توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر :

جایگاه خانواده از دیدگاه پیامبر

به طور كلى در برخوردها و رفتارهاى اجتماعى، روابطى كه انسانها با هم برقرار مى‏كنند تابع
دو دیدگاه است . یا بر مبناى دیدگاه «كرامت» است و یا بر مبناى دیدگاه «اهانت» است . بر
اساس این دو نوع نگرش ، روابطى كه انسانها با هم دارند یا مبتنى بر «تكریم» وگرامى

داشتن است و یا مبتنى بر «استخفاف » و حقیر شمردن است. در یك نگاه،انسان موجودى
است با ارزش و شریف و صاحب كرامت ذاتى و «حاصل بر و بحر» 1 و در نگاه دیگر موجودى
است بى ارزش و حقیر و فاقد كرامت ذاتى و صرفاً طبیعى .

هرگونه كه انسان را تلقى كنیم، همان گونه با او برخورد مى كنیم . اگر انسان را موجودى
صاحب كرامت بدانیم، تلاش مى كنیم این كرامت را در او تقویت كنیم، و به عكس اگر دیگران
را بى كرامت بدانیم، از سر تفرعن، آنان را كوچك شمرده ، مورد اهانت و حقارت واسخفاف
قرار مى‏دهیم . خداوند در مورد كرامت ذاتى انسانها، در آیه 70 سوره اسراء فرمود: «و لقد
كرمنا بنى آدم» (ما فرزندان آدم را – نوع انسان را – كرامت بخشیدیم) و همچنین فرعون را، به
عنوان نمونه نگرش و برخورد تحقیر آمیز با انسان معرفى كرده است:

«فاستخف قومه فاطاعوه انهم كانوا قوماً فاسقین.» 2
او (فرعون) قومش را استخفاف كرد، پس اطاعتش كردند كه آنها قومى فاسق بودند.
فرعون، سمبل برخورد تحقیر آمیز با انسان است كه بقاى نظام فرعونى و مناسبات سلطه و
استثمار و استحمار ، جز در چهار چوب تهى كردن انسانها میسر نمى‏شود.

انسان خفیف است كه مطیع فراعنه مى‏شود و این نیست مگر به سبب «فسق» 3 او.
انسانى كه كرامت خود را زمین مى‏گذارد؛ انسانى كه پذیراى اهانت مى‏شود، ابتداً باید
فاسق شده باشد، باید از محتواى الهى خود عدول كرده باشد، تا پذیراى استخفاف ستمگر و
حكومت ستم شود. اصولاً راه و رسم و سیره همه جباران و حكومتهاى خودكامه و فاسد بر
این است كه بارى ادامه تفرعن و خودكامگى خود، مردم را خفیف سازند، تهى كنند و آنها را

از نظر تفكر در سطحى نگاه دارند كه خطرى برایشان ایجاد نشود با تحمیق آنها و خرد كردن
شخصیت حقیقى شان، آنان را به صورت ابزار وادواتى براى مقاصد خود سازند. جالب آنكه در
آیه فوق علت پذیرش استخفاف و قدرت گرفتن فراعنه را در فسق مردم معرفى مى‏كند: «آنها
گروهى فاسق بودند»، كه اگر فاسق نبودند و از اطاعت خدا و فرمان عقل خارج نشده بودند و

خود را از محتواى الهى، انسان خویش تهى نساخته بودند، تسلیم هیچ فرعونى نمى‏شدند
آنها خود كرامت خویش را لگدمال كرده بودند، آن گاه تسلیم استخفاف فرعونى شدند، آنها
فاسق بودند كه تن به تبعیت فاسق دادند.

بنابر آنچه گذشت، به اعتبارى در برخورد با انسان دو دیدگاه وجود دارد:
1- دیدگاه «الهى» كه انسان را با كرامت مى‏داند و نحوه برخورد با انسان را برخورد از سر
تكریم مى‏خواهد.

2- دیدگاه «فرعونى» كه انسان را براى اینكه به زیر سلطه بكشد، استخفاف مى كند او را
حقیر مى‏داند و دست به تحمیقش مى‏زند، كه اگر انسان خرد شد، خفیف شد، سبك شد ،
تن به هر خوارى و پستى مى‏دهد.

منطق عملى پیامبر (ص)
سیره انبیا در برخورد با انسان، سیره الهى است . آنها «كریم» بودند و برخوردهایشان
«كریمانه» ؛ «صاحب كرامت» بودند و اهل «تكریم» مردم. انسان تا كرامت نداشته باشد،
نمى‏تواند تكریم كند و رسول خدا (ص) با كرامت‏ترین انسانها بود، چنانكه سیره نویسان در
وصف آن حضرت نوشته‏اند: «كان اكرم الناس» ؛ 4 و على (ع) در توصیف این شأن رسول اكرم
(ص) او را گرامى‏ترین فرد عشیره و خاندانش معرفى كرد. 5 او گرامى‏ترین خلق خدا بود، كه
خداوند در كتاب شریفش به وجود گرامى او سوگند یاد مى‏كند و مى‏فرماید:

«لعمرك انهم لفى سكرتهم یعمهون.»6
به جانت سوگند اینها در مستى خود سرگردانند.
قاضى عیاض پس از ذكر این آیه شریفه و بیان اینكه خداوند در اینجا نهایت تعظیم و تكریم را
نسبت به آن وجود عزیز عنوان فرموده است ، از قول ابن عباس نقل مى‏كند: «ما خلق الله
تعالى، و ما ذرأ ، و ما برأنفساً اكرم علیه من محمد (ص) و ما سمعت الله تعالى أقسم بحیاه
أحد غیره.» 7(خداوند تعالى وجودى را گرامیتر از محمد (ص) خلق نكرد و نیافرید و لباس
هستى نپوشانید، و من نشنیده‏ام كه خداوند جز به وجود (گرامى) او به كس دیگرى سوگند

یاد كرده باشد). و از ابوالجوزاء 8 نیز شبیه به همین سخن نقل شده است .9
آن حضرت «اكرم خلق» بود و بیشترین تكریم را در رفتارش نسبت به خلق خدا داشت . او كه

مزین به وصف «لولاك لما خلقت الافلاك » 10 بود، در مناسبات اجتماعى خود آن قدر
بى‏پیرایه وعارى از هر تكلف و افتاده بود كه گویا بشرى است مثل سایر مردم بى هیچ مزیتى
، 11 و سیره اجتماعى‏اش بر تكریم انسانها استوار بود و آن چنان آنها را مورد احترام قرار
مى‏داد و گرامى مى‏داشت و شخصیت مى‏بخشید كه تصورش نیز دشوار بود . حضرت

حسین (ع) گوید از پدرم از مجلس رسول خدا (ص) پرسش كردم ، فرمود:
«(پیامبر) در مجلسش بهره هر كس را عطا مى كرد (هیچ كس بى بهره از مجلس رسول
خدا نمى ماند و چنان با كرامت با افراد برخورد مى كرد كه ) هیچكس گمان نمى برد از او
گرامیتر هم كسى باشد; مجلس او مجلس گذشت، حیا، راستى و امانت بود؛ در آن صداها

بلند نمى‏شد (و داد و قال نبود) ; انسانها در مجلس رسول خدا متواضع بودند و بزرگ را
گرامى مى داشتند و با كوچكترها مهربان بودند؛ حاجت انسان حاجتمند را بر خویش مقدم
داشته روا مى‏كردند وغریب و بى كس را نگهدارى و رسیدگى مى‏نمودند.

حسین (ع) گوید به پدرم گفتم : سیره آن حضرت با همنشینانش چگونه بود؟ فرمود: همیشه
خوشرو و خوشخوى و نرم بود، خش و درشتخو و سبكسر و فحاش و عیبجو نبود و كسى را
مدح نمى‏كرد; هرگز كسى را سرزنش نمى‏كرد و از او عیب نمى‏گرفت ، و لغزش و عیبهاى
مردم را جستجو نمى‏كرد; براسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار شكیبا بود، تا آنجا
كه اصحاب درصدد برخورد (با آن شخص مزاحم) مى‏شدند، و (آن حضرت) مى فرمود: وقتى
حاجتمندى را دیدید یارى و كمكش كنید هرگز ثناى كسى را نمى‏پذیرفت مگر آنكه به عنوان

تشكر (از آن حضرت ) باشد. و كلام احدى را قطع نمى‏كرد مگر آنكه از حد گذشته باشد كه
در آن صورت با نهى و یا برخاستن كلام او را مى‏برید.» 12
رفتار اجتماعى پیامبر مبتنى بر تكریم انسانها، چنین بود و توصیه مى كرد كه برادران دینى

خود را گرامى بدارید كه اگر كسى برادر مسلمان خود را تكریم كند ، خداى عز و جل را تكریم
كرده است :
«من أكرم أخاه المسلم فانما یكرم الله عز و جل.» 13
آن حضرت به هیچ وجه اجازه تحقیر كردن نمى‏داد و مسلمانان را از اینكه یكدیگر را تخفیف
كنند پرهیز مى‏داد:
«لا تحقرن أحداً من المسلمین فان صغیرهم عندالله كبیر.» 14

مبادا فردى از مسلمانان را كوچك شمرده تحقیر كنید كه كوچك آنان نزد خدا بزرگ است .
رفتار آن حضرت گویاى نگاهى از سر كرامت به انسان بود . چنانكه سیره نویسان درباره
برخوردهاى وى مى‏نویسند:
«به هر كس مى‏رسید ابتدا سلام مى‏كرد و هر كس براى خواسته‏اى نزد آن حضرت مى‏آمد
در انجام كار وى بردبارى مى كرد (تا خواسته‏اش برآورده شود) و یا آن فرد خود منصرف شود.

هرگز نشد كسى دست پیامبر را بگیرد و آن حضرت جلوتر از طرف، دست خود را از دست وى
بكشد. و چون به مرد مسلمانى مى‏رسید ابتدا با او مصافحه مى كرد و چون مشغول نمازبود
و كسى در كنارش مى‏نشست نماز خود را تخفیف مى داد و تمام مى كرد ورو به او مى كرد

و مى فرمود: آیا حاجتى دارى؟ هر كس بر وى داخل مى شد او راتكریم مى كرد چنانكه
گاهى لباس خود را زیر او پهن مى‏كرد و یا او را بر تشك خود مى‏نشاند.»15
این موارد، نمونه‏هاى روشنى است از اینكه پیامبر خدا با مردم چگونه بود و به چه نحو
تكریمشان مى‏كرد.درحالى كه كراهت داشت جلوى پایش بلند شوند، 16 و دوست

مى‏داشت با او بدون تكلف و مجامله و به راحتى برخورد كنند، اما خود ازسر تكریم انسانها
چنان احترامشان مى كرد كه موجب شگفتى است . صحنه زیبایى را نقل كرده‏اند كه مردى
وارد مسجد شد در حالى كه پیامبر به تنهایى نشسته بود. (با وارد شدن آن مرد) حضرت بلند

شد و جا باز كرد، مرد (در شگفت شد و ) گفت : اى رسول خدا جا كه بسیار است ! فرمود:
«حق مسلمان بر مسلمان است كه اگر دید برادرش مى خواهد بنشیند (احترامش كند و)
بلند شود و برایش جا باز كند .17
این ارزش گذارى به افراد، در جاى جاى رفتار اجتماعى پیامبر تجلى داشت، چنانكه أنس بن
مالك در بیان آن مى‏گوید:
« كان رسول الله (ص) یعود المریض ، و یتبع الجنازه و یجیب دعوه المملوك.» 18
(عادت پیامبر چنین بود كه ) مریض را عیادت مى‏كرد و جنازه را مشایعت مى‏نمود و دعوت
برده را اجابت مى‏كرد.
او از هر گونه رفتارى كه بوى تفرعن و خوى تكبر ازآن استشمام میشد بیزار بود و از هر
حركتى كه تشبه به اشرافیت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهیز مى‏كرد، چنانكه حضرت
صادق (ع) فرمود:
«كان یكره أن یتشبه بالملوك.» 19
(پیامبر ) بد مى دانست كه تشبه به سلاطین داشته باشد.

او اجازه نمى داد كه كسى او را با پاى پیاده همراهى كند در حالى كه خود سواره بود ، مگر
اینكه حضرت آن فرد را همراه خود سوار مى كرد و اگر نمى پذیرفت ، مى فرمود: شما جلو
بروو در فلان مكان منتظر باش و اگر كارى دارى در آنجا یكدیگر را ملاقات مى كنیم. 20چرا كه
جز این را استخفاف انسانها مى دانست و آن كه صاحب كرامت است ، با مناسبات خلاف

تكریم رفتار نمى كند. این سلاطین وملأ و اشراف و مترفان هستند كه براى كسب اعتبار نیاز
به جلوه‏هاى دروغین رفتارى دارند ،آنها هستند كه براى بزرگ داشتن خود حقیر خویش
نیازمند خفیف ساختن دیگرانند ، نه رسولى كه«اكرم» انسانهاست ،و نه آنكه از «كرامت»
ذاتى خود(به سبب «فسق» ) تهى نشده است .

پیامبر (ص) حتى در نگاه كردن به افراد هم تكریمشان مى‏كرد و همیشه با لبخندى سراسر
رحمت و كرامت با آنان روبه‏رو مى‏شد و پذیرایشان مى‏گردید، چنانكه جریربن عبدالله نقل
كرده است كه نشد با آن حضرت برخورد كنم و او به من تبسم ننماید. 21 و بدرستى گفته
شده است : «كان أكثر الناس تبسما» 22 (او بیشتر از هر كس متبسم بود.) و از سر تكریم
یاران خویش، حتى در نگاه كردن به آنان هیچكس را فرو گذار نمى‏كرد و نگاهش را بین
اصحابش تقسیم مى‏كرد، و به مساوات به این و آن نگاه مى‏كرد:

«كان رسول الله (ص) یقسم لحظاته بین أصحابه، ینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه.»23
به منظور احترام كامل، اصحابش را با كنیه خطاب مى‏كرد و آنها را از سر تكریم با آن اسمى
كه بیشتر دوست داشتند مى‏خواند و هرگز سخن كسى را قطع نمى‏كرد:

«یكنى اصحابه و یدعوهم بأحب أسمائهم تكرمه لهم و لا یقطع على أحد حدیثه.» 24 او
انسانها را واجد كرامت مى‏دانست و اساس اصلاح را بر رشد كرامت انسانها قرار داده بود.
انسانها از زاویه نگاه مكتب او یا «مؤمن» هستند و یا صاحبت «عزّت» و یا «فرزند آدم » و
واجد «كرامت» 26 ؛ همان طور كه نمونه تامّ تربیت نبوى، على (ع) آن هنگام كه مالك اشتر
نخعى را جهت فرماندارى مصر اعزام مى كرد، در عهدنامه معروف خویش ، این زاویه دید را در
معرضش قرار داد و فرمود: مردمان دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تواند ، و دسته دیگر در
آفرینش با تو همانند:

«فانهم صنفان : اما أخ لك فى الدین و اما نظیر لك فى الخلق.»27
آنها كه برادر دینى تواند و خویشاوند عقیدتى ات، حقوقى بر گردن تو دارند و آنها كه در خلقت
مانند تواند و خویشاوند نوعى‏ات، حقوقى به تناسب خویش . امام (ع) نگاه مسلمان را به
همه انسانها ، چه آنان كه همكیش او هستند و چه آنان كه همنوع او مى‏باشند ، تصحیح
مى كند و نسبت به هر یك سفارشهایى مى‏نماید؛ چرا كه بنى آدم را واجد كرامت الهى
مى‏داند.

حضرت صادق (ع) از پدران گرامیش نقل كرده است كه زمانى (در عصر حكومت امام على
(ع) ) امیر مؤمنان (ع) در راه با مردى از اهل كتاب برخورد كرد، مرد از او پرسید كه مقصدش
كجاست . امام گفت عازم كوفه است و آن مرد نیز در همان مسیر به مكان دیگرى مى‏رفت .

مقدار مشترك راه را با هم مصاحب شدند تا به جایى رسیدند كه مسیرها جدا مى‏شد، اما
امام از راه خود به سوى كوفه جدا شده و همراه آن مرد وارد مسیر او شد. مرد كتابى با
شگفتى پرسید: مگر نگفتى كه عازم كوفه هستى؟ امام گفت : چرا . پرسید: پس به چه
دلیل وارد این مسیر شدى و از راه خود دور گشتى؟ امام گفت : مى خواهم قدرى تو را

همراهى كنم تا حسن رفاقت را به جا آورده باشم كه پیامبر ما (ص) به ما دستور داده است
كه هرگاه دو نفر در راهى مصاحب هم شوند حق بر یكدیگر پیدا كنند ولازم است انسان رفیق
راهش را در هنگام جدایى چند گامى بدرقه كند . مرد كتابى با شگفتى گفت : واقعاً چنین
است ؟ حضرت پاسخ داد : آرى . مرد گفت : بى گمان هر كه او را پیروى كرده به سبب
همین كردارهاى بزرگوارانه او بوده است و من تو را گواه مى‏گیرم كه پیرو دین تو و بر كیش
شما هستم. آن گاه مرد كتابى با امیرمؤمنان

(ع) برگشت و چون او را شناخت (كه خلیفه مسلمانان است) مسلمان شد.28
رفتار پیشوایان اسلام چنین بوده است . انسان واجد گوهر كرامت است و با تكیه بر این
كرامت و رشد آن است كه تربیت نبوى شكل مى‏گیرد و انسان از كجیها و ناراستیها دورى
مى‏گزیند . با همین سمت گیرى است كه مجموعه‏اى از دستورات و توصیه‏هاى تربیتى
سازمان یافته است: كرامت در نگاه، كرامت در رفتار، كرامت در گفتار. خداوند به پیامبرش امر
مى كند:

«و قل لعبادى یقولوا التى هى أحسن.» 29
(اى پیامبر) به بندگان من بگو به نیكوترین وجه سخن گویند.
و همچنین فرمود:
«قولوا للناس حسناً .» 30
با مردم به نیكى سخن گویید.
مردم را تكریم كنید آنچنان كه دوست مى‏دارید شما را تكریم كنند. امام باقر (ع) درباره این آیه
شریفه فرمود:

«قولوا للناس أحسن ما تحبون أن یقال لكم.» 31
به بهترین و پسندیده ترین وجهى كه مایلید با شما سخن گویند با مردم سخن بگویید.
و آن جلوه جامع و اتم كلمات اللّه، به همه كرامتها و خلق كریم آراسته بود 32 و مردمان را با
كرامت هدایت كرد: نگاه او، رفتار او، گفتار او مشحون از رحمت نسبت به مردم بود. مى فرمود:
«لا یرحم الله من لایرحم الناس.» 33

آن كه به مردم رحمت نداشته باشد، مورد رحمت خدا قرار نمى‏گیرد.
و آن كه اهل رحمت نباشد، انتظار رحمت نداشته باشد، كه : «من لا یرحم لا یرحم.»34
مناسبات اجتماعى در فضاى تكریم و از سر رحمت اصلاح مى‏شود و نمى‏توان در فضاى
استخفاف و از سر غلظت روابط اجتماعى را به سامان كشید.35شاخصه مسلمانى پیروى از
آن وجود ربانى است . او رسول رحمت بود و نبى كرامت و مؤكداً مى‏فرمود:
«لیس منا من لم یرحم صغیرنا و یوقر كبیرنا.»36

از ما نیست آنكه به كوچك ما رحمت نداشت و بزرگ ما را گرامى نداشت.
در مناسبات رحمت وكرامت است كه امكان سیر كمالى فراهم مى‏شود و رحمت الهى
شامل حال انسانهاى ایمان آورده مى‏گردد. امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرده
است كه :

«من أكرم أخاه المؤمن بكلمه یلطفه بها و فرج عنه كربته لم یزل فى ظل الله الممدود علیه
من الرحمه ما كان فى ذلك.» 37

كسى كه برادر مؤمن خود را با كلمات مودت آمیز خویش احترام نماید و اندوه او را بزداید ، تا
زمانى كه این سجیه در او باقى است پیوسته در سایه رحمت خدا خواهد بود.
جامعه‏اى كه مناسباتش بر مبناى تكریم باشد پیوسته در سایه رحمت حق است و
انسانهایى كه در فضاى تكریم رشد مى‏یابند ، متعادل خواهند بود و از تن دادن به ذلت و
رقیت و زبونى و معصیت ابا خواهند داشت ، زیرا گوهر كرامت حافظ شرافتهاى الهى است .
امیرمؤمنان (ع) در وصیت خویش به امام مجتبى فرمود:

«و أكرم نفسك عن كل دنیه و ان ساقتك الى الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك
عوضا.» 38
كرامت نفس خود را محافظت كن و از هر قسم زبونى و پستى بپرهیز ، هر چند آن پستى
وسیله نیل به تمنیات باشد، زیرا مقابل آنچه از سرمایه شرافت نفس خود مى‏دهى هرگز
عوضى كه با آن برابر باشد به دستت نخواهد رسید.
تكریم كودكان در سیره پیامبر (ص)

با حفظ و رشد كرامتهاست كه امكان اصلاح و سیر صعودى فراهم مى‏شود و اینكه در سیره
نبى‏اكرم آن همه تأكید بر تكریم كودكان وجود دارد یك جهتش جنبه تربیتى آن و اصلاح
مناسبات اجتماعى براساس تكریم است .«جامعه فاضله» جامعه صاحب كرامت است و
نقطه مقابل آن «جامعه فاسقه » است كه جامعه‏اى است فاقد كرامت. بنابراین از مسائل
مهم در سیره اجتماعى پیامبر، تكریم كودكان است تا انسانهایى رشد یابند كه گوهر
كرامتشان آنان را «سالم» ، «صالح» و «قائم به حق» بدارد. آن حضرت از همین رو مى‏فرمود:
«أكرموا اولاد كم و أحسنوا آدابكم.» 39

فرزندان خود را كرامت كنید و با آداب نیكو با آنها معاشرت نمایید.
تأكید حضرت بر احترام فرزندان و رعایت برخوردهاى احترام آمیز با آنان، براى این است كه
شرافت ذاتى آنها سركوب نشود. رفتار مبتنى بر روشهاى پسندیده و گرامى داشتن كودكان
است كه آنها را افرادى مستقل، آزاده، محكم، با شرافت و صاحب فضیلت مى‏سازد. اگر
كودك كرامت دید و شخصیت حقیقى‏اش احترام شد، راست و مستقیم و با فضیلت مى‏شود
و چنانچه مورد تحقیر واهانت قرار گیرد ، رشد فضائل در او متوقف شده، به انحراف و كجى
مى‏گراید. پیامبر كرامت مى‏فرمود:

«اذا سمیتم الولد فاكرموه و أو سعوا له فى المجالس و لا تقبحواله وجهاً.» 40
وقتى نام فرزندتان را مى برید او را گرامى دارید و جاى نشستن را براى او توسعه دهید (و
احترامش كنید) و نسبت به او رو ترش نكنید.
او خود به تمام معنا كودكان را گرامى مى‏داشت، چنانكه سیره‏نویسان نوشته‏اند: وقتى كودك
خردسالى را براى دعا یا نامگذارى به حضور پیامبر (ص) مى آوردند، حضرت براى احترام

كسانش او را به آغوش مى‏كشید و در دامن خود مى نهاد، گاهى اتفاق مى‏افتاد كه كودك
در دامن پیامبر بول مى‏كرد؛ كسانى كه ناظر بودند به روى كودك فریاد مى زدند (و تندى مى
كردند تا او را از ادرار باز دارند)، پیامبر آنان را منع مى‏كرد و مى‏فرمود: با تندى و خشونت از
ادرار كودك جلوگیرى نكنید. سپس كودك را آزاد مى گذاشت تا ادرار كند. زمانى كه دعا یا
نامگذارى تمام مى‏شد، اولیاى كودك در نهایت مسرت كودك خود را مى‏گرفتند و كمترین

آزردگى و ملامت خاطر در پیامبر از ادرار كودك احساس نمى‏كردند. موقعى كه كسان كودك
مى‏رفتند پیامبر لباس خود را تطهیر مى‏كرد. 41 و در بعضى نقلها آمده است كه پیامبر
مى‏فرمود نجاست از دامن من پاك مى‏شود اما برخورد تند با عمل طبیعى كودك از دل او پاك
نمى‏شود.
حساسیت او نسبت به كودكان و نوع رفتارش مایه شگفتى مردمش مى‏شد . عبدالله بن
سنان از امام صادق (ع) نقل كرده است كه : پیامبر نماز ظهر را با مردم به جماعت گزارد و دو
ركعت آخر را به سرعت و با اسقاط مستحباب به پایان رساند؛ پس از نماز، مردم گفتند اى
رسول خدا آیا در نماز پیشامدى شد؟ حضرت گفت: مگر چه شده؟ گفتند: دو ركعت آخر را با
سرعت ادا كردید . فرمود : مگر صداى شیون و گریه كودك را نشنیدید؟ 42
پیامبر این گونه كودك را كرامت مى كرد در خبر دیگرى وارد شده است كه پیامبر مردم را به
نماز دعوت كرد و امام حسن كودك خردسال دخترش فاطمه نیز با آن حضرت بود، پیامبر كودك

را كنار خود نشاند و به نماز ایستاد در بین نماز یكى از سجده‏ها را خیلى طول داد، راوى
حدیث گوید: من سر از سجده برداشتم ، دیدم حسن از جاى خود برخاسته و روى دوش
پیامبر نشسته است . وقتى نماز تمام شد، مأمومین گفتند: اى رسول خدا! چنین سجده‏اى
از شما ندیده بودیم ، گمان كردیم وحى به شما رسیده است فرمود: وحى نرسیده بود،
فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد، نخواستم شتاب كنم وكودك را بر زمین
گذارم، آن قدر صبر كردم تا خود از شانه‏ام پایین آمد.43در همین رابطه نقل شده است كه

پیامبر نشسته بود، حسن و حسین وارد شدند، حضرت چون آنها را دید به احترامشان از جا
برخاست و به انتظار ایستاد، كودكان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتى چند طول كشید،
نرسیدند، رسول اكرم به طرف كودكان رفت و ازآنان استقبال نمود، آغوش باز كرد و هر دو را
بر دوش خود سوار كرد و به راه افتاد و در همانحال مى‏گفت: فرزندان عزیز مركب شما چه
خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستید.44
این برخوردهاى رسول خدا در كرامت كودكان، مختص به حسن و حسین كه جایگاه ویژه‏اى
داشتند، نبود؛ رفتار او با همه كودكان از موضع تكریم آنها بود در رفتار آن حضرت نوشته‏اند

موقعى كه رسول اكرم (ص) از سفرى مراجعت مى كرد و در راه با كودكان مردم برخورد مى
كرد به احترام آنها مى‏ایستاد ،سپس امر مى‏فرمود كودكان را مى‏آوردند و از زمین بلند
مى‏كردند و به آن حضرت مى‏دادند، رسول خدا بعضى را در آغوش مى‏گرفت و بعضى را بر
پشت و دوش خود سوار مى‏كرد و به اصحاب خود نیز مى‏فرمود كودكان را در آغوش بگیرید و

بر دوش خود بنشانید. كودكان از این صحنه مسرت آمیز بى‏اندازه خوشحال مى‏شدند و این
خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمى كردند چه بسا پس از مدتى دور هم جمع مى‏شدند
واین ماجرا را براى یكدیگر بازگو مى‏كردند و در مقام افتخار و مباهات یكى مى‏گفت پیامبر مرا
در آغوش خود گرفت و تو را بر پشت خویش سوار كرد؛ دیگرى مى‏گفت كه پیامبر به اصحاب

خود امر كرد تو را بر پشت خویش بنشانند.45
این صحنه‏ها در كرامت كودكان در تاریخ بشر بى‏نظیر است . تاریخ به یاد ندارد كه رهبرى
مذهبى – سیاسى، آن هم مانند رسول خدا با كودكان این گونه رفتار كرده باشد.
سیره‏نویسان بدرستى و با دقت تعبیر كرده‏اند: «والتلطف بالصبیان من عاده رسول الله (ص)
» 46 (لطف و عنایت وتوجه به كودكان از عادت رسول خدا بود) . آن وجود گرامى در جهت

تكریم كودكان ، به آنان سلام مى‏كرد 47 و توصیه مى‏كرد كه به این عمل او تأسى شود؛
أنس بن مالك گوید: ما كودك بودیم كه رسول خدا بر ما گذشت و فرمود: «سلام بر شما
كودكان» 48 و امام باقر (ع) نقل كرده است كه رسول خدا (ص) مى‏فرمود:

«خمس لا أدعهن حتى الممات : ; والتسلیم على الصبیان ، لتكون سنه من بعدى.» 49
پنج چیز است كه تا لحظه مرگ آنها را ترك نمى‏كنم: ; یكى از آنها سلام كردن به كودكان
است ، (و در انجام این اعمال مراقبت دارم) تا پس از من به صورت سنتى بین مسلمانان
بماند و معمول شود.
سنت پیامبر بر كرامت استوار بود، چرا كه نتایج كرامت و یا حقارت شخصیت بسیار گسترده
است و در بیانات آن وجود گرامى واوصیایش نسبت بدانها تذكرات فراوانى داده شده است
كه به مواردى از آن اشاره مى‏شود.
نتایج كرامت و یا حقارت شخصیت‏ در خانواده

1- آزاد شدن از دنیا و یا اسارت در چنگال آن
اساسى‏ترین ویژگى برخاسته از كرامت نفس ، آزاد شدن از دنیاست كه رهایى از همه
مصائب است . دنیا در چشم انسان صاحب كرامت كوچك و حقیر است ، پس به آن دل
نمى‏بندد وانسان حقیر است كه به سبب حقارت خویش دنیا را بزرگ مى‏شمارد و خود را

اسیر آن مى‏سازد . انسان به میزانى كه خرد مى‏شود، دنیا برایش بزرگ مى نماید و به
میزانى كه بزرگ مى‏شود، دنیا كوچك مى‏نماید . از امام باقر (ع) نقل شده است كه :
«فمن كرمت علیه نفسه صغرت الدنیا فى عینه و من هانت علیه نفسه كبرت الدنیا فى
عینه.» 50
هر كس از كرامت نفس برخوردار باشد، دنیا در چشمش كوچك است و هر كس نفسش خوار
باشد، دنیا در چشمش بزرگ است .
و نیز از زین‏العابدین (ع) روایت شده است :

«من كرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا.» 51
كسى كه از كرامت نفس برخوردار است ، دنیا نزد او حقیر و ناچیز است .
2- نفاق و دو رویى‏
مسأله نفاق از پیچیده‏ترین و عمده‏ترین مسائل اجتماعى – سیاسى جامعه اسلامى است .
چنانكه با به حاكمیت رسیدن اسلام و تحقق مدینه نبوى سیر نزول آیات مربوط به نفاق و
منافقین شدت گرفت . قرآن كریم بر این مسأله تأكید شگفتى دارد 52 و در سیر تاریخ هر چه
بشر جلو آمده است ، نفاقش پیچیده‏تر گردیده و قدرتش بر تصنع افزایش یافته است . اینكه

انسان به گونه‏اى فكر كند و به گونه دیگرى خود را بنمایاند، ریشه در حقارت نفس او دارد.
اینكه عواطف انسان در یك جهت باشد و ظهور احساساتش در جهت مقابل آن از رو و ریاست
وناشى از ذلت نفس او. اینكه باور انسان به امورى باشد و تظاهر گفتار و رفتار او در خلاف
آن، به سبب پستى او در نفس خویش است . این حقیقت بلند در كلام امام بیان (ع) چنین
آمده است :

«نفاق المرء من ذل یجده فى نفسه.» 53
نفاق و دورویى انسان ، ناشى از حقارت و ذلتى است كه فرد در وجود خود احساس مى‏كند.
3- فضائل و رذائل اخلاقى‏

از تبعات روشن كرامت و حقارت، شكل‏گیرى فضائل و رذائل در اخلاق فردى و اجتماعى است
از مردمى كه حقیر شده باشند و شرافتهایشان لگدمان شده باشد، نمى‏توان انتظار رفتارى
شرافتمندانه داشت. انسانى كه كرامت وجودیش رشد مى‏یابد و شخصیت و شرافت معنوى
مى‏یابد ، بر اداره خویش توانا مى‏شود، از همین روست كه امیرمؤمنان (ع) فرمود:
«من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته.» 54

كسانى كه شخصیت و شرافت معنوى دارند، شهوات و تمایلات نفسانى در نظر آنها پست و
كوچك است .

جامعه‏اى كه كرامت یابد، عزت مى یابد و تن به امور ذلت بخش و تباه كننده نمى‏دهد:
«من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب .» 55
آنان كه شرافت نفسانى دارند و خویشتن را به خواهشهاى پست آلوده نمى‏كنند. آنها خود را
بالاتر از آن مى‏دانند كه با نافرمانى حق، كرامت خود را بشكنند:
«من كرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه.» 56

آنان كه كرامت نفس دارند هرگز با ارتكاب گناه آن را پست و موهون نمى‏كنند.
تأكیدى كه در سیره نبوى بر كرامت وجود دارد به همین منظور است و اگر افراد استخفاف
شوند، تحقیر شوند، مورد اهانت قرار گیرند، ناهنجارترین رفتار نیز از آنان دور نیست:
«من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره.» 57
كسانى كه نفسشان پست و خوار باشد، به خیرشان امیدى نداشته باش.
از انسانهاى پست، انتظار خیر و صلاح نمى‏رود، كه از پست، پستى خیزد و از تحقیر شده،
بدى، كه امام هادى (ع) فرمود:
«من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره.» 58
انسانى كه نفسش خوار شود، از شر او ایمن مباش.
به سبب همین پیامدهاست كه در منطق نبوى آن قدر بر كرامت افراد تأكید شده است .
حتى خودبینى و خود خواهى و تكبر كه سرآغاز تباهیهاى فردى و اجتماعى است، معلول
حقارت نفس است . امام صادق (ع) فرمود: .

«ما من احد یتیه الا من ذله یجدها فى نفسه.» 59
هیچكس به خوى (ناپسند) تكبر مبتلا نمى‏شود مگر به سبب خوارى و ذلتى كه در درون خود
احساس مى‏كند.
آن كه جامه بزرگى بر تن خویش مى‏كند و با مردم از سر تكبر برخورد مى‏كند، حقیرى است

كه بر حقارت خویش مى افزاید. پیشواى صادق (ع) فرمود:
«الكبر رداء الله، فمن نازع الله عز و جل رداءه‏لم یزده الله الا سفالا.»60
كبر و بزرگى جامه‏اى است كه مخصوص خداوند (بى نیاز و شایسته ذات مقدس (اوست) و
كسى كه با او در این صفت به معارضه برخیزد (و به مردم بزرگى بفروشد) خداوند جز پستى
و حقارت چیزى بر او نمى‏افزاید.
همه جباران و ستمگران و متكبران ، به سبب ذلت نفس خویش به استبداد و ستم و بزرگ

مدارى دست مى‏زنند، كه حقیر خواهان ظلم است و دنى خواهان فساد و ذلیل خواهان
بزرگى.
«ما من رجل تكبر أو تجبر الا لذلهٍ وجدها فى نفسه.» 61
هیچ انسانى دچار تكبر یا ستمگرى و خشونت نمى‏شود مگر به سبب پستى و حقارتى كه
در نفس خویش احساس مى‏كند
اخلاق خانوادگی پیامبر (ص):
بهترین شما شخصى است كه با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتاتررم.
در اخلاق حضرت محمد, همین بس كه با آن جلالت و موقعیتى كه به سلاطین نامه دعوت مى نوشت در خانه,تاحدامكان كارش را شخصا انجام مى داد.

اهل سیره نوشته اند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتكار اهل خود بود, گوشت را تكه تكه مى
كرد و بر سفره غذاى حقیرانه مى نشست و انگشتان خویش را مى لیسید, بز خود را مى دوشید
و لباس خود را وصله مى نمود و بر شتر خود عقال مى زد و به ناقه خود علف مى داد, با
خدمتكار منزل آرد را آسیاب مى كرد و خمیر مى ساخت.
نمود و بر شتر خود عقال مى زد و به ناقه خود علف مى داد, با خدمتكار منزل آرد را آسیاب مى
كرد و خمیر مى ساخت.

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب, (ج 1, ص 146) روایت كرده كه: رسول خدا(ص) كفش خود را
وصله مى زد,
پوشاك خویش را مى دوخت, در منزل را شخصا باز مى كرد, گوسفندان و شترها را مى دوشید و
به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس كردن به كمك او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود
تهیه مى كرد.
و در همه كارها به اهل خانه كمك مى كرد. لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه
مى برد.
گاه اتفاق مى افتاد كه حضرت خانه خویش را نظافت مى كرد و جارو مى كشید و خود مكرر مى
فرمود:
كمك به همسر و كارهاى منزل,صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود.
آداب همسر داری :
همان طور که گفته شد باید دیدگاه نسبت به همسر یک دیدگاه بر اساس معیار های انسانی باشد و
نه بر آورده کننده نیاز های جنسی ! باید اخلاق حاکم بر خانواده یک اخلاق انسانی باشد ، باید
هدف ها و نیت ها
رضای خدای متعال باشد.
اگر مرد و زن به این هدف با هم زندگی مشترکی را به دور از گناه و آلودگی شروع کنند ، مطمئناً
به وعده خدا خواهند رسید. اما در عصر ما شروع زندگی به مبادله اقتصادی بیشتر شباهت دارد تا
ازدواج ! اهداف طرفین کمتر مسائلی مانند رضای خداست . و این اهداف بیشتر رفع نیاز است !
(دقت کنید رفع نیاز اصل نیست بلکه فرع است) ، اگر خانواده بر اساس رفع نیازهای جنسی شکل
بگیرد ، پس از مدتی خستگی طرفین نسبت به هم را در پی خواهد داشت ، و این باعث تضعیف
بنیاد خانواده خواهد شد.و خود همین خستگی ها عدم اعتماد را به همراه خواهد داشت ، و
خواهد آورد. اما چه طور اخلاق انسانی را برقرار کنیم ؟
انسان موجودی است که از دوجنبه مورد بررسی قرار می گیرد ؛ (1) جنبه مادی و حیوانی (2)
جنبه روحی و معنوی. بنابراین اعمال و رفتار انسان نیز در دو حوزه قرار می گیرد که رفتار های
حیوانی و رفتار های انسانی دو نامی هستند که می توان بر این حوزه ها نهاد. در واقع این رفتار
ها پاسخ به نیاز های او در این حوزه هاست.
انسان با ازدواج کردن ، هم به یک سری نیاز های حیوانی و مادی خود پاسخ می دهد و هم به یک
سری نیاز های
روانی و معنوی که انسان از این جهت در بین موجودات منحصر به فرد است.
البته در بعضی افراد برآورده کردن نیاز های مادی مهمتر از برآورده کردن از نیاز معنوی است ، و
در بعضی برعکس ،
اما آن چه مسلم است ، این است که دوام این پیوند و کامیابی در آن بستگی به رفتارهای طرفین دارد .
این رفتارها هم رفتار های جنسی طرفین را در بر می گیرد که به آن بهداشت زناشویی می گوییم و هم رفتار های انسانی که زیر مجموعه ایی از اخلاق انسانی است.
به نظر شما با تحکیم روابط جنسی می توان به دوام پیوند امیدوار تر بود یا با تحکیم رفتارهای زوجین ؟
اگر چه روابط جنسی در جای خود مهم و قابل توجه است ، اما مطمئناً نمی تواند جز پایه هایی
زندگی باشد ، در واقع در همسر داری آنچه اصل است ؛ توع روابط انسانی است و آنچه فرع است
، نوع و میزان و کیفیت روابط جنسی است.
دلیل این امر روشن است ، زیرا اولا آنچه محیط را صمیمی می کند ، برخورد طرفین نسبت به
همدیگر می باشد ، الهی تغییر خواهند کرد و اینجاست که خدا به وعده خود عمل می کند و بین زن
و شوهر مؤدت و رحمت برقرار می اگر این برخورد بر اساس معیار های الهی باشد ، محیطی گرم
شکل می گیرد و نگاه ها به نگاه های انسانی و کند ؛ در این نوع فضا حساسیت های طرفین نسبت
به هم تا حد صفر کم می شود و فضای اعتماد و آرامش شکل می گیرد.
هنگامی فضای آرامش در محیط خانواده شکل بگیرد ، نه تنها فقط در کنار هم بودن به زوجین
آرامش می دهد ،
بلکه کوچکترین دیدار و نظر افکندن نیز مایه آرامش است. مسلما روابط جنسی و عاطفی نیز لذت
بخش تر خواهد بود.

این را با زمانی مقایسه کنید که این نوع روابط به اجبار صورت گیرد و از ترس از هم پاشیدن
خانواده صورت می گیرد. مصداق اول برای زندگی سرشار از عواطف ، زندگی امام علی (ع) و
همسر ایشان است که دائما برای خانواده و همدیگر جانفشانی می کردند و حتی از دیدار یکدیگر
احساس آرامش می کردند. (برای مطالعه بیشتر به قسمت مقاله — ائمه و اولیا خدا مراجعه کنید)
و مصداق گروه دوم ، زندگی عده کثیری از مردم دنیاست.

اما چه چیز باعث شد تا محیط خانه علی (ع) با آن همه سادگی و فقر به آن محیط با نشاط تبدیل
شود ؟ آیا جز این بود که خداوند به معنای واقعی کلمه مودت و رحمت را میان آن دو بزرگوار
برقرار ساخته بود؟ دقیقا ً همان چیزی که در قرآن به آن وعده داده است.

اما این سوال مطرح می شود که چرا بین زنان و شوهران امروزی این مودت و رحمت برقرار
نیست ؟
جواب این سوال روشن است ، اگر به سیره و رفتار های آن فاطمه (س) و علی (ع) مطالعه کنیم ،
و رفتارهای آن دو را مورد بررسی قرار دهیم جواب بسیار روشن خواهد شد.

همان طور که گفته شد باید دیدگاه نسبت به همسر یک دیدگاه بر اساس معیار های انسانی باشد و
نه بر آورده کننده نیاز های جنسی ! باید اخلاق حاکم بر خانواده یک اخلاق انسانی باشد ، باید
هدف ها و نیت ها رضای خدای متعال باشد.
اگر مرد و زن به این هدف با هم زندگی مشترکی را به دور از گناه و آلودگی شروع
کنند ، مطمئناً به وعده خدا خواهند رسید. اما در عصر ما شروع زندگی به مبادله
اقتصادی بیشتر شباهت دارد تا ازدواج ! اهداف طرفین کمتر مسائلی مانند رضای
خداست .
و این اهداف بیشتر رفع نیاز است ! (دقت کنید رفع نیاز اصل نیست بلکه فرع است) ، اگر خانواده
بر اساس رفع نیازهای جنسی شکل بگیرد ، پس از مدتی خستگی طرفین نسبت به هم را در پی
خواهد داشت ، و این باعث تضعیف بنیاد خانواده خواهد شد.
و خود همین خستگی ها عدم اعتماد را به همراه خواهد داشت ، و حساسیت های شدیدی را در
میان زن و مرد به وجود خواهد آورد.
اما چه طور اخلاق انسانی را برقرار کنیم ؟
اسلام نسبت به دوست سفارش های زیادی را کرده است ، اگر بپذیریم یکی از بهترین دوستان
همسران ما هستند ، که سالیان سال در کنار ما هستند ، موظف خواهیم بود علاوه بر حقوق
همسری ، حقوق دوست را هم در برابر او رعایت کنیم ، که در اینجا پاره ایی از این حقوق را
برای شما نوشته ایم :
1 وقتی به هم رسیدید ، به هم سلام کنید ؛ لبخند بزنید و با هم دست بدهید ، و روی همدیگر را
ببوسید.
2 به او بگویید دلت برایش تنگ شده و همواره از در کنار او بودن احساس آرامش می کنید.
(البته از درون با اشتیاق و نه از روی اجبار)
3 با او با تواضع و به نرمی برخورد کنید ، و جمله هایی که دوست دارید به شما بگویند (محبت

آمیز) به او بگویید.
و برای او آرزوی خوشبختی و سلامتی و ; کنید.

4 از زبان بدن استفاده کنید ، یعنی با حالات صورت و چهره احساس قلبی خود را به او بگویید.
5 بهترین سخن ها را بگویید ، از گفتن مسائلی که طرف مقابل نسبت به آن حساس است ؛
خودداری کنید . تند خو و خشن نباشید.
6 به او احترام بگذارید و با کلمات زیبا صدایش کنید.
7 نقاط مشترک را پر رنگ کنید و از دست گذاشتن بین اختلافات شدیدا خودداری کنید ؛ و سعی

کنید اختلافات را با گذشت از بین ببرید و کمرنگ کنید.

8 ایتدا خود را جای او بگذارید و سپس با او حرف بزنید .
9همواره به حرف های او گوش دهید ، و نسبت به صحبت های او بی میلی نکنید و نظرات او را
بشنوید.
10 او را شاد کنید.
11 اگر درباره کاری عذری داشت ، آن را بپذیرید.
12 در حقش همواره دعا کنید ، و این را به او اعلام کنید. (دعا از با تمام وجود در حق همسر
اثرات عجیبی دارد که
جز ناشناخته های جهان هستی است.)

13 باعث انس و الفت و آرامش او باشید ، طوری که او از در کنار شما بودن احساس لذت و
شادی و آرامش کند.
14 گاه گاهی و به مناسبت های مختلف و حتی به خاطر دلتنگی و یا هر بهانه ایی به او هدیه ایی
بدهید ! حتی یک شاخه گل

15 هر چه که به حال او مفید است را به او بگویید. و همراز او باشید.
16 اگر در حقش نیکی کردید ؛ آن را کوچک شمار و آن را اعلام نکن.
17 از گفتن اشتباهات نهراسید و از عذرخواهی کردن ، احساس شکست غرور نکنید. (غرور
مخصوص ذات خداست نه بندگان او)
18 در شناخت روحیات او تلاش کنید و سعی کنید او را درک کنید.
19 کوچکترین ستمی به او نکنید و هرگز او را به تمسخر نگیرید.
20 هرگز سعی نکنید به خاطر خودی نشان دادن ، از اتمام بحث طفره بروید ، بلکه نشانه بلوغ
شما فروبردن خشم است.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir