مقاله اقتدار دین در پالایش جامعه از انحرفات اجتماعی دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اقتدار دین در پالایش جامعه از انحرفات اجتماعی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اقتدار دین در پالایش جامعه از انحرفات اجتماعی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
اقتدار دین در پالایش جامعه از انحرفات اجتماعی
(قسمت اول)
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین دكتر حمیدرضا شریعتمداری
چكیده:
ربط و نسبت دو مقوله دین و پیشگیری از انحرافات اجتماعی هم برای كسانی كه دغدغه دین و اجتماع دارند به خصوص آنان كه در جامعه دینی زندگی میكنند، از اهمیت زیادی برخوردار می باشد، اینكه دین در این زمینه چه وظیفه ای دارد و از چه ظرفیتهای و كاركردهای در قبال این موضوع برخوردار است و اینكه انحرافات اجتماعی چه جایگاهی دارند و چه نسبتی میان آنها و گناه شرعی و انحرافات اخلاقی برقرار است، در این نوشتار به اختصار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. لازم به ذكر است هر چند چاره جویی برای انحرافات اجتماعی ـ كه با
گناه فقهی و اخلاقی نسبت عموم و خصوص من وجه دارد ـ لزوماً و در همه موارد نمیباید از منظر دینی پی جویی شود و علوم تربیتی و تدبیرهای حكومتی بیشترین مسئولیت را در این زمینه دارد، اما دین به ویژه دین همه جانبه نگر، معنوی و اجتماعی اسلام، اگر به خوبی فهم و تطبیق شود، میتواند نقش تعیین كننده ـ به ویژه در مرحله پیشگیری و واكسینه نمودن ـ ایفا نماید.
مفاد تعالیم دینی، اعم از نظم، انضباط، محدودیتهای سازنده و جهت دار و مایههای عمیق معنوی ادیان به ویژه در دین اسلام، بخشی از توانمندیهای دین است كه در همه زمینههای فردی و اجتماعی و از جمله در مقابله با انحرافات اجتماعی بكار میآید.
واژگان كلیدی:
انسان، دین، گناه، الگو، اراده، نظم، انحرافات اجتماعی، نیاز درونی.
در طول تاریخ انحرافات اجتماعی از جمله معضلات جوامع بوده است، بدین سبب فلاسفه، جامعه شناسان، روانشناسان و حقوق دانان با توجه به تخصصهای مربوطه راهكارهایی برای مقابله و پیشگیری از انحرافات به جوامع ارائه میدهند، نكته قابل تأمل آن است كه آیا دین در این مقوله هم میتواند نقشی ایفا نماید؟ و آیا میتوان از اهرم دین برای این امر بهره برد؟ به جهت اهمیت این سؤالات در نوشتار ذیل از منظر دینی و فلسفی به آنها پاسخ داده می شود و در شماره آتی با رویكرد جامعه شناختی این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
موضوع انحرافات اجتماعیاز موضوعات مهمی است كه همواره هم ذهن كارگزاران سیاست و تعلیم و تربیت را به خود مشغول داشته و هم توجه جدّی جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی را برانگیخته است. گرایش مطالعاتی آسیب شناسی اجتماعیعهده دار كندوكاو در همین موضوع است. اهتمامی كه اغلب ادیان شناخته شده به جامعه و رفتارهای اجتماعی دارند، در كنار تأثیر شگرفی كه دین در جوامع دیندار دارد، میطلبد كه به نگرش ادیان به ویژه اسلام كه از اجتماعی ترین دینهای شناخته شده است، به انحرافات اجتماعی و راههای
پیشگیری از آن، توجه ویژه ای مبذول شود. البته ذكر نكته ای قابل توجه است كه رویكرد دینی به این بحث، تداعی كننده این مطلب نیست كه گویا پیشگیری و درمان انواع انحرافهای اجتماعی فقط وظیفه دین یا در وسع و توان دین است، لذا قبل از بیان رسالت اصلی هر نهاد، باید میزان تواناییهای نهفته در آن به خوبی شناخته شود تا بی دلیل، سطح مطالبات و انتظارات از آن نهاد بالا نرود تا در صورت برآورده نشدن آن توقعات، ناخواسته زمینه بدبینی فراهم نگردد. این اشتباه ومغالطه بزرگی است كه دین مسئول و عهده دار پاسخگوئی به همه پرسشها و موظف به حلّ همه مشكلات آدمیان شناخته شود، همچنان كه در مقابل، این نهایت گوهرنشناسی است كه قدر ومنزلت دین پاس داشته نشود و كاركردهای مثبت آن در
ساحتهای گوناگون فردی و اجتماعی نادیده گرفته شود، لذا این اهمال و فروگذاری در حقیقت به معنای محروم ساختن جامعه از عنصری اثرگذار میباشد كه تا اعماق جان در همه ساحتهای وجودی انسان نقش میآفریند. از این رو لازم است، قبل از تبیین رویكرد دینی به انحرافات اجتماعی از مفهوم انحراف اجتماعی و نیز ماهیت اصلی و وظیفه اساسی دین تصویر درستی اراده شود.
انحرافات اجتماعی
انحراف یا كجروی رفتاری است كه با معیارهای پذیرفته شده یا انتظار اجتماعی گروه یا جامعه ای خاص مغایر باشد. این تعریف، شامل رفتارهای گوناگون، نظیر تقلّب، ارتشا، جنایت، اعتیاد، ظلم و … میشود. بنابر نظر «كلینارد» این اصطلاح زمانی كاربرد دارد كه رفتار، صورتی ناپسند پیدا نماید و ناپسندی آن به گونه ای باشد كه از حدود اغماض جامعه فراتر برود.
یكی از مفاهیم نزدیك به انحراف، مفهوم نابهنجاری است. فرد نابهنجاركسی است كه فاقد سازگاری با ساخت كلّی یك نظام باشد كه یا در كارآیی یك نظام، مضرّ یا با انتظار و توقع مردم، ناهمخوان و یا از آنچه معمول، متداول و طبیعی شمرده میشود، متمایز باشد. در روانشناسی اجتماعی، شخصی نابهنجار خوانده میشود كه با ضوابط اجتماعی – فرهنگی محیط پیرامون خود، سازگاری نیافته باشد و در روانپزشكی كسی نابهنجار تلقی میشود كه با خود، محیط پیرامون و انتظارات محیطش همساز نباشد.
بدین ترتیب، مبنای انحراف دانستن یك رفتار، مخالفت آن با هنجارهای پذیرفته شده، انتظارهای جامعه یا هر گروه اجتماعی دیگر و ناهمخوانی آن با یك نظم خاص اجتماعی یا گروهی است، پس از یك سو با تنوع فرهنگها، معیارهای كجروی نیز تفاوت مییابد (همین نسبیّت معیارها و تنوع فرهنگها، مایه ناسازگاری و گاه ستیز دولتها و ملتها میشود) و از سوی دیگر، از آنجا كه هیچ كس دقیقاً رفتاری منطبق با الگوهای اجتماعی ندارد، زیرا رفتار هر فردی تابع خطوط خاص شخصیت خود نیز هست، پس آن رفتاری نابهنجار، انحراف و آسیب تلقی میشود كه حاوی انحرافات گسترده ای از معیارهای اجتماعی باشد. از منظر جامعه شناسی، مشروعیت و بهنجار بودن یك رفتار از نوع دیدگاه و انتظار یك جامعه یا هر گروه اجتماعی ناشی
میشود و در صورتی انحراف تلقی میشود كه هنجارها مكرّر و در حدی گسترده نادیده گرفته شوند. اما اگر از منظر دین، كجروی معادل گناه باشد، تنها خاستگاه ترك اوامر الهی و انجام نواهی الهی است. بنابراین، تلقی و انتظار جامعه در این جهت نقشی ندارد، بلكه یك فعل یاترك در صورتی كه مخالف نهی یا امری باشد گناه شمرده میشود. كوچك و بزرگ بودن، درگناه بودن یك فعل یا ترك تأثیری ندارد، البته در آمرزیده شدن، قبول توبه و نیل به سعادت، كمیت و نوع گناه اثرگذار است، همانطور كه نیت فرد نیز در استحقاق عقوبت مؤثر است، در حالیكه جامعه شناس هرگز با نیت و باطن افراد كاری ندارد.
بر این اساس كارهای زیادی میباشد كه از نگاه جامعه و جامعه شناسان نابهنجار محسوب میشود، اما از نگاه دین گناه محسوب نمیشود، یا اساساً دین هیچ موضعی نسبت به آنها ندارد، در مقابل، رفتارهای زیادی است كه از نگاه دین، در شمار گناهان میباشد ولی به دلیل آن كه عرف جامعه آنها را میپسندد، نابهنجار تلقی نمیشود، از قبیل منكرات شرعی كه در برخی جوامع، معروف و بهنجار تلقی میشود و نیز معروفهای شرعی كه در برخی جوامع یا مقاطع، منكر و نابهنجار انگاشته میشوند.
وظیفه اصلی دین
به راستی وظیفه اصلی دین چیست و ادیان چه غایت و هدفی را مطمح نظر دارند؟ آنچه در این فرصت محدود به ذهن میرسد آن است كه مهمترین هدف ادیان – تا جایی كه ما میشناسیم – بیش از آن كه به اجتماع بر گردد به فرد، راجع است یعنی دین در پی آن است كه افراد را به سعادت درونی كه قطعاً بازتابهای بیرونی خواهد داشت، برساند، البته روشن است كه جامعه صالح بستر مناسبی برای پرورش افراد صالح است و نیز شایستگی و خود ساختگی افراد زمینهساز اصلاحات اجتماعی میباشد. اما این گمان كه گویا هدف اصلی ادیان نائل آمدن به مطلوبهای اجتماعی است و طبعاً میزان كارآمدی و توفیق هر دینی باید با میزان تحقق اهداف اجتماعی سنجیده شود، شاید بتوان ادعا نمود كه گمان بسامانی نیست.
در میان ادیان زنده جهان، دین اسلام عنایت ویژه ای به ساماندهی اوضاع اجتماعی دارد، اما اینگونه نیست كه غایت اصلی آن ایجاد بهشت بیرونی در زمین و تحقق مطلوبهای اجتماعی باشد. چه اصول اساسی و مهم تمامی مسائل در دین موجود میباشد، اما بسیاری از شئون اجتماعی مردم به خود آنها واگذاشته شده است تا خودشان با توجه به همان اصول، در مورد علائق و الزامات زندگیشان تصمیم بگیرند، بسیاری از مسائل باب معاملات و نیز مباحات از این قبیل هستند كه شهید صدر از آن به «منطقه الفراغ» تعبیر كرده است. با عنایت به این نگاه، در باب بسیاری از مسائل اجتماعی و از جمله انحرافات اجتماعی باید از دانشهای بشری و تجربیات عینی، مدد جست. در زمینه انحرافات اجتماعی و راههای مقابله با آنها هم سخنان و رهنمودهای بسیاری دارد و هم عملاً در این قلمرو میتواند، كاركردهای مثبت فراوانی داشته باشد.
انسان پاك نهاد
یكی از نظرات مطرح، در تبیین چرایی كجروی شناساندن آسیبها و انحرافات به عنوان نابسامانی زیستی، روانی و گاه فطری است، از این رو صاحبان این نظرگاه به آسیب شناسی فردینه آسیب شناسی اجتماعی گرایش دارند.
از برخی ادیان نیز، چنین نظرگاهی بر میآید؛ در مسیحیت، گناه نخستین را كه آدم ابوالبشر مرتكب شد، دامن گیر همه انسانها میدانند و برآنند كه انسانها تنها در صورت پذیرش بشارت مسیح و گرویدن به وی میتوانند، خود را از تبعات این گناه رها سازند. از این منظر، انسانها همه در ذات و نهاد خود، میراث خوار گناه و آلودگی نیاكان نخست خود هستند و مسیح یا خدای تجسد یافته پسر با رفتن بر فراز صلیب، فدیه آن گناه نخستین را پرداخت و انسانها فقط در صورتی كه ایمان بیاورند میتوانند به نجات اخروی و رهایی از تبعات گناه نخستین امیدوار باشند.
شاید این شعر حافظ نیز اشاره به همین تلقی باشد:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر آن را به جوی نفروشم
از بعضی نصوص و برداشتهای برخی عالمان مسلمان نیز میتوان ردپای این نظـر را یافت، اما بر حسب تلقی درست از اسلام این چنین نظری مورد قبول نمی باشد. تحكیم نقش عقل در منابع اسلامی، همان عقلی كه صراحتاً، حكم به مختار بودن انسان و تأثیر تعلیم و تربیت انسان مینماید، همچنین ستایشها ونكوهشهای موجود در متون دینی، معنادار بودن بعثت پیامبران، دعوت و تبلیغ دین، عادلانه بودن ثواب و عقاب اخروی و ده ها شاهد دیگر گواه این حقیقت هستند كه آدمی از آغاز خلقت بر سرشت سوء آفریده نشده است و اوست كه با
اختیار، سرنوشت خود را رقم میزند و اگر برای ویژگیهای موروثی، ژنتیكی و تأثیرات ناخواسته محیط، تأثیری قائل شویم حداكثر در حد اقتضا میباشد، به این معنا كه زمینه خیر در برخی انسانها ممكن است، بیشتر از زمینه شر باشد، عكس این مطلب نیز صادق است، اما هرگز تأثیر عوامل وراثتی و محیطی به حد علیت قطعی، تام و تخلف ناپذیر نمیرسد. بنابراین از منظر صحیح اسلامی هیچ انسانی از آغاز تولد از نابسامانی زیستی، روانی و فطری برخوردار نیست و هرگز سعادت و شقاوت وی از آغاز تولد، رقم نخورده است و اگر در او گرایشهایی طبیعی و مادی – به مقتضای سرشت ماده و طبیعت – به خصلتهای نكوهیده حیوانی باشد، فطرت الهی، جنبه انسانی و علوی وی مایه و زمینهساز تعالی اوست.
بازگشت به گناه
بنا بر تعالیم اسلامی،همواره و در همه مراحل زندگی راه بازگشت از گناه و انحراف، به روی همه انسانها باز است. به همین دلیل این تلقی عوامانه كه «آب از سر كه گذشت چه یك وجب، چه چند وجب»، تلقی ناصوابی است، زیرا كسی كه آب از سرش گذشت، چاره ای جز ادامه دادن به این وضعیت پیش روی او نیست. در حالیكه با عنایت به تعالیم اسلامی از یك سو هرچه گناه بیشتر شود عقوبت آن نیز مضاعف خواهد شد و از سوی دیگر، لطف و فضل الهی آن قدر دامنه دار میباشد كه بندگان گناهكار هر گاه به سوی او برگردند، با پذیرش و
رحمت او روبرو خواهند شد. البته برخی از انسانها آنچنان در گناه و انحراف فرو میافتند كه انگیزه و امكان برگشت آنها از میان میرود و بنا به قاعده «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار»، محال بودن برگشت اگر ناشی از سوء اختیار آدمی باشد، مستلزم مجبور بودن و به معنای سلب اختیار از وی نخواهد بود. این وضعیت اسفبار هر چند ممكن است، پیش بیاید، اما باید توجه داشت كه چنین وضعیتی برای شمار محدودی از انسانها رخ میدهد، یعنی بسیار اندك هستند كسانی كه آنقدر در گناه و انحراف فرو رفته باشند كه طبیعت سالم آغازین آنان جای
خود را به طبیعت ثانوی منحرف داده باشد و دیگر امكان برگشت از آنان سلب شده باشد، در هر حال، این اقلیت كم شمار نیز اگر به هر صورتی به نیكیها بگرایند و در پی بازگشت برآیند، حتماً با رحمت و رأفت الهی روبرو خواهند شد.
مكرراً در آیات و روایات بیان شده است كه: «هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند به آنها بگو كه من به ایشان نزدیك هستم و به دعوت دعاگو پاسخ مثبت میدهم»، «به بندگانم خبر ده كه من آمرزنده مهربان هستم»، «از رحمت خدا نا امید نشوید كه خداوند همه گناهان را میآمرزد»، «و از رحمت خدا فقط گمراهان نا امید هستند»، «از رحمت خدا نا امید نشوید كه تنها قوم كفر پیشه از رحمت خدا ناامید میشوند»، «بگو پروردگار شما دارای رحمت گسترده ای است».
«به امام علی بن حسین(ع) گفتند كه حسن بصری میگوید از آن كه فرد هلاك شده چگونه به هلاكت و شقاوت رسیده است در شگفت نیستم، تنها شگفتی من این است كه فرد نجات یافته چگونه نجات یافته است. امام (ع)فرمود: من میگویم در مورد چگونگی نجات فرد نجات یافته، جای هیچ نوع شگفتی نیست. شگفت آن است كه چگونه با وجود گسترش رحمت الهی فردی هلاك و نابود میشود».
همچنین در حدیث دیگر آمده است: «مؤمن در میان این سه خصلت به هلاكت و شقاوت نمیرسد: شهادت و گواهی به این كه جز الله هیچ معبودی نیست و او را شریكی نیست، شفاعت پیامبر خدا و گستردگی رحمت خداوند».
البته بدترین برداشت از این گونه آیات و روایات این است كه كسی خود را مصون از عذاب الهی بداند و یا این بشارتها را آرام بخش خود برای گناه نمودن بشمارد، ایمن دانستن خود از عذاب الهی و كوچك شمردن گناهان خود از بزرگترین گناهانی است كه چه بسیار زمینهساز پذیرفته نشدن توبه در چنین حالاتی باشد.بنابراین امیدی كارساز و سازنده میباشد كه در كنار آن، خوف و ترس نیز وجود داشته باشد، زیرا ترس و خشیتی نتیجه بخش و سودمند است كه در كنار آن، امید به رحمت الهی نیز وجود داشته باشد، از همین روست كه اگر قلب مؤمن را بشكافند باید نیمی از آن امید و نیمی دیگر را ترس و نگرانی فرا گرفته باشد.
نقش و كاركرد دین
برای آن كه روشن شود، دین چه نقش و تأثیری میتواند، در پیشگیری و درمان انحرافات اجتماعی داشته باشد، لازم است، نگاهی كلی به كاركردهای دین شود، سپس ربط و نسبت این كاركردها با بحث انحرافات اجتماعی شناخته گردد.
ادیان سنتی در برابر ادیان جدیداز دو خصیصه برجسته برخوردارند: ریاضتهای جسمی و روحی و تأكید بر معرفت عقلانی و باطنی؛
محور اصلی ریاضت كه در فقه و شریعت، تبلور مییابد، كفّ نفس و تقویت حس خویشتن داری میباشد، هم چنین در پرتو ریاضت، مرحله بالایی از انضباط بر رفتار افراد و جوامع، حاكم میشود. آنچه به عنوان ادیان جدید موسوم است و در میان كسانی كه رسماً یا عملاً به هیچ دینی پایبند نیستند، در اغلب موارد، نوعی گریز از هر نوع محدودیت اخلاقی، رفتاری و مناسكی به چشم میخورد. یكی از مهمترین انگیزههای دین گریزی و مادی گرای همین آزادیهای نامحدود است. آنچه ادیان در پی آن هستند، الزام برخی محدودیتها و نیز توصیه به محدودیتهای دیگر با هدف نائل ساختن افراد به تعالی روحی و اوج معنویت است؛ تا محدودیتی در كار نباشد، رهایی از قفس تن و زندان ماده صورت نخواهد گرفت، مگر آدمی از تعلقات و وابستگیها برهد. به تعبیر حافظ:
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به آن ماه رویی
كه خاطر از همه غمها از او شاد است
پس ادیان به محدویتهایی چند فرا میخوانند و از آزادیهایی چند باز میدارند تا انسانها به آزادی معنوی، دنیای نامحدود و بی انتهای ملكوت رهنمون شوند.
هیچ معنویت واقعی بدون ریاضت، كفّ نفس و خویشتن داری به دست نخواهد آمد. كسانی كه در پرتو ریاضتهای مشروع، تربیت میشوند، روشن است كه كمتر در دام انحرافات اخلاقی و رفتاری میغلطند. كدام انحراف اجتماعی است كه با اراده پولادین قابل پیشگیری یا اصلاح نباشد؟ كسانی كه به وادی انحرافات سقوط میكنند، قطعاً انسانهای سست اراده میباشند. اگر از این گونه افراد، ارادههایی هم بروز، كند قطعاً توأم با سركوب ارادههای جدی تر است، به عبارت دیگر، كسی كه در حالت انحرافی خود نوعی ثبوت قدم و اراده نشان دهد، او همان كسی است كه در انتخابهای اساسی تر كه نیازمند عزمهای قوی تر بوده است، از خود سستی نشان داده است، لذا شجاع ترین فرد كسی است كه بر خواهشهای نفسانی خود، غالب آید و جلودار سركشیهای خودگرا و خودپسند خویش باشد.
علی رغم آن كه بسیاری از انحرافات اجتماعی ناشی از جهالت انسان میباشد، ولی در كنار جهالتها هرگز نباید نقش سستی اراده را نادیده گرفت. اگر «سقراط» همه انسانها را طالب خیر میدانست و تنها مانع پیش روی آنان را «ندانستن» میدید، «ارسطو» سخن و ایده وی را تكمیل نمود و عامل سستی اراده را بدان ضمیمه نمود و تصریح مینماید كه چه بسا انسانها به خوبیها و زشتیها وقوف یابند، اما به خاطر ضعف اراده، به انجام خوبیها و ترك بدیها اهتمام نورزند.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0