توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تغییرپذیرى خُلق یا اخلاق دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تغییرپذیرى خُلق یا اخلاق  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تغییرپذیرى خُلق یا اخلاق،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تغییرپذیرى خُلق یا اخلاق :

تغییرپذیرى خُلق یا اخلاق :
یكى دیگر از مبادى علم اخلاق این است كه آیا اخلاق، قابل تغییر است‏یا نه؟ فارابى در كتاب شریف «الجمع بین الرایین‏» در باره یكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصیت‏بزرگ علمى یعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مى‏فرماید:
عده‏اى بر آنند كه بین این دو شخصیت عظیم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر این باور است كه اخلاق، جزو عادات تغییر پذیر و تحول یاب است; اما افلاطون بر این عقیده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبیعى و قسمى دیگر كسبى است و بخش طبیعى اخلاق، قابل تغییر نیست (1) .
البته اگر این دو سخن با همین دو تعبیر، از آن دو شخصیت‏بزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زیرا ارسطو مى‏گوید اخلاق كلا قابل تغییر و تحول است ولى افلاطون مى‏گوید شاخه‏اى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغییر است; اما بخش دیگر آن كه طبیعى است قابل تغییر نیست.
تبیین نظر ارسطو و افلاطون :
فارابى مى‏گوید:
جناب ارسطو این مسائل را در كتاب «فیه ما فیه‏» گفته است و من در آن كتاب به شرح این مطالب پرداختم و گفتم اولا: این كتاب در قوانین مدنى است، نه در اخلاق; یعنى، مسائل حقوقى را بازگو مى‏كند; نه مسائل اخلاقى را و ثانیا: نظر جناب ارسطو در آن كتاب، مسائل كلى و مطلق است نه مسائل جزئى (2) .
یعنى به طور كلى بحث مى‏كند كه آیا اخلاق همانند «ذاتیات‏» و یا به تعبیر پیشینیان «جنس‏» و «فصل‏» و «ماده‏» و «صورت‏» است و به عبارت دیگر همان طور كه فصل، ذاتى هر ذى فصل و نوع، ذاتى هر ذى نوع است، آیا خلق، ذاتى هر متخلق و تغییر ناپذیر است‏یا هر خلقى قابل تغییر است؟

جناب ارسطو اصل امكان قبول تغییر را مطرح كرده و سخن او در سهولت و صعوبت آن نیست. اما سخن افلاطون این است كه اخلاق، دو قسم است; بخشى از آن طبیعى و تغییر آن، دشوار و بخش دیگر كسبى و تغییر آن آسان است و منظور از طبیعى بودن «صورت نوعیه‏» و ذاتى شدن نیست; بلكه ملكه شدن به منزله صورت شدن است و قهرا تغییرش دشوار است; ولى محال نیست. چرا كه بین «متعذر» و «متعسر» فرق است. «متعسر» چیزى است كه ممكن ولى دشوار است اما «متعذر» چیزى است كه انسان از انجام آن معذور است و قادر بر آن نیست. متعذر در این گونه موارد كه در مقابل متعسر قرار مى‏گیرد، به معناى ممتنع است.

بنابراین، نظر افلاطون این است كه تغییر دادن اخلاقى كه طبیعى شود دشوار است; اگر درختى به صورت كج رشد كند و راه عابران را ببندد، باغبان مشكل مى‏تواند آن را راست كند، ولى چنین نیست كه به هیچ وجه نتوان آن را مستقیم كرد; البته منحنى بالذات را نمى‏شود مستقیم كرد; اما مى‏شود با عواملى این مانع سر راه را برداشت. منظور افلاطون از این مثال این است كه تغییر روش كسى كه به خلقى خاص، سالیان دراز، عادت كرده و به حد كهولت رسیده است، سخت است.
در تعبیرات دینى ما هست كه: «رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (3) یعنى، تغییر دادن مسیر اعتیاد كسى كه به چیزى عادت كرده، مانند معجزه است البته نه خود معجزه و در آثار ادیبان بزرگوار ما آمده است:

«تربیت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است‏»
این خود تشبیهى است و جناب شیخ مصلح الدین سعدى، نمى‏خواهد بگوید همان طور كه گردو روى گنبد دوار نمى‏ایستد بلكه مى‏غلطد، تربیت‏براى نااهل روا نیست، منظور وى دشوار بودن است نه محال بودن.
بنابراین، جناب فارابى مى‏فرماید: افلاطون مثل ارسطو فتوا مى‏دهد كه ممكن است اخلاق را عوض كرد اگر چه این تغییر، دشوار است; و سپس مى‏افزاید: هر صورت جدیدى بعد از مدتى كه با ماده خود، قرین مى‏شود، مجموعا ماده ثانى براى صورت بعدى مى‏شود و آن صورت بعدى هم كه روى این مجموعه پدید مى‏آید و مدتى با آنها عجین مى‏شود، مجموعا ماده براى صورت سوم و; مى‏گردند. آنگاه مثالى ذكر مى‏كند: مثل این كه خاك به صورت گیاه در مى‏آید و گیاه وقتى رشد كرد، به صورت الواح، چوبها و تخته‏ها و تخته‏ها به صورت تخت، میز تحریر و مانند آنها در مى‏آید كه به این ترتیب، هر كدام از اینها زمینه براى پذیرش صورتهاى بعدى است.

البته این صورت، صورت طبیعى نیست; بلكه صورت صناعى است كه جناب افلاطون آن را در حد مثال براى تقریب به ذهن ذكر كرده‏اند; یعنى نفس با هر خصوصیتى كه مانوس شود، زمینه براى صفت‏بعدى را پیدا مى‏كند و آن صفت‏بعدى هم كه مدتى در نفس مى‏ماند براى پدید آمدن صورت طبیعى دیگرى، زمینه و طبیعت مى‏شود. بنابراین، افلاطون نمى‏گوید تغییر صور و افراد، یكسان است; بلكه مى‏گوید بعضى از آنها سخت و بعضى، سهل است و جناب ارسطو هم نمى‏گوید تغییر همه یكسان است; یعنى، تغییر اخلاق براى كسى كه معتاد به خلقى شده با كسى كه عادت نكرده، یكسان است پس در اصل امكان تغییر و نیز در تفاوت بین درجات اخلاقى به صعوبت و سهولت، هر دو موافقند و بین این دو بزرگوار، اختلاف نظرى نیست.

امكان تغییر انسان و انواع تغییرپذیرى
آنچه كه در جهان یافت‏شده یا مانند فرشتگانى است كه سخن همه آنها این است: «وما منا الا له مقام معلوم‏» (4) و تغییر پذیرى در حیطه آنان راه ندارد، چون موجوداتى مجرد و ثابتند و یا مثل موجودات عالم طبیعت مانند آسمانها، دریاها، كوهها، درختان، حیوانات و انسان است كه تغییر پذیرند.
تغییر پذیرى بر سه گونه است: یا به صورت زوال و نابودى است كه پیشینیان از آن به «كون و فساد» تعبیر مى‏كردند و یا به صورت تكامل یا تنازل است كه سه قسم مى‏شود و هر سه قسم تغییر هم در انسان هست. چون انسان در قلمرو طبیعت است و هر موجودى كه در منطقه طبیعت‏به سر مى‏برد پذیراى تغییر است.
موجودى كه در مسیر حركت قرار مى‏گیرد، گاهى بر اثر آسیب و گزند حوادث، فاسد مى‏شود; گاهى راههاى تنزل و گاهى راههاى تعالى و تكامل را طى مى‏كند. گرچه آنچه كه حركت است، بالاصاله و بالذات، همان است كه در مسیر كمال باشد; اما برخى تحولات بالعرض هم هست.
در هر صورت، انسان مى‏تواند سه گونه تغییر داشته باشد:
1 زوال پذیرى و این همان مسئله «مرگ‏» است; مثل سایر موجودات كه فاسد مى‏شوند: «كل نفس ذائقه الموت‏» (5) .
2 تغییر پذیرى در جهت تنزل كه: «ان المنافقین فى الدرك الاسفل من النار» (6) كه اینها به جاى «تدرج‏»، «تدرك‏» دارند! یعنى به جاى این كه درجاتى را طى كنند دركاتى را مى‏پیمایند.
3 تغییر پذیرى در مسیر كمال كه انسانها در این گونه تغییر، «درجات‏» دارند; به این معنا كه، در اوایل امر با استناد به آیه «لهم درجات عند ربهم‏» (7) داراى درجه هستند ولى در اواخر بر اساس آیه «هم درجات عند الله‏» (8) ، خودشان عین ملكات نفسانى و متن «درجه‏» كمال مى‏شوند.
بنابراین، تغییر پذیرى درانسان هست; ولى آنچه كه در محورهاى اخلاقى مطرح است همین دو بخش تغییر یعنى تغییر به طرف نزول و به طرف صعود است و گرنه تغییر موت و زوال و نابودى، امرى طبیعى است و ربطى به اخلاق ندارد، البته موت ارادى، در بحثهاى اخلاقى جایگاهى رفیع دارد ولیكن چنین مرگ اختیارى به همان تكامل وجودى برمى‏گردد كه از انحاى تغییر استطالى است.
از نشانه‏هاى امكان تغییر، ضرورت بعثت انبیا و مختلف بودن انسان در همه ادوار زندگى است.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir