توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله كیفیت زندگی و انقلاب دیجیتال دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله كیفیت زندگی و انقلاب دیجیتال  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله كیفیت زندگی و انقلاب دیجیتال،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله كیفیت زندگی و انقلاب دیجیتال :

كیفیت زندگی و انقلاب دیجیتال

دکتر شهیندخت خوارزمی

پیش درآمد
این مقاله سعی دارد، بحث كیفیت زندگی را با توجه به تجربه های موجود جهان معرفی كند. در تهیه آن، رهیافت نظری اعمال نشده است به این معنا كه كیفیت زندگی در چارچوب تئوری های موجود تبیین نشده است. هدف اصلی مقاله، ایجاد حساسیت و آشنا ساختن خوانندگان با ابعاد مفهومی و تجربی موضوع است

مقاله شامل سه بخش اصلی است.
در بخش اول نخست شرایط عمومی جهان و وضعیتی كه به شكل گیری پارادیم های جدید انجامیده اس

ت مورد بحث قرار می گیرد. سپس انقلاب دیجیتال با تاكید بر شكاف دیجیتال معرفی می شود.
در بخش دوم مفاهیم و تعاریف كیفیت زندگی ارائه شده و با معرفی مهم ترین شاخص های كیفیت زندگی، چند نمونه از تجربه های جهانی در زمینه استفاده از این شاخص ها برای سیاست گذاری و برنامه ریزی توسعه ملی و محلی ارائه می شود.
بخش سوم، نگاه كوتاهی دارد به بحث ایران با توجه به الزامات عصر دیجیتال و كیفیت زندگی.

بخش اول: نگاهی به اوضاع كنونی و انقلاب دیجیتال

جهان وارد عصر تازه‌ای شده است. از نیمه های دوم قرن بیستم ، پایان عمر عصر صنعتی آغاز شد. تحولات پرشتاب علمی تكنولوژیكی موتور محرك این تحول بوده است. نخست ، با ورود كامپیوتر به سپهر فنی زندگی دگرگون شد. سپس با هم گرایی امواج تحول حوزه اطلاعات و ارتباطات، كامپیوتر ها به كمك تكنولوژی های ارتباطی از جمله تلفن به هم وصل شدند و چندی بعد قابلیت های این دو تكنولوژی های پرتوان با توانمندی های تكنولوژی تلویزیون تركیب شد و باعث پیدایش عظیم ترین

ماشین مصنوع دست انسان گردید، یعنی شبكه جهانی ارتباطات و اطلاعات به هم پیوسته ای كه نماد آشكار و آشنای آن اینترنت است و به سرعت و پرتوان دارد همه ابعاد زندگی بشر را دگرگون می سازد. این جریان تحول پرشتاب حول محور تكنولوژی دیجیتال ، باز هم شتاب یافته و راه را برای ورود به عصر دیجیتال هموار ساخته است كه همراه است با فرصت ها و چالش ها ، امیدها و بیم هایی بی‌سابقه .

وقتی تحولات شتاب می گیرند ، برپدیده ها پیچیدگی و ابهام حاكم می شود و سیستم ها از حالت تعادل خارج می شوند و وضعیت بحرانی شده و دیگر قانون مندی مرسوم بر پدیده ها حاكم نیست. عصر دیجیتال ، عصری است بحران خیز و پرآشوب . دستاوردهای بشر در عرصه مادی سریعتر از توانایی انسان و نظام های اجتماعی مخلوق انسان ، برای انطباق خلاق با این

دستاوردها حركت می كند. انسان از آفریده های خودش عقب می ماند و آشفته و سردرگم نه حال را درك می كند و نه می تواند به گذشته پناه برد و نه قادر است آینده را پیش بینی كند. حالت آشفتگی و سردرگمی تعادل ذهنی را به هم می ریزد. اما ، ذهن انسان ذاتا” گرایش دارد به تعادل جویی و گریزان بودن از آشفتگی و آشوب. انسان می خواهد در دنیای بی نظمی ، نظمی بجوید ، در فضای پرابهام به درك روشنی دست یابد و در شرایطی كه پیش بینی آینده دشوار است ، آینده مطلوب خود را رقم زند. فضیلت های وجودی انسان كه عبارتند از خردورزی ، خودآگاهی ، تامل و

بازپس نگری ، تفكر انتزاعی ، تجسم و تخیل ، خلاقیت و نوآوری، یادگیری ، و انطباق خلاق با شرایط پرتحول ، همگی فعال می شوند و انسان فرزانه به سرعت در می یابد كه راه حل مسئله ، نه در پناه جستن به گذشته أی است كه از دست رفته و نه توقف درحال به شیوه ای سرگردان و درمانده ، بلكه ادامه راه است با نگاهی استراتژیست و آینده ساز همراه با عزمی راسخ برای انتخاب خردمندانه مسیر حركت و غایت مطلوبی كه به كیفیت زندگی اش آسیب نرساند. این گونه است كه در عصر دیجیتال رهیافت ها و رهیافت های امیدبخشی شكل می گیرد كه هریك به

گونه‌ای بازتابی است از فضائل انسانی كه تجهیز شده اند تا اشتباهات گذشتگان را جبران كنند. اشتباهاتی كه هزینه های سنگینی برجامعه بشری تحمیل كرده است و كیفیت زندگی انسان معاصر را تنزل داده است. پیش از معرفی مهمترین رهیافت های مثبت و سرنوشت ساز اخیر، نگاهی خواهیم داشت به پی آمدهای آشكار این اشتباهات .

بحران زیست بومی و زیست محیطی به معنای نادیده گرفتن این واقعیت كه انسان جزیی است از طبیعت كه معرف كل هستی است و نظامی است به هم پیوسته با اجزایی كه رابطه‌ای سیستمیك با هم دارند و اگر تعادل این نظام مختل شود ، به كل سیستم و اجزای آن آسیب های جدی وارد خواهد شد. اشتباه بشر در نادیده گرفتن این اصل در فعالیت‌های اقتصادی باعث شده كه آسیب‌های زیر بروز كند :
برهم خوردن تعادل جوّ و بروز تغییرات ناگهانی آب و هوایی ناشی از آثار گرم خانه‌ای ، نازك شدن و ازبین رفتن لایه اوزون و امثال آن .

از بین رفتن بسیاری از گونه های جانوری وگیاهی .
نابودی جنگل ها .
آلودگی هوا و آب و خاك و طبیعت به طور كلی .
به تحلیل رفتن منابع طبیعی احیاء ناپذیر (سوخت های فسیلی و مواد معدنی)

بحران بازارهای مالی: می گویند در جهان پیشرفته ، بازارهای مالی به كازینویی تبدیل شده اند جهانی كه روزانه 5/1 تریلیون دلار در آن معامله صورت می گیرد. (Henderson, 1999) . خدمات مالی در اقتصادهای پیشرفته 9 برابر رشد داشته است و از راه داد و ستد پول ، سریع تر از فعالیت های دیگر می توان پول دار شد. این كازینو ، نقدینگی و پس اندازهای كوچك و بزرگ مردم عادی و حتی بازنشستگان را می بلعد. آسیب پذیری آن در نوسانات بحران زای بازار بورس نیویورك پس از

حادثه 11 سپتامبر به خوبی آشكار شد و نیز آثار گسترده آن بر اقتصاد جهانی همه را نگران كرده است. جهان كنونی تحت سلطه شبكه‌ای از دولت های بزرگ ، شركت های جهانی و نهادهای سرمایه گذار و البته كازینوی جهانی قرار دارد كه با منطقی كار می‌كنند كه جهان را به وضعیت

كنونی كشانده است. انفجار بمب در كلوپ های تفریحی جزیره بالی در اندونزی كه بیش از دویست نفر كشته بر جای گذاشت و گروگان گیری در آمفی تآتر مسكو توسط شورشیان چچن و البته حادثه 11 سپتامبر و حوادث دیگری كه شاید در پیش باشد ، واكنش‌ها و هشدارهایی است درباره خطرناك شدن اوضاع جهان و به بی خردانه بودن منطق حاكم اشاره می كند. جهان به نگاه كاملا” متفاوتی نیاز دارد .

بحران های سیاسی كه ماهیت فرهنگی دارند. حادثه 11 سپتامبر نقطه عطفی به شمار می آید در تاریخ بین الملل و هشداری است به كشورهای پرقدرت از جمله آمریكا و بیانگر این واقعیت است كه هر گاه بنیان تصمیم گیری به ویژه در تصمیم هایی با آثار جهانی ، نگاه سیستمیك و كل نگر نباشد و جوامع كره زمین را عناصر یك سیستم جهانی تلقی نكند ، هزینه های سنگینی خواهد پرداخت . در هیچ سیستمی یك عنصر و یا معدودی از عناصر نمی تواند به قیمت عقب ماندگی عناصر دیگر رشد كند و آن سیستم در كل متعادل بماند. نابرابری ، تعادل سیستم را به هم می زند و بقای آن را به خطر می اندازد. حل بحران سیاسی معاصر در گرو وجود رهبرانی است جهانی كه خردورز باشند و با كل نگری سیستمیك اكولوژیك و از روی تدبیر برای خروج از بن بست های كنونی راه حل درازمدت بیابند. رهبران كنونی جهان پیشرفته ، سیستم جهانی را در جهت معكوس هدایت می كنند و نمونه‌ای ارائه می دهند متضاد این الگوی آرمانی. در جهان امروز كه رهبران كشورهای بزرگ ، مشروعیت جهانی خود را به سرعت از دست می دهند، خلاء رهبری سیاه چال هایی را پدید آورده است كه بیش از هرچیز نیروی حیاتی خود جوامع پیشرفته را به درون خود می‌بلعد.

بحران های فرهنگی اجتماعی كه در سطوح مختلف بازتاب دارد، از جمله در سطح بین المللی تقابل اسلام مسیحیت كه بیشتر از جانب منافع مستقری هدایت می شود كه در پی منافع كوتاه مدت هستند و به نجات جامعه بشری از بن بست های كنونی نمی اندیشند . در سطح فردی این بحران به بهترین وجه خود را در روان آشفته و احساس بیقراری و احساس عدم امنیت درونی و ناامنی محیطی انسان معاصر متجلی ساخته است. در بیرون ، گروه های انسانی به جان هم افتاده اند و در درون انسان با خود منازعه ای تلخ را به پیش می برد.

مردمان مرفه و پیشرفته برای نخستین بار با انسان های نادار و عقب مانده به درك مشتركی رسیده اند و هر دو دردمند و نگران از خود می پرسند این همه هیاهو از برای چیست ؟ چرا كار به این جا كشیده است؟ غایت زندگی چیست ؟ نیویوركی مرفه و موفقی كه تا قبل از 11 سپتامبر آهنگ پرشتاب. زندگی روزانه به او فرصتی برای ایستادن و از دور به خود نگریستن را نمی داده

است ، با مشاهده فروریختن دو برج تجارت جهانی در برابر چشمانش كه همواره نماد قدرت پایدار تجاری و رهبری اقتصادی جهان بوده است و ناپدیدشدن چند هزار افراد موفق و پرتحرك مانند خودش ، ناگهان مجبور شده با نگاهی تازه و با فاصله و متفاوت به خودش بنگرد و از خود سوال كند ، معنای این زندگی چیست ، این همه تلاش و كوشش كه حاصل آن در یك آن به باد می رود ، چه فایده ای دارد ؟ سرنوشت من دست كیست ؟ و سرنوشت من در كجا هدایت می شود ؟

و ناگهان حس می كند دشمنانی دارد ، قوی تر از رهبرانش ، دشمنانی نامریی و ناشناخته كه مجبور است آن ها را بشناسد و انگیزه های آن ها را درك كند. ناگهان زندگی رنگی دگر می یابد ، ماجراهای پس از 11 سپتامبر ، در سرزمین‌های پررونق اروپا نیز واكنش مشابهی ایجاد كرده است . حال و هوای دیگری بر زندگی مردمان پرنخوت و آسوده و بی خیال بخش های پیشرفته جهان حاكم شده است. در هر دو بخش، مرفه و نادار ، مردم حساس شده اند به اشتباهاتی كه در گذشته روی داده است. ولی رهبران، ترجیح می دهند به راه خود ادامه دهند.

افزون برآن، دستاوردهای انقلاب دیجیتال همراه با پیشرفت های سایر حوزه های علوم و تكنولوژی ، شكاف های تازه ای را پدیده آورده است و بر نابرابری های گذشته عمق بخشیده است . شكاف دیجیتال ، شكاف تكنولوژی ، شكاف دانایی و شكاف ژنتیك باعث شده كه یك بخش از جهان به سرعت به پیش برود و بخش دیگر عقب بماند. شاید ریشه اصلی بحران های سیاسی و فرهنگی اجتماعی در بروز همین شكاف های روزافزون باشد. بخشی از جهان به دلایل بسیار توانسته

است با ایجاد زیرساخت ها ، بنیان ها و ظرفیت های لازم در زمینه علم و تكنولوژی به طور مستمر پیشرفت كند، به گونه ای كه سهم عمده را در بازارهای تولید و مصرف تكنولوژی، پیشرفته به خود اختصاص داده و در ضمن از توانایی بالایی برای جذب این پیشرفت ها در حل مسائل و توسعه قابلیت ها و ظرفیت سازی برخوردار شده است. درنتیجه ، سریع تر و بهتر ثروت تولید می كند و دانایی های پیشرفته را در خدمت تولید ثروت به كار گرفته است. به عكس ، باقیمانده جهان نه

سهمی دارد از بازارهای خلق علم و تكنولوژی و نه توانایی آن را دارد كه دانایی های موجود پیشرفته دیگران را جذب كند و از آن برای حل مسائل و توسعه قابلیت های خود بهره بگیرد. بد نیست در این جا نگاه كوتاهی داشته باشیم به شكاف دیجیتال كه موضوع بحث مقاله حاضر است .

شكاف دیجیتال
شكاف دیجیتال فاصله روزافزون كشورهای توسعه نیافته از كشورهای توسعه یافته است در دسترسی به تكنولوژی های دیجیتال و استفاده از این تكنولوژی ها برای بهبود بهره وری و كارآیی فرایندها ، فعالیت ها ، سیستم ها و كارها در همه بخش های زندگی ، در سطح خرد و كلان و نیز به كارگیری آن در ایجاد زیرساخت مناسب برای مشاركت فعال در تولید دانش و تكنولوژی دیجیتال و مصرف ابزار و كالاها و خدمات دیجیتال . این شكاف با شاخص های متفاوتی سنجیده می شود ، از جمله دسترسی به تكنولوژی های اطلاعات و ارتباطات (ICT) مانند تلفن ، تلفن سیار و اینترنت و پخش ماهواره أی برنامه های رادیویی و تلویزیونی . جامع ترین شاخصی كه برای مقایسه كشورها و شناخت این شكاف ارائه شده ، شاخصی است كه بانك جهانی ارائه داده است (گزارش ISI ، 2001) . بانك جهانی شاخصی به نام ISI یعنی شاخص جامعه اطلاعاتی ، (Information Society Index) تعریف كرده كه شامل 23 متغیر است. این متغیرها معرف چهار زیرساخت به شرح زیرند كه توانایی شهروندان هر كشوری را برای مبادله اطلاعات در داخل و خارج از كشور می سنجند :

1- زیرساخت كامپیوتر
– سرانه PC نصب شده
– تعداد PC حمل شده برحسب خانوار
– PC های حمل شده تجاری و دولتی / برحسب نیروی كار حرفه‌ای
– PC های حمل شده آموزشی / برحسب دانشجو و استاد
– درصد PC های شبكه شده
– مخارج نرم افزار / سخت افزار

2- زیرساخت ارتباطات
– حجم تجارت الكترونیكی
– تعداد كاربران خانگی اینترنت
– تعداد كاربران اینترنت در كسب و كار
– تعداد كاربران اینترنت در سازمان های آموزشی

3- زیرساخت ارتباطات
– تعداد خطوط تلفن / خانوار
– هزینه تلفن های داخلی
– سرانه مالكیت گیرنده تلویزیون
– سرانه مالكیت گیرنده رادیو
– سرانه مالكیت دسنتگاه نمابر
– سرانه مالكیت تلفن سیار
– مشتركان تلویزیون سیمی

4- زیرساخت اجتماعی
– تعداد دانش آموزان متوسطه .
– تعداد دانش آموزان دبیرستان .
– نرخ خواندن روزنامه .
– آزادی مطبوعات .
– آزادی های مدنی .

براساس این متغیرها ، كشورهای جهان به 5 گروه به شرح زیر رتبه بندی شده اند :
گروه اول : این گزارش آنان را Skaters نامیده است به معنای كشورهایی كه با اسكیت ، تند و پرشتاب در مسیر عصر دیجیتال به راه افتاده اند. این كشورها در موقعیتی قوی برای بهره گیری از مواهب انقلاب دیجیتال قرار دارند ، زیرا زیرساخت پیشرفته‌ای در هر چهار حوزه اطلاعات ، اینترنت ،

ارتباطات و اجتماعی برپا داشته اند. در این گروه به ترتیب سوئد (رتبه اول) ، نروژ ، فنلاند ، آمریكا ، دانمارك ، انگلستان ، سویس ، استرالیا ، سنگاپور ، هلند ، ژاپن ، كانادا ، آلمان ، اتریش و هنگ كنگ قرار دارند. در این كشورها ، بخش ICT خصوصی شده است و رقابت موجود باعث كاهش قیمت و امكان بهتر دسترسی به اینترنت و خدمات IT شده است .

گروه دوم: این گروه Striders نام دارند، به معنای كسانی كه با گام های بلند و موثر در راه دیجیتالی شدن حركت می كنند. كشورهای این گروه هدفمند و با برنامه وارد عصر اطلاعات شده اند و بخش مهمی از زیرساخت لازم را ایجاد كرده اند. كشورهای زیر به ترتیب در این گروه جای می گیرند. زلاندنو ، بلژیك ، تایوان ، كره جنوبی ، ایرلند ، فرانسه ، اسرائیل ، ایتالیا ، اسپانیا ، پرتقال ، یونان و چك .

این كشورها درجهت رفع موانع این حركت گام برداشته اند. از جمله ، در دهه گذشته بخش مهمی از صنعت اطلاعات و ارتباطات خود را خصوصی كرده اند.

گروه سوم: دوندگان پرسرعت (Sprinters) در این گروه قرار دارند كه باتوجه به فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی كه تجربه می كنند ، اولویت های خود را تغییر داده‌اند و با تمام نیرو سعی دارند راه را برای دیجیتالی شدن هموار سازند. اعضای این گروه عبارتند از : امارات ، مجارستان ، لهستان ، آرژانتین ، مالزی ، شیلی ، بلغارستان ، رومانی ، كاستاریكا ، پاناما ، آفریقای جنوبی ، ونزوئلا ، روسیه ، تركیه ، مكزیك و اكوادور .

در مجموع این سه گروه یك سوم كشورهای جهان را تشكیل می دهند.

گروه چهارم : كشورهای این گروه تفریح كنان (Strollers) به راه افتاده اند. در بخش مهمی از اعضای این گروه ، محدودیت منابع مالی و جمعیت زیاد باعث شده كه حركت آنان پایدار و استوار نباشد. عربستان سعودی ، برزیل ، كلمبیا ، تایلند ، فیلیپین ، پرو ، اردن ، مصر ، چین ، اندونزی ، هند و پاكستان در این گروه قرار دارند.

البته كشورهای چین و اندونزی و هند درسال های اخیر برای ایجاد جامعه اطلاعاتی سرمایه گذاری سنگینی انجام داده اند ، ولی به دلیل خصوصی نشدن بخش مهمی از ICT، در این كشورها رقابت هنوز ضعیف است .

گروه پنجم : در كل ، 55 كشور جهان وارد عصر دیجیتال شده اند. ولی 150 كشور دیگر تازه‌واردان این جریان هستند (Starters ) . در این كشورها ، هنوز زیرساخت لازم برای بهره برداری از عصر دیجیتال ایجاد نشده است . این گروه 40 درصد از جمعیت جهان و 4 درصد از GDP جهانی را تشكیل می دهند و سهم آنان از مخارج جهانی ICT كمتر از 1 درصد است. فاصله این گروه با 4 گروه دیگر است كه شكاف دیجیتال را پدید آورده است . 55 كشور 4 گروه اول ، 97 درصد GDP جهانی و 99 درصد مخارج ICT را دارند. نكته جالب آن كه امارات متحد درسال‌های اخیر با نرخ رشد 20 درصد در زمینه ICT از همه كشورها از نظر رشد جلو افتاده است .

سطح دیگری از شكاف دیجیتال نیز در درون كشورها وجود دارد. در همه كشورها ، بخش هائی از مردم سریعتر و بهتر از دیگران از دستاوردهای تكنولوژی دیجیتال استفاده می كنند و به سرعت درحال پیشرفت اند.

در آخرین گزارش HDI (گزارش 2002) نیز شكاف دیجیتال آشكار است. در نروژ كه در سال 2002 مقام اول جهان را در شاخص HDI كسب كرده است ، به ازای هر هزار نفر جمعیت 532 تلفن و 751 تلفن سیار و 101 میزبان (host) اینترنت وجود داشته است. این رقم برای ایران كه در میان 173 كشور رتبه 97 ام را در HDI دارد ، به ازای هر هزار نفر جمعیت 149 تلفن و 15 مشترك تلفن

سیار، برای ایران ، آمار رسمی مربوط به اینترنت موجود نیست ولی گفته می شود كه در ایران 2 میلیون نفر كار بر اینترنت وجود دارد كه حدود 5/3 درصد جمعیت را در بر می گیرد. این رقم برای آمریكا ، طبق “گزارش اینترنت” ، دانشگاه UCLA ((UCLA Internet Report، كه دسامبر 2002 منتشر شــــده، 75 درصــد جمعیت آمریكا و طبــق گــزارش فوریـــه 2002 وزارت بازرگانـــی این كشـــور (A Nation Online , 2002) برای سال 2000، 47 درصد بوده است .

هستند كشورهای بسیاری كه كاربران اینترنت آنان سهمی كمتر از 03/0 درصد جمعیت را دارند و بخش های مهمی از مردم جهان نه تنها به تلفن سیار بلكه به تلفن معمولی نیز دسترسی ندارند. با توجه به نقش روزافزون ICT در تولید ثروت و توسعه اقتصادی، طبیعی است كه كشورهای دارای پایین ترین رتبه در شاخص ISI و یا هر شاخص دیگری مربوط به عملكرد دیجیتال ، در عملكرد اقتصادی نیز در جهان رتبه های پایینی را داشته باشند.

معنای واقعی انقلاب دیجیتال با نگاهی به تاریخ بهتر درك می شود. در اقتصاد كهن در قرن 19 منبع ثروت زمین بود و ثروتمندترین كشورهای قرن 19 ، كشورهایی بودند كه یا خود غنی ترین منابع طبیعی و زمین های حاصل خیز را دراختیار داشتند و یا از طریق استعمار و شیوه‌های دیگر به منابع سرشار كشورهای دیگر چنگ انداختند. در سطح خرد نیز ، طبق گزارش مجله فورچون ، اول ژانویه 1900 ، ده شركت بزرگ ،ایالات متحده ، شركت هایی بودند كه در زمینه نفت و فولاد و شكر و تنباكو و سرب و گاز و ذغال سنگ و چرم و لاستیك فعالیت داشتند و تنها GE (جنرال الكتریك) بود كه موضوع فعالیت اش در زمینه منابع طبیعی نبود.

به گفته لستر تارو ، امروزه منبع جدید ثروت نیروی فكری است و به همین دلیل میكروسافت در آغاز سال 2000 با ارزش ترین شركت قلمداد می شود. بازار بورس ، ارزش دارایی آن را نیم تریلیون دلار یعنی 500 میلیارد دلار برآورد كرده است. و این درحالی است كه ارزش دارایی های فیزیكی

میكروسافت یعنی ساختمان و تجهیزات و مبلمان و امثال آن به سختی به 10 میلیارد دلار می رسد ! دارایی های سرنوشت ساز میكروسافت كه ارزشی معادل 490 میلیارد دلار خلق كرده اند عبارتند از سرمایه های دانایی و سرمایه های فكری ، توانایی رهبری ، مالكیت معنوی ، ظرفیت سازمانی ، دانایی جمعی كاركنان ، رابطه با تامین كنندگان ، شهرت نزد مشتریان و كنترل سیستم های عملیاتی PC و امثال آن . اینان دارایی هایی هستند ناملموس كه در عصر حاضر ثروت آفرین اند.

هرساله میكروسافت برای حفظ پیشگامی خود ، 3 میلیارد دلار صرف ROD می كند و سخت می كوشد بهترین مغزها را جذب كند . انقلاب دیجیتال این گونه قاعده بازی را تغییر داده است .

باتوجه به تاثیر گسترده و عمیق انقلاب دیجیتال برهمه حوزه های زندگی فردی و جمعی ، از جمله ، تجارت ، كار ، تولید ، اوقات فراغت ، آموزش ، خرید ، فروش ، توزیع ، جنگ ، مناسبات اجتماعی ، پژوهش و یادگیری و اصولا” همه فعالیت های اجتماعی ، جا دارد كه بحث كیفیت زندگی به طور جدی در این چارچوب با طرح این سوال ها مطرح شود كه آیا در عصر حاضر بدون بهره گیری از مواهب جامعه اطلاعاتی می توان برای زندگی مردم شرایطی را فراهم آورد كه در شأن زندگی

انسان باشد ؟ به بیانی دیگر ، كیفیت زندگی بدون بهره گیری از مواهب علمی تكنولوژیكی موجود چگونه قابل تامین است ؟ در زندگی نا امن شده و بحران زده و پرآشوب كنونی ، آیا می توان شرایط مناسب‌تری برای زندگی انسان فراهم آورد ، شرایطی كه در آن انسان ها ضمن بهره مند شدن از رفاه مادی و مواهب پیشرفت های علمی و تكنولوژیك احساس كنند كه در محیطی امن و ایمن زندگی می كنند و در درون احساس آرامش دارند؟ و آیا به ویژه برای دانشگران، احساس آرامش و لذت از زندگی بدون همگامی با این پیشرفت ها عملی است؟

جالب است كه در رتبه بندی اخیر CNN كشورهای نروژ و سوئد و كانادا به عنوان بهترین مكان‌ها برای زندگی انتخاب شده اند. این سه كشور در دستاوردهای دیجیتال رتبه های بالایی دارند ولی در بحران های اخیر هیچ كدام كانون حمله های تروریستی نبوده اند و سیاست های بین المللی و خارجی آنان خشم و نفرت گروه هایی را تحریك نكرده است ؟ چـــرا ؟

در پایان این بخش بد نیست با رهیافت های امید بخشی كه در حال رشد است آشنا شویم.

رهیافت های امید بخش
در دو دهه اخیر رهیافت هایی شكل گرفته است كه هواخواهان پرقدرت زیادی را به خود جلب كرده است كه در سطح جهانی پرانرژی و مصمم به پیش می رانند و با استفاده از هر وسیله ای از جمله اینترنت ، شبكه های پرقدرتی از گروه های فشار را تشكیل داده اند كه می توان امید داشت ، كه نهادهای مهم از جمله IMF، WTO، بانك جهانی، اجلاس سران و نیز فرآیندهای مهم تصمیم سازی و سیاست گذاری جهان را در جهت منافع عمومی جامعه بشری هدایت كنند. مهم ترین این حركت ها به این شرح است :
رهیافت اقتصاد نوین، این رهیافت در چارچوب الزامات عصر دیجیتال سعی دارد، مفاهیم، اصول و قاعده بازی اقتصاد را از نو و در چارچوب ملاحظات زیست بومی، اكولوژیكی و انسانی- اجتماعی تعریف كند.

رهیافت اقتصاد زیست بومی ( Eco-Economics و Bio-Economics )
راه اندازی موسسات كارگزاری بورس سبز و اخلاقی كه در آن سهام شركت هایی عرضه می‌شود كه در زمینه های اخلاقی و زیست محیطی كارنامه درخشانی دارند و نیز پیدایش موسساتی كه سعی دارند عملكرد حكومت ها را با توجه به معیارهای اجتماعی و زیست محیطی و حقوق بشر و دموكراسی و كیفیت زندگی ارزیابی كنند و نتایج این ارزیابی را در معرض داوری افكار عمومی ملی و جهانی قرار دهند.

رواج برچسب های زیستبومی بركالاهای مصرفی مانند Blue Angel در آلمان و Green Seal در آمریكا كه معرف تولید كالاهایی است كه در آن ملاحظات زیست بومی رعایت شده است و یا استانداردهای جدیدتر اجتماعی مانند CEP SA8000 كه استاندارد نیروی كار است .
جنبش هایی كه وظیفه خود را آگاه سازی مردم درباره خلاف كاری های شركت های بزرگ در زمینه كار كودكان ، دستمزدهای استثماری ، دفن پسمانده های اتمی در اعماق اقیانوس ، آلودگی جو ، و امثال آن تعریف كرده اند.

طرفداران استراتژی های برد برد در اقتصاد ، تجارت و سیاست كه سعی دارند نسبت به منافع نسل های آینده و الزامات توسعه پایدار حساسیت ایجاد كنند.
گروه های فشاری كه خواهان اصلاح معماری مالی جهان از طریق انقلاب حسابداری و تعیین متغیرهای محاسبه مالیات بردرآمد هستند و می گویند حسابرسی اجتماعی ، اخلاقی و زیست محیطی باید اشاعه یابد ، اینان سعی دارند با هدف ازبین بردن نابرابری های موجود و جلب توجه سیاست گذاران به نیازهای 2 میلیارد نفر انسانی كه در جهان زیر خط فقر به سر می برند و حفظ محیط زیست، نحوه محاسبه حساب های ملی و شركتی و نیز محاسبات مالیات بردرآمد را متحول سازند و متغیرهای دیگری را جایگزین كنند.

نفجار تشكل های مردمی در چارچوب NGO ها و گروه های مدنی (CSO ها) در سرتاسر جهان كه بسیاری از آنان شبكه های بین المللی تشكیل داده و سخت می كوشند مردم را در تعیین سرنوشت خود مشاركت دهند و رهبران و سازمان ها و نهادهای بین المللی را وا دارند فلسفه ها و سیاست ها و مكانیسم های خود را در جهت تامین منافع عمومی جامعه بشری اصلاح كنند.
حساسیت جهانی به بحث كیفیت زندگی و استفاده از آن در برنامه ریزی توسعه ملی و محلی.
روی آوردن مردم در كشورهای پیشرفته به الگوهای جدید زندگی كه بیشتر مبتنی است بر وقت آزاد بیشتر ، درآمد كمتر ، زندگی در مناطق روستایی آرام تر و ارزان تری كه آهنگ زندگی در آن

كندتر است و روی آوردن به محله هایی كه در آن روابط افراد با هم گرم و صمیمانه و نزدیك و غم خوارانه است ، و مردم از محصولات سبز استفاده می كنند. و در واقع قیامی است برعلیه الگوی مسلط موجود. درآمریكا این افراد كه شمارشان به سرعت در حال افزایش است ، 28 درصد از شهرونــدان آمریكایی را در بر می گیــرند. Henderson , 1999) )

از طریق حركت هایی در این سطح است كه مردم همه جا از جمله ایران به حقوق خود آگاه می شوند، به ویژه حقوقی كه در عصر دیجیتال برای ایرانیان، بیشتر مطرح است از جمله:
حق همگامی با پیشرفت های علمی- تكنولوژیكی جهان
حق دانستن كه الزام شفافیت را به همراه می آورد.

حق برقراری ارتباط با كسانی كه فرد نیاز دارد در سطح محلی، ملی، و بین المللی با آن ها ارتباط برقرار كند.
حق برخورداری از حكومت پاسخگو، نهادها و سازمان های پاسخگو و رهبران و مدیران پاسخگو در برابر مردم
حق اظهار نظر و مشاركت در فرایندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
حق توسعه و برخورداری از مواهب توسعه پایدار و توسعه انسانی و پیشرفت مستمر
حق داشتن نظام حاكمیتی كه به تنوع فرهنگی و تنوع زیستی جامعه حساس باشد و آن ها را سرمایه تلقی كند.

حق برخورداری از نظام حاكمیتی كه به نسل های آینده توجه داشته و منابع طبیعی جامعه را به گونه ای اداره كند كه حق این نسل ها ضایع نشود.
حق برخورداری از نظام حاكمیتی كه حساسیت زیست محیطی به ویژه در سیاست گذاری اقتصادی داشته باشد و این حساسیت جدی باشد نه شعاری
حق برخورداری از نظام مدیریت كلان جامعه كه مدیران آن از شایستگی های حرفه ای لازم برای تضمین كیفیت بهتر همه چیز و در همه ابعاد زندگی، برخوردار باشند و بتوانند شكاف های موجود ایران را با جهان پیشرفته هرچه سریعتر پر كنند.

حق برخورداری از مواهب دموكراسی
حق برخورداری از مواهب علوم و تكنولوژی های نوین به ویژه تكنولوژی های دیجیتال
و سرانجام حق برخورداری از زندگی خوب و بهبود مستمر كیفیت زندگی

در جهانی كه مهم ترین مسئله مردمان كشورهای پیشرفته آن، امنیت و ایمنی فیزیكی است و تروریسم كه معلول عملكرد نادرست سیاست های كلان دولت های بی خرد این كشورهاست، به دغدغه اصلی مردم و دولت تبدیل شده است، برای ایران شاید كیفیت زندگی مردم در گرو داشتن رابطه ای خردمندانه، سنجیده و كم مخاطره با همسایگان و قدرت های اصلی و تشكل های منطقه ای و قاره ای و حاكمیت نظام شایستگی در سطح مدیریت كلان باشد. كیفیت زندگی در ایران

بهبود نخواهد یافت، اگر مردم نگران آن باشند كه روابط با جهان براساس مصالح ملی تنظیم نمی شود و جهان و مردم ایران هر دو نمی دانند كه این روابط به كدام سمت و سو در حركت است. در جهانی كه بر آن ابهام و عدم ایقان روزافزون حاكم است، كیفیت زندگی زمانی بهبود می یابد كه مردم بدانند رهبران جامعه شایستگی و توانایی مدیریت شرایط پرابهام را دارند و از فرصت ها در جهت منافع ملی به خوبی استفاده می كنند و دیگر نگران نیستند كه ایران همچنان سرزمین فرصت های از دست رفته تلقی شود.[1]

بخش دوم: مفهوم كیفیت زندگی

كیفیت زندگی مفهومی است بسیار انتزاعی كه نمی توان برای آن تعریفی جامع و مانع ارائه داد. و به طور كلی تعریف مفهومی آن چندان ساده نیست ولی برحسب نیاز می توان برای آن تعاریف عملیاتی ارائه كرد.

بحث كیفیت زندگی به تازگی در ادبیات توسعه پایدار و برنامه ریزی توسعه اجتماعی و مباحث اقتصاد نوین مطرح شده و جایگاه ویژه ای یافته است و دولت ها در سطح ملی و محلی و نیز موسسات متعددی بر روی سنجش و شاخص سازی آن كار می كنند و شاخص های چندی برای سنجش آن معرفی شده است. در مقاله حاضر، كیفیت زندگی با توجه به تجربه های موجود و مفروضات زیر تحلیل خواهد شد:

كیفیت زندگی، مفهومی است چند وجهی و بررسی آن نیاز دارد به اتخاذ رهیافتی میان رشته ای و فرا- رشته ای
كیفیت زندگی امری است نسبی و نمی توان برای آن تعریفی ارائه داد كه آن را مطلق و جهانی فرض كند.

كیفیت زندگی به شدت از زمان و مكان متاثر است و مولفه ها و عوامل تشكیل دهنده اش با توجه به دوره زمانی و مكان جغرافیایی فرق خواهند كرد.
كیفیت زندگی به مقدار زیاد از ارزش ها متاثر است و در واقع طبق ارزش های فردی و اجتماعی و ملی تعریف می شود.
كیفیت زندگی ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و درونی و متصور و در نتیجه در نهایت به تصورات و ادراك فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد.
كیفیت زندگی مفهومی است كه ارزش واقعی آن زمانی آشكار می شود كه بخواهیم به سیاست ها و برنامه های توسعه به ویژه در سطح محلی و محله ای جهت داده و پارادیم های منسوخ توسعه اقتصادی- اجتماعی را اصلاح كنیم.

كیفیت زندگی، خود یك پارادیم است و با پارادیم های توسعه پایدار و اقتصاد نوین همخوانی بیشتری دارد تا پارادیم های متعارف اقتصاد و توسعه
كیفیت زندگی به عنوان یك گفتمان جهانی، واكنشی است طبیعی در برابر پی آمدهای نامطلوب و آسیب های جدی كه سیاست های مرسوم اقتصادی در سطح فردی، ملی و جهانی پدید آورده اند.

در عصر دیجیتال، بحث كیفیت زندگی می تواند به عنوان مكانیسم بازخورد، ارزیابی و اصلاح مسیر سیاست های خرد و كلان عمل كند.
با توجه به مفروضات فوق شاید با بررسی سوابق سنجش كیفیت زندگی و آشنایی با شاخص های موجود آن بهتر بتوان به تعریف عملیاتی این مفهوم دست یافت.

شاخص های كیفیت زندگی
قرن نوزدهم زمانی پایان گرفت كه بشر سرمست از تجربه نخستین دستاوردهای علمی- تكنولوژیك و آثار آن بر زندگیش دچار توهم علم باوری شد و تصور می كرد كه سرانجام علم وتكنولوژی توانسته است او را از دام رنج های عمیق زندگی برهاند. با چنین توهم خوش بینانه ای قرن بیستم آغاز شد. شكی نیست كه پیشرفت های شگفت انگیری در عرصه زندگی مادی پدید آمده است. بهبود حیرت انگیز وضع بهداشت، ایمنی، تغذیه و رفاه و خدمات اجتماعی ودسترسی به كالا و از همه

مهم تر كارایی و اثربخشی فرایندهای تولید ثروت باعث شد كه قشرهای وسیعی از جمعیت جهان با بهره گیری از این دستاوردها از دور باطل فقرو جهل خلاص شوند و سطح زندگی آنان به نحو چشم گیری بهبود یابد. ولی از نیمه دوم قرن بیستم بحران آغاز شد و تا پایان قرن شدت گرفت به طوری كه در آغاز قرن بیست ویكم، نگرانی های جدی بروز كرد و این فكر اشاعه یافت كه در ربع آخر قرن، كیفیت زندگی و پایداری سیاره به طور جدی نزول كرده است. (Stille, 2000)

در چنین وضعیتی است كه دو مفهوم استاندارد زندگی و كیفیت زندگی در برابر هم قرار می گیرند. استاندارد زندگی معرف پیشرفت هایی می شود كه بیشتر ماهیت اقتصادی دارند و با مولفه های اقتصادی سنجیده می شوند. از جمله GDP (تولید ناخالص داخلی) سرانه كه معرف ارزش پولی همه كالاها و خدماتی است كه در داخل كشور تولید می شوند.
GDP اولین شاخص پیشرفت اجتماعی و كیفیت زندگی به شمار می آید. و انتقاد گران می گویند GDP چون میان هزینه- منفعت، مطلوب نامطلوب و فعالیت های مولد آسیب رسان تمایز قائل نمی شود، نمی تواند معرف كیفیت زندگی باشد. (Cobb, Halsteal, Rowe, 1995) این شاخص از سال 1940 معرفی شده و در ادبیات اقتصادی جایگاه ویژه ای دارد. مهم ترین ایراداتی كه بر آن وارد است به این شرح است:

بی توجهی به ارزش های مالی و غیر مالی فعالیت هایی كه در برابر آن مزدی دریافت نمی شود مانند كار در خانه توسط زن یا مرد و كار مجانی برای دیگران. طبق محاسبات برنامه توسعه انسانی UNDP، در سال 1995، كارهای داوطلبانه و كارهایی كه ماهیت مراقبتی داشته اند (مراقبت از اعضای خانواده، مراقبت از نیازمندان جامعه محلی و امثال آن) در جهان رقمی حدود 6 تریلیون دلار

برآورد شده است. در همان سال، كل GDP جهانی 24 تریلیون دلار بوده است. هیزل هندرسون از مدافعان رهیافت های اقتصاد نوین و از مخالفان پارادیم سنتی اقتصادی، خودش ارزش كار بدون مزد را در مورد فعالیت هایی چون مراقبت از كودكان، كهنسالان و بیماران در خانواده، تولید غذا برای خانواده و جامعه محلی، خانه داری

، خدمات داوطلبانه در محله، ساخت وساز و تعمیراتی كه فرد خودش انجام می دهد و امثال آن را محاسبه و چنین برآورد می كند كه این نوع فعالیت ها در كشورهای OECD حدود 50 درصد از تولید ناخالص داخلی و در كشورهای در حال توسعه 60 تا 65 درصد از GDP را تشكیل می دهند ولی در محاسبات این رقم گم شده است. (Henderson, 1998)
در محاسبات GDP و GNP بحث مهمی چون اقتصاد عشق (Love Economy) گنجانده نشده است، یعنی هزینه روزانه غفلت از عواملی كه به فروپاشی خانواده و بافت اجتماعی زندگی محلی و آسیب هایی چون مواد مخدر و فساد درون شهری و شیوع بیماری های مسری كه به نظر می رسید ریشه كن شده ولی دوباره بازگشته اند، و امثال آن، هیچ جا در حساب های ملی منظور نشده است.

در محاسبه GDP و GNP از مهم ترین عوامل تولید كه امروزه اهمیت دارند و مقوله های نرم افزاری غفلت شده است، از جمله دانایی، سرمایه فكری، سرمایه انسانی، مدیریت درست تنوع فرهنگی و مدیریت درست تنوع زیست بومی، سرمایه گذاری در ایجاد زیرساخت و تشكیل سرمایه انسانی مانند آموزش و بهداشت و توسعه و پرورش كودك و R&D و هر آن چه كه برای ایجاد بنیان دانایی لازم است و به طور مستقیم و غیر مستقیم بر كیفیت زندگی اثر می گذارند. این عوامل به عنوان دارایی محسوب نمی شوند. (Henderson, 1998). البته در شاخص جدید ثروت كه بانك جهانی در سال 1995 معرفی كرده است، جهت گیری به این سمت مشاهده می شود.

سرمایه زیست محیطی، تنوع زیست بومی و تنوع فرهنگی مهم ترین سرمایه هر كشور و در نهایت سرمایه جامعه بشری را تشكیل می دهند و به مراتب از منابع طبیعی از جمله نفت و زغال با ارزش ترند. تنوع زیستی در بردارنده كد اطلاعاتی بنیادین همه موجودات زنده است و تنوع فرهنگی منبع مشترك و خزانه عمومی اخلاق، آداب و رسوم، زبان ها، هنر و به طور كلی از حافظه جمعی جامعه انسانی است كه طی اعصـــــار به انسان ها در انطبــــاق و بقـــــا در كنج هـــای

زیستبومی (ecological niches) بسیار متفاوت كمك كرده است. باید دید كدام DNAی فرهنگی در مقابله با فشارهای اكولوژیكی به بقا كمك كرده است. با این نگاه است كه به خزانه معرفتی با ارزشی از رقابت تا همكاری و شراكت و مشاركت و خلاقیت دست می یابیم كه به ما كمك خواهد كرد تا در برابر چالش هایی كه در اثر رفتارهای غلط گذشته مان پدید آمده، دوام آوریم، این ثروت واقعی ملل در كجا به حساب آمده است؟ و چون در حساب های ملی منظور نشده، در سیاست گذاری كلان اقتصادی نیز بازتاب نیافته و هزینه های اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی زیادی به بار آمده و سرمایه زیست بومی و فرهنگی و اجتماعی و انسانی به خطر افتاده و به همین دلیل و كیفیت زندگی انسان به رغم پیشرفت های مادی، بهبود نیافته است.

اقتصاد دانان زیست بومی (Bioeconomists) ادعا دارند كه در محاسبات GDP، مصارف و به تحلیل بردن منابع طبیعی از جمله مصرف منابع احیا ناپذیری چون گاز طبیعی، مواد معدنی و جنگل ها درآمد تلقی می شود و نه هزینه.

مخارجی كه داوطلبانه و یا از راه های دیگر صرف پاك سازی محیط زیست، رفع آسیب های اجتماعی چون طلاق، سربلند كردن از ویرانه های مصائب طبیعی ودر سطح محدودتر تعمیر خانه و امثال آن می شود و همه مثبت بوده و بر GDP می افزاید به حساب نیامده است.
GDP توزیع ثروت و نابرابری های نگران كننده موجود و آسیب های اجتماعی چون نرخ خودكشی، نرخ جرم و جنایت، شرایط زیست محیطی اثر گذار بر كیفیت زندگی، انواع آلودگی های هوا وصدا و آب و خاك را در نظر نمی گیرد.

برای خدمات عمومی كه تاثیر مستقیم بر كیفیت زندگی انسان به ویژه انسان شهرنشین دارد، مانند خدمات پلیس، آتش نشانی، خدمات ترافیك، ارزش واقعی محاسبه نشده است.
به از دست زمان فراغت در اثر بالا رفتن ساعات كار و اتلاف وقت در ترافیك توجه نشده است. آثار این بی توجهی ها این است كه نه تنها بر فروپاشی ساختار اجتماعی و زیستگاه طبیعی انسان كه اقتصاد و زندگی بر آن استوار است سرپوش می گذارد، ولی از آن بدتر این فروپاشی را بازده اقتصادی تلقی می كند (Doug Walton, 2001)

GDP صرفاً بر مصرف تمركز دارد و سیستم روابطی را كه برای ثبات اجتماعی و حفظ محیط زیست لازم است نادیده می گیرد.
این انتقاد ها و ضعف های دیگری كه اصولاً بر مفروضات محاسبه GDP به عنوان شاخص پیشرفت اقتصادی و اجتماعی وارد است، مانع می شود كه GDP به عنوان شاخص گویایی برای كیفیت زندگی در نظر گرفته شود. مهم ترین این مفروضات به این شرح اند:
انسان موجودی است اقتصادی كه با منطق اقتصادی زندگی می كند.
منطق اقتصادی حكم می كند كه انسان رقابت جو و بیشینه ساز باشد.

اگر شرایط اتصادی مطلوبی فراهم آید، كیفیت زندگی خود به خود بهبود خواهد یافت، چون در اقتصاد شكوفا و پیشرفته، نیازهای اصلی انسان تامین خواهد شد.
تجربه وجودی ومطالعات علمی نشان داده كه رابطه میان پیشرفت اقتصادی و كیفیت زندگی رابطه ای خطی نیست. تا نقطه ای این دو همسو و هم جهت حركت می كنند و آن نقطه ای است كه حداقل شرایط مطلوب مادی برای زیست انسان فراهم شده باشد ولی از آن به بعد دیگر نمی توان انتظار داشت كه تامین نیازهای اقتصادی به بهبود كیفیت زندگی كمك كند. انسان، برخلاف فرض اقتصاد دانان كلاسیك، موجودی است چند وجهی و پیچیده و منطق اقتصادی بسیاری از رفتارهای او را تبیین نخواهد كرد. به این بحث در بخش دیگری خواهیم پرداخت.

در پاسخ به این انتقادها، شاخص های دیگری پدید آمد كه اغلب آن ها را شاخص كیفیت زندگی می نامند. این شاخص ها، نه تنها به شرایط مادی و عینی، بلكه به عوامل غیرمادی و ذهنی چون نرخ جنایات، آمار طلاق و وضعیت خانواده و امثال آن هم توجه دارند. این شاخص ها از لحاظ كانون تمركز و افق جغرافیایی با یكدیگر تفاوت دارند. برخی از آن ها بر توسعه انسانی، توسعه پایدار و پایداری تمركز دارند و برخی دیگر بر نیكبودی عمومی (well being). برخی در سطح جامعه محلی مسئله كیفیت زندگی را بررسی می كنند و شماری دیگر در سطح ملی و بین المللی .(Stille, 2000) از میان این شاخص ها، سه شاخص محبوبیت بیشتری یافته اند كه عبارتند از:

(Genuine Progress Indicator) GPI FISH, HDI, (Fordham Index of Social Health)
(Human Development Index). حال، به معرفی كوتاه هر یك می پردازیم.

GPI
این شاخص دارای 18 مولفه است و برای نخستین بار توسط سازمان تعریف مجدد پیشرفت (Redefining Progress Organization) ارائه شد. این شاخص هر سال بازنگری می شود و در نسخه 2001 آن چنین آمده است: “این شاخص با داده های مصرف شخصی و GDP شروع می شود ولی برخی از متغیرها از جمله توزیع درآمد را نیز در نظر دارد و در آخرین نسخه، متغیر جدیدی چون ارزش كار در خانه و ارزش كار داوطلبانه به آن اضافه شده است و هزینه جنایت و آلودگی حذف شـــده است.” این شاخـــص پیشرفت اجتماعـــی را در قــالب ارزش پولی می سنجـــد. (Dough Walton. 2001) مهم ترین مولفه های آن به این شرح اند:
بیكاری و اشتغال نیمه وقت

مرگ و میر تصادفات بزرگراه ها كه ناشی از مصرف الكل بوده است
قتل/ جنایت
نابرابری درآمد/ توریع درآمد
كار بدون مزد (در خانه و داوطلبانه)
فرو پاشی خانواده
از بین بردن منابع
آلودگی
مخارج دفاعی

آسیب های زیست محیطی دراز مدت
تغییرات اوقات فراغت
طول عمر محصولات با دوام مصرفی
زیر ساخت عمومی

وابستگی به دارائی های خارجی
خدمات (بزرگراه ها، خیابان ها، پارك ها)
هزینه تصادفات خودرو
هزینه اشتغال نیمه وقت
هزینه آلودگی صدا و نابسامانی خانواده

FISH
این شاخص كه توسط موسسه نوآوری در سیاست اجتماعی وابسته به دانشگاه فوردهام در دهه 1970 تهیه شده، هرساله بروز می شود. دولت امریكا و برخی از ایالت ها از جمله ایالت كنكتیكات امریكا از آن بسیار استفاده می كند. این شاخص از 16 مولفه به شرح زیر تركیب یافته است:

مرك و میر نوزادان
آزار كودكان
فقر كودك/ كهنسال
خودكشی نوجوانان
استفاده از مواد مخدر
شمار جوانانی كه دبیرستان را ترك گفته اند
متوسط درآمد هفتگی

بیكاری و اشتغال نیمه وقت
پوشش بیمه درمانی و بهداشتی
بیمه بهداشتی و درمانی كهنسالان
مرگ ومیر تصادف بزرگراه ها كه در اثر مصرف الكل بوده است
قتل/ جنایت

توزیع كوپن غذا (برای قشر آسیب پذیر)
مسكن
نابرابری درآمد/ توزیع درآمد
همان گونه كه مشاهده می شود، این شاخص مولفه هایی مشترك با GPI دارد و هر دو برای سنجش پیشرفت اجتماعی در سطح ملی و محله ای به كار می روند.

HDI
این شاخص كه در سال 1990 توسط UNDP ارائه شد هر ساله از طریق یك شاخص مركب دستاورد كشورها را در توسعه انسانی می سنجد و براساس آن كشورها را درجه بندی می كند. بنیان نظری این شاخص اعلامیه جهانی حقوق بشر است كه توسط سازمان ملل تنظیم شده است. این شاخص اخیراً از تركیب سه فاكتور امید به زندگی، استاندارد زندگی مناسب و دانایی تشكیل شده است و در سال های اخیر 4 شاخص دیگر به شرح زیر به آن افزوده شده است:
– GDI (Gender Development Index) كه شاخص توسعه جنسیتی است.

– GEM (Gender Empowerment Measure) معیار توانمندی جنسیتی
– و دو شاخص HPI-1 و HPI- 2 (Human Poverty Index) شاخص فقر انسانی كه اولی برای كشورهای در حال توسعه و دومی برای كشورهای پیشرفته تهیه شده است.
HDI بیش از صد مولفه را در بر دارد و تصویری متفاوت با GPI و FISH ارائه می دهد. در سال 2002 مولفه های زیر در شاخص HDI گنجانده شده اند.

1- بررسی روند توسعه انسانی: گسترش حق انتخاب مردم
– HDI
– روندهای HDI
– درآمد و فقر وشاخص فقر
2- داشتن زندگی طولانی و سالم
– روندهای دموگرافیك
– تعهد بهداشتی: دسترسی به خدمات و منابع
– رویارویی با چالش ها و بحران های جهانی بهداشت
– بقا: پیشرفت ها و شكست ها

3- كسب دانایی
– تعهد به آموزش و پرورش
– سواد و میزان حضور در برنامه آموزش رسمی
– تكنولوژی: اشاعه و خلق
4- دسترسی به منابع مورد نیاز جهت دستیابی به سطح شرافتمندانه ای از زندگی
– عملكرد اقتصادی

– ساختار تجارت
– جریان كمك از كشورهای توسعه یافته
– جریان كمك و سرمایه خصوصی و بدهی ها
– اولویت های مخارج عمومی
– بیكاری
5- حفظ دستاوردها برای نسل های آینده
– انرژی و محیط زیست

6- تامین امنیت و ایمنی شخصی
– پناهندگان و تسلیحات
7- كسب برابری برای همه زنان و مردان
– شاخص توسعه جنسیتی
– معیار توانمند سازی جنسیتی
– نابرابری جنسیتی در آموزش و پرورش
– نابرابری جنسیتی در فعالیت اقتصادی
– مشاركت سیاسی زنان

در گزارش 2002 HDI نكات جالبی درباره پیشرفت های توسعه انسانی و چالش های ملی و جهانی آمده است كه بد نیست ارائه شود.

مشاركت و دموكراسی:
(GPI و FISH و HDI) مقایسه آمار 1975 تا 1998 نشان می دهد كه دستاورد مهم قرن بیستم، پیشرفت در زمینه حقوق انسانی بوده است. در سال 1900 نیمی از مردم جهان تحت حكومت استعماری بودند و در هیچ كشوری شهروندان از حق رای برخوردار نبودند. امروز سه چهارم مردم جهان در رژیم دموكراتیك زندگی می كنند.

از سال 1980 تا كنون، 81 كشور در راه دموكراسی گام های موثری برداشته اند ولی فقط 47 كشور به دموكراسیكامل دست یافته اند. بسیاری از كشورهای دیگر یا به نظر نمی رسد كه به سمت دموكراسی در حركت باشند و یا به رژیم های استبدادی بازگشته اند و یا دچار ناآرامی های داخلی اند.

حضور 37 هزار NGOی ثبت شده بین المللی در سال 2000 كه 20 درصد رشد سالانه را نشان می دهد، نمایانگر رشد جنبش مدنی است كه عرصه فعالیت سیاسی- اجتماعی ملی- جهانی را دگرگون ساخته است. ولی هنوز 51 كشور كنوانسیون ILO (سازمان بین المللی كار) را در مورد آزادی تشكل ها تصویب نكرده اند.

125 كشور (38 درصد جمعیت جهان) مطبوعات آزاد ندارند. در كشورهای در حال توسعه بین سال های 1970 و 1996 شمار روزنامه های یومیه بیش از دو برابر شده و برای هر هزار نفر جمعیت به 29 تا 60 نسخه رسیده است. تلویزیون نیز رشدی معادل 16 برابر داشته است. ولی در سال 2001، 37 روزنامه نگار حین انجام وظیفه جان خود را از دست داده اند، 118 نفر زندانی شده اند و به بیش از 600 روزنامه نگار یا سازمان خبری حمله فیزیكی صورت گرفته است.

شمار كشورهایی كه 6 كنوانسیون اصلی حقوق بشر از حمله كنوانسیون حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی (ICESCR) و كنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) را امضا كرده اند از 90 كشور به 150 كشور رسیده است. ولی هنوز 38 كشور ICCPR و 41 كشور CESCR را امضا نكرده اند.

در 10 كشور جهان بیش از 30 درصد اعضای پارلمان زن هستند. ولی فقط 14 درصد از نمایندگان پارلمان های جهان زن هستند و در 10 كشور هنوز هیچ زنی در مجلس حضور ندارد.
در سازمان جهانی تجارت (WTO) اغلب تصمیم های كلیدی توسط قدرت های سیاسی اتخاذ می شود. مدیران اجرایی كه نمایندگان كشورهای فرانسه، آلمان، ژاپن، فدراسیون روسیه، عربستان سعودی، انگلستان و امریكا هستند 46 درصد حق رای را در بانك جهانی و 48 درصد حق رای را در صندوق بین المللی پول (IMF) دارند.

عدالت اقتصادی:
52 كشور طی 10 سال گذشته رشد منفی داشته اند.
سهم مردمی كه در فقر شدید به سر می برند، از 29 درصد سال 1990 به 23 درصد در سال 1999 كاهش یافته است.

درآمد 5 درصد ثروتمندترین مردم جهان 114 برابر 5 درصد فقیرترین است.
طی دهه 1990، شمار افرادی كه در صحرای افریقا در فقر شدید به سرمی برند از 242 میلیون به 300 میلیون نفر رسیده است.
در شرق آسیا و منطقه اقیانوس آرام در دهه 1990 درآمد سرانه سالانه 7/5 درصد رشد داشته است و این رقم برای آسیای جنوبی 3/3 درصد بوده است. اروپای مركزی و شرقی و كشورهای CIS (تازه استقلال یافته شوروی سابق) حدود 4/2 درصد و صحرای افریقا 3/0 درصد كاهش رشد داشته اند.

20 كشور صحرای افریقا كه نیمی از جمعیت منطقه را دارند، در مقایسه با 1990 فقیرتر شده اند و شمار كشورهایی در همین منطقه كه در مقایسه با 1975 فقیرتر شده اند به 23 كشور می رسد.
شمار كاربران اینترنت به بیش از 500 میلیون نفر رسیده است كه تا سال 2005 به 1 میلیارد خواهد رسید.
72 درصد از این كاربران در كشورهای پردرآمد OECD به سر می برند كه 14 درصد جمعیت جهان را دارند و 164 میلیون نفر آن در ایالات متحد هستند.

بهداشت و آموزش:
برای 93 كشور (40 درصد جمعیت جهان) آمار بهداشت و آموزش موجود نیست.
از هر 6 كودك در جهان، 1 كودك به مدرسه می رود.
از 1990 به این سو، 800 میلیون نفر به آب با كیفیت بهتر دسترسی یافته اند و برای 750 میلیون نفر امكانات بهداشتی بهبود یافته است و در 57 كشور كه نیمی از جمعیت جهان را دارند، آمار گرسنگی به نصف رسیده است. اگر وضع به همین شكل ادامه یابد، تا بیش از 130 سال دیگر، جهان از شر گرسنگی خلاص نخواهد شد.

برخی از كشورهای در حال توسعه در مبارزه با بیماری ایدز موفق بوده اند. اوگاندا نرخ ابتلا به این بیماری را از 14 درصد آغاز دهه 1990 به 8 درصد در 2000 رسانده است.
ولی تا پایان سال 2000 حدود 22 میلیون نفر در اثر ایدز جان خود را از دست داده اند. 13 میلیون كودك مادر و یا پدر و مادر هر دو را در اثر ایدز از دست داده اند و بیش از 40 میلیون نفر ایدز دارند كه 90 درصد آنان در كشورهای در حال توسعه و 75 درصد در صحرای افریقا زندگی می كنند.

بین سال های 1970 تا 2000، نرخ مرگ و میر كودكان زیر 5 سال از 96 كودك به ازای هر هزار نفر نوزادی كه زنده متولد شده به 56 كودك رسیده است ولی هر روز بیش از 30 هزار كودك در اثر بیماری های قابل پیش گیری می میرند.
هر ساله بیش از 500 هزار زن در اثر حاملگی و زایمان می میرند.
در جهان میزان كودكانی كه در سطح ابتدایی تحصیل می كنند، از 80 درصد در سال 1990 به 84 درصد در سال 1994 رسیده است.

در 51 كشور كه 41 درصد از جمعیت جهان را دارند، همه كودكان وارد مدرسه ابتدایی شده اند.
ولی 60 درصد از كودكانی كه در جهان به مدرسه نمی روند، دختر هستند
و از 854 میلیون بزرگسال بیسواد، 544 میلیون نفر زن هستند

صلح و امنیت
دادگاه جنایی بین المللی كه در آوریل 2002 ششمین كشور آن را تصویب كرد، ساختاری است دائمی برای مبارزه با جرائم علیه بشریت.
دهه 1990 شاهد سقوط فاحش شمار مرگ و میر ناشی از درگیری های بین كشوری بود. و فقط 220 هزار نفر در اثر تعارض های میان كشورها جان خود را از دست دادند. در دهه 1980 این رقم سه برابر بوده است.

ولی در كشتارهای دسته جمعی در اروپا و افریقا، در سال های 1992-1995، در بوسنی 200 هزار نفر و در رواندا 500 هزار نفر جان خود را از دست داده اند. این امر نشانه اوج گرفتن تعارضات درون كشوری است. در دهه 1990، حدود 6/3 میلیون نفر در جنگ های داخلی كشته شده اند.
جهان، با حادثه 11 سپتامبر شاهد ظهور اشكال جدید تروریسم بوده است.
در دهه 1990 شمار پناهندگانی كه به دلیل درگیری ها از خانه خود رانده شده اند تا 50 درصد بالا رفته است.

نیمی از تمام كشته شدگان جنگ های داخلی كودكان اند. شمار كودكان سرباز در جهان 300 هزار نفر برآورد می شود.
تحت فشار 1400 گروه و انجمن و تشكل مدنی در 90 كشور، 123 كشور عهدنامه منع مین گذاری را در سال 1997 امضا كرده اند ولی كشورهای بزرگی چون چین و روسیه و ایالات متحد هنوز این عهد نامه را امضا نكرده اند.
90 كشور هنوز میدان های مین دارند كه پر است از مین و مهمات منفجر نشده. قربانیان مین، سالانه به 15 تا 20 هزار نفر می رسند.

سازمان UNDP به طور كلی در برنامه های خود بر محورهای زیر تاكید دارد:
حكومت دموكراتیك و ایجاد ساختارها و فرایندهای دموكراتیك با این فرض كه كاهش فقر بستگی دارد به این كه مردم فقیر چقدر از قدرت سیاسی برخوردار باشند تا بتوانند برای پیشرفت اقتصادی خود فرصت هایی فراهم آورند. دموكراسی نظام حكومت و حاكمیتی است كه می تواند از بروز تعارض جلوگیری كرده و كیفیت زندگی پایدار را تضمین كند. با افزایش و گسترش حق انتخاب مردم درباره این كه چگونه و توسط چه كسانی حكومت شوند، دموكراسی، فرایند توسعه انسانی و اصول مشاركت و پاسخگویی را به همراه می آورد.

فقرزدایی
پیش گیری و حل تعارض و مقابله با بحران (خشونت و مصائب طبیعی) جهت حفظ دستاوردهای توسعه
انرژی و محیط زیست
ICT (تكنولوژی های ارتباطات و اطلاعات) به عنوان ابزاری توانمند
– برای مشاركت در بازارهای جهانی
– بهبود پاسخگویی سیاسی
– بهبود ارائه خدمات اساسی
– گسترش فرصت های توسعه محلی
مبارزه با ایدز
به هر حال HDI تصویری متفاوت با GPI و FISH ارائه می دهد. طبق آمار سال 2000، كانادا، امریكا، نروژ، استرالیا و ایسلند بالاترین رتبه را داشته اند.
در سال 2001، ده كشور نخست در شاخص كیفیت زندگی UNDP، به ترتیب نروژ، سوئد، كانادا، بلژیك، امریكا، ایسلند، هلند، ژاپن و فنلاند بوده اند و سویس در رتبه یازدهم قرار می گیرد. فرانسه، انگلستان، اتریش و لوكزامبورك رتبه های بعدی را دارند.

CNN در ارزیابی كه در سال 2002 انجام داده است، بهترین كشورهای جهان را برای زندگی به ترتیب نروژ، سوئد و كانادا اعلام كرده است.
HDI و اصولاً UNDP، توسعه را مترادف با كیفیت زندگی تلقی می كنند و بر این اعتقاد ند كه هرگاه شرایط زندگی مردم و جوامع در ابعاد مورد بحث بهبود یابد، كیفیت زندگی حاصل خواهد شد.
به هر حال چهار شاخص GDP، GPI، FISH و HDI هر یك تصویری خاص زندگی از كیفیت زندگی در كشورها و جهان ارائه می دهند. زیرا، هر یك درباره این كه كیفیت زندگی از چه عواملی تركیب

یافته، مفروضات متفاوتی دارند. تا 30 سال قبل جرم و جنایت، مرگ و میر نوزادان، استفاده از مواد مخدر و الكل همبستگی بالایی با GNP و GDP داشت. ولی با رشد GDP آمار این آسیب ها پایین آمد. ولی امروزه دیگر چنین نیست. در اقتصاد دیجیتال و در شرایط نوین جهانی، بسیاری از آسیب های اجتماعی معلول تعامل پیچیده تركیبی از متغیرها و شرایط است و نه صرفاً معلول وضعیتی كه GNP یا GDP معرف آن است.

سوال اساسی این است: آیا رفاه مادی و ثروت عنصر اصلی كیفیت زندگی را تشكیل می دهند؟ اگر چنین است، پس كیفیت محیط زیست، احساس امنیت، ثبات اجتماعی، آزادی و رهایی از سركوب و اختناق و استبداد و خشونت چه می شود؟ از آن مهم تر، آیا كیفیت زندگی احساسی است شخصی كه از ارزش های فردی نشات می گیرد و یا معلول شرایط عینی است یعنی وضعیت اقتصادی- اجتماعی- سیاسی- فرهنگی جامعه ای كه فرد در آن به سر می برد؟ و یا هردو؟ این درست است كه فرد باید از امكانات مناسبی برای زندگی برخوردار باشد، امكاناتی كه ضمن تامین نیازهای مادی او، شرایط لازم را برای ارضای نیازهای متعالی نیز هموار سازد. ولی مسئله پیچیده تر از آن است كه تصور می شود. مركز مطالعات كیفیت زندگی در امریكا از مدل ها و تكنیك هایی استفاده می كند كه ادعا می شود هم وجه عینی و هم وجه ذهنی كیفیت زندگی را می سنجد و بر تعریفی از زندگی مبتنی است كه هم سطح و هم عمق زندگی را در بر دارد به این معنا كه ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر ثروت مادی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی كه این شرایط

برای فرد دارد و احساس خوب و رضایت از زندگی را نیز در بر می گیرد. این مركز با استفاده از این مدل ها پروژه های متعددی را با نظرخواهی از گروه های مختلف مردم اجرا كرده است كه حاصل آن بصیرت های مهمی است درباره چگونگی تعامل كیفیت زندگی با جنبه هایی از زندگی چون بیماری، الگوی زندگی و روابط شخصی و وضعیت مالی. نمونه ای از این یافته ها به این شرح است:
در ارتباط با كیفیت زندگی ، مهم نیست كه از نظر عینی فرد چه شرایطی داشته باشد (جنسیت، قد ، تحصیلات ، شغل ، ) كیفیت زندگی او به مقدار زیاد بستگی دارد به این كه چه احساسی درباره خودش دارد .

میزان درآمد سالانه، همبستگی چندانی با كیفیت زندگی فرد ندارد. كسانی كه تصور می كنند وضعیت مالی بدی دارند ، مهم نیست كه درآمدشان چقدر بالا باشد ، از كیفیت زندگی پایین تری برخوردارند.
نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با كیفیت زندگی او ندارد. مسئله اساسی این است كه فرد از كارش راضی باشد و با همكاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
در رابطه با سلامتی ، كیفیت زندگی اغلب با این تشخیص كه فرد بیمار است ، آسیب می بیند، ولی بیشتر به این دلیل كه بیماری مشكلات و دردسرهایی برای فرد می آفریند و روال عادی زندگی را بر هم می زند و این نشان می دهد كه هدف خدمات مدرن پزشكی آن نیست كه كیفیت زندگی بیماران را بهبود بخشد و یا بهینه سازد.

كیفیت زندگی تقریبا” هیچ ارتباطی با مصرف الكل و سیگار و عادات غذاخوردن و ورزش ندارد.

این بصیرت ها كه به نظر ساده و عامیانه می رسند ، اگر بپذیریم كه بر یافته های پژوهشی استوارند ، ما را به این پرسش می رسانند كه كدام شاخص واقعا” كیفیت زندگی را این گونه می‌سنجد؟ مولفه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اهمیت بسیار دارند ولی تفاوت های فردی چه می شود و ادراك فرد از واقعیت های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی چگونه وارد این محاسبات می شود؟ باید مطمئن شد كه شاخص های موجود این واقعیت را در نظر بگیرد كه هر فردی خود بگوید كیفیت زندگی برای او چیست و درباره زندگی خود چه احساسی دارد. باتوجه به این فرض

كه كیفیت زندگی ریشه در ارزش ها دارد و ارزش های از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می كند ، تفاوت های میان فرهنگی بر پیچیدگی موضوع می افزاید و ضرورت پرهیز از مدل های عمومی و جهانی را مطرح می سازد. به هرحال در بحث كیفیت زندگی نمی توان از ذهنیت گرایی اجتناب كرد. شاخص هایی كه صرفا” بر عینیت و ابعاد عینی و داده های سخت (hard data) تاكید دارند و مولفه های عینی را كانون توجه قرار می دهند ، برای احساس شخص و برداشت فردی و تفاوت های ارزشی و فرهنگی جایی قائل نمی‌شوند. (Li , Young , Wei , Zhang, 1998 )

در یك گروه فرهنگی نیز افراد باورها و ارزش ها و فلسفه ها و هدف ها و نیازهای متفاوتی دارند. چه بســــا در یك محله فقیـــرنشین آفریقـــا ، مردم خوشبخت تر از مردمـــان یك محـــله ثروتمنـــد و مرفه اروپا و آمریكا باشند. بسیــاری از صاحب نظران به این نكته مهم اشاره دارنــد (ازجمله Li et al, 1998 Myers , 1992 , Baumeister , 1991 , ) و می گویند شكی نیست كه انسان در آرزوی خوشبختی و احساس رضایت درونی است. هرگاه میان خوشبختی و بسیاری چیزهای دیگری كه

برایمان مهم است ، مانند سلامتی ، درآمد بالا ، احترام اجتماعی مجبور به انتخاب شویم ، چه بسا بسیاری از ما خوشبختی را برگزینیم. در واقع جستجوی خوشبختی و رهاشدن از رنج و بدبختی انگیزه بسیاری از رفتارهای ماست (Csikszentmihalyi , 1990) ولی خوشبختی چیست ؟

مطالعات اخیر نشان می دهد كه خوشبختی امری است بسیار ذهنی و به رغم كوشش بسیار زیاد مردمان این زمانه برای دستیابی به شرایط بیرونی (ثروت ، مقام ، رفاه ) الزاما” به این شرایط بستگی ندارد (Myers , 1992 , p27). خوشبختی نه چندان به شرایط عینی ، بلكه به نوع پاسخ و واكنش فردی ما در برابر این شرایط بستگی دارد. مثال های زیادی داریم از افرادی كه در مصیبت گفته اند كه زندگی آنان با بروز این مصیبت ناگهان تغییر كرده و به بصیرت مفیدی دست یافته اند كه زندگی آنان را در جهت مثبت متحول ساخته است ، و یا افراد زیادی را می شناسیم كه در اوج رفاه و آسایش و راحتی اغلب دچار افسردگی و احساس بدبختی بوده اند.

البته مطالعات همچنین نشان می دهد كه در كشورهای ثروتمند افراد اغلب بیش از كشورهای فقیر گفته اند كه احساس راحتی و رضایت دارند ولی همبستگی میان سطح زندگی و احساس خوب نسبت به زندگی ضعیف بوده و در نقطه أی كه نقطه ثبات نسبی است ، این احساس افت می كند. به بیانی دیگر به نظر نمی رسد كه احساس خوشبختی با پیشرفت های بیشتر در حوزه ثروت ، بالا رود (Fukoyama 1997 , Myers 1992) .

Myers می گوید، این پدیده بیشتر معلول تاریخ حكومت با ثبات دموكراتیك باشد تا خود ثروت . پس معیارهای عینی نیكبودی اجتماعی در واقع تا نقطه أی می توانند شاخص مناسبی برای سنجش خوشبختی باشند و آن نقطه جایی است كه از آستانه معینی از سطح رفاه ، آسایش و امنیت گذشته باشد.

بدین ترتیب درباره شاخص ها می توان چنین جمع بندی كرد كه همه نشانه ها و مولفه های اجتماعی ارزش محورند و هیچ شاخصی نمی تواند تمام عناصر مهم و به هم مرتبطی را كه كیفیت زندگی حتی در محله‌ای كوچك را رقم می زند در برگیرد چه رسد به جامعه جهانی پرتحول درحال تكوین امروزین. حتی اگر ابزاری كامل و جامع برای سنجش كیفیت زندگی وجود می داشت و تمام متغیرها و مولفه ها را در بر می گرفت ، نمی توانست تضمینی باشد برای تقویت احساس خوشبختی مردم و یا احساس كیفیت زندگی .

بدین ترتیب می توان گفت كه این شاخص ها شاید نتوانند معیار خوبی ارائه دهند برای این كه ببینیم تا چه حد افراد احساس می‌كنند كیفیت زندگی شان بهبود یافته و یا احساس خوشبختی دارند. در جهانی كه هنوز 300 میلیون نفر در فقر شدید به سر می برند ، شاید بتوان این شاخص ها را در جایی دیگر به كار گرفت. به قول Walton شاید بهتر باشد از آن هابه عنوان guage نظام

اجتماعی استفاده كنیم ، درست مانند guage كابین خلبان . یعنی آن ها را ابزاری تلقی كنیم برای سنجش مستمر عملكرد نظام اجتماعی در ابعادی كه برایمان مهم است. آن هم در شرایطی كه در بسیاری از جوامع نظام حكومت و پاره نظام‌های آن در برابر مردم پاسخگو نیستند و یا آن گونه كه در مورد كشورهای در حال توسعه از جمله ایران می توان گفت افزون بر عدم پاسخگویی ، سازمان ها و نهادها و اصولا” نظام اجرایی توسط افرادی اداره می شوند كه نه از شایستگی های حرفه‌ای

لازم برخوردارند و نه عزم و تعهد ملی دارند برای بهبود كیفیت زندگی مردم ، شاید استفاده از این شاخص ها بتواند كمك كند كه مسئولان اجرایی ضعف ها و كاستی ها را شناسایی كنند و مردم نیز نسبت به این مباحث حساس شوند و از نیرویی كه دست كم در نهادهای مدنی به وجود آمده، برای فشار بر سیستم درجهت پاسخگوشدن در برابر تحقق حداقل شرایطی كه كیفیت زندگی مردم را بهبود می بخشد ، استفاده كنند و البته این شاخص ها در سطح ملی می تواند راهگشای سیاست گذاری و برنامه ریزی توسعه ملی شود ولی از آن مهم تر در سطح محلی است كه به ویژه در برنامه ریزی توسعه شهری نقش مهمی خواهد داشت.

به هرحال بد نیست این بخش را با ذكر دو نكته دیگر جمع كنیم :
شاخص ها باید متناسب با ویژگی های ملی و محلی و محله‌ای تنظیم شوند تا برای شهروند معمولی معنا دار گردند و منشا عملی شوند كه برای بهبود وضع موجود ، از عهده اش بر می آید این گونه مشاركت فعال جلب می شود برای مثال ، هرچند نرخ جنایت و یا عدم امنیت در سطح ملی مهم و جالب است ولی شهروند معمولی برای كاهش آن كاری نمی تواند بكند ولی اگر نرخ جنایت و یا نا امنی در محله و یا در شهر مطرح شود ، می تواند به اقدام موثر شهروندان آن شهر و محله منجر گردد.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir