصرف كننده آموزش و پرورش تحمل آن را نخواهد داشت.
اهداف آموزش و پرورش زمانی تحقق خواهد یافت كه برنامه ها و محتوای آموزشی و تغییرات لاز نه بر اساس خواسته ها، تمایلات ومنافع اشخاص وگروه های خارج از آن بلكه با توجه به نیازها، امكانات و خواسته های دانش آموزان ومخاطبان اصلی تهیه و اجرا گردد(7 (،

بدون تردید توانایی انطباق و تلفیق نیازها و علائق مخاطبان با اهداف سازمانی، نوعی«هنر» است كه باعث می شود، هم نیازهای مخاطبان مد نظر قرار گیرد و هم اهداف به فراموشی سپرده نشود.

6- تحقق اهداف غائی آموزش و پرورش – چه در حوزه سیاست گذاری و چه در بخش اجرا – مستلزم ایجاد«هماهنگی منطقی» بین همه بخش ها و ادارات تابعه است. حصول اطمینان كامل در این خصوص، انتخاب شیوه های مطلوب و پیدا كردن راه های مطمئن برای رسیدن به اهداف را میسر می كند و نتایج مورد نظر را به بار می آورد.

سیاست«بخشی نگری» در حوزه های مختلف آموزش و پرورش، قطار مقصد متعالی را از مسیر اصلی خارج خواهد كرد. وجود حوزه های متعدد تصمیم گیری و سیاست گذاری برای یك امر واحد، انجام كارهای مشابه در سطوح مختلف، سرمایه های انسانی و مادی را بدون بازدهی مطلوب بر باد خواهد داد.

7- و كلام آخر این كه، اعتماد به نیروهای انسانی و تقویت آن ها، سعی بلیغ در مردمی و صنفی كردن واقعی فعالیت های دانش آموزی و باور آن ها، پیگیری امور از طریق تشكل ها و سازمان های دانش آموزی، پرهیز از ارسال دستورالعمل های متعدد و موازی، اصلاح ساختار مدیریتی، بازنگری اساسی در شرایط احراز مدیران و حتی تدوین شرایط احراز کارشناسان حوزه های گوناگون و تعیین سازو کارهای قانونی وضمانت های لازم برای اجرای كامل آن، اعتقاد و التزام عملی به سیاست شایسته سالاری، پرهیز از وارد شدن به جریان های سیاسی و رقابت های ناسالم و تنگ نظرانه گروه ها و جناح های سیاسی، ترمیم و ترفیع جایگاه نیروی انسانی و پاسداشت زحمات آنان و ارزیابی و ارائه بازخورد مناسب از نحوه انجام كارها می تواند ضمن كمك به اثربخشی برنامه ها، زمینه را برای تحقق اهداف اصلی آموزش وپرورش مهیا کند.

منابع ومآخذ
1- کاظمی،سید عباس، بهره وری وتجزیه وتحلیل آن در سازمان
افزایش خلاقیت و نوآوری در مراكز فرهنگی
هر سازمان مجموعه ای از عوامل انسانی، ساختاری، فنی، تكنولوژی، فرهنگی و سایر عناصر محیطی است كه جهت تحقق هدف های از پیش تعیین شده به صورت مشترك در تلاش و تعامل هستند. رشد سازمان و تداوم آن، ارتباط نزدیكی با نیازها و خواسته های انسانی و چگونگی برآورده شدن آنها دارد. از وظایف مدیر است كه از میان نیروهای انسانی، گروهی توانا بسازد، كاركنانی كه بتوانند تصمیم بگیرند، راه حل های تازه برای مسائل پیدا كنند، خلاقیت داشته باشند و در مقابل كار مسئول باشند.
پیشرفت های روزافزون جوامع امروزی مرزهای سازمانی را برداشته و نوآوری ها و خلاقیت ها دیگر از بالا به پایین دیكته نمی شوند بلكه با طراحی ساختارهای نوین بر پایه همكاری و اشتراك، مشاركت به عنوان رایج ترین موضوع و لازمه كار با گروه های انسانی مطرح گردیده است.
با ورود به عرصه مدیریت نوین شاهد این واقعیت هستیم كه تكنولوژی همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده است و نظام تعلیم وتربیت نیز از این امر مستثنی نمی باشد. نظام آموزشی كنونی تنها بر پایه تئوریات و نظریاتی است كه دانش آموز با تلاش متعلم و پشتكار خویش آنها را خوب به اذهان می سپارد ولی آنگاه كه پای عمل به میان می آید تربیتی صورت نگرفته و مهارتی كسب نشده است و از آنجایی كه قالب بسیاری از كتاب های درسی و سایر مواد آموزشی با روش های سنتی انجام پذیرفته سیستم آموزش وپرورش تا حصول نتایج، آرمان و اهداف مورد انتظار فاصله بسیار دارد كه این خود همانند دیگر سازمان های سنتی مستلزم تغییرات سازمانی اساسی و بنیادینی است كه با برنامه ریزی، شناخت و آگاهی همراه باشد.
نیروی انسانی به عنوان محور تحول و عنصر اساسی هر سازمان كه خود متاثر از اطلاعات و ارتباطات می باشد عمل می كند، اندیشه توانمند كردن، برانگیختن و مشاركت همه بیش از پیش محسوس تر می شود و به عنوان سه عامل اساسی ارتقای بهره وری كاركنان تاثیر قابل ملاحظه ای در تفكر و اندیشه مدیران خواهد داشت.

هر نوع كاری به سازماندهی و سیاست های خاص احتیاج دارد. نظام تعلیم وتربیت یك كار ویژه به حساب می آید و نگاه به آموزش وپرورش برای دستیابی به سطح بالای اثربخشی و كارآمدی و باروری نیروی انسانی می بایست با آگاهی از میزان خلاقیت و تقویت آن به دنبال تعالی مراكز آموزشی از حالت سنتی به مراكزی با عملكرد عالی صورت گیرد به گونه ای كه در آن بهبود مستمر یادگیری توسط همگان اجرا شده و به عنوان یك فرهنگ در بین دانش آموزان درآید و آنچه كه در تفكر یك سازمان بایستی گنجانده شود آینده سازی و فراهم آوری شرایط آن است با این اندیشه كه به بهبود و تغییر به عنوان یك برنامه درازمدت و مستمر بهره وری پرداخته شود.

در نظام های آموزشی تاكید عمده بر پرورش خلاقیت دانش آموزان است و معیار اساسی موفقیت این نظام ها نیز در این است كه چقدر افراد با فكر و خلاق تربیت می كنند و به تعبیری دیگر معلم خوب را كسی می دانند كه تفكر و چگونگی استفاده از اطلاعات را به دانش آموزان یاد دهد و آنان را خلاق بار آورد. خلاقیت و نوآوری امری است كه وجود آن دائما در هر سازمانی احساس می شود. در واقع وجود محققان تعلیم دیده، توانا، باانگیزه و همچنین آزمایشگاه های تخصصی مجهز لازمه پیشرفت، نوآوری و خلاقیت می باشند.

خلاقیت را به كارگیری توانایی های ذهنی برای انجام یك فكر یا مفهوم جدید دانسته اند كه از مسائل كوچك برای انجام یك كار خاص شروع می شود و قبل از اینكه حاكی از نبوغ باشد حاصل انجام كار است. بنابراین در راستای به كارگیری فنون پرورش خلاقیت، بایستی ابتدا از بارش افكار (طوفان مغزی) به عنوان بهترین ابزار استفاده كرد كه در این راستا توجه به این مطلب كه هیچ انتقادی نباید بر هیچ نظریه ای صورت پذیرد، برای دستیابی به حداكثر نظرات تلاش گردد. حتی نظرات تكراری نیز یادداشت شود و در عین حال زمان مطلوب اجرا می بایست كوتاه باشد.

در مراكز آموزشی با فرهنگ خلاقیت پذیری، ارتباطات مدیر با كاركنان و دانش آموزان دوطرفه و متقابل خواهد بود، ایده های نو قابل قبول و از فرهنگ سوال پرسیدن حمایت می شود، در این مراكز از توانمندی های تمام كاركنان استفاده شده و افراد به صورت خودانگیخته تلاش می كنند و در نهایت به طور مستمر نیازهای مشتریان توسط مركز آموزشی پیش بینی شده و مشتریان با خودانگیختگی به این مراكز روی می آورند.

آنچه كه در راستای فرصت و استفاده از نظرات و پیشنهادات سایرین و ایجاد جو مناسب در محیط كار برای بروز خلاقیت ها و شكوفایی استعدادها مفید واقع می شود برقراری سیستمی جهت پذیرش و بررسی پیشنهادات است به گونه ای كه به عنوان باور و ارزش در حفظ و بالابردن حرمت و ارزش وجودی نیروی انسانی در فرهنگ سازمانی و اعماق اندیشه و تفكر افراد نهادینه شود البته نباید انتظار داشته باشیم كه همگان در این كار مشاركت داشته باشند چون برخی از افراد به دلیل كار در سیستم های سنتی، در مقابل تغییرات كمتر واكنش نشان داده و دوست می دارند بیشتر فرمانبر باشند و كمتر مسئولیت ها را بپذیرند. بنابراین بایستی برای تامین مشاركت آن دسته از افرادی كه مشتاق و مایل به مشاركت هستند زمینه لازم نظیر فضای آزاد و سالم جهت طرح و نقد اندیشه و وسعت دادن به دامنه آگاهی ها و توانایی افراد در جهت بالابردن كیفیت خدمات و ایجاد فضای شوق انگیز مسئولیت پذیری در راستای آشكاركردن توانمندی های آنان و ابداع روش های تازه و ابتكاری برای بالابردن قدرت یادگیری و پرورش استعدادهای نهفته فراهم آورده شود.
در یك نظام آموزشی معمولا افراد ذهنی تحلیل گر، كنجكاو، مستقل و متفكر وجود دارند و به فعالیت های علمی و ریاضی علاقمندند. چنین افرادی معمولا نیاز شدید به استقلال عمل و تحول در محیط كار و احترام دارند.
فعالیت افراد خلاق مستلزم كار مشترك است كه در این راستا نیز داشتن مهارت های ارتباطی امری بسیار ضروری می باشد البته افرادی كه برای كار خاصی انتخاب می شوند می بایست توانایی انجام آن را داشته باشند.
در تشكیل تیم های خلاق باید افراد را در پیداكردن هم تیمان جدیدی كه ارتباط مناسبی با آنان دارند آزاد گذاشت چون در این مورد آنان نسبت به موقعیت احساس مسئولیت و پایبندی زیادتری خواهند داشت.آنچه در همبستگی و تداوم این تیم ها مهم است، اعتماد متقابل و همكاری صمیمانه بین اعضا و مدیریت، همچنین هماهنگی بین خواسته ها و هدف ها است.
همیشه این باور وجود دارد كه هر فرد در حالت عادی دارای استعدادها، قابلیت ها و ظرفیت هایی از قبیل خلاقیت، نوآوری، ابتكار و اختراع است كه بر اثر پرورش و آموزش صحیح و مناسب می توان این استعدادها را به مرحله ظهور رساند.

از آنجایی كه فرایندهای مدیریتی، فرایندی مستمر، پیوسته و پایدار می باشد می بایست به بهبود بهره وری نیز به عنوان یك فرایند مدیریتی نگاه كرد كه به طور مداوم جزء لاینفك عملكرد سازمانی را تشكیل داده و به یك دوره زمانی خاص نیز محدود نمی گردد و برای ماندگاری و بقای آن می بایست به عنوان یك اندیشه و فرهنگ به بهره وری نگاه كرد. بنابراین از جمله مهم ترین ابزارهای رشد و بهره وری توجه به آموزش و پرورش هدفمند نیروی انسانی است و از آنجایی كه بهره وری استفاده بهینه و مطلوب از امكانات در دسترس می باشد، بدون توجه به برنامه های مدیریت مشاركتی كه در واقع همكاری فكری و عملی كلیه افرادی است كه درباره روش های حل مسائل و ارتقای بهره وری فعالانه اندیشیده و حاصل آن را در قالب طرح و پیشنهاد ارائه می دهند، همچنین با تكیه بر خلاقیت و نوآوری عناصر اصلی كه همانا توانمندی و بهره گیری از توانایی نیروی انسانی به عنوان مهم ترین عوامل سازمانی است، عملی نخواهد شد.

،
برای گذر از عصراطلاعات و ورود به دنیای آینده می بایستی كودكان را توانمند ، خلاق ،ارتباط گر و مسلط به فناوریهای جدید روز تربیت كرد ،آن چنان كه دارای انگیزش بالا بوده و از شوق زندگی كردن برخوردارباشند تا بتوانند در دنیای پررقابت و پیچیده آینده تاب تحمل داشته و موفق شوند.

اگر كودكان ما برای آینده تربیت نشوند ، جوانان آینده ما در یك رقابت سخت دچار شكست شده وبا از دست دادن اعتماد به نفس خود به مشكلات روانی دچار خواهند شد و آنگاه ممكن است شاهد افتادن آنان در دام آسیب های اجتماعی باشیم و چه بسا در آینده با موجی از عارضه های روانی در سطح جامعه روبرو شویم .

برای لحظه ای در گوشه ای بنشینیم و چشمان خود را ببندیم و به دنیایی كه در آن زندگی می كنیم بیاندیشیم.
سرعت و شتاب زندگی و پدید آمدن تحولات شگفت انگیز از ویژگیهای عصر حاضر است و هر لحظه اتفاقی جدید در حال وقوع است و این اتفاقات همچون حلقه های زنجیر به یكدیگر متصل بوده و از دل زمان خارج می شوند . تولید علم و دانش چنان سرعتی به خود گرفته است كه بارانی از اطلاعات بر روی سر انسان ها فرو می ریزد .
شبكه اینترنت كه ریشه های گسترده فناوری اطلاعات را تشكیل می دهد با سرعتی شگفت انگیز به پیش می رود و هر نقطه ای از كره زمین را تحت سیطره خود در می آورد و هر لحظه مغز یك انسان را به هزاران انسان دیگر مرتبط می كند و بدین وسیله او را در میان سیلاب اطلاعات رها می سازد . اگر تا دو دهه پیش به آدمی می آموختند كه چگونه به كسب اطلاعات و گردآوری آن بپردازد .اكنون در پی آنند كه به انسان بیاموزند که چگونه سدی بسازد تا از یورش سهمگین اطلاعات خود را ایمن سازد و تنها از آن میزان اطلاعات كه نیاز واقعی اوست بهره مند شود.
امروزه نوزادان متولد می شوند تا بتوانند آینده را مدیریت كنند و این رسالت سنگین بر عهده ماست تا آنان را برای آن دوران آماده نماییم .
دورانی كه انسان باید علاوه بر زندگی در محیط در حال تغییر ، بتواند خلاقانه بیاندیشد و با ایجاد افكار نو به حل مشكلات بپردازد و با هنرمندی سكان كشتی زندگی خویش را در این دریای متلاطم به پیش ببرد .
حال تصور كنید فردی ساعت ها در حال نقاشی كردن است و به دور از هیاهوی دنیای امروز ، در تخیل خود سیر می كند و گویی ذهن او در دریای آرام درون ، قلابی را رها ساخته و ساعت ها به دنبال یافتن چیزی تازه در دل این دریاست .در این میان ممكن است پرنده ذهن او به آسمان پرواز كند و در جستجوی خالق خویش به سیر و سیاحت بپردازد و یا در دل اعماق دریای وجود به جستجوی درون خود بپردازد و هر لحظه تجربه ای كسب كند و در این میان چه بسا اولین جرقه های خلاقیت پدیدار شده و زمینه ساز افكار نو گردد. هنر قادر است شرایطی را فراهم كند كه آدمی بتواند به دور از هیاهو در میان زیباییها سیر كند و بدین وسیله به آرامش برسد و در كنار آن عمیق تر بیاندیشد.
كودكان امروز، نیازمند هنرند تا در آینده با كمك آن بتوانند بهتر اندیشه نمایند.
برای پی بردن به اهمیت هنر در بروز خلاقیت بهتر است تعریفی از خلاقیت داشته و سپس به بیان ویژگیهای فرد خلاق بپردازیم .

تعریف خلاقیت

بیان تعریفی جامع از خلاقیت كار سختی است و صاحبنظران تعاریف مختلفی ارائه كرده اند شاید ساده ترین تعریفی كه بتوان از خلاقیت داشت عبارت است از : ” خلاقیت عبارت است از اینكه فردی فكری نو و متفاوت ارائه دهد .”
“استیفن رابینز ” خلاقیت را به معنای توانایی تركیب اندیشه ها و نظرات در یك روش منحصر به فرد با ایجاد پیوستگی بین آنان بیان می كند .
” گیلفورد ” دانشمند آمریكایی خلاقیت را با تفكر واگرا ( دست یافتن به رهیافت های جدید برای مسائل ) در مقابل تفكر همگرا ( دست یافتن به پاسخ ) مترادف دانسته است. افرادی كه تفكر واگرا دارند در فكر و عمل خود با دیگران تفاوت دارند و از عرف و عادت دور شده و روش های خلاق و جدید را به كار می برند . برعكس كسانی كه از این خصوصیت برخوردار نیستند تفكر همگرا دارند و در فكر و عمل خود از عرف و عادت پیروی می كنند .

ویژگی های فرد خلاق
مهم ترین ویژگیهای یك افراد خلاق به شرح زیر است :
-انگیزه بالایی برای پیشرفت دارند
آنها كنجكاو و جستجوگرند
-انگیزه فراوانی برای كسب دانسته ها و تجربیات جدید دارند
-شوق فراوان برای زندگی كردن دارند
-زیباپسند بوده و علاقمند به آثار هنری هستند
-می توانند بر روی دیگران بسیار تاثیر گذار باشند
-دارای قوه تخیل (فعال ) بالایی هستند

-میل به استقلال دارند و از اینكه همرنگ جامعه باشند می پرهیزند و در مواردی كه دستورهایی بر خلاف میل و یا اعتقادات خود دریافت كنند به سرپیچی از آنها تمایل نشان می دهند
-در زندگی كمتر جزیی نگر هستند
-پیچیدگی در امور را بر سادگی ترجیح می دهند
-روحیه ای طنزگونه دارند و از شوخ طبعی برخوردارند
-تمایل به انجام كارهایی دارند كه با ریسك توام است
-افراد خلاق كارها را به خاطر لذت و رضایت بخشی انجام می دهند و ك

متر تحت تاثیر عوامل بیرونی نظیر شهرت ، پول و یا تایید دیگران كار می كنند
-گرایش به سادگی و ایجاد نظم دارند
-در انجام تصمیم گیرها انعطاف پذیرند
-مسائل پیچیده را به مسائل ساده ترجیح می دهند

 

-آنها تمایل دارند كه احساسات و هیجانات خود را صریح بیان كنند.
افراد خلاق از هوشی بالاتر از حد متوسط برخوردارند
– به موضوعاتی توجه می كنند كه دیگران به آن توجه نداشته اند
-در مواردی آنها برای یك مسئله می توانند چندین راه حل داشته باشند

اگرچه تمامی عوامل فوق در یك فرد خلاق ممكن است وجود نداشته باشد اما می توان بیان داشت این ویژگیها ممكن است در افراد خلاق بیشتر دیده شود

حال با توجه به تعاریف بیان شده در می یابیم كه هنر بواسطه ویژگیهای زیر می تواند زمینه ساز خلاقیت در انسان باشد :
1-هنر آدمی را وادار می كند كه تجربیات جدیدی كسب كند و آن را به دیگران منتقل كند و این خود سرآغاز تبادل اندیشه و ظهور افكار نو خواهد بود و به گفته ارنست دیمنه از پایه گذاران آموزش و پرورش فرانسه ، هنگامی كه انسان افكار و تجربیات جدید خود را به دیگران منتقل می كند و از ذهن خود خارج می كند باعث شود همچون حلقه ای از زنجیر عمل كند كه با كشیدن آن به بیرون از ذهن باعث بیرون آمدن افكار جدید تری می شود و این اقدام سبب به فعال نمودن مغز برای اندیشیدن بیشتر می شود.
2-هنر كمك می كند ذهن آدمی در فضایی آرام بخش و با آزادی سیر كند، كاوش نماید و چیزهای جدید كشف كند و اندیشه هایی بروز دهد كه تجربه نشده است . اصولا هنگامی كه ذهن انسان در فضایی ناآرام بسر می برد و دچار تضاد ها ،نگرانی ها و دغدغه های فراوان است بخش زیادی از انرژی مغز برای مقابله با این نابسامانی ها به هدر می رود و در نهایت خسته و درمانده می شود وهنگامی كه ذهن خسته است عمق تفكر بسیار نزول می كند و انسان قادر به اندیشیدن عمیق نیست و تنها در هنگام كاركردن ، تمایل دارد كه كارهای تكراری كه نیازمند تفكر نیست را به انجام رساند و اگر این عارضه در یك جامعه گسترش یابد می توانیم حدس بزنیم تا چه حد مردم تمایل خواهند داشت برای انجام امور تفكر كنند و فعالیت های خود را با عقل و اندیشه پیش ببرند.
3-هنر زمینه ساز انگیزش است و انسان را وادار به حركت می كند . انسانی كه با انگیزش بوده و هدفمند به پیش می رود ،خلاقیت او را همچون دوست برای رسیدن به هدف یاری خواهد کرد.
4-هنر با خلق زیبایی ها به مغز انسان آرامش می بخشد و شرایطی را پدید می آورد كه سلول های مغزی در فضایی به دور از هیاهو و نگرانی اندیشه نمایند،چراكه محیط پر استرس و نگران كننده ، برای سلول های مغزی مخرب است.
5- هنر می تواند آدمی را به درون خویش هدایت نماید و اگر انسان در این میان خویش را بشناسد و رسالت و هدف بزرگی را برای خود كشف نماید ، باعث ایجاد تحولی در انسان می شود كه زمینه ساز انگیزش درونی بوده و این خود پیش زمینه خلاقیت در انسان خواهد بود.

6-هنر بهره گیری از قوه تخیل فعال را در انسان تقویت كرده و این خود می تواند زمینه ساز افكارنو شود .بسیاری از اختراعات بزرگ برگرفته شده از تخیل ذهن بزرگانی است كه در گذشته این اختراعات را در ذهن خود تصور كرده بودند و سپس توسط دیگران به عمل تبدیل شده است .

7-هنر زمینه ساز جستجو گری انسان به سوی خالق خویش است كه این می تواند سرآغاز رشد اخلاق و شكل گیری خلاقیت مثبت و اثربخش در انسان باشد .بطور مسلم خلاقیت زمانی برای بشر قابل ارزش خواهد بود كه ثمره های آن برای انسان نیكبختی و سعادت در پی داشته باشد

8- هنر زمینه ساز ثبت تجربیات بشر است ، تجربیات ثبت شده بشر مهم ترین چیزها برای واداركردن انسان ها به تفكر است و رشد تفكركردن سرآغاز دست یابی به افكار نو و بروز خلاقیت خواهد بود.

9-مغز از دو نیمكره تشكیل شده است .دو نیمه مغز شبیه یكدیگر بوده و هماهنگ با هم عمل می كنند . فعالیت هایی نظیر ریاضیات ،زبان و ارتباط كلامی ، منطق،بررسی و تجزیه و تحلیل و نویسندگی در نیمه سمت چپ مغز انجام می شود و فعالیت های نظیر تصور و تجسم ، شناخت رنگ ، موسیقی ،وزن و آهنگ ، خیالات و آرزوها بر عهده نیمه راست مغز است . هرگاه انسان بتواند از دو نیمه مغز استفاده كند كارایی مغز بطور فوق العاده ای افزایش خواهد یافت . نود درصد مردم با سمت چپ مغز خود فكر می كنند بسیاری از دانشمندان با بهره گیری از هنر تلاش كرده اند نیمه راست مغز خود را فعال نگهدارند و به همین علت لازم است كه با بهره گیری از هنر قابلیت های مغزی خود را افزایش دهیم

10-..هنر دارای تاثیرات درمانی بر روی بدن انسان دارد كه با بهره گیری از آن می توان به درمان بعضی عارضه ها پرداخت و یا از بعضی مشکلات پیشگیری نمود و این خود سبب سلامت جسم و مغز می شود.روانكاوان معتقدند هنر از نظر عاطفی موجب كاهش احساس خشم و نفرت و پرخاشگری در كودك می شود و خلق آثار هنری می تواند باعث تقویت اعتماد به نفس در كودك شود . بكار گیری روش های درمانی نظیر نمایش درمانی ، قصه درمانی ، هنر درمانی ،كاربرد موسیقی در درمان بیماران مضطرب و افسرده در حال افزایش است

1- مقاله ” خلاقیت در آموزش و پرورش ( تهدیدها و فرصت ها ، ارائه راه حل های پیشنهادی ) ” – تهیه كننده : عبدالرحمن جرجانی -برگرفته از سایت پژوهشكده تعلیم و تربیت سازمان آموزش و پرورش استان گلستان -http://www.golestanier.ir
2-مقاله “راه های پرورش خلّاقیت ” – دكتر مهرانگیز شعاع كاظمی – مجله معرفت شماره:92 (ویژه‌نامه علوم تربیتی) Qabas.org

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir