توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله عصر محنه در تمدّن مسلمانان دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله عصر محنه در تمدّن مسلمانان  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله عصر محنه در تمدّن مسلمانان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله عصر محنه در تمدّن مسلمانان :

عصر محنه در تمدّن مسلمانان

محمد رضایى

بررسى تاریخ جریان‏هاى فكرى نقش مهمى در شناختِ تحولاتِ سیاسى و اجتماعى تاریخ اسلام ایفاء مى‏كند. معتزله یكى از مهمترین گرایش‏هاىِ فكرى قرون اولیه اسلامى هستند كه ویژگى برجسته ایشان عقل‏گرایى آنها بود. ایشان كه نقش به‏سزایى در بارورى اندیشه اسلامى بازى كردند در بخشى از عصر عباسیان یعنى دوران خلافتِ مأمون، معتصم و واثق به عنوانِ ایدئولوژى حاكم بر مخالفانِ خود كه عمدتا فقها و محدثان اهل سنت بودند سخت‏گیرى آغاز كرده و با ابزار قدرت، سعى در اشاعه تفكر خود نمودند كه واكنش‏هایى در پى داشت. دوره مورد بحث كه به «محنه» معروف گشت موضوع بررسى مقاله حاضر است.

واژه‏هاى كلیدى: عباسیان، مأمون، معتصم، واثق، معتزله، محنه، اهل حدیث، فقها.

مقدمه

محنه یا محنت، عنوانى است كه اكثر نویسندگان و مورخانِ متقدم و متأخر، براى محاكم تفتیشِ عقاید عصر مأمون، معتصم و واثق به كار مى‏برند. این دوره، عموما دامن‏گیر فقها و محدثانِ اهل سنت شده و بدین خاطر جمهور اهل سنت، آن را شرّ و بلایى براى اسلام و مصیبتى براى مسلمین مى‏دانند.1 محنه، پى‏آمدهاى دیگرى نیز در پى داشت كه چندان توجهى بدان نشده است و كسانى كه در نوشته‏هاى خود بدان اشاره كرده‏اند، بدون بررسى علل و عواملِ ایجاد آن، تنها به سیر حوادث تاریخى توجه داشته‏اند.

با نگاهى به تاریخ، روشن مى‏گردد كه تفتیش عقاید ـ انگیزیسیون ـ سابقه‏اى طولانى دارد و از دوره‏ى باستان به یادگار مانده است، و یادآور شكنجه‏هاى هولناك، كتاب‏سوزان، در آتش افكندن جسم مردم و مهم‏تر از همه، در هم شكستن روح و عزّت انسان‏ها و به سخره گرفتن فكر و آزادى‏شان است.2

وقتى سخن از تفتیش عقاید به میان مى‏آید، آدمى بى‏اختیار، قرون وسطاى اروپا را به یاد مى‏آورد، و این سؤال مطرح مى‏شود كه آیا محنه و جریان آن، نوعى تفتیش عقاید بود؟ آیا بین آن‏چه در اروپاى مسیحى گذشت با آن‏چه در عصر عباسى روى داد، شباهتى وجود دارد؟

این دوره، با صدور حكمى از جانب مأمون، كه به معتزله اجازه مى‏داد تا به تفتیش عقاید مردم پرداخته، هر كس از قضات، محدثین و كاركنان دیوان كه به خلق قرآن ـ مخلوق و محدث بودن قرآن ـ معتقد نبود را از مشاغلِ خود اخراج نمایند؛ آغاز گردید.3

اكثر پژوهش‏گرانِ معاصر كه در نوشته‏هاى خود، اشاره‏اى به این جریان نموده‏اند، از آن با عنوان نوعى تفتیش عقاید نام برده‏اند. نویسنده‏ى كتاب عصرالمأمون از محنه، با عنوان دادگاهِ تفتیش عقاید نام مى‏برد.4

فیلیپ حتّى در این زمینه مى‏نویسد:

قضیه‏ى خلق قرآن، محك عقیده‏ى مسلمانان شد و قاضیان نیز باید شخصا این امتحان را مى‏گذرانیدند، كه این خود نوعى تفتیش عقاید بود و همه‏ى كسانى را كه منكر این عقیده بودند به محاكمه مى‏كشیدند; .5

هم‏چنین دكتر مشكور آورده است:

اداره‏ى ویژه‏اى به نام محنه كه گونه‏اى انگیزیسیون بود، تأسیس شد و عده‏اى از علما براى بازجویى، به آن احضار شدند.6

پژوهش‏گران غربى كه به بررسى این دوره علاقه نشان داده‏اند، این مقطع از تاریخ اسلام را دوره‏ى تفتیش عقاید مى‏دانند.7 تفتیش عقاید در جهان اسلام، تنها به این مورد، محدود نمى‏شود بلكه در عصر اموى نیز اقداماتى در زمینه‏ى مقابله با عقایدِ تشیع صورت گرفته بود، ولى باید اذعان نمود كه محاكمِ محنه، نخستین محكمه‏هاى منظم، در تاریخ اسلام مى‏باشند كه براى محاكمه‏ى مخالفان و سركوب ایشان توسط دستگاه خلافت عباسى، ایجاد شد.

معناى لغوى و سیر تاریخى محنه

محنه در لغت به معنى آزمایش، بلیّه، بلا، داهیّه، آفت، فتنه، سختى و; مى‏باشد،8 مانند سختى و شكنجه‏اى كه پیروان على علیه‏السلام و اهل بیت علیهم‏السلام ، دچار آن شدند.9 هم چنین از كلمه‏ى محنه،10 آزمون یا محاكمه، آزردن، ضایع كردنِ شخصیّت، شلاق زدن، تهدید كردن نیز استنباط مى‏شود.11

محنه در معناى دیگر، به آزمون عقیده‏ى قضات، شهود و محدثین، با قوانین و سؤالاتِ كلامى نیز گفته مى‏شود و12 اسمى شده براى عملِ تفتیش و آزمون عقیده‏ى قضات و شهود و محدّثین، در امر محدث و مخلوق بودن یا ازلى و قدیم بودن قرآن.13

منظور از محنه در این‏جا، عبارت از دستگاه تفتیش عقایدى است كه با هم‏كارىِ معتزله، توسط مأمون در اواخر حكومتش، براى امتحان مخالفانِ عقیده‏ى رسمىِ حكومت به وجود آمد و تا زمان روى كار آمدن متوكل، ادامه یافت.

با توجه به گزارش‏هاى منابع موجود، مأمون در سال 212 قمرى نظریه‏ى مخلوق بودنِ قرآن را اعلام كرد و قائل به مخلوق بودن آن شد، ولى به این علت كه زمینه مساعد نبود، به اعلام و تبلیغ رسمى آن اقدام نكرد. او نیاز به زمان داشت تا رسما عقیده‏ى خود را در این مورد ابراز نماید. بالاخره مأمون در اواخر حكومت خود، چهار ماه قبل از مرگش، طى نامه‏اى كه به بغداد فرستاد

، آن را رسما اعلام و قواى حكومتى و لشكرى خود را، براى پیش‏برد آن به كار بست. این جریان مخالفان این عقیده و حتى كسانى كه در مقابل آن سكوت كرده بودند را به سختى و گرفتارى دچار ساخت. این جریان، با تبعیّت معتصم و واثق، تا سال (234 ق) ادامه یافت.14 منابع تاریخى رسمیت عقیده‏ى خلق قرآن را، در ذیل حوادثِ سال 218 ق، ذكر كرده‏اند.

مأمون از زمان اعلام این دستور تا زمان مرگش، در بغداد حضور نداشت و درگیر جنگ با امپراتورى بیزانس بود. از برخى منابع، بر مى‏آید كه وى قبل از آن كه رسما دستور محنت را صادر نماید، به امتحان در مورد قرآن مى‏پرداخت. از برخى گزارش‏هاى تاریخى این گونه به دست مى‏آید كه محنه از رقه یا دمشق آغاز شده است.15 در ربیع‏الاول سال 217 قمرى، ابو مسهر دمشقى، كه از فقهاى دمشق بود در مورد خلقِ قرآن، مورد امتحان قرار گرفت و نظر رسمى حكومت را پذیرفت و اقرار به مخلوق بودن قرآن نمود.16

جریان رقه بدین صورت بود كه در سال 218 قمرى مأمون از رقه، نامه‏اى حاوى دستورالعمل ایجاد محكمه‏اى براى امتحان، به حاكم بغداد نوشت كه محنه نام گرفت و از سال (218 ق/ 833م تا 234 ق/ 848م) ادامه یافت.17 در نامه آمده بود كه تمام پیشوایانِ بزرگ و علماى فقه و تفسیر را در یك مجلس جمع كنند و از آن‏ها در مورد عقیده‏ى رسمى حكومت، آزمایش و سؤال نمایند و جواب هر یك از ایشان را اطلاع دهند.18 فرمان، تمام قضات، محدثین، معلمان قرآن، مؤذنین، علما و شهود را شامل مى‏شد و در رابطه با خلق قرآن، امتحان گردیدند.19

سختىِ بزرگى كه براى علما به وجود آمد،20 این بود كه اكثر ایشان، یا از روى اعتقاد و یا بنا به مصلحتِ وقت، با خلیفه اظهار موافقت نمودند. اكثر آنها به دلیل ترس آن را پذیرفتند و تنها تعداد معدودى، شروع به مخالفتِ با آن نمودند.

على‏رغم كوشش‏هاى شُرطه‏ى بغداد، كه آزمایش قاضیان و محدثان، بر عهده‏ى آنان بود، سیاستِ خلیفه، با مقاومت سختى از سوى برخى فقها روبه‏رو شد؛ بیش‏تر كسانى كه مورد پرسش قرار گرفته بودند به مخلوق بودن قرآن اعتراف كردند، اما اغلب این اعترافات، تنها زبانى و از روى ترس بود. زیرا در پرسشنامه‏ى رسمى، ایشان به خاطر گمراه كردنِ مردم، مورد حمله قرار گرفته بودند،21 و مأمون دستور داده بود هر كس به مخالفت با آن بپردازد دستگیر شود.22

از نوشته‏هاى ابن مسكویه بر مى‏آید كه، مأمون همراه نامه‏اى كه فرستاده بود عده‏اى از جمله: محمّد بن سعد واقدى، یزید بن هارون، یحیى بن معین و زهیر بن حرف را فرستاد تا شاهد اجراى آن باشند.23

بعد از وصول نامه‏ى اولِ24 مأمون، حاكم بغداد دستور احضار عده‏اى از فقها و بزرگان شهر را صادر و دستور خلیفه را به اطلاع آنها رساند و جواب‏هاى هر یك را براى مأمون فرستاد. از جمله‏ى ایشان مى‏توان قاضى‏القضات بشر بن ولید، مقاتل، احمد بن حنبل، قتیبه و على بن جعد را نام برد. به عقیده‏ى مورّخین، كه عمدتا اهل سنت مى‏باشند، این عمل، بدعت بزرگى به شمار مى‏آید كه اكثر علما با اكراه به آن تن دادند و پذیرش عقیده‏ى رسمى حكومت، بیش‏تر به خاطر حفظ جانشان بوده است.25

سال 218 قمرى سخت‏ترین سالى بود كه در ایام محنه بر فقها و علما گذشت، مأمون شدیدا بر ایشان سخت گرفت و مخالفان نظریاتش را مورد ضرب و شتم قرار داد. وضع چنان شد كه دوران وحشتِ طاقت فرسایى، بر مردم و علماى اهل سنّت مستولى شد، تا این كه چند سال بعد، متوكل عباسى وضع را به سود ایشان تغییر داد.26

مأمون عقیده داشت، آنهایى كه قائل به مخلوق بودنِ قرآن نیستند، باید از شرك خود باز گردند، در غیر این صورت خونشان ریخته خواهد شد. مرگ زود هنگام مأمون به وى اجازه نداد تا این اقدام را به نتیجه‏ى دلخواه برساند. او در حین مرگ، به جانشینش معتصم توصیه نمود تا اقداماتش را دنبال نماید.27 معتصم، حاكمى معتزلى مذهب بود، ولى برخلاف مأمون، چندان در علوم وارد نبود و فردى عامى و داراى ذوق سپاهیگرى بود;.28 در زمان وى سخت‏گیرى نسبت به عقاید مخالف ادامه یافت و معتزله نزد دستگاه خلافت، تقرّب بیش‏ترى یافتند.29 وى، احمد بن ابى دؤاد ایادى را كه از معتزلیانِ معروف بود منصب قاضى القضاتى داد30 و بشر بن ولید را كه از جمله‏ى قضات بود به علّت عدم پذیرش مخلوق بودن قرآن، در خانه‏ى خود حبس نمود.31

معتصم، در دنباله‏ى اقداماتش، به سال 219 قمرى نامه‏اى مبنى بر ادامه‏ى امتحان در مورد خلق قرآن صادرنمود.32 طبرى كه كامل‏ترین خبر را نسبت به منابع دیگر ارائه داده، متن نامه را در كتاب تاریخ خود، ثبت كرده است ولى در آن، هیچ اشاره‏اى به محنت نشده است.33

اكثر مورخین، دوره‏ى معتصم را، عصر گسترشِ محنه مى‏نامند،34 ولى هیچ اشاره‏اى بر وقایع و حوادث و جریاناتى كه روى داد، نمى‏كنند، حتى گاهى، اخبارى متضاد در برخى منابع آمده است.35 به نظر مى‏رسد اخبارى كه مورخین، در تواریخ خود ثبت نموده‏اند، بیش‏تر به خاطر ماجراىِ احضار احمد بن حنبل، بنیان‏گذار فقه حنبلى، به محكمه‏ى محنه، در سال 220 قمرى باشد كه وى به علت مخالفت با عقیده‏ى رسمى حكومت، شدیدا شكنجه گردید.

از افرادى كه نقش عمده‏اى در این وقایع بر عهده داشته عبدالملك بن زیّات، از معتزلیانِ معروف بود كه به مقام وزارت معتصم نیز رسیده بود.

با مرگ معتصم، واثق در سال 227 قمرى جاى وى را گرفت. خلیفه‏ى جدید نیز، معتزلى مذهب بود. او اصول و مبادىِ اعتقادى معتزله را ترویج مى‏نمود و در بسط و گسترش آن مى‏كوشید. وى مردم را ملزم نموده بود تا عقیده‏ى مخلوق بودن قرآن را بپذیرند.36 تحت حمایت واثق، ابن ابى دؤاد كه هم‏چنان منصب قاضى‏القضاتى را داشت، قدرت و نفوذ زیادى كسب كرد. اكثر مورخین، گسترش و شدت محنه را در این دوره، نتیجه‏ى نفوذ ابن ابى دؤاد، بر واثق37 مى‏دانند. منابع موجود، در اخبا

ر خود عصر واثق را دوره‏ى ضرب و شتم و بلا نام مى‏برند.38 از فحواى برخى منابع، چنین استدلال مى‏شود كه پاى مردم عادّى نیز به جریان محنه كشیده شد.39 به علت دستور ابن ابى دؤاد به قضات سایر شهرها، كه مردم را در مورد مخلوق بودن قرآن، امتحان كنند، عده‏ى زیادى زندانى شدند.40

به كارگزاران و حاكمان ایالات، تأكید شد كسانى را كه تا آن زمان امتحان نشده‏اند به دادگاه فرا خوانده شوند، كه از نتایج امر اطلاع چندانى وجود ندارد.41 در همین زمان، جماعتى از علماى مصر، براى امتحان به بغداد فرا خوانده شدند كه ابو یعقوب بویطى از جمله‏ى ایشان بود. گفته مى‏شود نامه‏ى واثق به محمّد بن ابى لیث، در مورد امتحان همه‏ى مردم، فقیهان، محدّثان، مؤذنین و ایجاد محنه، هیچ واكنشى در پى نداشت و به دستور ابى لیث، كاتبان بر مساجد نوشتند، نیست خدایى جز خداوند قرآن مخلوق و به دنبال آن، فقهاى پیرو مالك و شافعى را، از حضورِ در مساجد منع كردند.42

علل و عوامل سیاسى اجتماعى تكوین محنه

علل و عواملى كه موجب ایجاد این جریان گردید، از عمده مسائلى است كه كم‏تر به آن توجه شده است. شناخت این علل و عوامل، به روشن شدنِ بسیارى از سؤالات و ابهامات كمك مى‏كند. یكى از دلایلِ ایجاد محنه را مى‏توان قدرت‏یابى فقها و محدّثین و ایجادِ نوعى قدرتِ موازى با قدرت حكومتىِ دستگاهِ خلافت دانست. بررسىِ چگونگى و روندِ شكل‏گیرى این قدرت، مى‏تواند تا حدى ابهامات را روشن نماید.

پس از تكوین نخستین حكومت اسلامى در مدینه، كه با حضور پیامبر و به رهبرى ایشان تشكیل شد؛ آن حضرت، علاوه بر این كه وظیفه‏ى رساندن وحى را داشتند، وظایف حكومتى را نیز عهده‏دار بودند. با توجه به دلایلِ منطقى و عقلانى، مى‏توان گفت كه خلفاى پیامبر نیز، به عنوان جانشین وى، چه ائمه‏ى معصوم و چه خلفاى غیر معصوم، قلمرو قدرتشان، همان قلمرو قدرت انحصارىِ پیامبر خواهد بود. با توجه به حوزه‏ى قدرت حكومتى پیامبر بود كه خلفاى ایشان (خلفاى راشدین)، تجزیه‏ى قدرت را نپذیرفتند و كوشیدند تا با انحصارِ قدرت در خویش، به ادعاى این كه آنان با

صلاحیّت‏ترین افراد در همه‏ى زمینه‏هاى ادارى، سیاسى، قضایى و اقتصادى;، هستند، به اداره‏ى حكومت اسلامى مبادرت كنند. در این دوره، خلیفه تنها عهده‏دار وظیفه‏ى رهبرىِ ادارى و سیاسى نبود، بلكه بالاترین مرجع مراجعات فقهى، قضایى، اقتصادى و; به شمار مى‏رفت.

با فرا رسیدن عصر اموى،43 اگر چه تمركز قدرتِ سیاسى، ابعاد عمیق‏ترى گرفت و در قالب استبداد جلوه كرد؛ اما از آن جا كه روشن بود كه معاویه و جانشینان وى، هیچ كدام داراى افضلیّت و حتى فضل در زمینه‏ى كلیه‏ى وظایفِ حكومتى نبودند. عملاً و تدریجا قدرتِ سیاسى و ادارى در انحصار آنها قرار گرفت، اما وظایفِ دیگر، به خصوص صدور فتاواى شرعیه و احكام قضایى، بر عهده‏ى كسانى افتاد كه حاكمان اموى، ایشان را صاحب نظرتر از خویش مى‏شمردند و چاره‏اى نداشتند كه براى حفظ ظاهر امور، از مقام علمىِ ایشان بهره جویند.

پس از سقوط امویان و قدرت‏گیرى بنى‏عباس، ابوالعبّاس سفاح و منصور دوانیقى و اخلاف ایشان، یكى پس از دیگرى قدرت ادارى و سیاسى كشور اسلامى را در دست گرفتند. ایشان كم‏تر از آن بودند كه، جامعه ایشان را به عنوان رجالِ صاحب‏نظر و صاحب فتوى در امور شرعیّه، قضاوت و دیگر زمینه‏هاى فقه اسلامى بداند، ایشان، عملاً ناگزیر گشتند تا مراجعه‏ى مردم به صاحب‏نظران فقهى را بپذیرند و حتى به فكر سپردن مقام قضاوت، به افراد صاحب صلاحیت افتادند. تسلیم خلفاى

عبّاسى به این معنى، روند تقسیم و تجزیّه‏ى وظایف رییس حكومت اسلامى را تثبیت كرد. ایشان ناگزیر شدند تا مردم را در فتوا به رجال دینىِ صاحب صلاحیت، ارجاع دهند و به تدریج، در تشكیلات حكومتىِ خویش براى این رجال، جایگاه ویژه‏اى بگشایند. مقام قضا و مناصب قاضى‏القضاتى، برجسته‏ترین نهادى بود كه به دنبال همین تسلیمِ اجتناب‏ناپذیرِ عباسیان به واقعیت پدید آمد.44

مسئله‏ى حكومت عباسیان، زمانى حادتر شد كه ایشان به پایگاه اجتماعىِ خاصّى دست یافتند. عامه‏ى مردم، به دلیل این كه در امور مذهبى نیازمند به فتوى و راهنمایى این پایگاه بودند، به صورت پیروانى مقلّد در آمدند و پیرو نظرات ایشان شدند.45 هم چنین ایشان به عنوان طرف‏دارانِ سنتىِ شاخه‏اى از عباسیان به شمار مى‏رفتند كه در حمایت از امین در مقابل مأمون مؤثر بودند. در واقع «با نگاهى به هویت قضات، فقها و محدّثان كه جزو اصحاب حدیث به شمار مى‏آیند مى‏توان

ایشان را جزو دشمنان سیاسى به حساب آورد».46 در واقع دولت، از اخلاص و دوستى ایشان، در همراهى خود اطمینان نداشت، زیرا عده‏اى مخالف، در بین ایشان وجود داشت.47

با شكست جناح عربى و سنتىِ خلافت عباسى، مأمون كه در امور سیاسى و درك اوضاع و احوال زمان فردى زیرك و كارآمد بود، حكومت را به دست گرفت. او آشكارا تمایلات و گرایش‏هاى معتزلى داشت. وى «قوام و استوارى دین را منوط به تنفیذِ احكام شرعى مى‏دانست، بدین منظور معتزله را به عنوان مذهب رسمى دولت ـ خلافت ـ برگزید;»

.48 در واقع، ایجاد محنت از رویكردهاى سیاسى و شخصى از جانب مأمون و الزاماتِ سیاسىِ حكومت، از جانب معتصم و واثق بود.49 به تعبیر دیگر، محنتِ خلق قرآن، یك مقوله‏ى سیاسى بود. «امتحان با قرآنِ مخلوق، به روشنى طبیعت حكومت و ماهیتش را آشكار مى‏كند؛ این اقدامات، براى استحكامِ سیاسى و دینىِ این دولت انجام شده است».50 مأمون، خطر بالقوه‏ى اهل حدیث را درك كرده بود و قدرت ایشان را تهدیدى براى دولتش مى‏دانست.51 ایجاد این جریان، یعنى محنت، نشان دهنده‏ى واقع‏بینىِ سیاسىِ وى52 و جریانى براى جلوگیرى از قدرت و سلطه‏ى اهل دین بود.53

ایجاد محنه، به خاطر ترسى بود كه از قدرتِ موازى با قدرت حاكمیت، ایجاد شده بود و اساس حكومت را تهدید مى‏كرد. گاهى این قدرت موازى، با قدرت خلیفه تقابل پیدا مى‏كرد.54 جریان محنت نشان دهنده‏ى رقابت بین اهل دین و دولت، در اسلام بود.55 به نظر مى‏رسد كه هدف دیگر مأمون از پذیرش عقیده‏ى معتزله، این بود كه مسلمین را در چارچوب عقاید ایشان، به نفع خود متّحد

سازد و اختلافات را به سود حكومت از بین ببرد. در اصل ایجاد محنه راهى براى «حفظ وجهه‏ى شرعىِ خلافت، و مرجعى براى حلّ و فصل مسائل اجتماعى» بود.56 در حقیقت، هدف مأمون از این اقدام، تلفیقِ قدرتِ دینى و سلطه‏ى دنیایى با هم بوده است.57 دلیل دیگر ایجاد محنه،

جلوگیرى از ایجاد قدرت موازىِ دیگرى بود كه كم‏كم جاى خود را، در جامعه باز مى‏كرد و در میان قشر روشن‏فكر جامعه و كسانى كه از افكار سنتى خسته شده بودند، رو به گسترش بود. این خطر، همانا ترس از قدرت‏یابى معتزله بود، كه مأمون با زیركى خود به آن پى برده بود و بدین خاطر به سمت آن گرایش یافت كه در این زمینه نیز موفق بود، زیرا عقاید معتزله را تبدیل به عقیده‏ى رسمى، براى حكومت خود نمود.

در جریان محنه، وقتى عقیده‏ى معتزله تبدیل به وسیله‏اى در دست حكومت شد، از مسیر اصلى خود منحرف و به دستگاهى براى كنترل مخالفان تبدیل گردید.

در واقع، مأمون و جانشینانش با ایجاد محنه، به دو هدف عمده‏ى خود جامه‏ى عمل پوشاندند؛ ابتدا از قدرت فقها و محدّثین كاستند. زیرا بعد از این عصر، شاهد ظهور هیچ فقیه نیرومندى كه مذهب فقهىِ پایدارى ایجاد نماید و داراى پایگاه اجتماعى همسان با ایشان باشد، پا به عرصه نگذاشت و عصر فقهاى بزرگ به پایان رسید، ثانیا عقیده‏ى معتزله را نزد عموم بى‏اعتبار و از رونق انداخت. بعد از این جریانات، معتزله قدرت و پایگاه خود را از دست دادند.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir