توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله جلال آل احمد دارای 125 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله جلال آل احمد  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله جلال آل احمد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله جلال آل احمد :

جلال آل احمد در یازدهم آذرماه 1302 در خانواده‌ای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازه‌ی درس خواندن در دبیرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روز‌ها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ; و شب‌ها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه‌ی وجودم ;»

در سال‌های آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا می‌شود و همین مقدمه‌ای می‌شود برای پیوستن وی به حزب توده. در سال 1322 وارد دانش‌سرای عالی تهران می‌شود و در رشته‌ی ادبیات فارسی به تحصیل می‌پردازد. در سال 1323 رسماً به حزب توده می‌پیوندد و دیری نمی‌پاید که در شمار اعضای فعال این حزب در می‌آید. « ;در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت یک کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم ;»

در این سال‌ها یادداشت‌های وی در مجلاتی چون «بشر برای دانش‌جویان» و ماهنامه‌ی «مردم» و «سخن» چاپ می‌شود. اولین کتاب او، «دید و بازدید»، درواقع گردآوری وی از قصه‌های چاپ‌شده‌اش در این مجلات است.
در سال 1326 دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می‌بریم» را چاپ می‌کند که حاوی قصه‌های شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همین سال اتفاق می‌افتد. پس از این انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار می‌شود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن است.
جلال در این ایام بیش‌تر به کار ترجمه روی می‌آورد. رمان‌هایی چون «قمارباز» از داستایوفسکی (1327)، «بیگانه» از آلبر کامو (1328) و «سوء تفاهم» از آلبرکامو (1329) از ترجمه‌های ارزنده‌ی جلال است. هم‌چنین کتاب «سه تار» وی هم که آن را به خلیل ملکی تقدیم کرده، محصول همین دوران سکوتش است.
جلال در بهار 1329، با سیمین دانشور –که او نیز دانش‌جوی دانشکده‌ی ادبیات بوده است– ازدواج می‌کند. « ;و زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانش‌یار رشته‌ی زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از 1329 به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد ;»

با قضیه‌ی ملی شدن نفت و ظهور جبهه‌ی ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سیاست روی می‌آورد. وی عضو کمیته و گرداننده‌ی تبلیغات «نیروی سوم» که یکی از ارکان جبهه‌ی ملی بود می‌شود. وی در 9 اسفند 1331، با عده‌ی دیگری از «نیروی سومی‌ها» بعد از اطلاع از محاصره‌ی منزل دکتر مصدق فورا ً به آن‌جا می‌رود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخن‌رانی می‌کند؛ اشرار قصد جان او را می‌کنند و او زخمی می‌شود. در اردی‌بهشت 1332 به علت اختلاف با رهبران نیروی سومی‌ها از آن‌ها هم کناره می‌گیرد. دو کار ترجمه‌ی وی‌، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر، مربوط به همین سا‌ل‌ها است.
پس از کودتای 28 مرداد، که ضربه‌ی سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» که کنایه از شکست جبهه‌ی ملی و برد کمپانی‌های نفتی است، به چاپ می‌رساند.

این شکست سیاسی، دوباره جلال را به یک دوره‌ی سکوت می‌برد و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود می‌کند. « ; فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و جزیره‌ی خارک ;» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سال‌ها است. یکی از دغدغه‌های اصلی ذهن جلال دراین سال‌ها تضاد بنیادهای سنتی جامعه و هم‌چنین مستعمره شدن و مصرف‌زده شدن فرهنگ ایرانی است، که همین تفکرات او را به سمت خلق شاه‌کاری چون «غرب‌زدگی» می‌کشاند. خود او غرب‌زدگی را نقطه‌ی عطف کارهایش می‌داند.
جلال سال‌های آخر عمرش به سفرهای متعددی می‌رود. حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامه‌ای است، که سفرنامه‌ی حج وی تحت عنوان «خسی در میقات» چاپ شد. او در این اثر درونیات خود و همراهانش را در برابر یک وجود برتر با بیانی بی‌پروا بیان می‌کند.
سر انجام جلال آل احمد که تمام عمر کوتاهش را وقف مبارزه و قلم‌زدن کرده بود، در سن چهل و شش سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیار ابدی شتافت. روحش شاد.
________________________________________
منابع:
– سایت جاودانه
– سایت بی‌بی‌سی فارسی، 12 سپتامبر 2003
– سایت دبش، 27 شهریورماه 1384

جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.
پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.
جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد:

« دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »
پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.
در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد:
«تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ ;. اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»
پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.

«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.»
آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.
همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.

در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه “دید و بازدید” به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد:
«در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان”.
آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».
به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید:
«در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره;. و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.»

در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.
آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید:

«روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ;..”
در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و«کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد.
«زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد.

در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.
آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد.
نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می شود.
جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.
او در کتاب “خسی در میقات” که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: “دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است. . .”
این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد.
جلال آل احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.

ویژگی های آثار
به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز .
آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج می رسد.
اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد، سر در گم خواهد شد.
از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش از چند بار بخوانند.

آثار
آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:
الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامه ها.
الف- قصه و داستان
1- دید و بازدید 1324:
نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می گشاید.
2- از رنجی که می بریم 1326:
مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است.

3- سه تار 1327:
مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است.
4- زن زیادی 1331:
حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند.
زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل می دهند.
5- سرگذشت کندوها 1337:
نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های سنتی ایرانی، “یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود” این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.
6- مدیر مدرسه 1337:
این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است:
“حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه”
مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه.
” آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد.
قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است.
به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است، لذا به دنبال گوشه ای خلوت می گردد.
7- نون والقلم 1340:
یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.
8- نفرین زمین 1346:
رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به “اصلاحات ارضی” در آن بیان شده است.
9- پنج داستان 1350:
دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است.
10- چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) 1351:
مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از “طوطی نامه” که با تحریری نو نگاشته شده است.
آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما می نویسد: ” و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره “هزار و یک شب” و ریشه های هندی و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد. . .”
11- سنگی بر گوری 1360:
رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می شود. موضوع آن فرزند نداشتن اوست.
ب- مشاهدات و سفرنامه ها
اورازان 1333، تات نشینهای بلوک زهرا 1337، جزیره خارک، درٌ یتیم خلیج فارس 1339، خسی در میقات 1345، سفر به ولایت عزرائیل چاپ 1363، سفر روس 1369 ، سفر آمریکا و سفر اروپا که هنوز چاپ نشده اند.
ج- مقالات و کتابهای تحقیقی
گزارشها 1325، حزب توده سر دو راه 1326، هفت مقاله 1333، سه مقاله دیگر 1341، غرب زدگی به صورت کتاب 1341، کارنامه سه ساله 1341، ارزیابی شتابزده 1342، یک چاه و دو چاله 1356، در خدمت و خیانت روشنفکران 1356، گفتگوها 1346
د- ترجمه
عزاداریهای نامشروع 1322 از عربی، محمد آخرالزمان نوشته بل کازانوا نویسنده فرانسوی 1326، قمارباز 1327 از داستایوسکی، بیگانه 1328 اثر آلبرکامو (با علی اصغر خبرزاده)، سوء تفاهم 1329 از آلبرکامو، دستهای آلوده 1331 از ژان پل سارتر، بازگشت از شوروی 1333 از آندره ژید، مائده های زمینی 1334 اثر ژید (با پرویز داریوش)، کرگدن 1345 از اوژن یونسکو، عبور از خط 1346 از یونگر (با دکتر محمود هومن)، تشنگی و گشنگی 1351 نمایشنامه ای از اوژن یونسکو؛ در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد.
هـ- خاطرات و نامه ها
نامه های جلال آل احمد (جلد اول 1364) به کوشش علی دهباشی، چاپ شده است که حاوی نامه های او به دوستان دور و نزدیک است.

جلال دبستان را که به پایان رساند ، پدرش دیگر اجازه درس خواندن را به او نداد و او ناچارا به سمت بازار کار رفت ، تا اینکه پنهانی در کلاسهای دارالفنون ثبت نام کرد . روزها به کار سیم کشی برق و ساعت سازی مشغول بود و شبها درس می خواند. در سالهای آخر دبیرستان با حزب توده آشنا شد و با دوستان و همفکرانش به برگزاری میتینگ ها و جلساتی در این زمینه پرداخت . با درآمدی که از کار بدست آورده بود ، دبیرستان را به پایان رساند و وارد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) شد . دانشگاه را که به پایان رساند ، به شغل معلمی مشغول شد .

در این زمان به طور جدی وارد حزب توده شد و از یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسید و نماینده کنگره شد . در این مدت در مجله های زیادی قلم می زد .
در سال 41 کتاب معروف غرب زدگی را به رشته تحریر درآورد که نقطه عطفی در نوشته های وی به شمار می آید. چند مقاله از این کتاب در (کیهان ماه ) چاپ شد که موجب توقیف این نشریه شد.
جلال نویسنده ای است که در اکثر زمینه های ادبیات به نوشتن پرداخت .
در زمینه داستان : ( دید و بازدید ، از رنجی که می بریم ، سه تار ، زن زیادی ، نون و قلم و;;
در زمینه مقالات : ( هفت مقاله ، غرب زدگی ، ارزیابی شتابزده و ;..
در زمینه سفر و سفرنامه : ( اورازان ، تات نشین های بلوک زهرا ، خسی در میقات ، سفر نامه شوروی و ;;
در عرصه نمایشنامه : ( تفاهم از آلبر کامو ، دستهای آلوده و;;.
در عرصه ترجمه : ( قمارباز از داستایوسکی ، بیگانه از آلبر کامو و ;..
از جلال نوشتن و گفتن بسی سخت و دشوار است ، چرا که وی رسولی توفنده و کوشنده و مبارز بود . نوسنده ای که هرگز از طعن و لعن ها سنگر مبارزه را خالی نکرد و به خاطر عشق به اصالت انسان و فرهنگ قلم زد .

جلال را یکی از کاشفان نیما دانسته اند ، چرا که وی در معرفی و شناخت نیما سهم به سزایی را ایفا کرد.
احمد شاملو در وصف این بزرگمرد می گوید :
قناعت وار ، تکیده بود .
باریک و بلند ،
چون پیامی دشوار ، در لغتی .
با چشمانی از سوال و عسل
و رخساری برتافته ،
از حقیقت و باد .
مردی با گردش آب .
مردی مختصر ،
که خلاصه خود بود.

زندگی نامه جلال آل احمد از زبان خودش
جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد در 2 آذر 1302 در تهران به دنیا آمد. در 1323 به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن كناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر كرده بود. او كه تاثیری گسترده بر جریان روشنفكری دوران خود داشت ، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی ، پژوهشهای مردم شناسی ، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، كه نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» و یا داستان – زندگینامه ی «سنگی بر گوری» میتوان دید. وی در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان درگذشت.
آثار جلال آل احمد
آثار جلال آل احمد را به طور كلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی كرد:
الف – قصه و داستان
ب – مشاهدات و سفرنامه
ج – مقالات
د- ترجمه
هـ – خاطرات و نامه ها
:: سه تار
:: اورازان
:: مكالمات
:: زن زیادی
:: نون والقلم
:: سفر روس
:: پنج داستان
:: سفر آمریكا
:: نفرین زمین
:: غرب زدگی
:: چهل طوطی
:: مدیر مدرسه
:: دید و بازدید
:: دست های آلوده
:: سرگذشت كندوها
:: یك چاه و دو چاله
:: از رنجی كه می بریم
:: سفر به ولایت عزرائیل
:: تات نشین های بلوك زهرا
:: در خدمت و خیانت روشنفكران
:: جزیره خارك در یتیم خلیج فارس

در خانواده ای روحانی (مسلمان – شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یكی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ام و یك شوهر خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. كه الباقی خانواده همه مذهبی اند.

با تك و توك استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در« دید و بازدید» می شود دید و در «سه تار» وگـُله به گـُله در پرت و پلاهای دیگر. نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سر هفت تا دختر آمده ام. كه البته هیچكدامشان كور نبودند. اما جز چهارتاشان زنده نمانده اند. دو تا شان در همان كودكی سر هفت خوان آبله مرغان و اسهال مردند و یكی دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت. كودكیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی كه وزارت عدلیه ی «داور» دست گذشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دكانش را بست و قناعت كرد به اینكه فقط آقای محل باشد. دبستان را كه تمام كردم دیگر نگذاشت درس بخوانم كه: « برو بازار كاركن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم كلاس های شبانه باز كرده بود كه پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها كار؛ ساعت سازی، بعد سیم كشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل و شب ها درس. و با درآمد یك سال كار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام كردم. بعد هم گاه گداری سیم كشی های متفرقه. بَـردست «جواد»؛ یكی دیگر از شوهر خواهرهایم كه اینكاره بود.

همین جوری ها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه ی وجودم – در سال 1322 – یعنی كه زمان جنگ. به این ترتیب است كه جوانكی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیك به یك متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. كه برای ما كشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهنده ی قوای اشغال كننده را.

جنگ كه تمام شد دانشكده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام كرده بودم. 1325. و معلم شدم. 1326. در حالی كه از خانواده بریده بودم و با یك كروات و یكدست لباس نیمدار آمریكایی كه خدا عالم است از تن كدام سرباز ِ به جبهه رونده ای كنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سال بود كه عضو حزب توده بودم. سال های آخر دبیرستان با حرف و سخن های احمد كسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله «دنیا» و مطبوعات حزب توده… و با این مایه دست فكری چیزی درست كرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». كوچه ی انتظام ، امیریه. و شب ها در كلاس هایش مجانی فنارسه (فرانسه) درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی كار احزابی كه همچو قارچ روییده ، بودند هر كدام مأمور یكی شان بودیم و سركشی می كردیم به حوزه ها و میتینگ هاشان (meeting)… و من مأمور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پس قلعه و كلك چال مُناظره و مجادله داشتیم كه كدامشان خادمند و كدام خائن و چه باید كرد و از این قبیل… تا عاقبت تصمیم گرفتیم كه دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یكی دو تا كه نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن «امیر حسین جهانبگلو» بود و «رضا زنجانی» و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یكی دو تای دیگر كه یادم نیست.

پیش از پیوستن به حزب ، جزوه ای ترجمه كرده بودم از عربی به اسم «عزاداری های نامشروع» كه سال 22 چاپ شد و یكی دو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم كه انجمن یك كار انتفاعی هم كرده. نگو كه بازاری های مذهبی همه اش را چكی خریده اند و سوزانده. این را بعدها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزه ی تجدید نظرهای مذهبی كه چاپ نشده ماند و رها شد. در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یك عضو ساده به عضویت كمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی كنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در « بشر برای دانشجویان » كه گرداننده اش بودم و در مجله ماهانه ی « مردم » كه مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر». اولین قصه ام در «سخن» در آمد. شماره نوروز 24.

كه آن وقت ها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همین سال « دید وبازدید» را منتشر كردم ؛ مجموعه ی آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفكران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود كه از اوایل سال 25 مامور شدم كه زیر نظر طبری «ماهانه مردم» را راه بیندازم. كه تا هنگام انشعاب، 18 شماره اش را درآوردم . حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانه « شعله ور». كه پس از شكست « دموكرات فرقه سی» و لطمه ای كه به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه ی «اپرا» منتقلش كرده بودند به داخل حزب و به اعتبار همین چاپخانه ای كه در اختیارشان بود «از رنجی كه می بریم» درآمد. اواسط 1326. حاوی قصه های شكست در آن مبارزات و به سبك رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آغاز 1326 اتفاق افتاد. به دنبال اختلاف نظر جماعتی كه ما بودیم – به رهبری خلیل ملكی – و رهبران حزب كه به علت شكست قضیه آذربایجان زمینه افكار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبود. و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند كه می دیدیم كه به چه می انجامید. پس از انشعاب، یك حزب سوسیالیست ساختیم كه زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی كه حتی كمك رادیو مسكو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سكوت. در این دوره ی سكوت است كه مقداری ترجمه می كنم، به قصد فنارسه (فرانسه) یادگرفتن. از «ژید» و «كامو» و «سارتر». و نیز از «داستایوسكی».

«سه تار» هم مال این دوره است كه تقدیم شده به خلیل ملكی. هم در این دوره است كه زن می گیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت كوتاه شد، كوچكش را در چار دیواری خانه ای می سازی. از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن، از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور است كه می شناسید. اهل كتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها وترجمه های فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم كه اگر او نبود چه بسا خزعبلات كه به این قلم در آمده بود. (و مگر درنیامده؟) از 1329 به این ور هیچ كاری به این قلم منتشر نشده است كه سیمین اولین خواننده و نقـّادش نباشد. و اوضاع همین جورهاهست تا قضیه ملی شدن نفت و ظهور جبهه ملی و دكتر مصدق. كه از نو كشیده می شوم به سیاست و از نو سه سال دیگر مبارزه در گرداندن روزنامه های «شاهد» و«نیروی سوم» و مجله ماهانه «علم و زندگی» كه مدیرش ملكی بود، علاوه بر اینكه عضو كمیته نیروی سوم و گرداننده تبلیغاتش هستم كه یكی از اركان جبهه ملی بود و باز همین جورهاست تا اردیبهشت 1332 كه به علت اختلاف با دیگر رهبران نیروی سوم، ازشان كناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج كنند كه از رهبران حزب بود؛ و باهمان «بریا» بازی ها . كه دیدم دیگر حالش نیست.

آخر ما به علت همین حقه بازی ها از حزب توده انشعاب كرده بودیم و حالا از نو به سرمان می آمد. در همین سال ها است كه «بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه كردم و نیز «دست های آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. « زن زیادی» هم مال همین سال ها است آشنایی با «نیما یوشیج» هم مال همین دوره است و نیز شروع به لمس كردن نقاشی. مبارزه ای كه میان ما از درون جبهه ملی با حزب توده در این سه سال دنبال شد به گمان من یكی از پربارترین سال های نشر فكر و اندیشه و نقد بود. بگذریم كه حاصل شكست در آن مبارزه به رسوب خویش پای محصول كشت همه مان نشست. شكست جبهه ملی و بُرد كمپانیها در قضیه نفت كه از آن به كنایه در «سرگذشت كندوها» گـَپی زده ام – سكوت اجباری محدودی را پیش آورد كه فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شكست ها به پیرامون خویش دقیق شدن.

و سفر به دور مملكت و حاصلش « اورازان – تات نشین های بلوك زهرا- و جزیزه خارك » كه بعدها مؤسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشكده ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست كه سلسه ی نشریاتی را در این زمینه سرپرستی كنم و این چنین بود كه تك نگاری (مونو گرافی) ها شد یكی از رشته ی كارهای ایشان. و گر چه پس از نشر پنج تك نگاری ایشان را ترك گفتم. چرا كه دیدم می خواهند از آن تك نگاری ها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی و ناچار هم به معیارهای او و من این كاره نبودم چرا كه غـَرضم از چنان كاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی. اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می شود. و همین جوری ها بود كه آن جوانك مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست بازی ها سرسالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت دنبال روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریكا دارد مملكت را به سمت مستعمره بودن می برد و بدلش می كند به مصرف كننده ی تنهای كمپانی ها و چه بی اراده هم. و هم اینها بود كه شد محرك «غرب زدگی» -سال 1341 – كه پیش از آن در «سه مقاله دیگر» تمرینش را كرده بودم. «مدیر مدرسه» را پیش از این ها چاپ كرده بودم- 1327- حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار كوچك اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه. اما با اشارات صریح به اوضاع كلی زمانه و همین نوع مسائل استقلال شكن.

انتشار«غرب زدگی» كه مخفیانه انجام گرفت نوعی نقطه ی عطف بود در كار صاحب این قلم. و یكی از عوارضش این كه «كیهان ماه» را به توقیف افكند. كه اوایل سال 1341براهش انداخته بودم و با اینكه تأمین مالی كمپانی كیهان را پس پشت داشت شش ماه بیشتر دوام نیاورد و با اینكه جماعتی پنجاه نفر از نویسندگان متعهد و مسئول به آن دلبسته بودند و همكارش بودند دو شماره بیشتر منتشر نشد. چرا كه فصل اول «غرب زدگی» را در شماره اولش چاپ كرده بودیم كه دخالت سانسور و اجبار كندن آن صفحات ودیگر قضایا … كلافگی ناشی از این سكوت اجباری مجدد را در سفرهای چندی كه پس از این قضیه پیش آمد در كردم. در نیمه آخر سال 41 به اروپا. به مأموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در كار نشر كتاب های درسی. در فروردین 42 به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شركت در هفتمین كنگره ی بین المللی مردم شناسی و به آمریكا در تابستان 44. به دعوت سمینار بین المللی و ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد» و حاصل هر كدام از این سفرها سفرنامه ای كه مال حجش چاپ شد به اسم «خسی در میقات» و مال روس داشت چاپ می شد؛ به صورت پاورقی درهفته نامه ای ادبی كه «شاملو» و «رؤیایی» درآوردند كه از نو دخالت سانسور و بسته شدن هفته نامه. گزارش كوتاهی نیز از كنگره مردم شناسی داده ام در «پیام نوین» ونیز گزارش كوتاهی از «هاروارد»، در «جهان نو» كه دكتر «براهنی» در می آورد و باز چهار شماره بیشتر تحمل دسته ی ما را نكرد. هم در این مجله بود كه دو فصل از «خدمت و خیانت روشنفكران» را درآوردم. و این ها مال سال 1345. پیش از این «ارزیابی شتابزده» را در آورده بودم – سال 43– كه مجموعه ی هجده مقاله است در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر. كه در تبریز چاپ شد.

و پیش از آن نیز قصه «نون و القلم» را – سال 1340– كه به سنت قصه گویی شرقی است و در آن چون و چرای شكست نهضت های چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یك دوره تاریخی گذاشتم و وارسیده. آخرین كارهایی كه كرده ام یكی ترجمه «كرگدن» اوژن یونسكو است – سال 45– و انتشار متن كامل ترجمه «عبور از خط» ارنست یونگر كه به تقریر دكتر محمود هومن برای «كیهان ماه» تهیه شده بود و دو فصلش همان جا در آمده بود. و همین روزها از چاپ «نفرین زمین» فارغ شده ام كه سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یك سال و آنچه بر او واهل ده می گذرد. به قصد گفتن آخرین حرفها درباره آب و كشت و زمین و لمسی كه وابستگی اقتصادی به كمپانی از آنها كرده و اغتشاشی كه ناچار رخ داده و نیز به قصد ارزیابی دیگری خلاف اعتقاد عوام سیاستمداران و حكومت از قضیه فروش املاك كه به اسم اصلاحات ارضی جایش زده اند. پس از این باید « در خدمت و خیانت روشنفكران» را برای چاپ آماده كنم . كه مال سال 43 است و اكنون دستكاری هایی می خواهد و بعد باید ترجمه «تشنگی و گشنگی» یونسكو را تمام كنم و بعد بپردازم به از نو نوشتن «سنگی و گوری» كه قصه ای است درباب عقیم بودن و بعد بپردازم به تمام «نسل جدید» كه قصه ی دیگری است از نسل دیگری كه من خود یكیش … و می بینی كه تنها آن بازرگان نیست كه به سر داشت جزیره كیش شبی ترا به حجره خویش خواند و چه مایه مالیخولیا كه به سرداشت.

اثر منتشر نشده ای از جلال آل احمد

هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش
فصل اول
ما بچه نداریم . من و سیمین . بسیارخوب . این یك واقعیت. اما آیا كار به همین جا ختم می شود ؟ اصلا همین است كه آدم را كلافه می كند . یك وقت چیزی هست . بسیار خوب هست .اما بحث بر سر آن چیزی است كه باید باشد . بروید ببینید در فلسفه چه تومارها كه از این قضیه ساخته اند. از حقیقت و واقعیت . دست كم این را نشان می دهند كه چرا كمیت واقعیت لنگ است

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir