توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران دارای 190 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران :

 

 

 

 

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران

بیا ن مسأ له
هوش هیجانی از سازه هایی ا ست که از طریق تظاهرا ت هیجانی و با درک وا نسجام بخشیدن به هیجا نها جلوه گر می شود . به نظر مایر وسا لووی (1993) هوش هیجانی گونه ای هوش اجتماعی ا ست که توانایی برخورد با عواطف در خود و دیگران را در بر می گیرد.همچنین آ نان بر این باورند که هوش هیجانی قابلیتی ا ست که تفکر و اقدامات هر فرد را هدایت می کند .چنین برداشتی از هوش هیجانی این سوال را پیش می آورد که آیا هوش هیجانی با خلاقیت که یکی از انواع تفکر بوده و رفتاری است که از فرد سر می زند دارای همبستگی است یا خیر ؟

همچنین مساله دیگر آن ا ست که بسیاری از نظریه پردازان هوش هیجانی نظریه های خود را با ارزشیابی که از بزرگسالان به عمل آورده اند عملیاتی کرده اند و از ابزارهایی در این خصوص از آنها بهره گیری شده است مقیاس چند عاملی هوش هیجانی مایر و همکاران،(2000) مقیاس درک عاطفی بارنت (1996) آزمون EQMAPکوپروساواف (1997) و مقیاس هوش هیجانی شوتی و دیگران (1998) بوده است . با این همه بیشتر ابزا رها یی که برای بر آورد هوش هیجانی با جنبه های مختلف آ ن ساخته ا ست عمومأ برای گروه سنی بزرگسالان و گاهی برای کودکان مورد استفاده قرار می گیرد (سالیوان 1999) .
در میان ابزارهای که برای گروه جوانان قابل استفاده ا ست سیاهه هوش هیجانی بارآن (2000) می باشد. به هر حال هوش هیجانی به دلیل مزایایی چون ارتقا سطح اعتماد به نفس انعطاف پذیری همدلی همسازی با دیگرا ن و تأ ثیر آ ن بر عملکرد خلاقانه افراد مورد تأ یید ا ست. چرنیس (2000) و عاملی سازنده در حیات اجتماعی شخص تلقی می شود . لازاروی و فولکمن (1984). در ایران در خصوص همبستگی و اثر گذاری هوش هیجانی و خلاقیت پژوهش چندانی انجام شده

است . و با در نظر گرفتن اینکه هوش هیجانی زمینه ای برای ارتقا عملکرد خلاقانه است و نسل جوا ن برای سازندگی بیشتر نیازمندآن هستند کوشش زیادی صورت نگرفته است. ولذا پژوهش حاضر به دنبا ل پاسخگویی به ا ین سوا ل ا ست که آیا در بین دا نش آموزان دوره متوسطه

همبستگی بین هوش هیجانی و خلاقیت آنان مشاهده می شود یا نه ؟

اهمیت و ضرورت موضوع پژوهش
از آنجا که توجه به هوش هیجانی و خلاقیت نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارد لازم ا ست دست اندرکاران نظام آموزشی توجه به پرورش و رشد و شکوفایی خلاقیت را در نظر دا شته باشند.
بایستی به معلمان خاطر نشان ساخت که رفتار خلاق و عوامل درونی و بیرونی مرتبط با آن رفتار را می توان تغییر داد و در بهبود آن تلاش کرد. بار آن،(1999)،لذا شناخت خصوصیات افراد خلاق و ویژگیهای شخصیتی آنها امری ضروری است.
نلر (1960) یک مانع بر سر راه خلاقیت را نحوه تفکر دانش آموزان درباره خودشان می داند که آنها ارزیابی های منفی از خود داشته ونیز عدم باور دا شتن خود می تواند خلاقیت را پایین بیاورد.
گلمن (1995) معتقد است می توانیم با شناسایی پایه های هوش هیجانی و آموزش به افراد، توانایی درک خود، مقاومت و کنترل احسا سات خود را افزایش دهیم و در ابعاد مختلف رشد در بعد شناختی هیجانی اخلاقی و اجتماعی تغییرات زیادی ایجاد کنیم .
گمان بسیاری از محققان مانند گیلفورد و تورنس (1985) این است که خلاقیت را باید مجموعه یکپارچه از عناصری مانند (سیالی، ابتکار، انعطاف پذیری و بسط ) دانست که در کنار هم صفتی وحدت یافته را به نام خلاقیت می سازند.
در مورد هوش عمومی و خلاقیت همواره این سوال مطرح است که آیا خلاقیت یکی از عوامل هوش است.یا اینکه بین این دو استقلالی وجود دارد ؟ عده ای معتقدند بین این دو ارتباطی قوی وجود دارد و آنها شبیه بهم هستند و خلاقیت بدون هوش بی معنی ا ست .
عده ای دیگر معتقدند بین این دو ارتباطی وجود ندارد و آنها مستقل از هم عمل می کنند . در این دیدگاه اظهار می شود خلاقیت ترکیبی یکپارچه از عناصر مختلف سیالی ابتکار انعطاف پذیری و بسط ا ست. که بعدی خاص تحت عنوان خلاقیت را می سازند و این عناصر با هم در تعامل و ارتباط هستند.

این گمان نیز هست که اگر پیوستگی بین هوش و خلاقیت وجود دارد تا حد معینی از ارتباط است (سطح آستانه ای ) . و پس از این حد دو حوزه عملکردی مستقل خواهند داشت. علاوه بر اینها ادعا می شود لزومأ هر فرد باهوشی خلاق نیست و هر فرد خلاقی نیز کم هوش نیست . چنین مساله ای بر این عقیده استوار ا ست که خلاقیت ویژه افرادی خاص (با ضریب هوشی معین )ا ست. که تنها آنها قادرند قدرت آفرینندگی را دارا باشند و بعبارت ساده تر خلاقیت دارای توزیعی غیر نرمال است . گیلفورد (1967) اعتقاد دارد ارتباط بین دو مفهوم در زیر سطح آستانه ای 120 بسیار قوی تر از سطوح بالای آ ستا نه ای است .
نظریه آ ستانه ای در حقیقت به میزانی معین از هوش برای خلاقیت اشاره دارد. تورنس (1967) نیر این میزان را با حداقل ممکن بین 115 تا 120 فرض می کند . (دادستان 1372 ).

یکی از کارکردهای اصلی آموزش و پرورش این است که دانش آموزان را نسبت به شخصیت خودشان آگاه سازد. دانش آموزان باید از همان سالهای ابتدا یی مدرسه بی همتا بودن خود و دیگران را بطور عمیق و کامل احساس کنند. فرد برای رسیدن به خلاقیت و خود شکوفایی نیازمند اعتماد به خود است .شخص باید به ارزش فردی خود اطمینان داشته باشد . اسبورن (1370).
از جنبه کاربردی اهمیت موضوع پژوهش را باید بطور عمده به نفع نظام آموزشی تفسیر کرد. اگرچه در سیستم آموزشی ما کمتر به شناسایی و پرورش خلاقیت توجه شده اما لازم است به شناخت

دقیق فرایند های هوش هیجانی و خلاقیت پرداخته شود و عوامل موثر بر آنها بررسی گردد.نتیجه ای که از پژوهش حاضر حاصل خواهد شد این است که آیا بین هوش هیجانی و خلاقیت رابطه وجود دارد یا خیر ؟

 

اهداف پژوهش
هدف اصلی در این تحقیق
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران می باشد.
اهداف فرعی
1- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر و پسر.
2- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی .
3- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان پسر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی.
4- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان دختر سال اول عمومی
5- بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان پسر سال اول عمومی.

فرضیه های تحقیق:

الف : فرضیه اصلی
بین هوش هیجانی و خلاقیت در دانش آموزان دوره متوسطه منطقه 11 تهران همبستگی وجود دارد .
ب : فرضیه های فرعی
1- بین میانگین هوش هیجانی دختران و پسران تفاوت وجود دارد.
2- بین میانگین خلاقیت دختران و پسران تفاوت وجود دارد.
3- بین میانگین هوش هیجانی دانش آموزان علوم انسانی با علوم ریاضی و تجربی تفاوت وجود دارد.
4- بین میانگین خلاقیت دانش آموزان علوم انسانی با علوم ریاضی و تجربی تفاوت وجود دارد.
5- بین میانگین هوش هیجانی دانش آموزان پایه اول با

پایه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.
6- بین میانگین خلاقیت دانش آموزان پایه اول با پایه دوم و سوم تفاوت وجود دارد.

متغیرها
اصطلاح متغیر به خصوصیتی اشاره می کند که بوسیله آن اعضای یک گروه یا مجموعه از یکدیگر متمایز می شوند. اعضای گروه ممکن است افرادی باشند که از لحاظ جنسیت، سن، رنگ چشم، هوش، افت شنیداری، زمان واکنش به محرکها، نگرش نسبت به یک موضوع سیاسی و بسیاری از جنبه های دیگر با هم تفاوت دارند. چنین ویژگیهایی را می توان متغیر نامید (فرگوسن ، 1989)
متغیر مستقل: متغیری است که پژوهش گر می تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر هوش هیجانی به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است.
متغیر وابسته: متغیری که پژوهشگر نمی تواند در آن دخل و تصرف کند و در پژوهش حاضر خلاقیت بعنوان متغیر وابسته می باشد.
متغیر کنترل: متغیری که حضورش در پژوهش ملموس است و پژوهشگر آن را کنترل می کند در این پژوهش، سن، پایه تحصیلی، جنسیت و رشته تحصیلی متغیر کنترل می باشند.

تعاریف نظری وعملیاتی
الف) تعاریف نظری
هوش هیجانی
مایر و سالوی هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای از توانایی های مرتبط به هم كه دارای چهار بُعد اساسی می باشند، تعریف می كنند كه این ابعاد عبارتند از:
1- شناسایی و بیان عواطف
2- استفاده صحیح از عواطف
3- فهم و درك عواطف

4- مدیریت و تنظیم عواطف (سیاروجی و همكاران- 2000)
گلمن هوش هیجانی را مهارتی می داند كه دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی روحیات خود را كنترل كند، از طریق خودمدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی تاثیر آنها را درك كند و از طریق مدیریت روابط به شیوه‌ای رفتار كند كه روحیه خود و دیگران را بالا ببرد. (مقصودی، 1383)
خلاقیت:
ازنظر تورنس ( 1998) ، : خلاقیت عبارت است از فرآیند حل كردن مشكلات، مسائل، و اطلاعات، عناصر گم شده، چیزهای ناجور، حدس زدن و فرضیه‌سازی درباره این نواقص و ارزیابی و آزمودن این حدس ها و فرضیه ها، تجدیدنظرکردن و دوباره آزمودن آنها و بالاخره انتقال نتایج. (سیف 1379)
ابراهام مزلو خلاقیت را چنین تعریف كرده است:

خلاقیت در ابتدا از روان ناهشیار سرچشمه می گیرد. ایده های تازه (و یا نوآوریهای واقعی) است كه با آن چه در حال حاضر وجود دارد،‌متفاوت است.
به عقیده برآن (1989) مقدماتی ایجاد می شود. در این وسط معجزه ای رخ می دهد و چیزی به اسم خلاقیت حاصل می شود.
گیلفورد (1971) خلاقیت را این گونه تعریف می كند:
تفكر واگرا در حل مسئله. به نظر او تفكر واگرا تفكری است كه در جهات مختلف سیر می كند.
مك كینون( 1985) خلاقیت را حل مسئله به نحوی كه ماهیتی «بدیع و نو داشته باشد» تعریف می كند.
ویلیامز ( 1985) ، می گوید: «خلاقیت مهارتی است كه می تواند اطلاعات پراكنده را به هم پیوند دهد».
استین (1975) خلاقیت را به عنوان : یك فرایندی كه منجر به ایده ای تازه شده و توسط گروه زیادی در زمانهای مختلف، مفید قانع كننده و تابع دفاع باشد» تعریف می كند.
گیلفورد ( 1971) ،در مدل «ساختار عقل» خود،‌خلاقیت را متشكل از 8 بُعد اساسی زیر می داند:‌
1- حساسیت به مسئله
3- ایده های نوین
4- انعطاف پذیری
5- هم نهادی
6- تحلیل گری
7- پیچیدگی

8- ارزشیابی
به نظر او زیر هركدام از این بعدهای اساسی چند بعد فرعی قراردارد. برپایه این مدل گیلفورد یك مجموعه ای از آزمون برای اندازه گیری خلاقیت ساخته كه این مجموعه شامل 13 آزمون است. 9 آزمون كلاسی و آزمون شكلی تورنس (1989) خلاقیت را بطور خلاصه مركب از چهار عامل اصلی می داند:
1- سیالی: یعنی استعداد تولید ایده های فراوان
2- ابتكار: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع، غیرمادی و تازه.
3- انعطاف پذیری: یعنی استعداد تولید ایده های متنوع و یا روشهای بسیار گوناگون.
4- بسط: یعنی استعداد توجه به جزئیات.
ب) تعاریف عملیاتی
هوش هیجانی
منظور از هوش هیجانی در این تحقیق نمره ای است كه آزمودنیها از آزمون هوش هیجانی بار-آن بدست می آورند.

خلاقیت :
خلاقیت آفرینش فرآورده های پیچیده از مواد اولیه ساده می باشد که در این پژوهش منظور از خلاقیت نمره حاصل از اجرای آزمون سنجش خلاقیت عابدی در بین آزمودنیها می باشد.

پیشینه موضوع پژوهش

بعد از این كه برای اولین بار سالووی و مایر در سالهای 1990 تئوری مدونی به نام هوش هیجانی ارائه كردند، از آن زمان تاكنون مطالعات زیادی در مورد این سازه در زمینه های مختلف صورت گرفته است. در این جا برخی از این مطالعات را ذكر می كنیم.
الف : درایران
زارع 1380 رابطه بین هوش هیجانی و موفقیت تحصیلی را مورد ارزیابی قرارداد. وی در این تحقیق از پرسشنامه بار-آن به منظور پیش‌بینی موفقیت تحصیلی به وسی

له هوش هیجانی استفاده نمود و دریافت كه بین هوش هیجانی و موفقیت تحصیلی همبستگی معناداری وجود دارد ولی بین هوش شناختی و هوش هیجانی همبستگی معنادار وجود ندارد.
بنكداری در سال 1384 به بررسی رابطه هوش هیجانی والدین با سازگاریهای اجتماعی فرزندان پرداخت . بدین منظور 252 دانش آموز دختر و پسر پایه چهارم دبستان شهر تهران بررسی شدند. در نتایج تحقیق وجود رابطه مثبت و معنادار بین هوش هیجانی والدین و سازگاری اجتماعی فرزندان داشت. مادران از طریق سه مولفه خودكنترلی- هوشیار اجتماعی و خودانگیزی توانایی پیش‌بینی سازگاری اجتماعی فرزندان دختر خود را دارند. و این امر نزد پدران به مولفه‌های هوشیاری اجتماعی – توانایی پیش بینی سازگاری اجتماعی فرزندان پسر را دارا می باشند. نتایج نشان می دهد كه بین هوش هیجانی پدران و مادران تفاوتی وجود ندارد. تنها در مولفه خودكنترلی نمرات پدران بیشتر از مادران می باشد.
سازگاری اجتماعی دختران از پسران بیشتر است. اما از دیدگاه مادران تفاوتی در سازگاری اجتماعی فرزند دختر و پسر دیده نمی شود.
عباسی (1384) به بررسی و مقایسه هوش هیجانی دانش‌آموزان پسر كم توان ذهنی آموزش پذیر 12-10 ساله با و بدون اختلالهای عاطفی رفتاری در شهر تهران پرداخت. نتایج تحقیق بین دو گروه مادران فاقد و واجد اختلالات عاطفی رفتاری نشان داد كه آنها در زمینه هوش هیجانی كلی و زیر مجموعه ای آنها كه عبارتند از: خودآگاهی – خودكنترلی- خودانگیزی – همدلی و مهارتهای اجتماعی می باشند. تفاوت معناداری با یكدیگر دارند.

مقصودی (1384) به بررسی و مقایسه ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی(هوش هیجانی – خلاقیت – خودپنداری- خودكارآمدی – منبع كنترل) كارآفرینان تهرانی با افرادی عادی می پردازد كه نتایج حاصل از داده های هوش هیجانی نشان می دهد كه بین میانگین دو گروه كارآفرینان و افراد عادی تفاوت معناداری وجوددارد. بدین معنی كه میانگین هوش هیجانی افراد كارآفرینی به نسبت افراد عادی بالاتر است. این تفاوت علاوه بر میانگین هوش هیجانی كلی در هر پنج مولفه تركیبی هوش هیجانی نیز معنادار است یعنی میانگین گروه كارآفرینان در مولفه‌های درون فردی، میان فردی، سازگاری، كنترل تنش و خلق عمومی به نسبت افراد عادی بالاتر است.

پیرخائفی (1372) :
به بررسی رابطه بین هوش عمومی وخلاقیت در بین دانش آموزان پسر دوم نظری دبیرستانهای شهر تهران پرداخته است .نتیجه ارزیابی نشان می دهد که بین هوش عمومی و خلاقیت کلی نمونه تحقیق همبستگی ناچیزی وجود دارد .

ب : در جهان:
براكت (2004) هوش هیجانی 330 مردو زن را با استفاده از مقیاس مایر و همكاران مورد ارزیابی قرارداد . در این تحقیق هوش هیجانی زنان به طور معنی داری بیش از مردان بود. همچنین هوش هیجانی همبستگی منفی و معنی داری با ناسازگاری و رفتارهای منفی اجتماعی داشت. نمرات پایین هوش هیجانی در مردان مربوط به درك هیجانات و استفاده از هیجانات (بهبود تفكر) بود و هوش هیجانی پایین در مردان با مصرف مواد و استفاده از الكل همبستگی داشت. همچنین این افراد دارای رفتارهای انحرافی بیشتر و ارتباطات اجتماعی ضعیف بودند.

سیاروچی و همكاران (2002) در مقاله ای به عنوان «هوش هیجانی رابطه بین استرس و سلامت روانی را تعدیل می كند» مطالعه ای را شرح می دهند كه برروی 302 نفر از دانشجویان به روش مقطعی انجام گرفت. 3 شاخه هوش هیجانی در این تحقیق مدنظر بودند كه عبارتند از:‌ادراك و ارزیابی هیجانی،‌فهم و استدلال در مورد هیجانها و مدیریت و نظم‌بخشی در خود و دیگران.
استرس نیز در دو بُعد جر و بحث وگفتگوی مشاجره سر میز و وقایع منفی و ناگوار زندگی مورد توجه قرارگرفت. نتایج پژوهش حاكی از این بود كه برخی از اشكال هوش هیجانی ممكن ا

ست افراد را از استرس محافظت كند و منجر به سازگاری و تطابق بهتری در آنان شود . این امر تلویحات روشنی برای پیشگیری از حالات افسردگی دارد. افرادی كه در مدیریت و كنترل هیجانهای دیگران عملكرد خوبی دارند، از حمایت اجتماعی برخوردار بوده و احساس رضامندی بیشتری در زندگی دارند. این حساسیت روزافزون می تواند آنان را در مقابل افسردگی و افكار خودكشی محافظت كند. همچنین آنها به این نتیجه رسیدند كه هوش هیجانی رابطه میان استرس و متغیرهای سلامت روان را تعدیل می كند در مواردی افراد باهوش هیجانی بالا تاثیرات بیشتری از استرس داشته و سطح بالایی از افسردگی را نشان می دهند كه آنها دو فرضیه را مطرح كردند.
فرضیه گم‌گشتگی
كه پیشنهاد می كند افرادی كه در ادراك هیجان در سطح پایین قراردارند در واقع به استرس حساس هستند اما به آسانی تشخیص نمی دهند كه استرس بر آنها چه اثری دارد. براین اساس افراد با ادراك هیجانی پایین درباره آن چه احساس می كنند، بیشتر سردرگم می شوند و درك پایین‌تری از چگونگی تاثیر آن بر زندگی ازخود نشان می دهند .
فرضیه عدم حساسیت
پیشنهاد می كند كه افرادی كه ادراك هیجانی ندارند با موفقیت تفكرات استرس زا را سركوب می كنند و یا در كل به آنها توجهی نمی كنند.
هانت و ایوان (2004) در پاسخ به این سوال كه آیا هوش هیجانی می تواند پیش بینی كند كه افراد چگونه بر تجربیات تکانشی و ناگهانی پاسخ می دهند، مطالعه ای برروی 181 مرد و 233 زن اجرا كردند .نتایج نشان دادند که افرادی که نمرات هوش هیجانی بالایی داشتند نشانه های روانی کمتری در رابطه با تجربیات تکانشی نشان دادند علاوه براین مشخص شد كه وقایع ضربه ای

تاثیرات منفی بیشتری بر زنها داشت و مردها سازگاری بهتری با این تجربیات از خود نشان دادند.
در پژوهشی كه توسط مایر و همكاران (2000) به عمل آمد، مشخص شد كه افرادی كه نمرات بیشتری در همدلی دارند، انطباق عاطفی بهتری داشته و معاشرتی هستند و در میان مردم محبوبیت بیشتری دارند. این افراد در پاسخدهی به محیط اجتماعی و ایجاد یك شبكه اجتماعی پشتیبان برای خود موفق‌ترند.
شات (2001) در هفت مطالعه جداگانه به بررسی رابطه هوش هیجانی و روابط بین شخصی

پرداخت. و دریافت كه افراد باهوش هیجانی بالا از قدرت خودكنترلی بالایی برخوردار بوده و نگاه همدلانه بیشتری نسبت به دیگران دارند . آنها همچنین دریافتند كه بین هوش هیجانی و مهارتهای اجتماعی رابطه مثبتی وجود دارد به این معنی كه افراد باهوش هیجانی بالا قادر به مدیریت صحیح روابط خود بوده و توانایی رهبری بالایی داشته و در حال تعارضات بین شخصی تواناترند. آنها دارای روحیه همكارانه صمیمانه تری بوده كه به حفظ و تداوم ارتباطها كمك می كند این افراد از رضامندی زناشویی بهتری نیز برخوردار می باشند.
لوپز (2003) پژوهشی را برای 103 دانشجو به منظور بررسی رابطه هوش هیجانی و كیفیت ارتباطات اجتماعی صورت داد. نتایج حاكی از وجود همبستگی مثبت بین هوش هیجانی و رضایت از روابط اجتماعی بود. افرادی كه در مقیاس مدیریت هیجانی نمرات بالاتری گرفته بودند به احتمال بیشتری روابط خود را با دیگران مثبت ارزیابی كردند. همچنین این افراد حمایت بیشتری از والدین دریافت كرده و از تعاملات منفی كمتری با دوستان نزدیك خود برخوردار بودند.
ج: مبانی نظری تحقیق :
تعریف هیجان
واژه ای كه تحت عنوان هیجان به آن اشاره می كنیم، اصطلاحی است كه روان شناسان و فلاسفه بیش از یك قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگلیسی آكسفورد معنای لغوی هیجان چنین ذكر شده است. «هرتحریك یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده است. (به نقل از گلمن 1995)
پورافكاری (1380) نیز هیجان را چنین تعریف كرده است:‌این اصطلاح از ریشه لاتین emorere به معنی حركت،تحریك، حالت تنش یا تهییج مشتق شده است. كاربرد معاصر این اصطلاح كلا به دو نوع است 1) اصطلاح پوششی برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی كه وضعیت هستی شناسی هریك با برچسبی كه معنی آن با توافقی ساده معین می گردد، تثبیت می گردد. این همان معنایی است كه ضمن محبت از عشق، ترس و نفرت، وحشت و غیره موردنظر است. 2) برچسبی است برای زمینه ای از تحقیقات علمی كه برجستجوی عوامل محیطی، فیزیولوژیكی و شناختی مسئول این تجربیات ذهنی می پردازد.
تقریبا تمام نظریه های هیجانات چهارطبقه عوامل را معتبر می شناسند:‌
الف) محركهای فراخوان كه ممكن است درون زا یا برون زا باشند.
ب) همبسته های فیزیولوژیك كه سیستم های زیست شناختی كلی و الگوهای اختصاصی ع

ملكرد را دربرمی‌گیرد.
ج) ارزیابی شناختی. اهمیت شخصی حادثه هیجان مربوطه را تعیین می كند.
د) خصوصیات انگیزشی، تحریك هیجانی تقریبا همیشه نقش بارزی در فعالیتی اجباری تلقی شده است.

همچنین طی سالیان به خاطر پیچیدگی زیاد هیجان، تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است:
( كلینا 1981)، تعریفی را ارائه كرده است كه عناصر اولیه تعاریف قبلی را شامل می شود بر طبق این تعریف، هیجان، حاصل تعامل بین عوامل ذهنی، محیطی و فرایندهای عصبی و هورمونی است وی در تایید این تعریف نكات ذیل را مطرح می كند:‌
1- هیجان ناشی از تجارب عاطفی مثل لذت یا ناراحتی است.
2- هیجانها باعث می شوند تا فرد تبیین های شناختی خلق كند- برای مثال علتها را به خود یا محیط نسبت دهد.
3- هیجان باعث انواع سازگاری های درونی مثل بالارفتن ضربان قلب می شود.
4- هیجان رفتارهایی را فرا می خواند كه اغلب و نه همیشه، بیانی (خندیدن یا گریستن) هدفمند (كمك كردن یا اجتناب كردن) و انطباقی (حذف چیزی كه تهدیدی بالقوه برای بقاء محسوب می شود) هستند.
عملكرد دیگر، هیجان عبارت از رفتار پاداش دهنده و تنبیه كننده آن است. وقتی فرد هیجان بسیار مثبتی را تجربه می كند به احتمال زیاد به رفتارهایی می پردازد كه موجب تولید محدود آن هیجان می شود به همین صورت وقتی فرد هیجانی بسیار منفی را تجربه می كند از رفتارهایی كه باعث بروز مجدد آن هیجان می شود، اجتناب می كند به عبارت دیگر هیجان در حكم تقویتهای رفتاری است. (ثرندایك به نقل از كلینجا 1981)

تعریف هوش
هوش عبارت است از:‌«مجموعه ای از تواناییهای شناختی كه به ما اجازه می دهند تا نسبت به جهان اطرافمان آگاهی پیدا كنیم – یاد بگیریم و مسائل را حل كنیم (سیاروجی و همكاران ، 2000)
به عقیده ثرندایك سه نوع مشخص هوش وجوددارد:‌انتزاعی، مكانیكی و اجتماعی. توانایی برای فهم و درست بكاربردن مفاهیم انتزاعی و سمبلها هوش انتزاعی را تشكیل می دهد. توانایی فهم، ابداع و كاربرد صحیح مكانیزمهای به وجود آورنده هوش مكانیكی است و استعداد عملكرد معتدل در روابط انسانی و امور اجتماعی، هوش اجتماعی را تشكیل می دهد. (پورافكاری، 1380)
ریشه های تاریخی هوش هیجانی
ذهن انسان از سه طریق شناخت ، احساس و انگیزش عمل می كند. حوزه شناخت شامل اعمالی از قبیل: حافظه فرد، استدلال، قضاوت و به طور كلی اعمال فكری انسان می شود. حوزه احساس شامل: عواطف، حالات روحی، ارزشیابی ها و دیگر حالات احساسی می شود. حوزه انگیزش كه می توان گفت همان حوزه شخصیت می باشد و شامل انگیزه زیستی یا رفتار هدف گرا كه قابل یادگیری است، می باشد. دو حوزه اول كه شامل شناخت و احساس می باشد در واق

ع تشكیل دهنده هوش هیجانی هستند یعنی می توان گفت كه هوش عاطفی همان استفاده آگاهانه از عواطف و احساسات می باشد. (پون- 2002)
در اغلب مواقع روانشناسان هنگام مطالعه هوش بر جنبه های شناختی آن از قبیل حافظه و قدرت حل مشكل توجه می كنند. این در حالی است كه در گذشته محققان زیادی به نسبت جنبه های

شناختی انسان بر اهمیت جنبه های غیرشناختی نیز تاكید كرده اند. اگر به مطالعات رهبری اوهایو (در دهه 1940) توجه كنیم می توان ملاحظه كرد كه در نتیجه این مطالعات توجه به افراد (در مقابل توجه به وظیفه) به عنوان یكی از عوامل اصلی رهبری اثربخش معرفی شد كه با الهام از این مطالعات بعدها رهبران اثربخش به عنوان كسانی معرفی شدند كه بتوانند اعتماد و احترام متقابل با زیردستان خود داشته و با آنها روابط دوستانه برقرار كنند. با توجه به نتایج این مطالعات می توان دید كه جنبه های غیرشناختی رفتار انسان به عنوان عاملی مهم در موفقیت رهبران به شمار می آید. (چرنیس- 2002)
در سال 1940 دیوید وچلر در كنار توجه به عوامل عقلانی به عوامل غیرعقلانی از قبیل عوامل اجتماعی، فردی و احساسی نیز توجه نشان داد و در سال 1943 وی اظهار داشت كه توانایی های غیرعقلانی از عوامل ضروری موفقیت در زندگی می باشند. وی در سال 1958 هوش را به صورت ظرفیت كلی فرد برای عمل هدفدار، فكر منطقی و برقراری ارتباط مؤثر با محیط تعریف كرد. ولی او تنها كسی نبود كه به اهمیت جنبه های غیرشناختی هوش در موفقیت و سازگاری انسانها با محیط پی برد. (چرنیس- 2002)
رابرت ثرندایك در سال 1920 مفهوم هوش اجتماعی را مطرح كرد و آنرا به عنوان توانایی درك دیگران و توانایی برای برقراری ارتباط با آنها تعریف كرد. ولی متاسفانه كارهای وی تا سال 1983 فراموش شده و یا نادیده گرفته شدند. (پون – 2002)
تا اینكه در سال 1983 گاردنر از نظریات او استفاده كرد و به انتشار مطالبی درباره هوش چندجانبه پرداخت.وی بیان داشت كه هوش درون فردی وهوش بین فردی نیز به اندازه بهره هوشی افراد (IQ) كه با تستهای خاصی اندازه گرفته می شود، اهمیت دارند. (چرنیس – 2002)
اصلاح هوش هیجانی همانند چتری است كه مجموعه ای از مهارتها و خصایص فرد را در زیر خود جمع كرده است و بعضی دانشمندان این مهارتها را در دو گروه عمده مهارتهای بین فردی و مهارتهای درون فردی تقسیم بندی می كنند. این مهارتها به گونه ای هستند كه با حوزه های

 

سنتی مهارت و تخصص از قبیل دانش مشخص، هوش عمومی و مهارتهای فنی و حرفه ای ارتباط چندانی ندارند و از آنها جدا می باشند. اغلب دانشمندان هوش هیجانی عقیده دارند كه به منظور تعادل در رفتار، برخورداری از عملكرد بهتر در جامعه و یا در یك سازمان یا حتی در درون خانواده و زندگی زناشویی باید انسانها دارای بهره هوشی (IQ) و بهره هیجانی (EQ) بوده و استفاده مناسبی از هر دو اینها ببرند. هوش هیجانی شامل آگاهی داشتن نسبت به عواطف و چگونگی

تعامل این عواطف با IQ می باشد یعنی فردی كه می خواهد در زندگی خود موفق باشد و جزء بهترین افراد باشد باید از عواطف و احساسات خود و دیگران آگاه بوده و از عواطف استفاده منطقی ببرد. (كرستید – 1999)
در سال 1985 یك دانشجوی مقطع دكتری در رشته هنر در یكی از دانشگاههای آمریكا پایان نامه ای را به اتمام رساند كه در عنوان آن از واژه هوش هیجانی استفاده شده بود. این چنین به نظر می رسید كه این اولین استفاده علمی و آكادمیك از واژه هوش هیجانی باشد. (هین ، 2004). در سال 1990 سالوی و ما‌یر با آگاهی که از كارهای انجام شده در زمینه جنبه های غیرشناختی هوش داشتند، اصطلاح هوش هیجانی را به كار بردند. (چرمیس- 2002) این دو دانشمند بیان داشتند كه هوش هیجانی این امكان را برای ما فراهم می كنند كه به صورت خلاقانه تری بیاندیشیم و از عواطف و احساسات خود در حل مسائل و مشكلات استفاده كنیم. این دو دانشمند تحقیقات خود را در زمینه اندازه گیری و سنجش هوش هیجانی ادامه دادند و در سال 1988 بیان داشتند كه هوش هیجانی تا حدی باهوش عمومی همپوشانی دارد و شخصی كه دارای هوش عاطفی باشد، باید چهار مهارت زیر را داشته باشد:
1- تشخیص عواطف
2- استفاده از احساسات و عواطف
3- فهم عواطف
4- تنظیم و كنترل عواطف
از كسانی كه برای اولین بار اصطلاح هوش هیجانی را به كار بردند،‌دانیل گلمن كسی است كه بیشتر از همه نامش با عنوان هوش هیجانی گره خورده است. وی كه خبرنگار روزنامه نیویورك تایمز بود، رشته روانشناسی را در هاروارد به پایان رساند و مدتی نیز با دیوید مك كلی لند و دیگران كار كرد. گروه مك كلی لند می خواستند بدانند كه چرا تستهای هوش نمی توانند مشخص كنند كه افراد در زندگی خود موفق می شوند یا نه. گلمن در سال 1995 كتابی تحت عنوان هوش هبجانی منتشر كرد كه این كتاب پرفروشترین كتاب سال شد و تلویزیون امریكا با مصاحبه های گسترده ای كه با وی در زمینه هوش هیجانی داشت موجب معروف شدن وی در سطح جهان گردید. گلمن در كتاب خود اطلاعات جالبی در ارتباط با مغز، عواطف و رفتارهای آدمی ارائه می دهد. تعریف گلمن از هوش هیجانی بدین صورت است: «ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران، برای برانگیختن خود و كنترل موثر احساسات خود و استفاده از آنها در روابط بادیگران». به عقیده وی هوش هیجانی در محیط كار از سازه ای چند بعدی تشكیل شده كه شامل پنج جزء زیر می باشد: ‌( كرستید، 2000)
1- خودآگاهی

2- خودكنترلی
3- انگیزش
4- همدلی
5- مهارتهای اجتماعی (راحیم، 2003)
هوش هیجانی و بهره هوشی
سالها بود كه IQ‌به عنوان مهمترین پیش‌بینی كننده موفقیت آتی افراد در زندگی مطرح بود و تصور براین بود كه افرادی كه دارای میزان ضریب هوشی بالاتری باشند، نسبت به دیگران موفق تر خواهندبود. در نتیجه این گونه تصورات حتی در مدارس نیز سعی براین بود كه آگاهی

و دانش بچه‌ها را تا حد ممكن افزایش دهند و به آموزش بهای زیادی داده می شد. اما تحقیقات اخیر نشان می دهند كه IQ‌به تنهایی نمی تواند بیان كننده علل موفقیت افراد در سر كار یا زندگی باشد. چرا كه ما می توانیم افرادی را ببینیم كه دارای ضریب هوشی بالایی هستند و در تحصیل موفق بوده اند اما در زندگی به عنوان یك فرد موفق مطرح نمی باشند. (پون ، 2002)
در ارتباط با این كه IQ به تنهایی نمی تواند پیش بینی كننده عملكرد شغلی افراد باشد، در سال 1984 تحقیقات جی‌هانتر و آرهانتر نشان داد كه در بهترین وضعیت IQ مسئول 25 درصد تغییرات می باشد. درسال 1996 نیز استرنبرگ با بررسیهای مختلفی كه در زمینه هوش انجام داد به این نتیجه رسید كه IQ‌ می تواند حداكثر 10 درصد و حداقل 4 درصد مسئول موفقیتهای افراد باشد كه البته 10 درصد واقعی تر به نظر می رسد. محققان زیادی نیز اظهار می دارند كه هوش هیجانی یك جزء لازم برای رهبری اثربخش می باشد. یك فرد بدون هوش هیجانی حتی اگر بهترین آموزشها را در جهان دیده باشد و دارای ذهنی تحلیلی و دقیق باشد و بهترین ایده ها را هم در سر داشته باشد،‌باز هم نمی تواند یك رهبر بزرگ باشد.
در حقیقت 80 درصد موفقیتهای افراد در سركار به هوش هیجانی وابسته است و تنها 20 درصد آن به IQ بستگی دارد و اغلب كسانی كه دارای عملكرد بهتری می باشند هوش هیجانی بالایی دارند. این در حالی است كه اكثر افرادی كه عملكرد پایین تری دارند به این علت نیست كه مهارتهای فنی كمتری نسبت به دیگران دارند بلكه اكثرا این گونه افراد مهارتهای بین فردی كمتری دارند. ارتباطات كاری شان ضعیف است، اقتدارطلب و یا جاه طلب می باشند یا این كه با مدیریت سطح بالا اختلاف دارند. تعجب آور نیست،‌اگر گفته شود تاثیر هوش هیجانی همزمان با بالارفتن مدیران در سلسله مراتب سازمانی افزایش می یابد چرا كه اهمیت ارتباطات سازمانی زیاد می باشد. (جانسون – 1999)

گلمن در طی تحقیقات خود به عنوان مشاور سازمانها دریافت كه در تمام سطوح سازمانی مهارت هیجانی مهمتر از داشتن مهارتهای فنی و شناختی می باشد. تحقیقات دیگر نشان دهنده این است كه هوش هیجانی نقش مهمتر و بیشتری در سطوح بالای سازمانی بازی می كند، زمانی كه گلمن این موضوع را مورد بررسی قرارداد به این نتیجه رسید كه در سطوح بالای سازمانی كسانی كه عملكرد بهتری نسبت به افراد متوسط دارند،‌تقریبا 90 درصد تفاوت در ویژگیهایشان قابل استناد به هوش هیجانی است تا تواناییهای شناختی. (راحیم ، 2003)

در مطالعه ای در دانشگاه بركلی از 80 دانشجوی دكتری در هنگام فارغ‌التحصیلی، تستهای شخصیت، تستهای هوش و مصاحبه های دیگری به عمل آمد. چهل سال بعد زمانی كه آنها در اوایل هفتادسالگی قرارداشتند، دوباره مورد مطالعه قرارگرفتند و میزان موفقیت آنها در زمینه تخصصی خود سنجیده شد. نتیجه این تحقیق نشان داد كه در مورد موفقیت حرفه‌ای و پرستیژ و شهرت فردی، تواناییهای عاطفی و اجتماعی 4 برابر مهمتر از IQ می باشند. (كرستید – 2000)
در طی سالهای 1998 گلمن در طی بررسی 200 شركت و سازمان در سرتاسر جهان به این نتیجه رسید كه تفاوت در بین افراد به علت تواناییهای شناختی و مهارتهای فنی می باشد و بقیه به علت تفاوت در شایستگی های عاطفی می باشد و حتی در موقعیتهای رهبری در سطوح بالای سازمانی بیشتر تفاوتهای بین فردی به علت شایستگیهای عاطفی می باشد. (پون – 2002)
درست نیست كه بگوییم مهارتهای شناختی برای موفقیت افراد مهم نمی باشند، بلكه این مهارتها در صورتی كه به همراه مهارتهای عاطفی باشند، موثرتر و اثربخش‌تر خواهدبود. برای نمونه مهارتهای شناختی جزء مهمترین عوامل برای موفقیت در تحصیل می باشند. چنانچه شما مایل به ادامه تحصیل در دانشگاهی همچون بركلی باشید به میزان زیاد به چنین مهارتهایی نیاز دارید تا در این دانشگاه پذیرفته شوید اما چنانچه بعد از فارغ التحصیلی و ورود به جامعه، خودتان را با همكلاسیهای دیگر خود كه دارای هوش عاطفی بالاتر و مهارتهای اجتماعی بیشتری نسبت به شما بودند ولی بهره هوشی آنها تا حدی از شما كمتر بود، مقایسه كنید خواهید دید كه درست است برای دانشمند یا دكترشدن به بهره هوشی در حدود 120 نیاز است اما برای مقاومت در مقابل مشكلات زندگی و كاری و داشتن همكاری بهینه با دیگران به مهارتهای عاطفی نیاز است. می توان گفت كسانی كه هوش عاطفی آنها نسبت به دیگران زیاد است ولی 10 تا 15 امتیاز بهره هوشی (IQ) كمتر دارند، در همكاری با زیردستان خود و برقراری روابط اجتماعی و در نتیجه در زندگی و كار خود موفق تر خواهندبود. (كرستید، 2000)
در مطالبی كه مطرح گردید اكثرا سعی براین بود كه اهمیت مهارتهای عاطفی و داشتن هوش هیجانی بالاتر پررنگ نشان داده شود ولی نباید فراموش كرد كه در واقع مهارتهای شناختی و غیرشناختی مكمل هم هستند. تحقیقات دانشمندان بیان كننده این مطلب است كه مهارتهای عاطفی واجتماعی موجب بهبود عملكرد شناختی فرد خواهندشد و هیچ كدام از این مهارتها به تنهایی مثمرثمر واقع نخواهندشد.

آموزش هوش هیجانی
یك بچه زمانی كه متولد می شود بطور ذاتی دارای هوش می باشد، درست است كه او قادر به خواندن و نوشتن نیست و نمی توان از او آزمون هوش گرفت ولی با وجود این می توان گفت كه این بچه هوشمند است. همه ما تواناییهایی داریم كه ذاتی بوده و نمی توان آنها را افزایش داد و در مقابل، بعضی از تواناییهای دیگر در وجود هر فرد هستند كه قابلیتهای آموزش، یادگیری و بهبود و توسعه را دارند. هوش هیجانی به طور ذاتی و فطری در درون هر فرد وجود دارد ولی می تواندیگران افزایش داد كه در نتیجه آن هوش هیجانی افراد نیز افزایش خواهدیافت. (هین- 2004)
یک مورد در مورد هوش هیجانی این است كه برخلاف IQ قابل یادگیری است. اگر انسانها درباره احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو كنند این امر به نوعی موجب یادگیری عاطفی آنها خواهدشد كه البته یادگیری درباره عواطف بدین گونه نیست كه چند تمرین خاص را انجام داد و نتیجه یادگیری را بلافاصله مشاهده كرد بلكه نتیجه این نوع یادگیری در تعامل با افراد و در فعالیتهای گروهی نمایان خواهدشد. آموزش هوش هیجانی بدین معنا نیست كه به افراد پند و نصیحت بدهیم بلكه بدین صورت می باشد كه در آنها نسبت به احساسات و عواطف، حساسیت ایجاد كرده و آگاهی و دانش آنها را نسبت به ابعاد عاطفی موجود در درون انسانها افزایش دهیم. مهارتهای هیجانی را كه افراد می آموزند به آنها در زمینه برقراری ارتباط با دیگران در محیط كار واجتماع كمك خواهد كرد كه در نتیجه آن همكاری بین افراد بهتر شده و عملكردشان نیز بهبود خواهدیافت. آموزش هوش هیجانی و افزایش آگاهی افراد نسبت به عواطف خوب و بدی كه در درون انسانها نهفته اند به طور موثری موجب افزایش مهارت خوب گوش دادن، برقراری ارتباط با دیگران و بیان احساسات خود،‌حل تعارضات و مقابله با فشار عصبی و استرس خواهدشد.
جیمز پون (2002)در نتیجه تحقیقات خود در سنگاپور بیان می دارد كه سطح هوش هیجانی افراد به طور ژنتیكی ثابت نیست و می توان آنرا بهبود داد و اگر ما آگاهی افراد را نسبت به مزایای هوش هیجانی افزایش دهیم، افراد بیشتری سعی خواهند كرد كه برروی هوش هیجانی خود سرمایه گذاری كنند تا موفقیتشان در زندگی كاری افزایش یابد. انسانها همزمان با آگاه شدن نسبت به عواطف و احساسات خود سعی خواهندكرد كه تاثیر عواطف و احساسات را در تعاملاتشان با دیگران نیز درك كنند كه این گونه آگاهیها بر روابط اجتماعی و كار گروهی آنها تأثیر مثبت

خواهندداشت.
آیا می توان هوش هیجانی را آموخت و آموزش داد؟
مانند هر نوع دیگر هوش، بسیار دشوار است كه بتوان هوش هیجانی را افزایش داد. اما آیا یكی از اصول اساسی هوش هیجانی این نیست كه برخلاف بهره هوشی، آنرا می توان آموزش داد؟‌البته مطبوعات مردمی چنین ادعائی می نمایند .
بسیاری از درمانگران نیز ادعای توانائی افزایش هوش هیجانی را دارند.
حتی اگر مدلولهای هوش هیجانی را كه بر مبنای شخصیت می باشد بپذیریم، مفهوم این كه

بتوانیم بسادگی خصوصیات اصلی و اساسی شخصیت را تغییر دهیم، صحیح نمی باشد. آیا افراد بدبین با شركت در یك كارگاه آموزشی می توانند خوش بین شوند؟ آیا اضطراب را می توان بسادگی درمان نمود؟ البته كه خیر، آیا افراد بدبین می توانند یادبگیرند كه مدل تفكر خود را بررسی نمایند و بعضی اوقات این مدل را تغییر دهند؟ بله، این موضوع بنظر ممكن می رسد. حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را تغییر داد شایدبتوان به افراد مهارتهای هیجانی را آموزش داد و به معلومات آنها در این زمینه افزود. مثلا می توان به افراد لغات بیان كننده هیجانها را یاد داد و یا علت بوجود آورنده هیجانها را شناساند. به كسانیكه در تشخیص هیجانها بنحو صحیح عمل نمی نمایند، تشخیص صحیح را آموخت. افراد مهارتها را كسب می نمایند و معلومات بدست می آورند اما ممكن است هوش هیجانی آنها تغییر نكند. این نكته دقیق و ظریفی می باشد.

برنامه های آموزشی كه مستقیما در مورد هوش هیجانی می باشند
قبل از آن كه مفهوم هوش هیجانی گسترش یابد، در مدارس در مورد هیجانها آموزش داده می شد. سالوی ( 200) و همكارانش اظهار می دارند كه تحت تاثیر راههای خلاقانه‌ای هستند كه بعضی مدرسین برنامه عاطفی را ترتیب داده اند،‌لیكن نگرانیهایی در مورد آنها وجوددارد. در بعضی مدارس و بعضی برنامه ها كه چنین موادی به دقت ارائه می گردد و كاركنان آموزش مناسب دیده اند، بی شك یك برنامه بی همتا و بالقوه با ارزش پایه گذاری شده است. اما به همین ترتیب در بررسی جزئیات بعضی برنامه ها،‌سالوی و همكارانش اظهار ناراحتی و نگرانی می نمایند. مثلا برنامه هائی كه بنظر می رسد یك عقیده «هیجانها خوب هستند» را اتخاذ كرده باشد و مخالف فلسفه ای است كه می گوید «هیجانها در بافت سایر خصوصیات شخصی وجود دارد و روابط بین شخصی برای ما مزاحم می باشند».
اغلب دانش آموزانی كه محتاج برنامه آموزش هیجانی می باشند، متاسفانه اكثرا از خانواده‌هائی می آیند كه در آنها ارتباطات هیجانی بنحوی منحرف شده است. این افراد از پاسخهای ناسازگارانه هیجانی استفاده می نمایند. سالوی اظهار می دارد كه مطمئن نیست چنین كودكان آسیب‌دیده‌ای از شركت در بحثهای كلاسی كه مستلزم در میان گذاشتن هیجانهایشان با دیگران است، بهره ای ببرند یا شاید از این موضوع احساس ناراحتی یا اجبار بنمایند.
نكته قابل توجه دیگر این كه افراد از خرده فرهنگهای مختلف، نسبت به هیجانها رویكردهای گوناگون دارند.
برای شروع، بعضی برنامه های حل تضاد و كشمكش بنظر مطمئن می رسند. مثلا لیندا لانیتری كه برنامه حل مشكل و تضاد را در مدارس دولتی نیویورك اجراء می كند عقیده دارد كه برنامه حل تضاد و كشمكش براساس یادگیری مهارتهای شخصی است كه از نظر هوش هیجانی در مرتبه بالاست. برنامه وی شامل آموزش این است كه چگونه احساسات شخص مقابل و احساسات خود و احساسات دیگرانی را كه در این موضوع درگیر هستند،‌تشخیص دهیم. كاهش خشونت، یكی از هدفهای مهم و اساسی مدارسی است كه عوارض آن بر یادگیری تمركز دانش آموزان اثر می گذارد.
سالوی اظهار می دارد(از دیدگاه وی و همكارانش) آسانتر و عملی تر است كه قبول نمائیم

یك برنامه حل تضاد و كشمكش اجرا نمائیم. تا یك برنامه ای كه هدفش افزایش هوش هیجانی می باشد (در صورتی كه چنین چیزی امكان داشته باشد).
همچنین هدفهای مورد تاكید چنین برنامه ای، جلوگیری از سوءتغییر آن بصورت آموزش راههای «صحیح» (یا «بهترین») برای احساس نمودن است.

آموزش مهارتهای اجتماعی، یا حتی مهارتهای اجتماعی هیجانی، اگر ترجیح دهید،‌متفاوت از آموزش هوش است. بیشتر آشپزهای تازه كار كه با دقت از یك دستور غذا پیروی می كنند می توانند یك غذای خوشمزه درست كنند بدون آن كه الزاما راجع به تمام محتوای آن اطلاعات كامل داشته باشند. بطورمشابه هر دانش آموزی كه در این برنامه ها وارد می شود می تواند نسخه یا دستور اجتماعی را بیاموزد بدون آن كه الزاما هوش هیجانی را یادبگیرد. طبق تجربه نویسندگان

كتاب بسیاری از این برنامه هائی كه براساس مدرسه است بنظر می رسد تاكید براین دستورهای اساسی دارد و این موضوع باعث اعتبار آنهاست. این موضوع ارزیابی نتایج آنها را نسبتا آسان می سازد و از مباحث سختی مانند این كه آیا هوش اجتماعی می تواند اندازه گیری یا آموزش داده شود و این كه توسط چه نوع ضابطه فرهنگی یا چند فرهنگی می تواند ارزیابی شود، اجتناب می ورزد. آیا ممكن است این برنامه ها یك قسمت از هوش هیجانی را آموزش دهند؟‌

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir