توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تحقیق در مورد اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی دارای 40 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی :

مقدمه
دوست داریم زندگى هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت هایمان نشات گرفته از «فرهنگ قرآنى » و تعالیم مكتب باشد. و این، یعنى «زندگى مكتبى ». پایدارى و استحكام رابطه هاى مردمى، در سایه رعایت نكاتى است كه برگرفته از «حقوق متقابل » افراد جامعه باشد. در اینكه «چگونه باید زیست » و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نكته اى است كه در بحث «آداب معاشرت » مى گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه «ارتباط »،«صمیمیت »، «تعاون »، «همدردى » و «عاطفه » استوار است. جلوه هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى شود.

«زندگى مكتبى »، در سایه شناخت این رهنمودها و به كار بستن آنها درصحنه هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان كه معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مكتبى » است. مسلمان باید به گونه اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى كند كه با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین »را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام » داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه افكن سازد.

«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى » و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران »، «ادب و سپاس و احترام »، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطه هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى گیرد.
گاهى به صورت «صله رحم » است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عیادت » به خود مى گیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران وخواهران دینى، عنوان «زیارت » مى یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شكل مسافرتهاى دور ونزدیك و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شركت در مجلس عقدو عروسى یا مشاركت در مراسم سوگ و تسلیت گویى است.
به هر حال، همه اینها نوعى «رابطه » و «معاشرت » است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره ها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است كه در این كتاب، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه ها رامرور مى كنیم.

 

باشد كه «فرهنگ خودى » و «هویت دینى » را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تكیه بر رهاورد مكتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق » را میراث بگذاریم.
آنچه پیش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى درمعاشرت با دیگران كه نخست، در سالهاى 78 – 1376 در مجله پیام زن با عنوان «اخلاق معاشرت » انتشار یافت و اینك با اندكى بازنگرى تقدیم مى گردد.
قم – جواد محدثى.
اسفند 1378 ش.

آیین دوستى
نعمت «دوست »
از قدیم گفته اند: هزار دوست كم است و یك دشمن بسیار. دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریك غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تكیه گاه انسان در مشكلات و گرفتاریها ومشاور خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است. بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یاتنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمى توانند براى خود، دوستى برگزینند و از «تنهایى » درآیند. این به تعبیر حضرت امیر(ع) نوعى ناتوانى و بى دست و پایى است.
هم دوست یافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره پیوندزدن و برقرارساختن. على(ع) مى فرماید:
«اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفربه منهم »; (1) .

ناتوانترین مردم كسى است كه از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر ازاو كسى است كه دوستان یافته را از ست بدهد و قدرت حفظ آنها رانداشته باشد.
تامل در اینكه چه خصلتها و برخوردها و روحیه هایى سبب مى شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آنكه ازآغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را كه به عمرى فراچنگ آرند، نشاید كه به یك دم بیازارند.».

همرنگ و هماهنگ
دوستان هر كس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق وشخصیت و افكار او است. بعلاوه، تاثیرپذیرى انسان از دوستان، درسنین مختلف، چه كودكى، چه جوانى و چه حتى میانسالى، بسیاراست. از این رو دقت در گزینش «دوست موافق »، به سلامت اخلاقى ورفتارى انسان كمك مى كند. به فرموده حضرت على(ع):

«الصاحب كالرقعه فاتخذه مشاكلا»; (2) .
دوست، همچون وصله جامه است، پس آن را هم شكل و هم سان با خودت برگزین.
ارتباط قلبى و درونى میان انسانها، به پیوندهاى اجتماعى وبیرونى مى انجامد. روابط اجتماعى هم، در روحیات و اخلاق افراد، اثرمى گذارد. بنابراین، آنان كه به تعالى فكر و سلامت اخلاق و تهذیب نفس و تكامل خصیت خویش علاقه مندند، ناگزیر باید در انتخاب دوست، «معیارهاى مكتبى » را لحاظ كنند و به آنچه از دوست «مى گیرند»،اهتمام ورزند. اینكه گفته اند:

• تو اول بگو با كیان زیستى. پس آنگه بگویم كه تو كیستى.
• پس آنگه بگویم كه تو كیستى. پس آنگه بگویم كه تو كیستى.
نشان دهنده معیار «دوستان » در ارزیابى شخصیت یك فرد است كه مردم نیز آن را در داوریها و ارزیابیهاى خویش به كار مى گیرند.
این سخن زیباى حضرت رسول(ص)، خواندنى و شنیدنى است:

«مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطك من عطره اصابك من ریحه ومثل الجلیس السوء مثل القین ان لم یحرق ثوبك اصابك من ریحه »; (3) .
مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است، كه اگر از عطرخودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مى رسد، و مثل همنشین بد، همچون كوره پز آهنگرى است كه اگر لباس تو را هم(جرقه هاى آتش كوره) نسوزاند، ولى بوى كوره به تو مى رسد! این همان سروده حكمت آمیز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، كه در اثر همنشینى با گل، معطر مى شود و از «كمال همنشینى » بهره مى برد، «و گرنه من همان خاكم كه هستم! ; .».
دوست شایسته

در منابع دینى، در اینكه «دوست خوب » كیست؟ و با چه كسانى بایددوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشینى چه كسانى باید پرهیزكرد، و ; احادیث بسیارى است، با رهنمودهاى كاربردى و جالب.

در صدد بررسى و نقل این گونه احادیث نیستیم، اما در قلمروبحث از آداب معاشرت با دوست و آیین دوستى، توجه به نكاتى كه به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معیارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به یكى از این روایات، اشاره مى كنیم.
امام حسن مجتبى(ع) در بستر بیمارى بود و پس از آن مسمومیت كه به شهادتش منجر شد، در دیدارى كه جناده (از اصحاب وى) باحضرت داشت، امام چنین توصیه فرمود:

«اصحب من اذا صحبته زانك، واذا خدمته صانك و اذا اردت منه معونه اعانك و ;»; (4) .
با كسى همنشینى و مصاحبت و دوستى كن كه:
1- هرگاه با او همنشین شدى، مایه آراستگى تو باشد،
2- آنگاه كه خدمتش كنى، تو را نگهبان باشد،
3- هرگاه از او یارى خواستى، كمكت كند،
4- اگر سخنى گفتى، تو را تصدیق كند،

5- اگر (بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بیفزاید،
6- اگر دستت را به فضل و نیكى دراز كردى، او هم دست، پیش آورد،
7- اگر در تو (و زندگیت) رخنه اى پدید آمد، آن را برطرف سازد،
8- اگر از تو نیكى دید، آن را در شمار و حساب آورد،
9- اگر چیزى از او طلبیدى، عطا كند،

10- و اگر تو ساكت بودى (و چیزى نخواستى) او آغاز كند (ونیازت را برطرف سازد).
اینها اوصاف كسى است كه شایسته رفاقت و دوستى از دیدگاه امام مجتبى(ع) است. از اینها برمى آید كه آیین دوستى عبارت است از:آراستن دوست، یارى رساندن، قدرشناس بودن، تقویت كردن،همكارى داشتن و در راه دوست، فداكارى و خدمت كردن.

از سوى دیگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده،آنها نیز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب مى شوند كه در قلمروآیین دوستى نمى گنجد، از قبیل: عیبجویى، نابخردى، كینه توزى،پرتوقعى، كم ظرفیتى، بددهانى و بدزبانى، بى تقوایى، لجاجت وستیزه جویى، شوخیهاى بیجا و آزاردهند، خودپسندى و بدرفتارى واز این دست خصلتها و رفتارها. اینها، هم موجب كاهش دوستان وسستى دوستیها مى گردد، و هم شیوه هاى ناپسند در معاشرت با دوستان است كه باید از آنها پرهیز كرد.

دوستى حد ومرزى دارد كه باید آن حریم حفظ و آن حق، ادا شود.امام صادق(ع) در سخن بلندى این حدود و حقوق را بیان فرموده،مى افزاید: مراعات این حدود، در هر كس بود (همه اش یا مقدارى) اودوست است، و گرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. این پنج نكته عبارت است از:
اول: آنكه نهان و آشكار دوست، براى تو یكسان باشد.

دوم: آنكه زینت تو را زینت و آراستگى خودش ببیند و عیب ونقصان تو را عیب خویش بشمارد.
سوم: اگر به ریاست و ثروت و پست و مقامى رسید، این پست وپول، رفتار او را نسبت به تو عوض نكند.
چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دریغ و مضایقه نكند.
پنجم: (كه جامع همه آنهاست) اینكه تو را در گرفتاریها، رها نكند وتنها نگذارد. (5) .
آرى ; اینهاست آیین دوستى و برادرى دینى.

جلوه دوستى كامل و راستین، در مودت قلبى، حفظ حرمتها،مراعات حقوق، یارى در هنگام نیاز و مساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اینها ادعاى دوستى پذیرفته نیست. امام على(ع) مى فرماید: مردم، جز با امتحان و آزمایش شناخته نمى شوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غیبت و نبودنت امتحان كن، و دوستت را در مصیبت و گرفتارى، و خویشاوندان خود را هنگام نیازمندى و تهیدستى ; «و صدیقك فى مصیبتك.» (6) .
دوست بى عیب؟!

واقعگرایى در همه مسایل، پسندیده است، از جمله در دوستیابى و دوست گزینى. بعضیها چنان آرمانى فكر مى كنند كه از واقعیتهاى ملموس و عینى فاصله مى گیرند و در عالم خیال و ذهن، سیر مى كنند. «دوست بى عیب » ازاین گونه آرمانهاى دست نیافتنى است.

البته باید كوشید تا حد امكان و توان، در دوستیها سراغ افرادى رفت كه نقطه ضعف كمترى داشته باشند و اگر بى عیب باشند، چه بهتر. ولى ; آیا انسان بى عیب (غیر از معصومین) مى توان یافت؟ هركس در موردى ممكن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور كه طالبان همسر ایده آل و صد در صد بى عیب و نقص، مجرد وبى همسر مى مانند، آنان هم كه در پى دوست صد در صد بى ضعف باشند، تنها مى مانند. این حقیقت، به عنوان توجه به یك واقعیت عینى در كلام مولا على(ع) این گونه آمده است:

«من لم یواخ الا من لا عیب فیه قل صدیقه »; (7) .
كسى كه بخواهد جز با افراد بى عیب دوستى و برادرى نكند،دوستانش كم خواهند شد.
نكات دیگر ;.
در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجینه هاى حدیثى ما نهفته است كه در این مختصر، مجال بسط سخن نیست. براى اینكه از آن محتواهاى سودمند و كاربردى بى بهره نباشیم، در اینجا فهرستى ازنكات دیگر كه در آیین دوستى باید به كار بست، مى آوریم كه برگرفته از احادیث این موضوع است:
از هر چیز، تازه اش را انتخاب كن و از دوست، قدیمى اش را.
از نشانه هاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قدیمى است.

بهترین دوستان، آنانند كه در نصیحت و خیرخواهى،سازشكارى و مصانعه نمى كنند، عیبهایتان را به شما مى گویند، دركارهاى اخروى كمك كار شمایند، شما را از گناهان باز مى دارند، و ازلغزشهاى شما چشم مى پوشند. دوست خود را خیلى عتاب و سرزنش نكنید كه «كینه » مى آورد. بدترین دوستان، آنانند كه دوستى آنان، شما را به تكلف و رنج وزحمت بیندازد. دوست واقعى كسى است كه عیب دوست خود را در نهان به خودش بگوید، نه در آشكارا و نزد دیگران.
هرگاه با كسى دوست شدید، از نامش، نام پدرش، نام قبیله وشهر و دیارش بپرسید، كه این گونه كسب شناختها نشانه صدق دردوستى است. هرگاه به دوستى علاقه و محبت داشتید، آن را ابراز كنید و به اوبگویید، كه موجب افزایش محبت و علاقه مندى مى شود. آنچه از دوست مى رسد تحمل كنید، تحمل و بردبارى، عیبها رامى پوشاند. برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤاخذه و محاسبه نكنید، كه دوستانتان كاهش مى یابند.

خداوند، تداوم دوستیها را دوست مى دارد. پس بر دوستیهاى خود، استمرار بخشید. با كسانى كه صرفا از روى طمع یا ترس یا تمایلات یا براى خوردن و نوشیدن با شما دوست مى شوند، دوستى نكنید. در پى یافتن دوستان باتقوا باشید! محبت و دوستى خود را بیجا و بى مورد صرف نكنید، كه این گونه دوستیها در معرض گسستن است.

پایان این بخش را حدیث جالبى از امیرالمؤمنین(ع) قرار مى دهیم كه ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دینى فرا مى خواند و از زیرپا گذاشتن حقوق آنان به بهانه دوستى و خودمانى بودن، نهى مى كند.على(ع) مى فرماید: «حق برادر دینى خود را با اتكاء به رابطه اى كه میان تو و اواست، ضایع مكن، چرا كه هرگز، كسى كه حقش را ضایع و تباه كرده اى، برادر تو نیست:

«لا تضیعن حق اخیك اتكالا على ما بینك و بینه، فانه لیس لك باخ من اضعت حقه.» (8) . قدر دوستیها و پیوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانیم، از دوستان صادق و وفادار و پاك و پرهیزكار، دست برنداریم، چراغ محبت را در دلهاى خویش، روشن و شعله ور نگاه داریم، از زخم زبان و كلمات تحقیرآمیز و برخورد دشمنى برانگیز بادوستان برحذر باشیم، «آیین دوستى » را بشناسیم و به كار بندیم.
________________________________________
1) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 11
2) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، كلام 546
3) میزان الحكمه، ج 9، ص 50
4) بحارالانوار، ج 44، ص 139
5) میزان الحكمه، ج 5، ص 310
6) همان، ص 313
7) همان، ج 1، ص 55
8) نهج البلاغه، نامه 31

ابراز دوستى
رابطه هایى كه بر پایه دوست داشتن و محبت است، استوارتر ودیرپاتر است. اهرم نیرومند عشق و محبت نیز، در بسیارى از زمینه هاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، كارسازتر از عوامل دیگر است. از این رو،ریشه یابى عوامل تقویت كننده دوستى، ریشه كنى عوامل سست كننده علاقه ها و استفاده از عوامل محبت آفرین، در بهبود مسایل معاشرت مهم است.

اگر عقل و اندیشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد كه روشنى مى بخشد و راه را نشان مى دهد، عشق و محبت قلبى نیز نقش «موتورمحرك » را دارد كه پیش برنده است و حركت آفرین و زبان دل، قوى تر اززبان عقل است و گاهى هم كه محبت و عشق، فرمان مى دهد، عقل ازپاى مى ماند و مطیع مى گردد.
آثار مثبت و منفى محبت

در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نیك و جهات مثبت داردو هم اگر بى حساب و بى معیار و خارج از كنترل باشد، پیامدهاى سوءخواهد داشت. به همان اندازه كه دوست داشتن و عشق ورزیدن، در انسان دوستدار، كشش و امید و دلگرمى ایجاد مى كند، او را به همرنگى وهمسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مى كشاند و عاشق را به فداكارى، گذشت و ایثار در راه محبوب مى كشاند، گاهى هم حقایق رابر انسان پوشیده مى سازد و عیبها را كتمان مى كند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل مى نماید و زشت را زیبا جلوه مى دهد و این، ازعوارض سوء «افراط در محبت » است.

به تعبیر حضرت رسول(ص): «حب الشئ یعمى و یصم »; (1) علاقه به چیزى انسان را كور و كر مى كند. و به فرموده حضرت امیر(ع): «من عشق شیئا اعشى بصره و اعمى قلبه ;»; (2) كسى كه به چیزى عاشق و شیفته شود، این محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابینا مى سازد، پس او با چشمى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود و خواسته ها و تمنیات، عقل او را ازهم مى گسلد و دنیا، دلش را مى میراند ;
محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به دیگران هم اثر مى گذارد ومحبت را به داورى ناحق مى كشاند. علاقه، در نپذیرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار كسى باشید، اغلب حاضر نیستید در باره او انتقاد و عیبجویى بشنوید.

محبت، بعضى محبوبها را مغرور مى سازد. برخى ظرفیت آن راندارند كه طرف محبت قرار بگیرند و گرفتار عجب مى شوند. بعضى كودكان اگر محبت زیادى ببینند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسندمى گردند. به هر حال، اینها عوارض نیك و بد محبت است كه نباید ازنظر دور بماند.
ابراز علاقه

آنچه بیشتر به جنبه معاشرتى مربوط مى شود، آشكار كردن محبت و علاقه به دیگران است. اگر كسى را دوست دارید، چه از دوستان وبرادران ایمانى، یا نسبت به فرزندان و همسر و ; این محبت را بر زبان آورید و آن را ابراز كنید، تا محبتها افزوده شود و دوستیها تداوم واستمرار یابد.

انسان علاقه دارد كه مورد علاقه و محبت دیگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشكار كنند، محبوب هم به محبان علاقه مند مى شود و این محبت دو جانبه، زندگیها را از صفا و صمیمیت بیشترى برخوردار مى سازد. ما اگر بدانیم كه خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بیشتر دوست خواهیم داشت. اگر بدانیم و بفهمیم كه رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) به ما شیعیان عنایت و محبت دارند و این علاقه را بارها نشان داده و اظهار كرده اند، محبت عترت در دل ما بیشترخواهد شد.

اینكه خداوند بارها در قرآن كریم، محبت خویش را ابراز كرده ودر آیاتى كه «ان الله یحب الذین ;» دارد، مى فرماید كه دوستدار پاكان،توبه كنندگان، پاكى جویان، نیكوكاران، متقین، متوكلین، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جایى از كسانى یاد مى كند كه هم خدا آنان رادوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند (یحبهم و یحبونه) (3) توجه به این نكته، «حب خدا» را در دلها شعله ور مى سازد. وقتى ائمه معصومین(ع) محبتهاى خویش را نسبت به هوادارانشان ابراز مى كنند،متقابلا این اظهار عشق، عشق مى آفریند.

از حضرت على(ع) مى پرسند: یا على! چگونه اید؟ مى فرماید:دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم: «اصبحت محبا لمحبنا ومبغضا لمن یبغضنا». (4) آیا اگر بدانیم كه مولاى متقیان به دوستانش علاقه دارد، نخواهیم كوشید كه گوهر عشق او را در سینه داشته باشیم؟!
آنچه روابط دوستانه را نیرومندتر مى سازد، ابراز علاقه است.ممكن است شما به كسى علاقه و ارادت داشته باشید، ولى به دلیل تنبلى و بى حالى، یا خجالت و شرم یا به هر علت دیگر هرگز بر زبان نیاوریدو به او نگویید كه دوستش دارید، او از كجا پى به علاقه مندى شما ببرد وبه شما علاقه پیدا كند؟ كلید جلب محبت او، ابراز علاقه خودتان است.این نكته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است. (5) .

امام صادق(ع) فرمود: «اذا احببت رجلا فاخبره »; (6) اگر به كسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه كن. در روایت است كه مردى از مسجد گذر كرد، در حالى كه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز در مسجد نشسته بودند. یكى از اصحاب امام باقر(ع) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست مى دارم.امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا كه این خبردادن، هم مودت ودوستى را پایدارتر مى كند، هم در ایجاد الفت، خوب است «الا فاعلمه فانه ابقى للموده و خیر فى الالفه ». (7) .
از پیامبر خدا(ص) نیز روایت است كه فرمود:

«اذا احب احدكم صاحبه او اخاه فلیعلمه »; (8) .
هر یك از شما دوست یا برادر دینى اش را دوست بدارد، پس به اواعلام كند.
در حدیث دیگرى همین مضمون آمده، با این اضافه كه «فانه اصلح لذات البین »; (9) این اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى میان افراد،شایسته تر و مفیدتر است.
نقش ابراز علاقه در خانواده
نكته اى كه یاد شد، غیر از محیط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با یكدیگر، در محیط خانه و میان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاكمیت عشق و علاقه بر محیط زندگى ومعاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محیطى است سرد و بى روح.
گاهى گفتن كلمه «دوستت دارم »، شعله محبت را فروزان مى كند و به زندگیها روح و نشاط مى بخشد. ابراز عشق و علاقه در محیط خانواده،میان دو همسر، یا میان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل مى كند. چه دوزخهاى سوزانى كه معلول كمبود محبت وعاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت شنیدن «عزیزم، دلبندم،تو را دوست دارم و ;» سالها بر دل كودكان مى ماند و گرفتار عقده كمبودمحبت مى شوند.
پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«قول الرجل للمراه انى احبك لا یذهب من قلبها ابدا»; (10) اینكه مرد، به همسر خود بگوید: «تو را دوست دارم »، هرگز از دل همسر بیرون نمى رود!
شگفتا كه یك جمله كوتاه و ساده، ولى یك دنیا تاثیر وعشق آفرینى! و چقدر بخیلند آنان كه از گفتن چنین واژه هاى محبت آورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خویش،مضایقه دارند و از عواقب و پیامدهاى نیكو و آثار سازنده آن غافلند. ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نیست. گاهى احترام كردن، بوسیدن، نوازش كردن، هدیه و سوغات خریدن و این گونه حركات، نشانه عشق و دوستى است.

رسول خدا(ص) فرمود: «احبوا الصبیان و ارحموهم »; (11) كودكان رادوست بدارید و به آنان ترحم و شفقت نمایید. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانه محبت داشتن به فرزندان است. در روایات بسیارى به بوسیدن فرزندتوصیه شده و براى هر بوسیدن اولاد، درجه اى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده كتب الله له حسنه ; .» (12) .

در روایت است: روزى حضرت رسول(ص)، دو فرزندش امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بوسید. اقرع بن حابس كنارحضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم، تاكنون هیچ كدام را نبوسیده ام!پیامبر خدا فرمود: من با تو چه كنم، كه خدا رحمت و عطوفت را از دلت كنده است. (13) در روایات متعددى هم به رعایت عدالت در بوسیدن وپرهیز از تبعیض در بوسیدن و ابراز محبت به فرزندان تاكید شده است.

راستى، فرزندى كه از پدر و مادر محبت ندیده و سخن گرم وعشق آفرین نشنیده است، آیا به این نتیجه نمى رسد كه دوستش ندارندو در خانه جایى ندارد و كسى او را به حساب نمى آورد؟ و آیا این «عقده »، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشكل به بارنمى آورد؟ كودكانى كه از خانه فرار مى كنند، پسران و دخترانى كه جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوست نما مى شوند و به فسادمى گرایند، آیا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر

فرزندان در محیط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند،هرگز به دام شیادان كه با تور محبت به شكار جوانان و نوجوانان مى پردازند، نمى افتند.
بررسى پرونده برخى از بزهكاران و مجرمین یا فراریان از خانه یااقدام كنندگان به خودكشى، نشان دهنده كمبود محبت آنان در خانه و ازسوى والدین است. در نامه دخترى كه پس از آلوده شدن و گرفتارى دردام شیادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودكشى كرده، چنین آمده است(در باره مادرش):

«او مادر من بود. براى تربیت من كه تنها فرزندش بودم رنج بسیار كشید، ولى هرگز نخواست دوست من باشد ; روزى رسید كه این كمبود را شیطان دیگرى جبران كرد. من كه تشنه محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رویش آغوش گشودم. یقین دارم كه دختران محبت دیده، هرگز دچار این لغزش نمى شوند. كسى كه در خانه اش چشمه آب حیات دارد، به دنبال سراب نمى رود ; .» (14) .

نتیجه آنكه; حیات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مدیون محبت و دوستى است. وقتى به كسى علاقه و محبت داریم، چه پدر ومادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان،چه شاگردمان، چه هر انسان دیگرى كه به دلیل داشتن فضیلتى وبرخوردارى از عملكردى شایسته و تحسین برانگیز، محبوب ما شده ودر خانه دلمان جاى گرفته است، این دوست داشتن و ارادت و عشق رابر زبان آوریم و در دل نگه نداریم.
ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت دیگران قرار مى دهد. معاشرت گرم و محبت آمیز با دیگران، هنرى است شایسته كه باید كوشید این ادب اجتماعى را فرا گرفت و به كاربست.

سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند «تحكیم » است. استوارسازى این رشته ها با كلى گویى به دست نمى آید. بایدنمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. «سلام » ودست دادن یكى از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایى است.
وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها كه به هم مى افتد، چهره ها كه رو در رو قرار مى گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه ». دو نفر را تصور كنید كه به یكدیگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین كلامشان چه باشد؟ آیامناسب تر از «سلام » چیزى سراغ دارید؟
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است كه: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، كه گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه وكینه ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است كه دو مسلمان به هم مى گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیكتر ومحبتها را بیشتر مى سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیكترمى كند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
«دست در دست، چو پیوند دو قلب.
گرمتر مى گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مى گردد ;»
بارى ; سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا كه فرموده اند: اگر كسى پیش از سلام، شروع به سخن كرد، جواب ندهید:
«من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (1) . در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى كند كه:بخیل، كسى است كه از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد: «البخیل من بخل بالسلام.» (2) .
راستى ; سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى كاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و ; ندارد، بلكه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سیره رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن كبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى بینند، بلكه عزت و محبوبیت هم پیدا مى كنند. امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت »; (3) .
از نشانه هاى فروتنى این است كه به هر كس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اكرم(ص) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح »; (4) .
هرگاه یكدیگر را دیدار كردید، با «سلام » و «دست دادن » با هم دیداركنید.
ادب و آداب سلام
سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود كه به هر كه مى رسید – حتى كودكان- ابتدا به او سلام مى كرد، بخصوص در مورد سلام كردن به كودكان مى فرمود: پنج صفت است كه تا زنده ام، آنها را رها نخواهم كرد، یكى هم سلام دادن به كودكان است، تا پس از من «سنت » گردد. (5) .
این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاك و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى كند كه كوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حدیث آمده است كه پیامبراكرم(ص) فرمود:
كوچك به بزرگ سلام كند،
یك نفر به دو نفر،
و جمعیت كم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر كسى كه ایستاده است.
و ایستاده بر كسى كه نشسته است. (6) .
و البته كه اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشكارا، بلند و با صداى رسا ادا كرد. احادیث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام » و «افشاء سلام » آمده كه سفارش اكید دارد كه سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل كار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینكه شما سلام داده اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متكبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه اى كه نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فكر كند مساله اى، خصومتى و ;پیش آمده، یا شما سرسنگین و متكبر شده اید كه حتى جواب سلامش را هم نمى دهید یا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهید. راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشكارا سلام كردن.
امام صادق(ع) مى فرماید:
«هرگاه یكى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشكارا بگوید. نگوید كه «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یكى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشكارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگرنگوید كه «سلام كردم ولى جوابم را ندادند!» (7) . اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن كسى است كه شروع به سلام كند.
آن كه سلام مى دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا كه سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یك مؤمن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن كریم است كه تحیت دیگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهید: «; فحیوا باحسن منها» (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.
دست دادن
گفتیم كه «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «كدورت زدا» و «محبت آفرین »است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى كنیم.برعكس، اگر با كسى كدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با اوپرهیز مى كنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربركت اسلامى،در تحكیم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است. امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى كه با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با كسى است كه طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (9) .
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه دو برادر دینى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان كه برگ درختان مى ریزد، فرو مى ریزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شیوه مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یكى از آنهاپیوستگى و تكرار است. در یك سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است. ابوعبیده نقل مى كند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مركب خویش استوار مى شدیم،سلام مى داد و احوالپرسى مى كرد، چنان كه گویى قبلا یكدیگر راندیده ایم. آنگاه مصافحه مى كرد. هرگاه هم از مركب فرود مى آمدیم وروى زمین قرار مى گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى كرد ودست مى داد و احوالپرسى مى كرد و مى فرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى كه سبب رنجش و درد گردد. (12) . جابر بن عبدالله مى گوید: در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام كردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) . همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نكشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش كسى بیشتراست كه دستش را بیشتر نگه دارد. (14) . پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیكو را داشت كه چون با كسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست كند و عقب بكشد. (15) . بارى ; محبت قلبى را باید آشكار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است كه باید آن را استخراج و آشكاركرد، تا از بركاتش بهره برد. روشنترین خیر و بركتش، تقویت دوستیهاو تحكیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مى كنید، مصافحه كنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .
از آثار دیگر مصافحه، «كینه زدایى » است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه » (17) و «تصافحوا فانه یذهب بالغل ». (18) مصافحه كنید و دست دهید، چرا كه آن، كینه و كدورت را مى زداید.
دست دادن با زنان.
بر اساس «مكتبى » بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمكار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى شود كه كسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه كند. روشنفكر مآبى در این مساله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (كه نباید دست دهد) و ناچارباشد، یا بخواهد با او «بیعت » كند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستكش) مانعى ندارد.» (20) . البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است كه از او تقلید مى كنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاك و حجت شرعى داشته باشد.

ادب
از قیمتى ترین سرمایه ها و میراثهاى حیات آدمى «ادب » است،حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست). در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى رسد. باید آن را آموخت، به كار بست تا روابطى سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاكم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از این رو مناسب است كه بر مفهوم وجایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم كه براستى «ادب چیست؟».
ادب چیست؟
این صفت كه سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى است بر چه پایه هایى استوار است؟ آیا یك خصلت درونى است؟ آیا رفتارى اجتماعى است یا حالتى روحى؟ رمز اینكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مى آید چیست؟

وقتى سخن از «ادب » به میان مى آید، نوعى رفتار خاص و سنجیده با افراد پیرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى آید. این رفتار كه از تربیت شایسته نشات مى گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ; مربوط مى شود. ادب، هنرى آموختنى است. مى توان گفت: «ادب، تربیت شایسته است »، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.

امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد ; فرمود: هركس با رفیق بد همنشینى كند، سالم نمى ماند و هر كس كه مراقب و مقیدبه گفتارش نباشد پشیمان مى گردد و هر كس به جاهاى بد، رفت و آمدكند، متهم مى شود: «ادبنى ابى بثلاث ; قال لى: یا بنى! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من یدخل مداخل السوء یتهم.» (1) .

آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى » و «گفتار»و «معاشرت » است. دوست دارى با تو چگونه رفتار كنند؟ مگر نه اینكه مى خواهى تو را با احترام یاد كنند؟ خوبیهایت را بگویند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نه اینكه از توهین و تحقیر و استهزاى دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنجیده مى شوى؟ مگر نه اینكه دوست دارى در جمع مردم، مورد تكریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟

یكى از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را در باره خود نمى پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت به خویش دوست مى دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در كاردیگران زشت مى شمارى، براى خود نیز زشت بدانى. اگر از كارهاى ناپسند دیگران انتقاد مى كنى، همان كارها و صفات در تو نباشد. این نوعى «خود ادب كردن » است و كسى به این موهبت دست مى یابد كه ازفرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر(ع):

«كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غیرك »; (2) . در ادب كردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس كه آنچه را ازدیگرى ناپسند مى بینى از آن پرهیز كنى. هر كس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب است. بى ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال كردن حد و حریم در برخوردهاست. این سخن بلند علوى را هم در این زمینه بخوانیم كه فرمود:

«افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره »; (3) . برترین ادب، آن است كه انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودى خود یك ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزش آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء كه تربیت كننده آنانند.ادب در هر كه و هر كجا باشد، هاله اى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مى آورد و انسان باادب را عزیز و دوست داشتنى مى كند.ادب، خودش یك سرمایه است و هر سرمایه اى بدون آن بى بهاست. مدالى است بر سینه صاحبش كه چشمها و دلها را خیره و فریفته مى سازد.

آراستگى هر چیزى به چیزى است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته مى گردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى كند،

حسب و نسب هم با ادب، ارج مى یابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى بر چهره اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است كه:
«لا شرف مع سوء الادب »; (4) .
با بى ادبى، هیچ شرافتى نیست.
كسى كه بى اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت مى یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم مى پوشاند. كلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است:
«حسن الادب یستر قبیح النسب.» (5) .

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir